138

عقاید دیگران در مورد بیدل

از کتاب: فیض قدس

تا این جا حتی المقدور در مورد کتاب چار عنصر نظر خود را اظهار نمودیم و ضمناً داستانی از زندگانی وی که از چار عنصر بر می آمد بخوانندگان ارمغان کردیم  چون این داستان باختم کتاب چار عنصر یعنی تا سال یکهزار و یکصد و شانزده هجری بپایان میرسد و هفده سال دیگر از زندگانی بیدل در چار عنصر مذکور نشده آنرا نیز از نوشته های دیگران تکمیل میکنیم .

زیرا مقصود نویسنده از این رساله معرفت به کتاب چار عنصر است و چار عنصر در حقیقت کلید معرفت همه آثار و افکار بیدل و هم چنین مجموعه واثقی از شرح زندگانی بیدل می باشد و تدوین شرح احوال زندگانی بیدل خود مستلزم آنست که سنین عمروی استیعاب شود و نظر دیگران درباره وی معلوم گردد . 


کسانی که در بارۀ سوانح این استاد بزرگوار توضیح داده اند اغلب معاصران و هم وطنان باشند در تذکره نگاران ایران جز میرزا طاهر نثر آبادی و مرحوم هدایت و در معاصر ان فاضل دکتور رضازاده شفق و جناب نفیسی و مولف فهرست کتب مدرسه سپهسالار دیگران از نگارش شرح احوال بیدل یا بی خبر بوده اند و یا اغماض کرده اند در کشور ما با وصف آنکه این عارف بزرگ از سالیان دراز شهرت و محبوبیت خاص دارد جز آنکه بیشتر سخن سرایان به سبک هند اشعار او را سرمشق شاعری قرار داده اند و به بزرگی و پیشوانی و مقام و پایه وی اعتراف نموده اند به تدوین شرح احوال وی نپرداخته اند .

در دوره اعلیحضرت سراج الملة والدین مرحوم سردار نصراله خان نایب السلطنه که خود از مردم صاحب ذوق بود و با شعار و افکار بیدل پی برده بود سخن شناسان و متنبعان افغانی را گرد آورده بود آنها دیوان بیدل را تصحیح و مقابله نمودند و بطبع در آوردند  و متاسفانه تا ردیف دال رسیده بود که آن مرحوم چنانکه معلوم است دیده از جهان پوشید درباره افکار و فلسۀ بیدل جندى قبل جناب سردار فیض محمد خان زکریا (فیضی کابلی) رسالۀ مفید و عالمانه نگاشتند و طبع در آوردند  جناب استاد گرامی علامۀ شهیر صلاح الدین خان سلجوقی رسالۀ مفیدى بنام افکار شاعر دربارۀ بیدل تألیف و نشر کردند.

مرحوم قاری عبد الله خان ملک الشعراء ومرحوم استاد محقق و گرامی هاشم شایق افندی چنانچه در مقدمه اشاره کردیم مقالاتی نوشته و طبع کرده بودند استاد مرحوم افندی در این راه سعی فراوان نموده و در نظر داشتند در مورد بیدل کتابی مفصل بنگارند ولی اجل مهلت نداد.

