32

شاپور بن هرمز

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل طبقه چهارم ، بخش ملوک ساسانیان
25 January 1968

چون شاپور اندر شکم مادر آمد، پدرش فرمان بافت و مردمان پاداهی گرد آمدند ، تاج بر شکم مادرش نهادند و چون از مادر بزاد ، دایگان اورا همی پروردند تا دوساله شد و بسخن گفتن آمد.

شبی وقت صبح ، بانگ و شغب مردمان شنید پرسید که : ابن چه مشغله است ؟ گفتند : مردمانند که بر جسر2 همیگذرند از هر دو جانب و چون به یکدیگر رسند انبوهی شود بر جسر و بانگ و مشغله همی کنند بفرمود که دو جسر سازند. یکی شدن را دو دیگر آمدن را تا مشغله نکنند و همه عجب داشتند از رای آن مقدار کودک ، که اینچنین تدبیر صواب بکرد که هیچ پادشاهی را این تدبیر نبود ملک عرب 3 اندر روزگار او الحرث بن الار الایادی 4 بود. و چون خبر مرگ هرمز بعرب رسید از بلاد عبدالقبس و کاظمه و بحر بن بیامدند و برگوشۀ ایران شهر بنشستند و دست دزدی و راهداری بردند و همی گفتند و کشتند و بستند و مردمانرا 7 بار همی فروختند و کالای مردمان بستدند،8

------------------------------------------------------ 

1-هر دو نسخه: شابود بن سابور، بقول جمهور تصحیح شد.

2-:جس:پل

3-اصل: مغرب؟

4- اصل الابادی؟ن: الاغر الایادی ظاهرا ایادی به دو نقطه درست است و مکاوحتهای بردارد بود با قبیلۀ ایاد مشهور است شاعری گفته بود علی رغم سابور بن سابور اصحت  قباب ایاد حولها الخیل و النعم (تمدن اسلامی 4ر14) و مسعودی گوید: بر عراق قبائل ایاد بن نزار (به کسرۀ الف) که ملک ایشان در آن وقت حرث بن الاغر الایادی بود(مروج 1ر216) 

6-درو : این کلمه را بهمی گشتند تبدیل کرده اند در حالی که اگر بفتح کاف بخوانیم شکافتن باشد اگر بضم کاف بخوانیم مخفف کوفتن است و کوفت آسب و آزار و ضرب است (برهان 1732) و هر دو قرائت مطابق به موقع خواهد بود.

7-ب : بار      8-ب، مردمان بسندند

وبیسامانیهای بسیار همیکردند.

چون شاپور ذو الاکتاب شانزده ساله شد، سپاه جمع کرد و روی بدیار  عرب نهاد ، و بسیار مردم را از عرب بکشت ف تادست تازیان را از مردم خالی کرد و آخر رسم آورد: که هر جای که ار عربان کسی را بیاوردندی بفرمودی  تا شانۀ او سوراخ کردندی، و حلقه اندروی  (26) افگندندی . و بدین سبب اورا ذوالاکتاف نقب کردندی، و به پارسی هوبه ستبان 1 و شاپور بولایت روم رفت برزی 2 جاسوسان و قیصر اورا بشناخت و اورا اندر چرم گاو کشید تا برتن وی خشک شد. و پس قیصر بیامد وایران شهر بگرفت و شاپور اندر چرم خام سخت رنجه بود. پس از زن قیصر حاجت خواست تا اورا رها کرد، برآن شرط که چون بایران شود، بقیصر بدی نکند و اورا چندان باز فرستد.3

چون بایران رسید، هم حشم و سپاه خویش را گرد کرد، و مغافصه 4 قیصر را بگرفت و بدو بدی نکرد، که شرط کرده بود، پس هر دولب او ببرید، چنان که دندان او برهنه که نیز پوشیده 5 نشدی  و اورا همبران حال بروم باز فرستاد و خود 6 به پادشاهی ایران بنشست .