عناصر طبیعی

از کتاب: افغانستان ، فصل سوم ، بخش مدنیت اوستائی

آئین اوستائی باوجودیکه بخود شکل و خواص معینی گرفت و از پرستش عناصر طبیعی که در عصر ویدی وجود داشت یک قلم مجزى شد و به ترتیبی که شرح داده شد تحت نظام جدیدی درآمد معذالک احترام عناصر طبیعی بحیث عوامل مفید و ارباب انواع فرعی در آن دیده میشود و حتی بعضی ازین عناصر مثل آتش و آب شخصیت هائی بنام اشا و هیشته Asha-Vahishta و هرواتات Harvatat در قطار ٦ "امشه سپنته" هم داشتند. چون این عناصر در خود اوستا شخصیت مهم داشتند و بعضی های آنها از عصر اوستائی و حتی ویدی هم پیشتر در خاک های دو طرفۀ هندوکش رولی بازی کرده اند و بعضی های آنهم باعث ظهور یک سلسله ادیان دیگر در اراضی آسیای شرقی واراضی متصل حوزۀ بحر مدیترانه وحتى اروپا شده اند بیمورد نیست که اینجا از آنها تذکاری بمیان آید.


آتش:

اگر چه آتش در اوستا بنام "اتار" یاد شده ولی قراریکه پیشتر شرح دادیم در میان "امشه سپنته"، "اشاو هیشته" ازان نمایندگی میکرد ولی واضح معلوم نمیشود که مقصد ازین نمایندگی شخصیتی است که برای آتش قایل شده بودند یا مفهوم مادی آن بهر حال قراریکه در مبحث عقاید اوستائی شرح دادیم وظیفۀ اساسی پیروان "زرتشتر سپنتمان" مقابله با ارواح خبیثه و ستیز با خواهشات نفسانی و عناصر تاریک ومضر بود.

آتش باروشنی ظاهری و حرارت خود و فایده ئی که بحیات بشری رسائیده از روز کشف خود در میان همه اقوام جهان بحیث یک عنصر مفید تلقی گردیده است و کشف و استعمال آن یکی از عواملی بود که در هر گوشۀ جهان بشریت را به مرتبۀ جدید تمدن واصل گردانیده است.


باشندگان آریانا در عصر اوستائی با سابقۀ که قبل برین در عصر ویدی در تشخیص عناصر نورانی طبیعی داشتند نسبت به سائر ملل جهان برای آتش مقام مهمتری قایل شده بودند و او را بنام "اگنی" می شناختند و نسبت به همه ارباب انواع برای او سرودهای بیشتری ساخته بودند (صفحۀ ١٤٩) اوستا آتش را مقدس و پاک ترین همه عناصر محسوب میداشت و آنرا انعکاس نور "اهورامزدا" قلمداد میکرد. علاوه برین آتش علامه صفای اخلاق و بزرگترین حر به در مقابل دفاع ارواح خبیثه و دیوان شمرده میشد چنانچه عقیده داشتند که شب هنگام هنگامیکه سیاهی شب فرا میرسید و ارواح خبیثه (دیوها وشیاطین) مشغول فتنه انگیزی میشدند تنها روشنی آتش عامل ترس و فرار آنها شده میتوانست ازین رو آتش را پسر و نور و علامۀ "اهورامزدا" تصور میکردند و از همین رهگذر به آن احترام میکردند. روشن کردن آتش در کانون خانواده در عصر ویدی در آریانا رواج داشت و چون آتش در عصر اوستائی مقام بلند تری پیدا کرد طبعی روشن کردن آن نه تنها در کانون خانواده و حفاظۀ آن بطور همیشگی عمومیت یافت بلکه در آتشکده ها هم رواج پیدا نمود. ناگفته نماند که نگه داری آتش در کانون خانواده یکی از عادات قدیم اکثر اقوام هند و اروپائی است این کار در عصر ویدی و اوستائی در آریا نا منحصر نبوده جر من ها رو من ها هم در زمانه های نسبتاً جدید به آتش کانون خانوادگی احترام میکردند بهر حال در عصر اوستائی باشندگان آریانا چنین عقیده داشتند که بهترین حربه اضحملال عناصر مضره آتش است بناء علیه روشن کردن آنرا در کانون خانواده و حفاظت آنرا شب و روز یکی از وظایف مذهبی خود می شمردند و معتقد بودند که در روشنی آتش "سپنته مینو" یا خرد مقدس محافظ ایشان و خانواده شان است و عناصر مضره کاری ساخته نمیتوانند به اساس همین رویه و عقیده آتش کده هائی خارج کانون خانواده هم ساخته شد و آتشکده هائی مخصوص موبدان وشاهان عرض وجود کرد و آتش و آتشکده به اندازه ئی در دیانت اوستائی صاحب مقام بزرگ شد که دیانت مذکور را آتش پرستی هم نامیدند.


