در بیان آمدن امیر بی نظیر
در بیان آمدن امیر بی نظیر خود بخود در کابل
و سلام نمودن صاحبان عالیشان و خوش شدن صاحبان و فرستادن امیر را بعد از چند ایام [به] طرف هندوستان
بشیر بی نظیر قلم، که فقرات نویس مصالحه و خیر است، در تدبیر این مدعا چنین بیان مینماید که : امیر بی نظیر بعد پس پای شدن صاحبان عالیشان مذکور از روی مصلحت وقت و خار خار گرفتاری منسوبان متعلقین (۱) خود، که از دست جبریت جبار خان، در پنجۀ سرکار انگلیسه و اولیای دولت گرفتار بودند، حسن صورت خیر خود را در آئینه مافی الضمیر، استیلام صاحبان عالیشان دیده، بعد این همه جنگ ها و دلاوری ها، از کوه مذکور بوقت علی الصباح معۀ دو سوارۀ جرار، روانه سمت کابل گردیده، که وقت شام تشریف فرمای سواد کابل شده. از اتفاق در آنوقت لارد (۲) صاحب بهادر، هوا خوری نموده طرف بنگله خود راجع بود که در این اثنا امیر بی نظیر سرخوش بادۀ ملاقات لارد صاحب گردیده. امیر
-------------------------------------------------------
(۱)الف: متعلقان
(۲)مقصد مکناتن حکمران انگلیسی کابل است.
بی نظیر یک قطعه کاغذ مرقومه بدست صاحب ممدوح داد(۱).
از آنجا که صاحب معظم الیه امیر بی نظیر را گاهی ندیده بود و نمی شناخت، بعد مطالعۀ کاغذ مذکور دانست که این امیر دوست محمد خان میباشد. هماندم از اسپ خود فرود آمده، از بس ذوق و شوق هلال آسا آغوش کشاده، هم آغوش شاهد معانقه و مواصلۀ امیر بی نظیر گردیده، نهایت هم آغوش شاهد فرحت و نشاط شده، امیر را بکمال(۲) اعزار و اکرام باتفاق خود گرفته، در بنگله رسیده، کرسی را بدست خود برداشته، پیش امیر نهاد که برآن جلوس فرمای گردیده، شمع اختلاط و صحبت داری مابین خود روشن نمودند. و لارد صاحب دم بدم بدلجوئی و تلافی امیر بی نظیر می پرداخت، و خود هم در جامۀ نشاط نمی گنجید گویا بر هفت اقلیم دست یافتند.
----------------------------------------------------------------
(۱)درین موردموهن لال که ناظر وقایع بود چنین می نویسد: شام ۳ نومبر ۱۸۴۰ سرولیم مکناتن با دو افسر دیگر سوار گردیده و بر راپورتهای غم انگیز جنگهای پروان صحبت میکردند. درین اثنا یک نفر سوار بقول مورخان دیگر نایب سلطان خدمتکار امیر] پیش آمد وگفت " شما لارد صاحب هستید؟" مکناتن جواب داد بلی! آن سوار گفت امیر دوست محمد خان رسید و حضار است مکناتن با تعجب گفت : کجاست؟ با لشکر یا بدون لشکر؟ درینوقت امیر آمد و از اسپ پیاده شده پناه خواست مکناتن سلاح اورا گرفت و باحترام تمامش به مسکن خود برد [- حیات امیر۲-۳۵۹]
(۲)ک: بکابل ؟. الف ج : مانند متن.
هر چند صاحب ممدوح درین باب بسیار تکرار (۱)کرده، لیکن امیر اختیار نکرد. بعد از اندک فرصت سه خوان طعام و دو (۲) خوانچه میوه، عالیجاه شیرین خان برای امیر بی نظیر ارسال نموده. صاحب ممدوح باز ازین معنی بامیر اطلاع داد. امیر حکم داد که : خوان طعام و فواکۀ شیرین خان بیارند. و بساط (۳) را گستردند، و امیر به تناول طعام شیرین خان شیرین کام گردید.
چون صبح شد جنرال صاحب بهادر حکم برای طلب سیل صاحب بهادر داد، که سیل صاحب معۀ فوج از کوه مراجعت نموده داخل کابل گردیده. بعده یکهزار سوار (۴) از رسالۀ
-----------------------------------------------------------------
(۱)الف: تکرار نمود.
(۲)الف: و ده خوانچه.
(۳)الف: وسماط را
(۴)الف: سواران رساله.
جانباز بجهت گرفته آوردن عیال و اطفال امیر از قلعۀ غزنین مامور شده، که در عرصۀ یک ماه (۱) تمامی منسوبان و متعلقان امیر بی نظیر از قلعۀ غزنین گرفته در کایل آوردند.
چنانچه بیست و دو فرزندان امیر و سیزده نفر برادر زادگان امیر بودند، و بیست و نه (۲) نفر و چهار صد غلامان و سه صد امیر یکهزار و یکصد و پانزده نفر بودند، که از قلعۀ غزنین امده، مشرف مشرف قدم بوسی امیر گردیده، مسرور و خوش وقت شدند.
