جور اغیار
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
الغیاث از دوری یار الغیاث
از فراق روی دلدار الغیاث
رفت در دنبال چشم کافرش
عقل و هوش و صبرم این بار الغیاث
تا بدیدم حلقۀ گیسوی او
مرغ دل گشتم گرفتار الغیاث
از فراق نرگس مخمور تو
گشته ام از دیده خونبار الغیاث
جور نیکوپا همه نیکو بود
الغیاث از جور اغیار الغیاث
از غم لعل گهر بازش مدام
چشم من از گریه دربار الغیاث
سالها علم و ادب اموختم
رفت از دستم بیکبار الغیاث
کس نمیدانم که باشد همچو من
بیکس و رنجور و بیمار الغیاث
قوت رفتن نمی ماند به من
رفتن آن کبک رفتار الغیاث
در خم زلف سیاهش گشته ام
همچو « محجوبه» گرفتارالغیاث