آب:

آب هم در اوستا صاحب شخصیت بود و از خود رب النوعی داشت که او را "ایام نیات" Apam-Napat میگفتند اینجا فوراً متذکر میشویم که این رب النوع در دورۀ اوستائی کشور ما عرض وجود نکرده بلکه در عصر ویدی تاریخ ما هم به همین نام یاد شده و بلا شبهه خاطره ئی از عقاید دوره های قبل التاریخ مملکت ما هم در آن نهفته است و ازان پایان تر بحث خواهیم نمود. 

اسم اوستائی "اپام نیات" بصورت تحت اللفظ "پسر آب" معنی دارد. نام "ویدی" او هم عیناً همین است. اصلا این کلمه چه در اوستا و چه دروید به زبانۀ برقکی اطلاق میشد که در ابرها نهفته است و چون آب باران هم از ابرها میریزد مسکن و مقر او را در ابرها می پنداشتند. 

آب با قوۀ نامیه ئی که در خود نهفته داشت خیلی ها بیشتر از عصر او ستائی و ویدی در دوره های قبل التاریخ کشور ما ستایش و احترام میشد. از روی خود اوستا واضح معلوم میشود که پیش ازینکه زرتشتر عرض وجود کند آریاهای باشندۀ دو طرفۀ هندوکش آنرا ستایش میکردند و از او استعانت میخواستند.

در اوستارب النوع آب بنام دیگر "اردوی سورا اناهیتا" Ardvi-sûra Anahita هم یاد شده و حتی میتوان گفت که نام اصلی او همین است و بصفت ربة النوع خوانده شده این ربة النوع پیش از عصر زور استر در کشور ما معروف بود. 

گایگر به این عقیده است که "اردوی سورا" Ardvi-sûra اصلاً نام رودخانۀ بزرگ اکسوس (امودریا) بود و برای اثبات نظریۀ خود پارچه ئی از متن اوستا را آورده که ترجمۀ آن چنین است: "ما اردوی سورا آناهیتا" را که از تمام رودخانه های روی زمین عریض تر است و با شدت تمام از کوه "هوکریا" پایان شده و به دریاچۀ "ورو کاشا" می ریزد ستایش میکنیم. وقتیکه "اردوی سورا اناهیتا" داخل این دریاچه میشود و به آن میریزد تمام سواحل ووسط آنرا موج فرامیگیرد. این رودخانه هزار بازو و هزار شاخه دارد و هریک از بازوها و شاخه های آن برابر چهل روزه راه سوارکار خوبی طول دارد."