بعد رسیدن منسوبان امیر مذکور، حکم صاحبان عالیشان در باب روانگی امیر بی نظیر جانب لودیانه صادر گردیده. و یک پلتن گوره کلدک (۳) و بیست و سوم پلتن و رسالۀ ترک سواران و یک توپخانه، بهمراه امیر بی نظیر معین نمودند.
-----------------------------------------------------------------------
(۱)امیر به ۳ نومبر ۱۸۴۰ تسلیم شد، و بتاریخ ۱۲ نومبر باکستان پتیر نکولسن به پشاور فرستاده شد، که در کلکته و لودیانه سکونت داشت [-عروج بارکزائی ۱۸۰[ در پشاور تمام افراد خانواده اش ۱۴۹ نفر باو ملحق شدند و سالانه سه لک روپیه از طرف حکومت هند باو داده میشد [-افغانستان در قرن ۱۹ ص ۸۸]
بناران درینجاه عرصۀ یکماه غلط است.
(۲)الف : و بیست و نه نفر قولصه ؟ و چهار صد غلامان. فداحسین ص ۸۴ : ۲۲ فرزند ۷ خواهر زاده و ۱۳ برادر زاده و ۲۹ نواسهه و ۴۰۰ غلام و ۳۵۰ کنیز گلفام جمله (۱۱۱۵) نفر .
(۳)کذا در ک اما در الف: کوره کلا ک است [؟].
و در حین روانگی لارنس صاح بهادر بامیر گفت که : باین وقت روانگی اگر ملاقات اولیای دولت نمایند مضایفه ندارد.
امیر هر گز قبول نکرد، و بصاحب ممدوح گفت که : ملاقات شما صاحبان که کردیم کافی است، همین نتیجه یافتیم که بقید فرنگ می رویم و از ملاقات شاه چه تمتع و بهره (۱) خواهم دید. این همه طوفان آورده اوست و الا شما انگریزان را چه قدرت بود که بسر خود بی مظاهرت اولیای دولت باین ملک خراسان می آمدید.
بعد این همه گفتگوی آخر امیر بی نظیر معۀ جمیع منسوبان همراه فوج سرکار انگلیسه، بتاریخ دوازدهم ماه نومبر سنه یکهزار و هشت صدو چهل عیسوی مطابق [سنه؛ ۱۲۵۶ هجری از کابل تشریف فرمای جلال آباد، و از جلال آباد داخل درۀ خیبر شدند.
در انوقت عالیجاه نتول صاحب از طرف خاصه سنگهـ در پشاور بخلاع فاخره حکومت سرفراز بوده. شش روز امیر بی نظیر و فوج انگریز را در پشاور مهمان داشت، و از تعارف مهمانداری دقیقۀ از دقایق نامرعی نگذاشت.
چون این خبر مهمانداری بسمع مهاراجه شیر سنگه رسیده، چون آتش در مقام خشم بر افروخته، جانب حاکم پشاور سخت حکم فرستاد، که از یکروز زیاده توقف فوج انگریز در سرکار خالصه ما منظور نیستف و عوض مقام شش روز فوج نگریز در پشاور مبلغ شش لک روپیه از حاکم پشاور [بابت جریمانه] باز یافت نمود.
روز دیگر از آنجا کوچ فرموده، بقطع منازل، روز سوم در در قلعه ره طاس (۲) کده منزل انداز گردیده . عالیجاه مردان خان
---------------------------------------------------------------------------
(۱)الف: تمتع و بهتر خواهم دید.
(۲)رهتاس= حصار مشهور واقع ضلع گجرات.
حاکم آنجا مبلغ دو هزار روپیه نقد و دو راس اسپان و دو قطعه دوشاله پشمین سنگین، نذرانۀ امیر بی نظیر نموده و بسیار ضیافتهای رنگین نموده امیر اگر چه نذرانۀ عالیجاه مذکور را اقبال نمیکرد لیکن از بس الحاح عالیجاه مذکور امیر را قبول کنانیده بعده امیر از آنجا روانه گردیده در شهر کاشور (۱) که محل اقامت افغانان میباشد، منزل انداز شدند.
عالیجاه سلطان محمد خان بامیر بی نظیر،مخاطب گردید که رفتن شما با عیال و اطفال طرف انگلستان خوب نیست، چرا که کار انگریزان تمام رنگریزی (۳) و فریب بازی است، و بر عهد و پیمان آنها هیچ اعتبار نیست. گلزار سخنان اهل انگلستان از آب و رنگ ایفای عاری است .
-----------------------------------------------------
(۱)الف ک ج ک کاشور که مطلب از ان کاسور [قصور,] شهریست در ۳۴ میلی جنوب لاهور و از انجا تا فیروز پور فاصله ۱۶ میل است. فدا حسین ص ۸۹: کاسور.
(۲)الف: گسترانیدند.
(۳)ک: انگریزی.
