سید میرخان

از کتاب: یادی از رفته گان

سید میرخان «میر» در ۱۲۷۷ ه ق در هرات متولد شده در ۱۳۲۲ ه ق در همانجا وفات یافته است .

سید میر خان بن تاج محمد میرخان از پدر خورد سال مانده بنگرنی عمش مییر دوست محمد خان تربیه شده است.

سید میر خان در اوایل کم سوادی بود مگر رفته رفته خطاط و رسام و نقاش و حیکم طبیعی و فلکی شد و در اثر تربیۀ محمد سرور خان نائب الحکومه از قریۀ رباط ویس برامده بداخل شهر هرات سکونت کرد در حله های ادبی داخل شد و جمعی از نویسندگان را تربیه نمود – استاد (سلجوقی ) مخصوصا در ادبیات و اصلاح شعر خودرا شاگرد (میر میداند )  این استاد بزرگ بمرور ایام ملقب به میر الشعراء گردید میر علاوه بر ترتیب دیوان تألیف قاموسی را نیز در نظر داشت که در حقیقت دایرۀ المعارفی باشد ولی به تألیف اثر موفق نشد میر در اوایل جلوس سراج الملة و الدین بدربار کابل لقب میر الشعرائی یافت میر ۴۵ سال عمر یافته دورۀ جوانی را به صحرا نوردی و تجارت گذشتانده و بیست سال به شغل علم و ادب سپری نموده است (میر شاعر فنی بود در فن شاعری با سلمان و دیگر شعرای متقدمین ابراز همسری می نمود و نیز به مطالعه اخبار و جراید اهتمامی داشت تا از مجاری دنیای امروزه واقف باشد و در اشعار خود از آن ذکر می نمود. 

رهرو بیجان که از نواحی خاور 

باخترش وقت پویه یک دوسه گام است

قصیده در تهنیت جشن باساسی فلکیات که بسبک (سلمان ) منو چهری و قاآنی گفته است :

شبی چون شبی دوش شاه کواکب

چو در باختر چتر را کرده غائب

ره سبزی خنگ حصاری بشد طی

رسیدا دهم شب بچندین کواکب

سهیل از بر چرخ کهل درخشان

چو بر سینۀ برهمن نام راهب

قرین گشته سعدین چون ویس ورامین

که بر هودج آبنو سی است لاعب

طرفدار پنجم تو گفتی که دارد

بکف نیزه بر پشت پیل مغاضب

زحل گشته بر اوج شبگیر تازان

چو هندو که بر هند دارد مقارب 

صف قطب بر خیمۀ لاجوردی 

چو بر گرد مرشد صحاب مراقب

شد از پردۀ عنبرین بدر تابان

چو بر لهجۀ نیل از فضه قارب

خط کهکشان را برزم سیاهی

ز جوهر بگردانه بسته است قاصب

چو شد آهوی خاوری تافت انجم

چو بر تل آسود هجوم ارانب

چو خیزد ز فکرت که در چشم حیرت

فلک راست بس طرفه از صنع ناحب

ز طراح فطرت رسوم بدایع

زرسام قدرت نقوش غرائب

بطاؤس علوی مگر وقت رغبت

بود منتشر دانه های نواقب

و یا در حبش تعبیۀ شد سیاهی 

که نایدشۀ چب دگر صبح نائب

و یا شرم دو شیزۀ بخت فاضل

که بر تیره روئی عرق گشته غائب 

و یا عکس نور چراغان شاهی 

که در آسمان گشته با هم مقارب

حبیب الله آن مصدر فتح و نصرت

که خوانند کرو بیانش مناقب

ایایاد گا رشهسان درانی

ایا در مردان وال مراتب

بکنج سخن پروری حاش لله

گدا کی شود (میر) اط طبع صائب

بعد از شروع مدح بچمد بیت از قصیده اکفتا شد همچین میر راجع با چشن شاهی و مدح سراج الملۀ والیدن قصیده یی دارد ازین قصیده مشکلتر مطلعش حواله قلم شد.

بار دیگر از شکوه چرخ مصدف

زد بجهان کوکبات جشن شهی صف

از پس ماندگی شرق و متالم شده می گوید: 

افزون شود زهر طرفی آفتاب فضل

چون سایه گه زجنب فزونی زوال ماست

در صحن این سرای غرور آزموده ایم

میری که دم زند زاطاعت خصال ماست