تجلی شخصیت بابر در بابر نامه
چنانچه گفتیم: بابر شخصیت جامعی داشت ، در محیط کلتوری که پرورده شده بود ، او را يک شخص مسلمان حنفی مذهب و معتقد به طریقت نقشبند یه بار آورده بود. مدنیت پروری و هنر دوستی و خصایص ادبی را از اسلاف خود به ارث برده بود. سپاهیگری و جنگاوری در خاندان او از امیر تیمور باقی بود ، با علوم اسلامی و زبان عربی هم آشنایی داشت ، شاعر دو زبان ازبکی و فارسی بود و در هر دو زبان نثری روان می نوشت. بافنون ظریفه مانند نقاشی و موسیقی وشاعری ذوقی داشت. و تمام این مزایا و صفات او در بابرنامه متجلی است . وی با این صفات و احساس لطیف، سپاهی خشن و قهاری نیز بود . در موقع ضرورت از خونریزی و چپاول و برپا ساختن کله منارها نیز دریغی نداشت و شخص اداره چی مدبر سرسختی بود . چنانچه در سنه ۹۰۵ هـ ۱۴۹۹م لشکریان او در اثنای جنگ نواحی خوبان سه فرسنگی اندجان بسیاری از جوانان را گرفتار کردند و بحضور بابر آوردند ، و این پادشاه جوان ۱۷ ساله امرداد، تا همه را گردن زدند و در سنه ۹۱۰ هـ ۱۵۰۴ م هنگام فتح کابل، چهار پنج کس را به تیرزد و یک دوکس راهم پاره پاره نمود در هنگام فتوحات خود همواره از سرهای کشتگان کله منار ( Pillar of Skulls) برمیخزانید، و این کله منارها اکثراً از کشتگان افغانی بوده است ، و ما ازین کله منارها بقول خودش در مواضع هنگو(نواحی كهات) و درسنه ۹۱۳هـ ۱۵۰۷ م از غلجیان نواحی کته وازو در ۹۱۴ هـ ۱۵۰۸م درباجوړ و هم در وادی کورم خبری داریم .
دیگر از جزاهای بابر ، پوست کندن آدم زنده است، چنانچه در جنگ کول بعد از فتح پانی پت الیاس خان اسیر شد و او را در آگره بحضور بابر آوردند ، و به امر او در حالیکه زنده بود پوستش را کندند و از کله های کشتگان بربالای کوهچه آنجا کله منار را بر خیزاند ند.
در ۹۳۳ هـ ۱۵۲۶ م بابر بوسیله غذا مسموم گردید و از مرتکبین این دسیسه یکی پاره پاره شد ، و طباخ را زنده پوست کشیدند و یک زن متهم را در ته پای فیل انداخت و دیگری را به یک تفنگ زدند. بابر از اعتراف به خطاها و اعمال ناشایست خود نیز دریغ نمیکرد ، وی از نامزدی عایشه بیگم دختر کاکای او سلطان احمد میرزا و کدخدائی او در خجند و غلبۀ حيا و حجاب که بعد از ۱۰-۲۰- ۴۰ روز با او ملاقی میشد و مادرش ازین وضع او اضطراب و تشویشی داشت ، شرحی مینویسد . و باز عشق شدید و جنون آمیز خود را بايک امر در بازاری بابری نام با کمال صداقت توضیح میدهد که چگونه در طغیان عشق و محبت جوانی سروپا برهنه در کوچه وباغ بی پروا از خود و بیگانه میگشت.