گایگر این پارچه را از متن اوستا از فقرۀ ٣ و ٤ ابان یشت با یشت 5 نقل کرده و در اطراف آن تبصره کرده میگوید: "آنچه که بالا ذکر شد تصویر رودخانۀ بزرگ و پر آبی است که دارای معاونین متعدد میباشد و اگر به اصل مسکن ملت اوستائی، آنطوریکه از خلال معلومات جغرافیائی خود اوستا بر می آید نگاه بکنیم بلا شبهه ملتفت میشویم که "اردوی شورا" عبارت از رودخانۀ اکسوس (آمودریا) است و کسانیکه مسکن ملت اوستائی را بطرف غرب قرار میدهند برای تعین رودخانه "اردوی سورا" هیچ چیزی در مقابل خود ندارند." ملتفت باید بود که "اردویسورا اناهیتا" تنها نام جریان آب رودخانه اکسوس نبود بلکه "بزاتا" پاژنی این رود خانه بزرگ را هم نمایندگی میکرد و حتی گفته میتوانیم که اساساً مقصد اصلی اوستا از "اردوی سورا اناهیتا" ژنى یا ربة النوع رود خانه اکسوس بود.

اوستا، ابان یشت یا یشت پنجم خود را سراسر وقف ستایش این ربة النوع کرده. دار مستتر کلمۀ "اردوی سورا اناهیتا" را "قوۀ عالى مطهر" ترجمه کرده و میگوید که مقصد از آن چشمۀ طبیعی است بالای کوه "هوکیریا" که سر از بلندی به ستاره میخورد و از آن به اصطلاح اوستا تمام رودخانه های زمین پایان میشود در ماخذ جدیدتر اردویسور Ardvisûr نام رود خانه شده و اناهیت Anahit ژنى یا ربة النوع آنرا در بر میگیرد.

به این ترتیب کلمۀ "اردوی سورا" از "اناهیتا" جدا شده و "اناهیتا" بحیث ربة النوع آب ورودخانۀ امووربة النوع زمین وفراوانی و حاصل خیزی زمین و حتی قوۀ تانیث زن و غیره در صفحات باختر در آریانا و خارج سرحدات دوام کرد. 

از روی یشت پنجم اوستا معلوم میشود که آناهیتا بحیث ربة النوع آب ورودخانۀ امو در زمان زرتشتر با شکل و اندام و وضعیت معینی که پایان شرح میدهیم در خاطرها ترسیم شده بود. اوستا ازین ژنى یاربة النوع طوری صحبت میکند که کسی قیافه و صورت شخص زنده و یا هیکل مجسمه ئی را تعریف کند

علاوه برین همین یشت 5 که وقف ستایش "اناهیتا" شده قسمت تاریخی هم دارد ه و آن عبارت ازین است که نه تنها" از "یاما" گرفته به بعد تمام پادشاهان و پهلوانان آریانا از او استعانت خواسته و بنام او قربانی تقدیم کرده اند بلکه "اهورا مزدا" و زرتشتر همه از او استمداد کرده اند و ازین مسئله و ازین یشت و از سائر قسمت های اوستا واضح معلوم میشود که "آناهیتا" یکی از ربة الانو قدیم باختری است که پیش از عصر اوستا و وید مجسمه های آن در دوره های قبل التاریخ کشورها هم از حوزه اندوس (سند) واکسوس (امو دریا) کشف شده و در اراضی غربی آسیا از سوز و عیلام و بین النهرین و آسیای صغیر و فلسطین و قبرس و بلقان و مصر هم بدست آمده است و معلوم میشود که در دورۀ کلکولى تیک از سواحل سندتا وادى نیل وشرق مدی ترانه آنرا می شناختند. مجسمه های او عموماً بشکل زن و نیم تنه است و مدققین معمولاً درین وقت ها او را "مادر کبیر" یا ربة النوع مادر خوانده اند و چون او را ربة النوع زمین وقوه نامیه آن میدانستند نیم تنه نمایش میدادند زیرا تصور میکردند که مناصفه بدن او زیر زمین است. مجسمه های او در خاک های آریانا از وادی سند (موهنجو دیرو) و گدورزیا (بلوچستان) و باختر (خرابه های شهر بانو ۱۸ کیلومتری شمال تاشقرغان) از گل پخته بدست آمده است.

