138

به قلم

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

بر شوای خامه ی بلند سریر 

بر گشابند و در شکن زنجیر

نو بهار است نغمه خوانی کن

صبح خندید گل فشانی کن

از چه ای مرغ آسمان پرواز

روز ها شد نمیدهی آواز

عشق  من سوز من فغانی منی 

طوطی بوستان جان منی

قفل بر داشت باغبان از در

آن سرود طرب سرا از سرا

غنچه باغ آرزو شد باز

برکش ای مطرب کهن آواز 

نقش اندوه را به آب انداز

رخت ماتم در آفتاب انداز 

ما درین زندگی چها دیدیم

چه نشیب و فرازها دیدیم

نا شکفته گل هزار مراد

رفت هر برگ آن جدا بر باد

آرزوها در آشیاه ی دل

نا بر آورده پر شده بسمل 

شمع ما یک نفس نشد روشن 

که زدش تند باد غم دامن

نور در چشم و شوق در دل مرد

غنچه بر شاخ و ریشه درگل مرد

اندران شام تیره ی دیجور

اختری می فشاند نور از دور

این ستاره امید فردا  بود

روشی بخش دیده ی ما بود

ای خوشا اختر فضای امید

بامداد طرب فزای امید