32

خروج چنگیز و شکست آخرین خوارزمشاه ( ۶۱۶ – ۶۴۰ هجری )

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

هنگام خروج چنگیز اقتدار مرکزی خاندانهای غزنوی و غوری نابود گردیده و مملکت شمالا تحت سلطه دربار خوارزمشاهی بود،  در سیستان ملوک محلی نیمروز با ضعف حکومت میکردند،  قسمت های شرقی افغانستان هم در دست امرائی بود که دست نشانده سلاطین غوری بودند . در هرات حکمرانان آل کرت حکم میراندند . در چنین احوال که قوای مملکت از هم پاشیده و متفرق بود،  تحهاجمات مدهش چنگیز از ماورای آمو بر افغانستان معمور و شهر های مترقی و مدنی آن آغاز شد،  و امپراطوری عظیمی در حدود ( ۶۰۰ ه ۱۲۰۳ م ) تحت فرمان چنگیز خان ( تموچن متولد ۵۴۹ ه-۱۱۵۴ م ولد یسوکای بهادر از قبیله قیات) در قراقروم منگولیا تشکیل شد که حدود آن شرقاً از دریای چین تا پامیر می رسید و در زیر اداره آهنین و تیغ خونچکان چنگیز در حدود صد ملیون نفوس وحشی و گرسنه تمام طوایف منگولیا منتظر فرمان او بودند .

در چنین حال بر ماوراء النهر و قسمتی از افغانستان و ایران سلطان علاء الدین محمد خوارزمشاه از اورکنج حکم میراند،  وی دولت قراخطائیان و تور کا سمر قند راکه بین دولت خوارزمی و قوای چنگیزی حایل بود بر انداخت وغوریان افغانستان را که قوت الظهر او بوده و در استیصال غزان وحشی از غزنه و افغانستان امتحان داده بودند،  نیز مضمحل گردانید،  و با خلیفه بغداد الناصر الدین الله ( ۵۷۵- ۶۲۲ هجری ) میر اختلاف داشت و نام اورا از خطبه و سکه انداخته بود،  و خلیفه مذکور بذریعه مکاتیب خود چنگیز خان رابه هجوم بر دولت خوارزم تشویق کردی،  ودرباریان خود سلطان هم با چنگیز مکاتبه داشتند.  امور مملکت او هم در دست تورکان خاتون مادرسلطان فتور و فساد دیده،  تا جائیکه تمام بزرگان مملکت از دست این مملکهٔ ستمگار بستوه رسیده بودند،  و گویا عوامل سقوط دولت خوارزمشاهی از داخل و خارج فراهم آمده بود .


امپراطوری چنگیز با دولت خوارزمشاهی در (۶۱۶ ه ۱۲۱۹ م ) تماس کرد و درین سال بود که سلطان خوارزمشاه کاروان تجارتی تاتار را تاراج کرد و سفیر چنگیز را بکشت.  چنگیز از شدت غیظ با دوصد هزار لشکر مانند سیل خروشان بر مملکت خوارزمشاه تاخت  و یک ملیون دیگر اورا در عقب تقویه کردی،  لشکریان اواز سیحون گذشته و لشکر سلطان محمد را بشکستند و با وحشت و شدتی که تاریخ نظیر آنرا ندیده بربلاد معمور اسلامی مانند بخارا و سمر قند و بناکت و خجند و جند و غیره بلاد ماوراء النهر تاختند،  و این شهر هارا با دهشت فوق العاده تخریب و مردم آنرا کشتار کردند ( ۶۱۷ ه ۱۲۲۰ م ) خوارزمشاه که از حملات مدهش چنگیز از جیحون گذشته و در بلخ نشسته بود . بعداز شنیدن داستان ویرانی ماوراء النهر،  سرراست بطوس گریخت،  و شهر های معروف افغانستان را بامرای ذیل سپرد تا در مقابل چنگیز دفاع کنند .