و نتیجه آن همه فحصها و تتبعات و تحقیقات از میان رفت دانشمندان هندوستان و پاکستان نیز دربارۀ بیدل و افکاروی کتب فراوان به اردو و فارسی نگاشته اند خواجه عباد الله اختر کتاب مستقلی در این مورد تالیف نموده جنب عبدالغنی ایم ای که چند سال قبل برای تتمیم کتاب خود در مورد بیدل تا کابل آمده بودند بیشتر از هر کس در این راه رنج بر ده یادداشت های که وی زبان اردو تدوین نموده بود حقیقتا بسیار عالمانه و محققانه بود . شنیده میشود که فضلای تاجیکستان نیز در مورد وی کار کرده اند ترتیب ما برین نهج است که اول عقاید کسانی را در بارۀ وی نقل کنیم که به صحبت وی رسیده و یا اقلا عصر زندگانی او را دریافته باشند . سپس عقاید کسانی را که بعد از بیدل بوده اند الى یومنا هذا حتی المقدور بدست آورده بنگاریم و با وجود اینکه اراده داریم درباره کتاب رقعات بیدل و شرح احوال کسانی که دران کتاب نامبرده شده اند رساله علیحده بنویسیم باز هم برای تکمیل شرح احوال بیدل در این جا نیز از رقعات استفاده می کنیم . و آنگاه که از نقل عقاید دیگران فارغ شدیم در بارهٔ نکاتی که در این عقاید بر آنها نظری داریم نظر خود را توضیع کنیم و همان نقاط را کنیم و همان نقاط را که بعقیدۀ ما قابل توضیح است نیک روشن گردانیم : پوشیده مباد که نسبت به نگارش و تفصیل کلیه نویسندگان که دربارۀ بیدل نگاشته اند شرح زندگانی بیدل و مخصوصا او اخر حیات وی از سفینة الشعرای خوشگو روشن تر بدست می آید و بدین جهت در قسمت معاصران فول او را در آخر نقل می نمائیم :


نظریه معاصران بیدل دربارۀ او : 

خان آرزو سراج الدین على خان آرزو ملقب به سراج المحققین متواد ۱۱۰۰ متوفی ١١٦٩ که عصر میرزا بیدل را در یافته و سی و شش سال بعداز وی فوت نموده و بخدمت میرزار سیده و حتی شا گردی کرده و صاحب تالیقات سود مند است مثل موهبت کبرى ، عطیۀ عظمى ، سراج اللغه ، مجمع النفالس چراغ هدایت ، نوادر الالفاظ ، شرح سکندر نامه ، شرح عقاید عرفى ، سراج منیر ، خیابان و خود نیز شاعری گران مایه و بزرگ می باشد در کتاب نفیس خود مجمع النقایس در مورد میرزا عبد القادر بیدل چنین می نگارد.

ابوالمعالی میرزا عبدالقادر بیدل که فردوس رضوان پیش چمن آرائی طبعش در خیابان بهشت خط عجز به بینی کشیده و شاهد بهار در مقابل رنگینی مضامینش از نارسائی بخاک و خون طپیده اگرچه از علم ظاهر بهره وافی نداشت از صحبت بزرگان وسیر صوفیه آنقدر مایه ور بود که در سر زمین شعر تمام تخم تصوف می کاشت و به مرتبه آشنای مشرب توحید بود که هجو و هزل او نیز بی ذوق درویشانه نبود چنانکه در مذمت یکی و مدح دیگری گفته