بابر در ایام جوانی شراب نمیخورد، و چون در سنه ۹۱۲ هـ ۱۵۰۶ م در هرات به بزم های شراب نوشی بدیع الزمان ميرزا اشتراک كرد شراب نخورد ولی بعد ازان آنقدر در شراب نوشی و معجون خوری افراط میکرد که در اکثر مواقع در سفر و حضر به صبوحی و میخوری می پرداخت و با برنامه ازین بزمهای او تاعمر ۴۰ سالگی اعترافها و شرحها دارد و گاهی بوزۀ بسیار تلخ هم میخورد و در بابرنامه به افیون خوری خود هم اشاراتی دارد . در موارد متعدد از بزمهای مستی و افراط در شراب خوری و استفراغ خود حکایت ها میکند. و این شراب نوشی های او در مواقع راحت و جنگ ولشکرکشی و دربار نشینی و سیر و تفریح و حمله و گریز ادامه دارد . ولی وی گوید که داب و طریقت من آنچنان نبود که بکسی که شراب نمیخورده باشد تکلیف شراب بکنم. و هم گاهی باحترام دیگران از شراب نوشی حذر میکرد . . مثلاً در سنه ۹۳۱ هـ روز ۱۹ ربیع الاخر هنگامیکه بسیر خواجه سیاران رفته بود و در بهزادی بخانه قاضی فرود آمد ، شب آن انگیز صحبت شد . قاضی بعرض رسانید که در خانه من اینچنین ها هرگز نشده پادشاه حاکمند.
باوجود آنکه اسباب مجلس مهیا شده بود بجهت استرضای خاطر قاضی شراب خوردن برطرف شد.
بابر تا سن چهل سالگی شراب خورد و در سال ۹۳۳ هـ ۱۵۲۶م واواخر جمادی الاولى از شراب خوری توبه کرد و صراحی و پیاله طلا و نقره و تمام آلات مجلس را بشکست و بد رویشان بخشید و شراب های غزنی که برسه قطار شتر آورده بودند برخاک ريخته و یا نمک در آن انداخته شد تا به سرکه تبدیل گردد و فرمانی اندرین باب به انشای شیخ زین منشی صادر گشت تا مردم زین توبه او مطلع باشند ولی بعد ازین تا آخر عمر به خوردن معجون نشه آوروا فیون وغیره میپرداخت شخصیت ادبی و نقاد بابر نیز در بابر نامه تجلی و ظهور میکند . وی در شرح وقايع ودیدنی های خود بسا اشعار دری و ترکی خویشتن و شعرای دیگر را بسیار به موقع میآورد و هنگامیکه به عشق امرد عشوه باز دلربا (بابری ) گرفتار است این بیت دری را سروده است :
هیچکس چون من خراب وعاشق ورسوا مباد
هیچ محبوبی چو تو بی رحم و بی پروا مباد
روزیکه بابر در کویی تصادفا با بابری روبروشد بقول خودش "از جهت انفعال آنطور حالتی شد که نزديک بود از هم جدا شوم" راست نگاه کردن یا سخن گفتن را خود امکان نبود بصد حجاب و تشویش گذشته شد، این بیت محمد صالح بخاطر رسيد وعجب حسب حال واقع شد :
شوم شرمنده هر گه یارخود را در نظر بینم
رفیقان سوی من بینند من سوی دگر بینم
درسنه ۹۱۵ هـ ۱۵۰۹ بابر یک نفر جلیس همدم خود خواجه کلان را به حکمرانی قلعه بجور (باجور) گماشت چون او رفت بابر در هجران یار غمگسار خود پریشان شد و این قطعه را سروده به او فرستاد:
قرار عهد به یار اینچنین نبود مرا
گزید هجرو مرا کرد بی قرار آخر
به عشوها ي زمانه چه چاره سازد کس
بجور کرد جدا یار را زیار آخر
درین شعر در کلمات به (جور) يا (بجور ) صنعت ايهام وتجنیس بکار برده شده و معنی لطیفی را ادا کرده است. بابر بعد از فتح دهلی و آگره در ۹۳۲ هـ ۱۵۲۵ م به نظام خان حکمران بیانه با فرمان های وعدو وعید این قطعه را خودش سروده و فرستاد:
با ترک ستیزه مکن ای میر بیانه
چالا کی و مردانگی ترک عیان است
گر زود نیایی و نصیحت نکنی گوش
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
در اين قطعه بین بیانه و بیان تجنیس زاید و هم در مصراع اخیر ضرب المثل معروف را تضمین کرده است. در سنه م ۹۳۴ هـ ۱۵۲۸ م به مناسبت فتح چندیری این قطعه را سرود که از کلمات "فتح دارالحرب" به حساب ابجد همان را عدد ۹۳۴ برمی آید :
بود چندی مقام چندیری
پر زکفار و دار حرب وضرب
فتح کردم بحرب قلعه او
گشت تاریخ : " فتح دارا لحرب "
بابرگاهی شعر مطایبه آمیز هم میگفت و در بزم های مستی با هم پیاله گان خویش شوخی ها و مستی ها میکرد. در سفر جنگی۹۲۵ هـ ۱۵۱۹ م د ر بهیره آنقدر شراب و معجون خوردند که مست لایعقل شدند و با عربده ها صحبت بی مزه شد و بیکی از هم بزمان منوچهر خان آنقد و معجون خورا نیدند که دو کس از بازوی او گرفته ایستاده میداشتند. و در همین سال در شمال کابل یکی از درباریان بابر که عبدالله نامداشت ، در حالت مستی با جامه و خلعت خود را در آب انداخت که مریض شد و مدتی از مستی و شراب خوری تائب گردید . این گونه بزم های رندانه ، گاهی درسیر دریا و بالای کشتی هم روی میداد ، و چون یاران بزمی او اکثر ارباب ذوق ادبی بودند گاهی مشاعره ها و مطایبه ها و رفع میشد و بابر هم دران بهره میگرفت و بقول خودش "نیک وبد وجدو هزل هر چه بخاطر میرسید بطریق مطایبه منظوم میشد" روزی درچنین بزم این بیت محمد صالح مذکور شد :
محبوبی هرعشوه گری را چه کند کس
جائی که تو باشی دگری را چه کند کس
یاران هم بزم در این زمینه شعر گفتند و بابر که با ملاعلی خان مطایبه هــا داشت بطریق هزل در بدیهه گفت:
مانند تومد هوش کری را چه کند کس
نرگاو کسی ماده خری راچه کند کس
در این وقت بابربه عفت زبان و قلم و ارزش حقیقی هنر متوجه میگردد و گوید: "حیف باشد از آن زبان که این چنین الفاظ را درج کند و فکر خود را به سخنان قبیح خرچ کند و دریغ باشد از آن دل که این چنین معانی ظهور نماید . از آن باز از شعر ونظم هزل وهجو تارک وتائب بودم ".
ازین نوشتۀ بابر برمی آید که وی به اصلاح نفس و تهذيب شخصیت خود همواره ملتفت بود و بعد ازین هنر خود را از مالایعنی و هزل به نظم سخنان مفید توجیه کرد و به نظم رسالۀ مبین پرداخت. چنانچه گفتم بابر طبعی ظریف و نگاه جمال پسندی داشت وبحيث یک شاعر به فنون ظریفه مانند رقص و موسیقی و نقاشی و خطاطی علاقمند بود ، و ذوق نفيس نقاد اودرین هنرها از بابر نامه پدید می آید، نظر انتقادی او بر نقاشی بهزاد در سابق گفته شد، وی در سفر هرات از تمام هنرمندان آنجا مانند میر بدر ویوسف على رقاصان هرات و موسیقی نوازان وخطاطان وشاعران وسایر هنر مندان نام می برد ، و در کابل هنگام صبوحی کاسه های شراب را به کسانی میدهد ، که نغمۀ ترکانه یا تاجیکی بسرایند. وی از نور الله طنبورچی وملا با ریک سراینده حضور خود ذکری دارد