ترمذ: بسر کرده لشکر سیستان امیر زنگی ابی حفص- و ولخ تخارستان بامیر سرهنگ سام- حصار بامیان به امیر عمرا کرباوردی پشاور و غزنی بملک اختیار الدین خرپوست- سنگه غور بملک حسام الدین سر زراد،  قلاع دیگر غور به ملک قطب الدین حسن - کالیون هرات به اختیارالملک دولت یار، هرات به شمس الدین جوزجانی- حصار فیوارغرجستان به پهلوان اصیل الدین نشاپوری- و نصرت کوه تالقان به معتمدان ملک شمس الدین اتسز- و گرزیوان ( جوزجان) بخدام الغ خان،  و قلاع غرجستان به عمید پهلوان شروان  و شهر فیروز کوه به مبارزالدین سبزواری و حصارک تولک به امیر حبشی نیزه ور .

اما اردو های چنگیز به افسری جبه و سبتای و تغاجار در ربیع الاول (۶۱۷ ه- ۱۲۲۰ م) از جیحون گذشته بعداز گرفتن بلخ،  به تعقیب خوارزمشاه راه هرات گرفتند،  و امین ملک حکمران هرات را محاصره کرده و تا پوشنج قتل عام نمودند،  و بسرعت خودرا بطوس انداختند،  ولی محمد خوارزمشاه در کمال نامرادی به جزیرهٔ آبسکون گریخته در شوال ۶۱۷ هجری در حالیکه کفن نداشت جان داد،  و استخوانهای اورا چنگیزیان سوختاندند.  بعداز این اردوی چنگیز کرسی خوارزمشاهیان یعنی شهر اورگنج (جرجانیه) راکه از معمور ترین بلاد آسیا و مرکز علم و ادب و دانش بود ویران و مردم آنرا کشتار کردند (صفر ۶۱۸ ه۱۲۲۱م ) .


و مادر محمد خوارزمشاه با دیگر افراد دودمان وی بدست اردوی چنگیز اسیر افتادند،  و جلال الدین فرزند دلاور محمد خوارزمشاه از راه نشاپور و زوزن به بست آمده و خودرا به هرات رسانید.  آنطرف خود چنگیز به ترمذ کنار آمور آمده و بعداز یازده روز جنگ نفوس آن شهر را قتل عام کرد،  و مردم بلخ را نیز از تیغ تیز گذرانید،  و پسرش تولی بلاد خراسان را ازمرو و نسا تا هرات و فیروز کوه واستیه و تولک تسخیر و تخریب نمود،  و تنها در شهر بزرگ مرو زیاده از دو ملیون نفر را قتل کرد ( ۶۱۸ -۱۲۲۱ م) مردم هرات که به قیادت شمس الدین جوزجانی با تولی مقاومت نمودند،  بعد از محاصره هفت روزه تسلیم و چندین هزار نفر از آنها کشته و تنها صد هزار دختر شان اسیر شدند بعدازین چنگزیان ولایت جوزجان و اندخود و میمنه و فاریاب را تا تالقان بگرفتند و قلعه نصرت کوه طالقان را ده ماه حصار داده و تمام مردم آن تا دم اخیر مقاومت کرده و کشتارشدند،  بعدازان بر بامیان بتاختند ولی در جنگ بامیان موتوجن پسر چفتای کشته شد،  بنابران مورد خشم چنگیز گردیده علاوه بر انسانها جانوران بامیان را نیز بکشت و آن شهر را ماوبالیغ (آبادی منحوس) نامیده و آنقدر زیرورو کرد که بعد از آن کسی درآن نزیست و بلا د تخارستان را هم تسخیر نمود ( ۶۱۸ ه- ۱۲۲۱م ) درینوقت جلاالدین منکبرنی خوارزمشاه از هرات به غزنی آمد،  و روسای بومی افغانستان مانند امین ملک با ۳۰ هزار لشکر خود و سیف الدین اغراق و اعظم ملک و مظفر ملک روسای افاغنه نیز باو پیوستند،  و در پروان ( شمالی کابل اکنون جبل السراج ) با ۴۵ هزار لشکریان که به سالاری قوتوقو می جنگیدند مصاف آراستند، و بعداز دو روز لشکریان چنگیزی را شکست باحش دادند،  و چنگیزیان حصار ولخ تخارستان را رها کرده گریختند،  ولی ملکان لشکرفاتح جلاالدین بجان یکدیگر افتاده و به پشاور برگشتند و در آنجا نیز مدت سه ماه یکدیگر را میکشتند،  تاکه چنگیزیان انتقام شکست پروان بعد ازگرفتن نصرت کوه تالقان از راه بامیان بر غزنه تاخت آورد،  و جلال الدین از غزنی بر آمده بطرف گردیز عقب نشست،  چنگیز به غزنی آمد و بعداز نصب حاکم خود در آنجا بطرف دریای سند پیش رفت،  و در معبر نیلاب (واقع جنوبی اتک ) جلال الدین راکه از دریای سند می‌گذشت گیر کرده،  فرزند هشت ساله اورا بکشت جلال الدین مادر و زوجه و اهل حرم خود را در سند غرق کرده و خود با هفت صد نفر مقابل اردوی چنگیز جنگ میکرد ولی در آخرخود را بر اسپی به دریا زد،  و زنده از آب سند بگذشت .چنگیز بقیه اتباع و اقارب سلطان را کشته و مدت سه ماه در پشاور و نغور پنجاب کشتار نمود،  و بر سواحل راست سند تا جنرال تاخت و تاز کرد،  بعدازین دو پسر خود اوگدای و چغتای را دران حوالی بگذاشت و خود از راه کابل و بامیان بلب جیحون مراجعت کرد ( شوال۶۱۸ هجری و سه سال بعد در ۶۲۱ هجری تربی نوین سردار لشکر چنگیز ناصرالدین قباچه را در ملتان ۴۰ روز محاصره کرد و واپس بدون نیل مرام بازگشت .