از قید فرنگ کسی رهائی نیافته. کسی را در قید جان می گیرند و کسی را بسیاحت و تماشای و لایت ها سیار فضای ولایت مرگ میسازند. ازین قسم چند در چند عالیجاه مذکور با میر بی نظیر ، سخنان بیان نموده. لیکن امیر بی نظیر قبوا نکرد بلکه در جواب بعالیجاه موصوف مخاطب شده، که شما هر گز درین مقدمۀ (۱) ما که از تقدیرات ازلی است را نیابید (۲)و بر طیق مضمون [ابیات]
چون قضا آید نماند فهم را
کس نمیداند قضا را جز خدای
چون قضا آید فرو پوشد بصر
تا نداند عقل ما پارا (۳) ز سر
زان امام المتقین داد ان (۴) خبر
که اذا (۵) جاء القضا عمس البصر،
بهر صورت من بخوشی خود میروم، مار کسی از انگریزان بجلادت و مردانگی خود گرفتار نکرده:
[مصرعه]
صید را چون اجل آید سوی صیاد رود.
---------------------------------------------------------------
(۱)الف: درین امور ما.
(۲)الف:نیابند.
(۳)الف: مارا از سر
۰۴)ک: دادن خبر
(۵۹یعنی وقتیکه قضا امدف چشم کور شد.
من بپای خودف بدام صیاد آمده ام
[مصرعه]:
بیدل نیم هنوز ببینم چه می شود
یفعل الله مایشاه و یحکم ما یرید (۱) با عالیجاه سلطان محمد خان بامیر گفت که قبایل خود را در اینجا بگذارند (۲) امیر قبول نکرد.
بعد امیر از آنجا تشریف فرمای جانب فیروز پور و از فیروز پور رونق افزای دارالامان لودیانه گردیده. و صاحبان عالیشان حرم محترم اولیای دولت را که در عمارات عالیه نشسته بودند انها را بیرون کشیده منسوبان و متعلقان امیر بی نظیر را در آنجا، جای اقامت دادند.
بعد از چند یوم حرم محترم اولیای دولت و بندگان زمان شاه (۳) معه دو پلتن سکندر برنس صاحب روانه ولایت خراسان نمودند.
و بعد روانگی انها تمام عمارات و مکانات اولیای دولت تفویض امیر بی نظیر نمودند، که معه جمیع متعلقان و منسوبان در انجا هم آغوش شاهد آرام و از کوچ مکان آسایش پذیر گردیده. از آنجا که می گویند که شصت هزار فوج انگریزان: سی هزار از احاطۀ بنگاله و سی هزار علاقه [بمبی] بدون عمله و فعلهف طرف خراسان رفته بودند، از آن جمله هفت هزار زنده مجروح ومفلوک پس آمدندو باقی افواج همه در آن سر زمین
-------------------------------------------------
(۱)قران ، الحج ۱۴-۱۸ج۱۷
(۲)الفک گذرانند.
(۳)زمان شاه بن تیمور شاه برادر شاه شجاع که کور کرده شده بود رک ک تعلیق ۳.
بی گور کفن، چون گوره خر بر باد فنا رفتند. از انجا (۱) که سرکار انگلیسه بهادر جویای معشوقۀ زر میباشند، هر جا که ملک زرخیز می بیند ۰۲) بدست می آرند، و در (۳) ملک خراسان چه خیر دیدند؟ و از کشت زار خراسان چه حاصل برداشتند؟ و بر طبق مضمون :
[بیت]
بیچاره خر آروزی دم کرد
نا یافت دم و دو گوش گم کرد
نقص خزاین بی شکار یکطرف، وزوال فوج دیگر طرف. اخر از خراسان چون خر خروشان بی نیل مراد پس امدند امیران سند را غافل و بی سرو سامان دیده و از تنبلان شاه عباس و لعل شهباز دانسته، در طرفة العین فوج مفلوک ملک سند را گرفته، که شرح آن بوقت موقع بیان [نموده, خواهد شد. جائیکه زور است (۴) حساب ! در حال باز سر گذشت عالیجاه شجاعت دستگاه شهسوار میدان دلاوری یکه تاز عرصۀ بهادری سردار محمد اکبر خان خلف الصدق امیر
----------------------------------------------------
(۱)الف:چونکه سرکار.
(۲)الف: زر خیزباشد.
(۳)الفک واز ملک
(۴)درینجا فحش است از ک حذف کرده اند. در الف ج موجود است.
دوست محمد خان، و امرای جلادت پیرای عالیجاه عبدالله خان اچکزئی غازی و دیگر امرای کابل بیان نموده میشود.
هست (۱) این قصه داستان عجیب
بهره بردار زین بیان عجیب
عقل باید که نکته گوش کند
مرد باید که جرعه نوش کند(۲)
--------------------------------------------------------
(۱)الفک اینست قصه ؟
(۲)این ابیات در الف درهم و برهم است از کف ج صحیح آن نوشته شد. راجع به عبدالله خان اچکزئی رک ک تعلیق ۲۱.