که در سرود پنچگاه دو مخمس بسته بود و با برهم به - پیروی اوچارگاه را صورت بست در هند از هنرهای لولیان آنجا حظمی برد و به تمام معنی یک شخص هنر دوست است. وی "در نقاشی Painting و میناتور هم ذوقی داشت ، و با آمدن او در هند روایات هنری تیموریان آسیای میانه که مجموعه یی از اختلاط هنرهای خراسانی و تورانی و چینی بود ، به هندانتقال یافت ، و این شیوه ها را پرورانید، یک نسخه خطی مصور ترجمه فارسی بابرنامه که درالور Alwar هند است نمایندۀ سبک میناتور عصر او شمرده می شود ، وبعد ازو هم فرزندش همایون ، روایات پرورش هنر پدر خودرا تعقیب نمود و میرسید علی شاگرد بهزاد هرات و خواجه عبدالصمد را بدربار خود در کابل و هند آورده بود، و همین سبک نقاشی در عصر اخلاف بابر در هند بسرعت پرورش یافت ، تا به دورۀ عروج هنر نقاشی در عصر اكبر منجر گردید . در عصر بابرگاهی نامه را با تكلف وعبارات ثقيل و مبهم دور از درک و فهم می نوشتند ولی وی به سادگی و روشنی انشا ء وروانی اسلوب توصیه میکند وعقیده دارد که نویسنده باید مطالب خود را با روشنی و روانی و وضاحت بدون تكلف وعبارت آرائی بیجا بنویسد و نمایندۀ این ذوق ادبی و انتقادی بابر مکتوبیست که از هندوستان بنام پسرش همایون به تاریخ پنجشنبه ۱۳ ربیع الاول ۹۳۵هـ ۲۶ نومبر ۱۵۲۸ م نوشته و در آن علاوه بر هدایات عسکری و اداری و اخلاقی برخی یاد آوری های ادبی دربارۀ املا و انشا واسلوب نوشتن نیز شامل است . وی مینویسد : " نامه های نوشتۀ خود را غالباً بعد از نوشتن بازنمی خوانی و اگر آن را یکبار باز میخواندی البته بخواندن آن خودت هم موفق نمیشدی و آن را کنار می افگندی ! من مفهوم نامۀ اخیرت را با زحمت زياد درک واستخراج کردم گو یا حل رمز و معمایی بود ! زیرا علاوه بر رسم الخط اسلوب انشایت نیز مبهم ونا قابل درک است. آیا در نثر کسی معما را دیده است ؟
اگرچه املایت بدنیست ولی بکلی صحیح هم نیست. التفات را بجای (ت) به (ط) و کلنگ را بلنگ نوشته یی !با استعمال کلمات دوراز فهم که در نامه خود جای داده یی مطالب آن به هیچ صورت مفهوم نیست و بنابرين يقينا در نامه نویسی طوریکه آرزو داری و میخواهی بحد اعلی مهارت خود را در آن نمایش دهی بکلی ناکامی ! باید بعد ازین بدون تظاهر با وضاحت و سادگی الفاظ نامه بنویسی تا بخود و خواننده نامه زحمتی نداده باشی !
بابرگاهی به علم نجوم هم نظری داشت. در بابر نامه ذكرى از يک منجم دربار هم آمده است این. منجم محمد شریف نام بابا بر قدمت خدمتی داشت ولی در جنگ میوات پیش گوئی کرده بود که مریخ بطرف غرب است، هر کس ازین طرف جنگ کند مغلوب میشود.
این پیش گوئی منجم وسیلۀ دل شکستگی و پریشانی لشکریان بابر گردید ولی وی به این سخن منجم اعتنائی نکرد او را منجم شوم نفس نامید و چون فاتح شد منجم به مبارکباد آمد ولی بابر به او دشنام بسیار داده ودل خود را خالی نمود و چون پیشتر با و خدمتی کرده و شخص مغرور وسر کش بود يک لک انعام داده و رخصت کرد تا از قلمرو بابر بیرون رود.