ظهور جلال الدین در تمام خراسان مردم را بر خلاف چنگیز جرات داد،  و در مرو وهرات و نشاپور بر شحنگان و حکمرانان او خروج کردند،  ولی اردوی چنگیز مرو را به صحرا تبدیل کرد،  و هراتیان را که بقیادت ملک مبارزالدین سبزواری میجنگیدند،  در جمادی الاخر (۶۱۹ هجری) سراسر بکشتند،  و شهر رابه امر ایکچیلدای نویان افسر اردوی چنگیز ویران کردند،  ودر ( ۶۲۰ هجری ) امیر محمد غرجستان راکه اماً بملوک غور منسوب بود،  و در حصار اشیارمقاومت میکرد بکشتند. و در غزنی نیز اوگدای تمام مردم را غیر از پیشه وران بصحرا کوچ داده،  و در آنجا از تیغ گذرانید، و حتی فیروز کوه را در ۶۱۹ هجری بصورتی ویران کرد که اکنون تعین موقع آن نیز دشوار است،  همچنان چغتای ولایت های سندومکران و کرمان ( بفتحین دروادی کورم) را یغما و ویران نمود،  چون چنگیز بر کنار دریای سند به اثر عفونت آب و هوا رنجور شده بود،  لهذا خودش با فرزندان وی در (۶۱۹ ه-۱۲۲۲ م ) ماوراء النهر رجعت کرد و در ( ۶۲۱ ه-۱۲۲۴م) به اردو گاه اصلی خاندان خود رسید،  و چنگیز آن بلای مدهش بعمر ( ۷۲) سالگی در صحرای تنگت بمرد ( رمضان ۶۲۴ ه- ۱۲۲۶ م) و عالمی را از وحشت و عذاب راحت بخشید ( شرح فتوح چنگیز و خراب کاریهای او در دنیای دیگر تاریخ افغانستان ربطی ندارد ) ( رجوع به عکس اول ) .