اوستا در ابان یشت از فقرۀ ۱۱۹ گرفته تا ۱۳۲ قیافه وشکل وزیورات اناهیتا را مفصل تعریف میکند و اینک آنرا خلاصه میکنم: "اناهیتا بشکل دختر جوان و قشنگی پیراهن طلائی پوشیده، قدبلند، اندام زیبا دارد آثار پاکی و نجابت درا و هویدا است کمرش بسته است. و قبای حاشیه زرین در بر کرده است قرار رواج وقت گوشواره های بزرگ مربع طلائی پوشیده و گلو بندی در گلوی قشنگش دیده میشود. کمرش را بسته تاسینه هایش زیباتر و بشکل اصلی آن جلوه کند. بر سرش تاج طلائی است مدور مرکب از صدستاره که هر کدام هشت رخ دارد و بین هم باز نجیر. ها خوش شکل متصل است و لباس های او از بهترین پوست سمور آبی است که نگاه را خیره میکند و چنین تصور میرود میرود که روی صفحه طلا نقره کار شده باشد."


* * *


ربة النوع مادر که در دوره کلکونى تیک قبل التاریخ در کشور ما معروف بود و مجسمه های آن پیدا شده در عصر اوستائی بنام "اناهیتا" وبشکل زیبای دختر جوانی معرفی شد و بصورت خصوصی تر ربة النوع رود خانه امو تلقی گردید زیرا آب این رودخانه با معاونین آن باعث آبادی و سرسبزی صفحات باختر و سغدیان یعنی کانون اولی اوستائی شمرده میشد. بعد از عصر اوستائی در امتداد جریان امو و دیگر نقاط باختر معابدی بنام "اناهیتا" وجود داشت.

"راولنسن" در کتاب "بکتریای" خویش ذکر میکند که یکی از مجلل ترین معابد "اناهید" یا "انائیتس" که پارسی ها آنرا تا ناتا Tanata واوستا "انائیا" خوانده در شهر بکترا وجود داشت معروف ترین معبد اناهیتا پیش از سلطه هخامنشی در کشور ما در باختر وجود داشت و قرار اشاره را ولنسن محتملاً چندین قرن پیش از ظهور این پیش آمد این معبد معروف در باختر تعمیر شده بود و سیروس هخامنشی بعد از جنگ های اول و مراجعت خود پرستش آنرا به مدیا وفارس انتقال داد و ازین به بعد فارسی ها هم اناهیتارا شناختند و معابدی مثلاً درا کتابا (همدان) برای او ساختند و در زمان "ارتاگزارسس منمون Mnemon

Artaxerxes )) (362 - 404 ق م) که از پیروان جدی اناهیتا بود پرستش آن در خاک های فارس خیلی ها معمول شد. 

همین "انا هیتا" او ستائی باخترى ربة النوع آب ورودخانه امو یا قراریکه بعضی ها میگویند ربة النوع سر چشمه آمو بدان شکل زیبای دختر جوان و قشنگی که در ابان یشت اوستا تعریف شده در ادبیات عربی و فارسی شکل "ناهید" بخود گرفت و نام ستاره "وینوس" هم شد و علامۀ فارقه زیبائی زن گردید. چنانچه ناهید مخصوصاً در مورد زن هائی اطلاق میشد که سینه های زیبا و بر جسته میداشتند.


میتهرا:

در جمله عناصر طبیعی که در عصر ودیانت اوستائی مقام بزرگ داشت یکى هم "میتهرا" یعنی مهر با افتاب بود. "میتهرا" دفعتاً در عصر اوستائی در آریانا معروف نشد بلکه قبل برین در عصر ویدی تاریخ ما بهمین نام "میترا" سرودی دارد و یکی از ارباب انواعی است که مانند "اناهیتا" از عصر کلکولى تیک به بعد در آریانا و اسیای غربی معروف بود. اسم او در دورۀ تاریخ کشورما فقط به اختلاف لهجه (ت) و ( ته) ذکر شده و این از اختصاصات عمومی زبان این دو عصر مملکت ما است پس میان این دو اسم اختلافی نیست هر دو عبارت از یک رب النوع آفتاب است. اصلاً کلمه "میترا" را مخصوصاً بشکل تلفظ ویدی آن "دوست" ترجمه میکنند و بزبان اوستائی آنرا "قرارداد" معاهده و مرافقه تعبیر کرده اند ولی معنی اولی را صحیح تر میدانند و از همین اسم است که در زمانه های نسبتاً جدید کلمه "مهر" در زبان دری برای آفتاب بمیان آمده است.

