افغانستان و ادب پهلوی ساسانی
دراثر انکشافی که در مورد زبان رسم الخط پهلوی , به صورت عام چه از نطقه نظر ماهیت و منشأ زبان و چه از نقطه نظر معنی این کلمه پیدا شده است, مطالعات خود را به دو حصۀ معین تقسیم کردیم، زیرا پهلوی پارتی و پهلوی ساسانی ؛ یا پهلوی خراسان و پهلوی فارس دو زبانی می باشد که به دو عصر دو محفل و دو منشأ مختلف مربوط است ولی تطورات السنه و فعل و انفعال ادبی و پیوستگی زمان , آنها را به رشته های محکم وصل کرده است. در حصه ششم دیده شد که پهلوی پارتی یا «پرثوی» منحیث مکان مربوط به خراسان و منحیث زمان حاوی سه قرن ق.م و سه قرن مسیحی و منحیث منشأ به «زند» و یا زبان اسوتایی ارتباط بیشتر دارد. پهلوی ساسانی از این سه نقطه نظر حایز موجودیتی است علیحده. مکان ان پارس (ولایت جنوب غربی ایران) زمان ان بعد از قرن سوم مسیحی تا قرن هفت هجری و منشأ ان فارس قدیم هخامنشی می باشد که البته به جای خود با لسان اوستایی نزدیک است همچنین رسم الخط این پهلوی نیز با هم فرق داشت. بعد از اینکه در تفریق این دو زبان سه مسئله فوق تشخیث شد در قرابت آنها دو مسئله دیگر هم قابل دقت است. یکیاینکه چهلوی خراسانی بعد از انتقال مرکز ثقل اداری دولت پارتی از خراسان غربی به ایران بر زبان ساسانیان تاثیر زیادافکند ودر شمال و مرکز ان مملکت پهن شد و کلمات زیادی از آن در پهلوی پارس دخیل گردید. دوم اینکه پهلوی ساسانی در دورۀ جلال و عظمت ساسانیان که در اخیر عصر کوشانی بر خراسن دست یافتند به نوبۀ خود در صفحات شمال غرب افغانستان تا اندازۀ زیادی منتشر شد و دوم آن در سیستان طولانی تر بود, پهلوی ساسانی در طی سلطنت چهار صد ساله ساسانیان در ایران شهر یعنی در کشور ایران , پرورش یافته و آثار زیادی چه در عصر ساسانی و چه بعد از آن در آن نوشته شده است. معذالک در اثر پاره ای علل مختلف که مهمترین آن نارسایی رسم آن را تشخیص داده اند طوری که شاید و باید آثاری از آن باقی نمانده و چنانچه در حصه ما بعد شرح داده خواهد شد اول در خود درابهر ساسانی زبان «دری» خراسانی بر آن ترجیح یافت و سپس در جریان سه قرن اول هجری با وجود که هنوز آثاری در آن نوشته می شد و زبان ادبی کشور ایران بود در مقابل عربی راه انحطاط پیش گرت و بعد اگر چه تا زمان استیلای مغل تألیفاتی مخصوص در حصص غربی ایران در آن به عمل می آمد . زبان دری خراسان بار دوم در فتوحات غزنوی و سلاجقه وارد ایران شد و بعد از قرن چهارم هجری به حیث زبان علمی و ادبی جای آن را گرفت.از آثار پهلوی محصول خود عصر ساسانی, جز بعضی سنگ نبشته ها و در ادب مذهبی غیر از تدیون مجدد اوستا که ان هم دست خورده و خساره کشیده است چیزی مهمی باقی نمانده ؛ کتبی که به پهلوی ساسانی تحریر شده و امروز یا در متن اصلی یا به صورت ترجمه عربی و فارسی و با محض به نام و به ما رسیده است به طور عموم بعد از سقوط ساسانیها و بیشتر در آغاز عهد اسلامی نوشته شده و در دامنۀ اتا قرن ششم هجری (۱۵ مسیحی ) دوام کرده است موضوع این آثار روی هم رفته یا مذهبی و یا اوستایی و تاریخی و بیشتر پند و اندرز است که به صورت کلی چه از نقطه نظر آیین و چه از روی قصه و داستان مقررات و روایات اوستایی را به طور ایجاز و اختصار با شاخ و برگ نوین تکرار میکند معذالک مجموع آن به طور عام حلقه ای است بیسار