اما جلال الدین خوارزمشاه مردیکه در کمال نامرادی هم همت نباخت چندی در جنگ های سواحل چپ دریای سند بسر برد و بزودی جمعیتی بدور خود گرد آورد،  و با ناصرالدین قباچه که حکمران سند بود رقابت آغاز کرد،  و از سلطان شمس الدین ایلتتمش ( ۶۰۷- ۶۳۳ هجری ) پادشاه بزرگ دهلی یاری خواست،  ولی سلطان اورا ببهانه خرابی هوای دهلی نپذیرفت،  و جلال الدین دختر یکی از راجگان هند را در لاهور تزویج کرد،  و بیاری او ناصرالدین قباچه را هزیمتی سخت بداد و غنایم فراوان بگرفت و تا شهر تهته و دیبل پیش رفت،  ولی سلطان شمس الدین ایلتتمش از نبوغ روز افزون جلال الدین بترسید  و سی هزار لشکر بدفع او فرستاد . 


اگرچه لشکردهلی را یکی از سران سیاه جلال الدین شکست داد، ولی جلال الدین از راه مکران با چهار هزار همراهان خود در سال ( ۶۲۱ ه ۱۲۲۶ م ) به کرمان ایران رفت، و تا تفلیس و خلاط و گرجستان و ارمنستان فتح کرد . و در میان فارقین بسال ( ۶۲۸ ه ) از دست اکراد قتل گردید،  و آخرین چراغ دودمان خوارزمشاهی گل شد ( شرح فتوح و احوال مزید جلال الدین منکبرنی مربوط بتاریخ افغانستان نیست. ) 

لشکریان چنگیزی به تعقیب جلال الدین تا اقاصی ایران بتاختند،  و در خراسان برای حفظ بقیة السیف بلاد و مردم رنجدیده به کمتر قشونی احتیاج داشتند،  و از طرف چنگیز از حدود ( ۶۲۲ ه تا ۶۳۳ه- ۱۲۳۶ م ) بر غزنه و بامیان و غور سیف الدین حسن قرلغ حکمرانی داشت،  و همین شخص در (۶۲۲هجری ) بنام الظاهر خلیفه بغداد سکه زده است.  بسال ( ۶۲۶ ه- ۱۲۳۱ م ) که اوگتای قاآن بر تخت نشست،  مردم خراسان بر شحنگان وحکام  ایشان بسرکردگی قراچه ویغان سنقور باز شوریدند اوگتای یک قسمت از اردوی مقیم بادغیس را بفرماندهی طایر بهادر فرستاد و قراچه را تا دوسال در قلعه ارگ سیستان محصور داشت،  و این شورش در تمام افغانستان روی داد،  بنا بر آن تاتاریان بار دوم در بقیة السیف بلاد و قلاع جنگی غور و هرات و غرجستان و سیستان و کالیون و فیوار و تولک و سیفرود و خیسار و غزنه دست بکشتار و تخریب بردند،  و بعداز آن جنتمور به حکمداری خراسان گماشته شد . ( ۶۳۰ ه -۱۲۳۲ م ) و وی ملک بهاء الدین را امیری خراسان داد و بعداز آن در حدود سال ( ۶۳۵ ه- ۱۲۳۷ م ) نوسال و در حدود ( ۶۳۸ه- ۱۲۴۰ م ) گرگوزو از ( ۶۴۱ تا ۶۵۴ ه-۱۲۴۲-۱۲۵۶ م ) امیر ارغون از دربار چنگیزیان حکمرانان خراسان بودند،  و ملوک کرت بر هرات و فیروز کوه و غرجستان ( قسمت مهم غربی افغانستان ) در تحت اطاعت ایشان حکم میراندند،  و این بلاد بلادیده را از شهر تاتار حفظ میکردند . چنانچه در حدود ( ۶۴۳ ه ۱۲۴۵ م ) که هولاگو ( ۶۳۹-۶۴۹ ه ۱۲۵۱ م ) نواسه چنگیز به خراسان آمد امیر ارغون باتفاق ملک شمس الدین کرت پادشاه هرات برسم تقدیم اطاعت بحضورش رسیدند. 