رباعی

حیزان اگر آهنگ فتوری دارند 

وز بادسرى لاف غروری دارند

زین غوغاها چه باک شهبازان را

زاغان . . . میخورند شوری دارند

نثر آبادی که او را از مردم لاهور شمرده غلط است اصلش از اورانست و مولدش خطه باک عظیم آباد - از قوم ارلاس و در بنگاله سیر کرده اکثر حالاتش از کتاب چار عنصر که از تالیفات اوست و نگرش در کمال دقت و پاکیز کیست واضح ولا یح می گردد و فریب نی سال در عظیم آباد دهلی فروکش کرده و از تو کل پا بیرون ننهاده امراء وعمده ها را حق سبحانه تعالی بر در او فرستاده اوایل سلطنت فردوس آرامگاه حضرت محمد شاه مغفور از این جهان رحلت نمود فقیر آرزو دو بار به خدمت این بزرگوار اوایل عهد پادشاه شهید محمد فرخ سیر رسیده و مستفید گردیده کلیاتش نظما و نثرا ما بین صد یا نود هزار است روز وفات او که چارم از شهر صفر باشد تاریخ وفات اوست مردم هندوستان آنجا چراغان کنند و طعام بخته دهند و عرس نامند و پیوسته زیارت کرده می شود . سنگ زر سخن سنگ جان است و چون از راه قدرت تصرفات نمایان در فارسی نموده مردم ولایت و کاسه لیسان اینها که اهل هندند در کلام این بزرگوار سخنها دارند و فقیر در صحت تصرف صاحب قدرتان هند هیچ سخن ندارد بلکه قابل است چنانچه در رساله داد سخن به براهین ثابت نموده هرچند خود تصرف نمی کند احتیاطا بهرقسم میرزا بیدل جامع فنون شعر است چه غزل ، مثنوی چه قصیده ، چه رباعی و شعر اورا طرز خاص است و در نثر نیز بی مثل و نظیر است هر چند سخن را بجای رسانیده که چو شعر حافظ شیر از انتخاب ندارد لیکن از جهت اشعاری که بقدر فهم خود انتخاب زده نوشته است و مادۀ تاریخ اورا درین مصرع یافته (ابن العربی بود به فرس) شیرخان لودی مولف کتاب مرآة الخیال که تذکره خود را در سال یک هزار و یکصد و دو بپایان رسانده و بصحبت بیدل رسیده و این تذکره بیست و یک سال قبل از وفات ببدل نگارش یافته دربارۀ بیدل چنین می نگارد . 

بعد از ستایش مشبع . . .

طبع او در هنر آباد سخن

میدهد داد سخن داد سخن

از قوم چغتای برلاس است و در هند نشو و نما یافته در مدت العمر بجز تعلق جمال معنى به هسچ تعلقی سر همت فره نیاورده و از بدو شعور بجز لذت سخن به هیچ لذتی میل نکرده در اوایل شباب چند روز بنا بر مصلحتی نوکری شهر ادم عالیجاه محمد اعظم شاه اختبار کرده و به منصب عمده سرفرازی یافته بود روزی در مجلس شهزاده ذکر شعرای عصر در میان آمد یکی از مقربان بعرض رساید که بالفعل در شاه جهان آباد بلکه در اکثری از سواد هندوستان بهتر از میرزا عبدالقادر بیدل که در سر کار به ملازمت منسلک است بود شهزاده فرمود بگوئید قصیده در مدح ما انشاد کند تا زور طبعش معلوم شود به اضافه منصب و تقرب سرفراز گردد میرزا استعفا داد و هر چه یاران ابرام کردند نپذیرفت وازین جاست که در دیوانش که قریب بیست هزار بیت میباشد یک بیت مدح در آن داخل نیست و باز می نویسد روزی میرزا را در مجلس نواب شکر الله خان باشیخ ناصر على اتفاق صحبت افتاد و غزلی از میرزا در میان آمد که مطلع آن این است .

نشد آئینه کیفیت ما ظاهر آرائی

نهان ماندیم در معنی به چندین لفظ پیدانی

شیخ ناصر علی در مطلع آن سخن کرد و گفت آنچه فرموده اید که نهان ما ندیم خلاف دستور است زیرا معنی تابع لفظ است هر گاه لفظ پیدا گردد معنی البته ظاهر میشود میرزا تبسم کرد و گفت معنی که شما تابع لفظ میدارید آن نیز لفظی بیش نیست اما آن چه من حیث هی هی معنی است به هیچ لفظی در نمی آید مثلا حقیقت انسان که با این همه شروح و تفاصیل در کتب مندرجست و هیچ مکشوف نگردیده شیخ ساکت شد اما بر اکثر از ابیات دیگر وجد کرد . هم چنین شیر خان لودی می دارد : روزیکه مولف این اوراق تعریف میرزا عبدالقادر بیدل که بالامر قوم شد بگرامی مطالعه اش در آورد بشاشت بچهره مبارکش بدید گردید وجون بخانه تشریف برد چار غزل خود را بخط خود نوشته فرستاد .