مهم وترجمه آنها به عربی که با این مقطع و معاصرین و پیروان او شروع شده است , تأثیر فراوانی در افکار نویسندگان اسلامی چه ایرانی چه افغانی و چه عربی و غیره هم افکنده است. از نقطه نظر خصوصی تاریخ ادبیات افغانستان اگر دیده شود با وجودی که زبان پهلوی زبان محلی کشور ما نبوده و نمی توان آن را زبان عامه این سر زیمن خواند و در میان آثاری که در این زبان باقی مانده است, به هیچ نویسنده مشخص افغانستان تعلق ندارد معذالک بدون شبهه و تردید طبقه دانشمند و دهاقین دانشور این ممکلت مقارن آغاز عهد اسلامی اقلا در طی چند قرن اول هجری (شاید تا قرن ۶ هجری ) آن را می دانستند و دلیل قطعی آن حماسیاتی است که شعرای و نویسندگان خراسانی بالخصوص دانشمندان بلخی ما نگارش گشتاسپنامه ها , شاهنامه ها , زریر نامه ها را یک دفعه روایات حماسی باستانی را با تمام جزییات به زبان ـ«دری» وارد ساختند و این کار هر چندی که به پیمانه زیادی از روی خاطره ها به عمل آمده باشد آثارتحریری پهلوی در آن دخیل است . پیشتر اشاره نمودیم که زبان و رسم الخط پهلوی ساسانی در اخیر دوره کوشانی با نفوذ ایشان در خراسان و سیستان بسط یافت شببه نیست که جنگ های یفتلی و ساسانی به عقب زدن نفوذ ساسی و اداری ساسانی ضربۀ مدهشی بود ولی این جنگهای زبان و رسم الخط پهلوی را بیشتر در قلب مملکت حتی در جنوب هندوکش و در حصص شرقی افغانستان در دره «گندهارا» نیز انبساط داد و در حصه چهارم در ذیل مبحث رسم الخط ها گفتیم که رسم الخط یونانی در عصر کوشانی متدرجا تغییر شکل یافته و رسم الخط « خروشتی » تا قرن پنجم مسیحی دوام کرد به این ترتیب عمومیت رسم الخط پهلوی در افغانستان امری است منطقی و حسابی و درست از قرن پنجم به بعد که «خروشتی» از بین می رود پهلوی ساسانی روی مسکوکات یفتلی ها شاهر می شود مسکوکات یفتلی عجالتا بهترین وسیله ای است که بر اوضاع ادبی افغانستان در قرن پنجم روشنی می اندازد و به شهادت انها معلوم میشود که سانسکریت و رسم الخط برهمنی و زبان و رسم الخط پهلوی , هر دو موازی هم معمول بود حتی از روی بعضی عناوین و القاب مثل «خوتاو» که در پهلوی «خواتای» و در زبان «دری» «خدای» و «خدا» شده و«شاه» معنی دارد واضح می شود که زبان در دوره یفتلی در حصص شمال هندوکش مروج بوده و فعل و انفعال ادبی بین آن و پهلوی جریان داشت ؛ مسکوکات یفتلی در حقیقت نمایندۀ تصادم افکار افغانستان قرن پنجم با ساسانی های ایران و گوپتاهای هند می باشد و در نتیجه از طرف شرق رسم الخط برهمنی و سانسکریتی و از جانب غرب زبان و رسم الخط پهلوی وارد کشور ما شده و از جانب شمال هم زبان سغدی بر دامنۀ انتشار خود افزوده است به همین منوال اوضاعادبی در خطوط عمومی خود بعد از یفتلی ها ورتبیل ها یا برهمن شاهان کابلی دوام داشت. در یک طرف مسکوکات ؛پراکریت گندهاری با تحولاتی که نمود معۀ رسم الخط برهمنی یا سانسکریت به خط «دیوانگاری» منقوش است و جانب دیگر زبان و رسم الخط پهلوی یا محض رسم الخط آن دیده میشود و این روش در قرن ۳ و ۴ هجری معاصر صفاری ها و آغاز دورۀ غزنوی در کابلستان تعقیب شده است و رسم الخط پهلوی بیشتر از مسکوکات روی مهر ها و نیگنه های عمومیت داشت و از شهر های حوزۀ هیمند و سیستان افغانی در طی ۳ و ۴ قرن اول هجری در حکاکی روی مهرها و انگشتری ها استعمال می شد.