مثنوی و اقبال لاهوری
از کتاب: از کوچه عرفان
پیر رومی مرشد روشن ضمیر
کاروان عشق و مستی را امیر
منزلش برتر زماه و آفتاب
خیمه را از کهکشان سازد طناب
نور قرآن در میان سینه اش
جام جم شرمنده از آیینه اش
از نی آن نی نواز پاک زاد
باز شوری در نهاد من فتاد*۴۸
پیر رومی را رفیق راه ساز
تا خدا بخشد ترا نور و گداز
زنگه رومی مغز را داند ز پوست
پای او محکم فتد در کوی دوست