سرخوش :

محمد افضل سرخوش که در سال 1050 متولد شده و در سال ١١٢٦ بغاوتکدۀ خموشان شتافته است و معاصر میرزا عبدالقادر بیدل وصاحب تذکرة کلمات الشعر میباشد درباره بیدل چنین می نگارد . استاد فن است بسیار گو و خوب گوست امروز در دار الخلافه کوس رستمی می نوازد و به داد معنی یابی و نارک بندی میرسد دیوان ها و مثنویات متعدد دارد و نثرهای رنگین نیز می نگارد در این عهد شاعری غرا چون اونیست وجود شریف او غنیمت است بسیار خوش خلق و آرمیده در فقر و توکل پادشاه وقت خود است هفت هزاری امرای نامدار در خانه اش می آیند تصنیفات شریفش یازده پانزده آثار در آمده فقیر شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی روم را سنجیده با وجودی که به تقطیع کلان پر فلم بود پنج هزار بیت در دیوانش ردیف میم است . فقیر سرخوش با شاره میان ناصر علی چند بیت ایشانرا از راه شوخیها پیش مصرع رسانیده مطلع ساخته اگر چه ایشان شنیده محظوظ نشدند از روری غیرتیکه تلامذه رحمانی را میباشد بد بردن اما یاران منصف پسندیدند .

بیدل :             به فرصت نگهی آخر است تحصیلم

برات رنگم و بر گل نوشته اند مرا 

سرخوش :       زبی ثباتی عشرت سرشته اند مرا

برات رنگم و بر گل نوشته اند مرا

بیدل :             عوارض کثرت و همست ذات وحدت مارا

خلل در شخصی یکتا نیست گر قامت دو تا گردد

سرخوش :       دوئی کی ذات وحدت را به کثرت رهنما گردد

خلل در شخص یکتا نیست گر قامت دو تا گردد 

بیدل :             شخص پیری نفی هستی می کنند هشیار باش

صورت قد دوتا آئینه ترکیب لاست 

سرخوش :       جلوه گاه نقش پیری تخته مشق فناست

                    صورت قد دوتا آئینه ترکیب لاسـت

بیدل:            گل جام خود عبث به شکستن نمیدهد 

                  صاف طرب به شیشه رنگ پریده است

بیدل:           بی تکلف مرگ هم آسان نمی آید بکف

                 از تماشای در عالم چشم باید دوختن

سر خوش :   نیست از شمع اجل آسان نگاه افروختن

                 از تماشای دو عالم چشم باید دوختن

جای دیگر سرخوش می نگارد حضرت شاه ولایت کرم الله وجهه را در خواب دیدم بمن گفت سرخوش مانند تو شاعری در عصر تو نباشد. آنگاه سرخوش می گوید من در تعبیراین خواب متردد بودم که قول شاه ولایت چنین است حال آنکه درعصر من اکثر اعزه هستند میرزا بیدل چون شنید گفت شاعری عبارت از معنی تازه یابیست همچو تو صاحب تلاش درعهد تو نیست.

والۀ داغستانی :

وی در سال یکهزار و یکصد و هفتاد رخت از جهان بسته و با میرزا بیدل معاصر بود و تذکرۀ بنام ریاض الشعرا نگاشته که تا هنوز بطبع نرسیده در مورد بیدل می نگارد : از عارفان محقق و کاملان مدقق بود چاشنی شرب توحید از رحیق کلامش پیداست و حلاوت مذاق تصوف از شکر گفتارش هویدا در تحقیق مسئله توحید یگانه بوده و در ترک و تجرید سر آمد زمانه در اوائل حال بملازمت شهزاده عالیجاه محمد اعظم شاه خلف عالمگیر پادشاه بسر می برد. آخر ترک علایق نموده در دار الخلافه شاه جهان آباد مربع نشین چار بالش تجرد گردید و مدت ها در انجا هنگامه سخن سنجی را گرم داشت با وجود فقر و مسکنت مرجع امراء واهل کمال بود در سنۀ 1133 از این سرای فانی بعالم باقى شتافت کلیاتش از صدهزار بیت متجاوز است هر چند اکثر اشعارش موافق محاورۀ فصحای عجم نیست و ترکیب های عجیب در زبان فارسی اختراع نموده اما اشعار بلند و بر جسته بسیاردارد و پختگی نفس از گفتگویش ظاهر است اگر زبان دانی اوقات صرف نموده انتخابی از کلیاتش بردارد معلوم میشود که صاحب چه قدر مایه بوده است :