چغتائیان که در ماوراء النهر قرار داشتند،  ولایات افغانستان : تخارستان،  بلخ، میمنه، جوزجان، غرجستان، غور، هرات، بادغیس، سیستان، زابل را تا غزنه و کابل بالواسطه یا مستقیما به پالیسی زور و تیغ اداره میکردند، آنها در مدت سی سال شهر های بزرگ که در آسیا مراکز مهم مدنیت و ثقافت و علوم اسلامیه بودند ویران کردند،  و نفوس آنرا بیرحمانه کشتار عام نمودند،  و هزاران کتب خانهٔ بزرگ بسوختند، ازینرو بازار ثقافت و مدنیت و صنائع و علوم و تجارت و ادب کساد رفت،  و خراسان بمفهوم جغرافی تا سواحل دریای سند به ویرانهٔ هولناک تبدیل شد،  و با اتفاق مورخین فاجعه چنگیز مدهش ترین و سوزنده ترین فجایع تاریخست که به قول ابن اثیر ضرر آن همه خلق را شامل شد،  و چون اردوی چنگیزیان به هرجا رسیده و سران لشکر شان بادار مردم بودند،  بنابران در مدنیت مردم افغانستان که تا آن وقت ممزوجی از خلط مدنیت قدیم آریایی و عربی اسلامی بود،  و شاهان بزرگ سامانی و غزنوی و غوری آنرا پرورانده بودند،  یک عنصر جدید دیگری نیز بیفزود که آنرا "عنصر مغولی " گوئیم آداب مغولی بازبان و لغات ایشان در زبان دری که زبان رسمی و درباری بود اثر کرد،  طرز زندگی،  عادات،  اخلاق،  لباس نیز به تقلید ایشان گشتانده شد .


ملوک محلی که در افغانستان بصورت آزاد یا در تحت اطاعت دربار چنگیزیان موجود بودند،  در مبحث آینده شرح داده میشود .

با وجود هرج و مرج و خونریزی که بدست چنگیزیان در خراسان صورت گرفت،  و علما و مدارس و کتب خانها را از بین برد، باز هم میبینیم که درین دوره شعرا و علمائی وجود داشتند که ثقافت اسلامی را با ممیزات اجتماعی خراسانی حفظ میکردند،  و برخی هم از این میدان وحشت و سفاکی به ممالک هند و بلاد روم گریختند.  از علماء و شعرای دوره مغولی در خراسانند: حضرت مولوی بلخی ( صاحب مثنوی ) شیخ نجم الدین دایه ( صاحب مرصاد عباد ) خواجه نصیرالدین طوسی ( حکیم معروف) معین الدین جوینی ( صاحب نگارستان ) شیخ عطار نیشاپوری ( صوفی معروف و صاحب تذکره اولباء پوربهاء جامی ( شاعر ) امام هروی( شاعر ) امیر حسینی غوری ( صاحب نزهتة الارواح) ابن یمین فریومدی جوینی ( شاعر ) سلیمان ماکو ( صاحب تذکره اولیا پشتو در حدود ۶۱۲ هجری ) 

در عصر چنگیزیان تشکیلات و اصطلاحات اداری و سیاسی از صورتیکه در عصر خلفاء و عزنویان بود بترتیب دیگری تبدیل گردید،  باین معنی که در تمام ممالک مفتوحه سپه سالاران لشکری چنگیز بر حسب یا سایعنی احکام و قوانین چنگیزی با شدت حکم میراندند.


