تشبثات دو سر دار در گرفتن امارت کابل

از کتاب: رجال و رویدادهای تاریخی

در مقالۀ سیزدهم این اثر تحت عنواق "دو شاه در یک قصر" نوشتیم خوانندگان گرامی ملاحظه نمودند که چطور سردار دوست محمد و سردار محمد عظیم خان که از کشمیر بغرض انتقام جوئی برادر شان وزیر فتح خان مرحوم یکى عقب دیگر بطرف کابل حرکت کردند بالاخره بصورت عجیبی بهم مواجه شدند . در حالی که هر کدام یکى از پسران تیمور شاه یعنی شهزاده سلطان علی و شهزاده ایوب را به شاهی برداشته بودند خود را وزیر شاه منتخبۀ خود اعلام نمودند . حقیقت امر این است که بعد از شکست شاه محمود و کامران سدوزائی در دهکده هند کی و قلعه قازی و  فرار آنها بطرف فرا و هرات در وهله ئی که غلبۀ برادران بارکزائی مسلم شده بود نسبت به همه پسران سردار پاینده خان همین دو نفر یعنی سردار محمد عظیم خان وسردار دوست محمدخان بیشتر فکر امارت کابل را در  سر داشتند . مسلم است که سر دار محمد عظیم خان بعد از برادرمنی و خاندان خود مسلم ساخت خویش وزیر فتح خان در میان برادران مردی پخته و با تدبیر و صاحب رسوخ بوده و تقریباً همگی اقلا در ظاهر امر به بزرگی او اعتراف داشتند ولی سردار دوست محمد خان با صفر نسبتی سن چون در ظل توجه وزیر فتح خان تربیه شده بود آدم متشبث و زرنگ و موقع شناس بود و بعد از فتح خان بکسی سراطاعت فرو نمی آورد .

این دو سر دار در زمان اقامت کوتاه خود در کابل اقدامات مختلفی برای امحای نقشه ها حتى جان یکدیگر نمودند و بکرات نواب صمد خان میانه آنها را اصلاح نمود تا اینکه شاه شجاع مدعی دیگر سلطنت در شکار پور (سند) ظهور کرد و سبب شد که برادران بارکزانی چه از کابل و چه از قندهار همه متوجه او شوند .

بار دیگر در غزنی ، در قندهار در شکار پور میان دو سردار مخالفت ها پیش شد و عند المراجعه بکابل چون قدرت و پول در دست سردار محمد عظیم خان بود سردار دوست محمد خان یک سلسله بغاوت ها را علیه برادرش در کهستان و کابل و غزنی چاق نمود و بهانه فراهم میکرد تا از او پول بگیرد و قدرت مالی خویش را افزایش دهد .

شبهه ئی نیست که درین گیر و دارها و مخالفتهای داخلی سک ها استفاده های زیاد نموده وحصه های مختلفی را در دیره جات و پشاور بدست آوردند و آخر سردار محمد عظیم خان روی معاونت از طرف برادران معروف به پشاوری خود هم ندیده سراسیمه از مقابل رنجیت سنگ رو گردانید و به مرض پیچ در کوتل لته بند بعمر ۳۸ سالگی وفات کرد و جسدش را در مزار عاشقان و عارفان علیه الرحمه دفن نمودند .

در موقع وفات سردار محمد عظیم خان اگرچه امارت کابل بنام در دست همان ایوب شاه بود ولی حبیب الله خان پسر محمد عظیم خان که ثروت پدرهمه به او رسیده بود خودرا اختیار دار امور تصور میکرد این موقعی است که سرداران قندهاری پردل خان و شیر دل خان یکی بعد دیگری متوجه کابل شدند و گرچه بازاصل مخالفت میان ایشان و سردار دوست محمدخان جریان پیدا کرد ولی اول تر شهزاده ایوب ناپدید و سردار حبیب الله خان محبوس گردید و نقشه های مختلف برای تقسیم افغانستان میان برادران بارکزائی طرح شد و علاقۀ پشاور به جمعی و ناحیه قندهار به دسته ئی تعلق گرفت و دوست محمد خان را بحکومت کهستان تعین نمودند . این فرصتی است که سردار شیر دل خان قسمت زیاد دارائی سردار محمد عظیم خان را از نزد پسرش حبیب الله خان گرفته و روانه قندهار شد و عطا محمد خان حاکم پشاور مریض گردید و سردار یار محمد خان وفات نمود و سلطان محمدخان از طرف او بحکومت کابل مقرر شد . آخرین مخالفت میان سردار دوست محمد خان حکمران کهستان و سردار سلطان محمد خان حکمران  کابل در سال 1243 هجری قمری مطابق ۱۸۲۷ مسیحی شروع گردید و سردار اخیر الذکر در بالا حصار محصور شد و بعد از موافقت طرفین سردار سلطان محمد خان در مقابل دریافت سالانه یک لک روپیه از مالیۀ کابل از یک دروازه بالا حصار بر آمده و از دروازه دیگر سردار دوست محمد خان وارد گردید و سرداری کابل را که پیش خیمۀ امارت و پادشاهی افغانستان بود برای خود مسلم ساخت . اگر در پیش آمدهای تاریخی این وقت در کابل و دو نقطه دیگر تمرکز برادران بارکزانی یعنی قندهار و پشاور کمی دقت شود دیده میشود که قضایا هم با سردار دوست محمد خان یارى ومعاضدت زیاد نمود به این نحو که چون سردار شیر دل خان کابل را متصرف شد برای تصاحب دارائی سردار محمد عظیم خان که در نزد بعضی اشخاص بود خدای نظر خان مامای خود را با غیاث الدین خان الکونائی مامور نمود تا به اساس اسناد هر چه پول سردار مرحوم باشد بگیرند . این دو نفر بنای تعدی و ظلم و ستم را مانده حق و نا حق بنای ازار مردم را گذاشتند و کاربجائی رسید که مردم کابل به ستوه آمدند و خود سردار شیر دل خان هم به داد و فریاد ایشان گوش نداد حتی بنای زجر و توبیخ را گذاشت و میانه مردم کابل و سردار مذکور برهم خورد و قرار نقشه شیر دل خان سردار دوست محمدخان به حکومت کوهستان تعین شد کابل را به سردار یار محمد خان سپرد و بعضی برادرهای دیگر را به نقاط دیگر فرستاده و خود روانه قندهار گردید .

مردم کابل بعد از مراجعت سردار شیر دل خان به قندهار دم راحت کشیدند و چون از تعدی و ستم او رنج کشیده بودند به همدستان و جانشینان او هم خوشبین نبودند خصوص که سردار دوست محمد خان با نقشه ئی که در دل داشت دستۀ ناراض را تحریک میکرد وطرفدار خود میساخت تا اینکه در اوائل سال ۱۲۳۹ سردار یار محمدخان در اثر مر یضی و تقاضای برادرش سردار عطا محمد خان به پشاور رفت و کابل را به سردار سلطان محمد خان برادر خود تفویض نمود .

سردار دوست محمدخان که در کوهستان در نزدیکی شمال کابل مترصد موقع مساعده بود از آزردگی اهالی از گماشتگان سردار شیر دل خان و همنوائی مزید اهالی کوهستان و چنداول استفاده نموده بر کابل حمله آورد و سر راست به بالا حصار رفت و ان قلعه تاریخی را متصرف شد و سردار سلطان محمد خان به پشاور برگشت و سردار دوست محمد خان خویش را در آستانه امارت کابل رسانید.