138

طفل اشک

از کتاب: سرود خون

در رگم خون در برم دل در تنم جان مرده است 

وای برمن طفل اشک من بمژگان مرده است 

تیره روزیهای ما پایان ندارد ای دریغ 

در سپهر ما مگر خورشید تابان مرده است 

شعر برلب شور ما  بر نشه در می می بجام 

ساز قانون طرب در بزم امکان مرده است 

زندگی جزرنج ودرد وبیم مفهومی نداشت 

وای بر آن کو به شرق اب حیوان مرده است

نی پیام از آشنائی نی نسیم از گلشنی 

کس نمی آید مگر باد بهاران مرده است 

شهسواری کو که در میدان سر افرزای کند 

شیر مردانرا زغم سردر گریبان مرده است 

جای لاله خون دمد از کوه وصحرای وطن 

آه پنداری چراغ شاه مردان مرده است 

جاودان مردی که یک جا مرد در راۀ شرف 

وای ازان خاین که در صد جا پشیمان مرده است