درین یاسا قواعد لشکر کشی و تخریب بلاد و مصالح ملک و ترتیب شوری و انواع مجازات ورسوم زندگی تاتاریان مندرج بود،  که ان را به منزله کتاب سماوی احترام میکردند،  و توره( مجموعه آداب قومی و دساتیر اجدادی) نیز میگفتند . کذالک بقول کاترمر مستشرق فرانسه ( در مقدمهٔ جامع التواریخ رشیدی ) هرکسی از شاهان چنگیزی مشاورین اسلامی بعنوان حاجب نیز داشتند،  که به ذریعهٔ آنها و حکم قاضی القضات اداب و احکام اسلامی را هم در بین مسلمین حفظ میکردند، در میان شان کشیشانی بنام (بخشی و نوین ) هم وجود داشت که بدفع سحر و جادو می پرداختند و رسم الخط اویغوری در بین شان رایج بود،  در جمله کارداران دورهٔ مغول :قورچی ( اسلحه بردار ) چربی (دربان ) اخته چی ( نگاهدارنده اسپان) داروغه ( آمرقراول خاصه) و کشیکچی ( گارد) بهادر ( مبارز ) بودند،  و نوین یا نویان شهزاده والغ نویان ( شهزاده بزرگ ) و ترخان (افسر عسکری ) از رجال بزرگ دربار بودند،  خود شاه را خان و قاآن و خاقان میگفتند،  و قشون شان بدسته های ده هزار ( تومان ) تقسیم بودند،  که هر هزار نفر ( هزاره ) و صد نفر را ( صده) میگفتند،  و در میدان جنگ به جر نغار ( میسره) و بر نغار ( میمنه ) و قول ( قلب که موقفخان بود ) و چنداول ( ساقه ) و هراول ( مقدمه) و قراول ( کشاف ) منقسم شدندی.  قسمت بنه و ارزاق و زنان عسکری را ( اغروق) گفتندی،  بر راه های بزرگ برای مسافرین سرایها ( یام ) ساخته بودند،  که در هر یام اسپان چاپار دولتی بنام ( الاغ) موجود بود، و بذریعه آن مخابرات و مواصلات شاهی را انجام کردندی .

محاکم قضا را یرغو و قاضی آنرا یرغوچی و سند حکم محکمه را موچلکا گفتندی، حشر یعنی کار و خدمت عسکری و اجباری را نیز بذریعه مردم کردندی. مهر بردارشاه تمغاچی و مهر اوتمغا بود،  هر یرلیغ ( فرمان ) که باین مهر رسیدی واجب الاطاعه بودی،  این فرامین به ذریعه ایلچی فرستاده شدی،  شورای سرداران که قوریلتای نامداشت در اکثر موارد تشکیل میشد،  قرارگاه لشکری ( یورت یا اردو ) در ییلاق ( صیفیه) و قشلاق (شمتائیه) بوده،  و افسران آنرا یورتچی گفتندی.  درین عصر فن نقاشی چین در آسیای وسطی اثر خوبی کرد،  و این صنعت خیلی ترقی نمود،  کذلک کاشی کاری و معماری و نساجی ابریشم و جامهای زرین و مرصع و زربفت و ساختن قالی و الیجه بافی نیز پیشرفت کرد و روابط تجارتی چین و مغول و هند از راه خراسان با ایران و عراق و روم انکشاف نموده و راه معروف ابریشم که بمناسبت تجارت ابریشم با این نام مسمی شده،  از چین به خراسان گذشته و به ممالک دور دست غربی میرفت . و راه هندوسند از طریق پشاور و کابل و بلخ با قندهار و هرات و سیستان روابط تجارتی امپراطوری چنگیز را توسیع داده بود،  چون خوانین مغول با ممالک اروپا هم از راه خراسان شدی اما این انکشاف تجارتی وقتی به وجود آمده که چنگیز مرد،  و فی الجمله از شدت وحشت اولاد و نواسه های کاست،  شاهان چنگیزی بر افغانستان در سنوات ذیل حکم رانده اند : 

۱ – چنگیز ( در افغانستان ۶۱۶- ۶۱۸ هجری ) 

۲ – اوگدای بن چنگیز ( ۶۱۸ هجری ) 

۳ – چغتای بن چنگیز ( ۶۱۸- ۶۳۹ هجری ) 

۴ – تولی بن چنگیز ( در حدود ۶۲۰ هجری ) 

۵ – قراهو لاگو بن تولوی بن چنگیز (۶۴۹-۶۳۹هجری ) 

۶ – ارغون بن اباقا بن هولاگو ( ۶۴۳ هجری )