در سرودهای ویدی "میترا" با "وارونا" و "اندرا" بیشتر متصل و پیوست ذکر شده در اوستا در جمله "یازاتا" آمده و چنین تذکار رفته که "اهورامردا" بالای کوه "هرابرزتی" (پامیر) که آفتاب فر از آن بر میخیزد برای "میتهرا" مسکنی ساخته بود. چون روشنی علامه فارقه "راستی" است "میتهرا" ژنى یارب النوع روشنی آفتاب و راستی و عدالت تلقی شده بود که از نقطه نظر تاریخ صنعت برای کشور ما مهم است یک پارچه مختصر چیز مهمی دیگر اوستا است و در آن تذکار رفته که "میتهرا" روی عاده ئی حرکت میکرد که چهار اسپ سفید آنرا میکشید. "میتهرا" یارب النوع آفتاب باعراده و چهار اسپ سفید مذکور در سقف طاق هیکل ۳5 متری بامیان نمایش یافته و تا حال موجود است.

همان طور که پرستس "اناهیتا" از آریانا به خاک های مدیا وفارس و دیگر نقاط آسیای غربی و سواحل بحر مدیترانه و غیره انتشار یافت پرستش "میتهرا" هم قدم بقدم این راه را تعقیب کرد. درین شبهه ئی نیست که "میترا" مانند "أناهیتا" به نام و مفهوم کلمى مختلف مثلاً در حوزه اندوس بنام شیوا و همرای "نرگاو" در عصر کلکولى تیک معروف بود و بنام های دیگر در بعض نقاط غرب آسیا هم آنرا میشناختند و در کتیبه های هیتیت "بوغاس کوی" در قرن ۱5 ق م نام او با "اندرا" و "وارونا" ارباب انواع ویدی یکجا برده شده معذلک اینقدر میتوان گفت که عصر ویدی و اوستائی نام و مقام و ستایش او را بیش از پیش در آریانا تثبیت کرده است. در کتیبه های داریوش اول ( 458 - ٥٢١ ق م) و Xerxes اول (خشایارشاه ) ( ٤٧٢ - ٤٨٥ ق م) اسم او ذکر نشده ولی ارتا گزرس دوم (اردشیر دوم) بار اول بعد از اهورامزدا از اناهیتا و میتهرا یاد کرده و ازین بر می آید که این رب النوع ویدیو اوستائی در دوره های نسبتاً تازه تر در خاک فارس معروف شده است.

"میتهر" و "اناهیتا" در خاک های غرب آسیا در کتیبه های "سوز" و "پرسه پولیس" ارمنی، لیدی آسیای صغیر همیشه بهم پیوست و متصل و حتى بحیث یک "جفت" ذکر شده اند و بهمین صفت در امپراطوری رومن کمال شهرت داشتند و این تنها دو رب النوع وربة النوع اوستائی است که معابدی در امپراطوری رومن داشتند و با انبساط امپراطوری مذکور در خاک های انگلستان و حتی هسپانیا هم پیروانی پیدا کرده بودند.


* * *


علاوه بر أناهیتا و میتهر ا بعض دیگر از عناصر طبیعی مثل ماه و بعضى ستاره ها بنام های "نیشتریا" Tishtrya "ستاویزا Satawaisa و غیره ذکر شده اند. همین قسم در اوستا یک سلسله ارباب انواع معنوی هم نام و شخصیت پیدا کرده بود مانند عدالت (راشنو Rashnu) فتح (ورتراگنا Verthragnha ترحم (اشی Ashi) وغیره.