غلام علی آزاد بلگرامی:

آزاد متولد 1116- از شعرا و تذکره نگاران معتقد است و کمتر نویسنده مانند وی به نقد و تحلیل آثار گویندگان پرداخته و در شرح احوال و آثار شعراء مانند وی تحقیق و تمحیص نموده تألیفات نفیس در این رشته دارد مانند سجة المرجان- ید بیضا - و آزاد - خزانه عامزه و غیره -

آزاد معاصر بیدلست وی هفده ساله بود که بیدل وفات نموده با وصف آنکه بصحبت بیدل نرسیده درباره وی به اشباع سخن می راند در تذکرۀ سر و آزاد که سال 1116 تالیف نموده چنین می نگارد:

عمده سخن پروران و سحر بردارانست در اقسام نظم پایه بلند و در اسالیب نثر رتبه ارجمند دارد طبع در اکش چه قدر معانی تازه بهم رسانده و چه ثمره های نورس که از نهال قلم افشانده خلاصه کلامش شراب میخانه هوشیاران و طلای دست مایۀ کامل عیارانست. از آغاز شعور تادم آخر چشم بر سیمای معنی دوخته و چراغ عجیبی بر مزار خود افروخته. از نژاد قوم برلاس است در بلده عظیم آباد پتنه از نهانخانه عدم به شهرستان وجود خرامید و در هندوستان نشو و نما یافت در مبدا حال نوکر شاهزاده محمد اعظم بن خلد مکان بود و به منصبی امتیاز داشت یکی از مقربان تعریف میرزا بسمع شاهزاده رسانید شاهزاده فرمود قصیده در مدح ما انشاد کند تا رتبه استعدادش دریافته باضافه منصب و تقرب سرافراز فرمائیم این خبر بمیرزا رسانیدند فی الفور دل از نوکری برداشت هر چند یاران مقید شدند که قصیده در مدح شهزاده توان گفت سرانکار باز زد و نوکری را ترک داده. در دارا لخلافه شاه جهان آباد گوشه انزوا گرفت و بقیه زندگانی را بعنوان فقر و تو کل بسر آورد. حق تعالی او را اعتبار و اشتهار ارزانی فرمود امراء وارکان سلطنت همه آرزوی ملاقات داشتند. و اعزاز واکرام فوق الحد بجا می آوردند. سیما نواب شکر الله خان که خود با جمیع اهل بیت محو اعتقاد میرزا بود و میرزا نیز مخلص خالص این خاندانست نواب شکر الله خان از سادات خواف است و داماد عاقل خان رازی و از پیشگاه خلد مکان بحکومت سهرند و سهارا نپور و موات سرفرازی داشت آخر در میوات در سال یکهزار و یکصد و هشت از منصب حیات مستعفی کشت میر لطب الله خان شکرا لله خان پسر اوست که بخطاب پدر مخاطب گردید خلف دیگرش میرعنایت الله شاکر خان و دیگر میرکرم الله عاقل خان .

نواب نظام الملک آصف جاه در شعر خود را شاگرد میرزا بیدل می گرفت و در منشات میرزا چند دفعه که بنام چین قلیچ خان است عبارت از نواب آصف جاه با شد که خطاب قدیم اوست هر گاه میرزا بدولت خانه نواب میرفت استقبال و مشایعت میکرد و بر مسند خود می نشاند. و میرزا را با امیرالامرا سید حسین علیخان نیز ربط تام بود لیکن بعد از بر هم زدن فرخ سیر تاریخ طبع زاد میرزا بیدل که :


