حکومت الهی

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

بنده ی حق بی نیاز از هر مقام

نی غلام اورا نه او کس را غلام

بنده ی حق مرد آزاد است و بس

ملک و آئینش خدا داد است و بس

رسم و راه و دین و آئینش زحق

زشت و خوب و تلخ و نوشیش زحق

عقل خود بین غافل از بهبود غیر

سود خود بیند نه بیند سود غیر

وحی حق بیننده ی سود همه

در نگاهش سود و بهبود همه

عادل اندر صلح و هم اندر مصاف 

وصل و فصلش لایراعی لایخاف (۱)

غیر حق چون ناهی و امر شود

زور و بر نا توان قاهر شود

زیر گردون آمری از قاهری است 

آمری از مسو الله کافر است

قاهر آمر که باشد پخته کار

از قوانین گرد خود بندد حصار

جره شاهین تیز چنک و زود گیر

صعوه را در کار ها گیرد مشیر

ثاهری را شرع و دستوری دهد

 بی بصیرت سرمه با کوری دهد

حاصل آئین و دستور ملوک 

ده خدایان فربه و دهقان چو دوک

وای بر دستور جمهور فرنگ

مرده تر شد مرده از صور  فرنگ 

حقه بازان چون سپهر گرد گرد

از امم بر تخته ی خود چیده نرد

شاطران این گنج ور ان رنج بر

هر زمانم اندر کمین یک دگر

شاطران این گنج ور آن رنج بر

هر زمان اندر کمین یک دگر

دیده ها بی نم ز حب سیم وزر

مادران را بار دوش آمد پسر

وای بر قومی که از بیم ثمر

می برد نم را زاندام شجر


تا نیارد زخمه از تارش سرود

می کشد نازاده را اندر وجود

گر چه دارد شیوه های رنگ رنگ

من بجز عبرت نگیرم از فرنگ

ای به تقلیدش اسیر آزاد شو

دامن قرآن بگیر آزاد شو