32

سیاست با دانش توأ مست

از کتاب: نگاهی به سلامان و ابسال جامی

شاه چون نبود بنفس خود حکیم یا حکیمی نبودش یار و ندیم قصر ملکش را بود بنیاد سست كم فقد قانون حکم او درست و این همان نظریۀ مدینۀ فاضله در سیاست است، که از ا فلاطون تا حکمای اسلامی آنرا بهترین طریقۀ سیاست دانسته اند، و به موجب آن اداره اجتماعی بدست دانشمندان و افاضل باشد ، که در تهذیب دیگران سعی کنند.


الملک یبقى مع الكفر و لا یبقى مع الظلم

یعنى ملک با كفر باقی ماند و باستم نه ماند، این مقوله تازیست در اصالت عدل و دادگری ، جامی گوید : 

نکنه یی خوش گفته است آن دوربین         عدل دارد ملک را  قایم به دین

کفر کیشی کو به عدل آید فره                ملک را از ظالم دیندار به

گفت با داؤد پیغمبر(ع) خدای (ج)                   کامت خود را بگوی ای نیکرای!

کزعجم چون پادشاهان آورند               نام جز ایشان به نیکی کم برند

گرچه بود آتش پرستی دین شان             بود عدل وراستی آیین شان

قرنها ز ایشان جهان معمور بود            ظلمت ظلم از رعایا دور بود



چهار خضات

هست شرط پاد شاهی چار چیز 

حکمت و عفت ، شجاعت ، جود نیز

هر که با این چار خصلت یار نیست 

از عروس ملک بر خوردار نیست 

(ص، ۳۵۴)


خدمت دانایان

خوش بود خاک در كامل شدن 

بندۀ فرمان صا حبدل شدن

رخنه کز نادانی افتد در مزاج

یا بد از دانا و دانایی علاج 

(ص ، ۳۵۹)


اوج مقام سلطنت

افسر شاهی چه خوش سرمایه است 

تخت سلطانی چه عالی پایه است 

هر سری لایق بآن سرمایه نیست 

هر قدم شایستۀ این پایه نیست

چرخ سا ، پائی سزد این پایه را

عرش فرسا فرقی آن سرمایه را

(ص ، ۲۶۰)


از صفات و زید

از وزیدان نیست شاهانرا گزبر 

لیک دا نا و امین باید وزیر

داند احوال ممالک را تمام

تا دهد بر صورت احسن نظام

باشد اندر ملک و مال شه امین 

نا ورد بر غیر حق خود کمین

زآنچه با شد قسمت شاه و حشم 

از رعیت نی فزون گیرد نه کم

مهربانی با همه خلق خدای 

مشفقی بر حال مسکین و گدای

لطف از مرهم نه هر سینه ریش 

قهر او کینه کش از هر ظلم کیش


صفات منهیان

منهئی باید ترا هر سو بپای 

راست بین و صدق ورزو نیکرای

تا رساند با تو پنهان از هـمه 

داستان ظلم و احسان از هـمه


صورت تفتیش

آنکه باشد از وزیر اندر نفیر 

پر سش او را میفگن با و زیر

هم بخود تفتیش کن آن حال را 

ساز عالی پایه اقبال را


کافی نا کافی

آنکه بهر تو کفایت میکند 

ظلم بر شهر و ولایـت میکند

آن کفایت نی، سعادیت کرد نست 

هیمۀ دو زخ بهم آوردنست

کافیست آری و از وی دور نیست 

کو کند آخر ده خود را دویست

حظ کافی چون چنین وافر بود 

نفس او طغیان کند کافر بود

هست پیش زیرکان ارجمند  

حکم کافر بر مسلمان نا پسند 

قصه کوته ، هر که ظلم آئین کند 

و ز پی دنیات ترک دین کند

نیست در گیتی زوی نادان تری 

کس نخورد از خصلت نادان بری

کار دین و دینی خود را تمام

جز بدانایان میفکن والسلام


در زمانی که فرمان روایان فعال ما یشاء بر مردم بطور مطلق حکمرانی داشتند، و مردمان را بزور مسخر و مقهر می ساختند، این چنین اندزها و پندهای سودمند را در کتاب خود جای دادن و بگوش ایشان رسانیدن خیراندیشی محض و جرأت ادبیست که حضرت جامی آنر ادرین مثنوی و آثار دیگرش جای داده است .