32

جنگ ابوالمعانی با میرزا سلیمان و سلطۀ سلیمان بر کابل

از کتاب: تاریخ افغانستان در عصر گورکانیان (تیموریان) هند ، فصل سوم

شاه ابو المعانی از دودمان سادات ترمذ و مردم شمال افغانستان سن که مدتی با همایون و بعد ازو به اکبر قرب داشت، ولی در عصر اکبر چندین بار بر خلاف وی حرکت کرد و اخیرا در هند شکست خورده و در سال نهم دورۀ اکبری (۹۷۱ه‍) بکابل آمده در آنوقت شهزاده محمد حکیم برادر کوچک اکبر در کابل حکمران بوده و موافق به هدایت مادرش ماه چوچک خانم اجرای امور می نمود، شاه ابو المعانی از هند بطرف سند رفت، و از آنجا مکتوبی به مادر محمد حکیم نوشت و خواهش آمدن کابل را نمود، بیگم نیز خواهش اورا پذیرفت و بسابقۀ حیاتی که با همایون گذرانیده بود خواهر محمد حکیم فخر نساء بیگم دختر همایون را باوی تزویج کردند، ولی ابوالمعانی بعد از مدتی برخی از امراء را با خود همراه ساخته و خواست افغانستان و کابل را از سلطه مغول برهان. چون درین مطلب خود بسبب وجود مادر شهزاده که خانم مقتدری بود کامیاب نشد و حیدر قاسم وکیل شهزاده هم مانع آمد، بنابران ابوالمعانی در اواسط شعبان (۹۷۱ه‍) مادر شهزاده را بکشت، و بعد از ازو دیگر امراء را هم قتل کرد، و با برخی از امرای کابل مصاف داد و همه را متفرق ساخت و میرزا محمد حکیم را در حمایت خود نگهداشت و علم آزادی افراخت. 

حیدر قاسم که از چنگ ابوالمعانی به بدخشان گریخت در آنجا حکمران بدخشان میرزا سلیمان را به تسخیر کابل بز انگیخت، و شهزاده محمد حکیم که زیر تسلط ابو المعانی آمده بود نیز مخفیانه از سلیمان امداد خواست، بنابران میرزا سلیمان لشکری را فراهم آورده و به قصد تسخیر کابل بر آمد، ابو المعانی نیز با قوای کابل پیش رفت و نزدیک پل غوربند با هم مصاف دادند. 

درین جنگ قوای کابل شکست خوردند و شهزاده محمد حکیم که ابوالمعانی او را با خود آورده بود بندد یاران خود از لشکر ابو المعانی جدا گشته و به سلیمان میرزا پیوست، و ابوالمعانی رو بفرار نهاد، ولی قوای سلیمان اورا تعقیب کرده و در حدود چاریکار گرفتار ساختند، و بدینصورت محمد حکیم از چنگ ابوالمعانی نجات یافت و بهمراهی سلیمان میرزا فاتحانه بکابل آمدند و در آنجا ابوالمعانی را بجزای عمل رسانیدند، و کان ذلک فی (۱۷) رمضان,(۹۷۱ه‍).

بعد ازین سلیمان میرزا دختر خود را به شهزاده محمد حکیم داد و امید علی (یا بقول میرزا سلطان) را که از اعیان بدخشان بود بوکالت شهزاده  در کابل مقرر کرد و همچنان بسی از مامورین خود را در صوبۀ کابل گماشت و خود به بدخشان رفت(۷).

سلیمان میرزا از مدتها خیال تصرف کابل را داشت، و این موقع را مساعد دید، و‌دفعۀ اول عبدالرحمن بیگ و بعد ازو تنگری بردی قوش بیگی را با جماعت زیادی از گماشتگان خود بکابل ارسال داشت، تا زمینه را برای تصرف کابل مهیا سازند، ولی جمعی از از بزرگان کابل چون خواجه حسن و باقی قاقشال و‌سیوندک و علی محمد اسپ و بنده علی میدانی، و خواجه خضر هزاره و یار محمد آخوند و فیروز و خلیفه عبدالله با همراهان  شهزاده محمد حکیم را از آمال سلیمان آگاه ساختند و به اخراج مامورین سلیمان از کابل کوشیدند، چنانچه قرایتیم و ابن حسن کابلی که از طرف سلیمان بحکومت غزنی گماشته بودند موقوف گردید و عوض آنها قاسم بیگ پروانچی را مقرر کردند و قاضی خان و سعید خان ومبارزخان و بهاء الدین حکمرانان جلال آباد و مراد خواجه حکمران بنگښ (۸) را نیز بر طرف ساختند. 

سلیمان چون از ماجرا واقف گردید به سرعت زیاد بکابل آمد و شهزاده محمد حکیم آن شهر را به باقی قاقشال سپرده و خود به جلال آباد و پشاور رفت و کیفیت را  بحضور جلال الدین اکبر معروض داشت، هرچند سلیمان تعاقب شهزاده را تا پشاور نمود ولی بدستگیر کردن وی موفق نشد و در جلال آباد قنبر نام را گذاشته و خود شهر کابل را محاصره کرد. ولی باقی قاقشال شهر را نگذاشت که بدست سلیمان افتد، از آنطرف چون اکبر از ماجرای کابل واقف شد میر محمد خان و قطب خان غزنوی و جمعی از امراء را با قوای زیادت به امداد محمد حکیم به پشاور فرستاد، قوای محمد حکیم آمده و جلال آباد را بعد از محاصره کمی از دست قنبر بر آوردند و از آنجا روی بکابل نهادند. 

سلیمان چون از رود قوای محمد حکیم اطلاع یافت بدون نیل مرام به بدخشان رفت و محمد حکیم با همراهان خود بکابل آمد و محاصرین را از محاصره رهانید، بعد از چندی امرای هند بدربار اکبر شتافتند و میر محمد خان که بوکالت شهزاده گماشته شده بود هم بعد از چندی بسبب عدم موافقت شهزاده گان را گذاشته و بهند رفت و حکمرانی کابل مستقلاً به محمد حکیم ماند، این حوادث در سال (۹۷۲ه‍) بوقوع پیوست (۹).