سادات به وی نمک حرامی کردند

1131

شهرت گرفت و میرزا متوهم شده در سال 1131 از دهلی به لامور رفت عبدالصمد ناظم لاهور به تعظیم و تکریم تمام پیش آمد و خدمات شایسته به تقدیم رساند و چون دولت سادات عنقریب بر هم خورد میرزا در همان ایام بشاه جهان آباد معاودت نمود و در سوم ماه صفر سنۀ یکهزار یکصد و سی و سه رخت بعالم باقی کشید و در صحن خانه خود مدفون شد . میرزا معنی آفرین بی نظیر است اما عبارت بطور خود دارد و بطور جمهور نیز فراوان جوهر سخن در رشته نطق کشید. اگر کلیاتش را انتخاب زنند مجموعه لطیف مقبول حاصل میشود و خط نسخ بر نسخه سحر سامری می کشد و از بس قوت طبع گاهی باد پای فکر تند می تازد و بطور ملا ظهوری ترشیزی در یک زمین مکرر طرح سخن می اندازد و میرزا را بحر کامل مرغوب افتاده ... و چند جای دیگر در این کتاب در ضمن احوال دیگران از میرزا بیدل نام میبرد مثلا در شرح حال روحی و جرئت که بشرف صحبت میرزا رسیده اند و معنی یاب خان که شاگرد میرزا بوده در شرح حال میرعبدالجلیل واسطى بلگرامی مینگارد شخصی این مصراع میرزا بیدل را در مجلس او خواند:

روز سوار، شب کند اسپ چراغ پا

و گفت کسی میتواند که پیش مصراع بهم رساند میر عبد الجلیل فی البدیهه این مصرع را انشاد کرد .

غره مشو که ابلق ایام رام تست

روز سوار شب کند اسپ چراغ پا

بیت بیدل چنین بود .

با طبع سرکش این همه رنج و فامبر

روز سوار شب کند اسپ چراغ پا

آزاد درین کتاب خود جائیکه از میرعظمت الله (بی خبر) بلگرامی صحبت می کند گوید وی را با بیدل ملاقات است در تذکره خود مسمی به سفینۀ بی خبر می نگارد : فقیر را که اتفاق دید وادید ایشان افتاد حقا در کمال خلق و مزه و درد و شوق یافتم. تا نشسته بودم سوای اشعار مقتضی شوق و فقر دیگر حرف بر زبان نراند بنده گفتم ضیافت طبع فقیر می فرمائید گفت ای صاحب بعد مدتی شما همرنگ را غنیمت یافته ایم بعد ازان این سه بیت فقیر را نقل گرفته بر خاسته و رخصت فرمود .

این قدر هرزه چپ و راست دویدن عبث است

جاک کن سینه خود را سر راهی دریاب

بلند افتد چو مقطع پست سازد حسن مطلع را

 کشد پائین محفل قدرمن بالا نشینانرا

خون شدم بی خبر زدست تهی 

جامۀ فقر رنگ باید کرد

عزیزی گفت میرزا صاحب ! حسن این بیت معلوم نمی شود میرزا بیدل فرمود در فقر مرتبه ایست تا خدا کرا نصیب کند مجملا شرح آن این مصرا عست :

دولت پاینده در دست تهیست

بیدل دران مجلس علاوه بر ابیات خود این بیت خاقانی را هم خوانده بود.

 همسایه شنید ناله ام گفت

خاقانی را دگر شب آمد 

آزاد در خزانه عامره که در سال 1176 یعنی ده سال بعد از تذکره سر و آزاد به تالیف آن پرداخته درباره میرزا بیدل مفصل سخن رانده که با صرف نظر از مکررات خلاصه آنرا اقتباس می نمائیم .

میرزا عبدالقادرعظیم آبادی پیر میکده سخن دانی و افلاطون خم نشین یونان معانیست کرا قدرت که بطرز تراشی او تواند رسید و کرا طاقت که کمان بازوی او تواند کشید چنانچه خود جرس دعوی می جنماند .

مدعی در گذر از دعوی طرز بیدل 

سحر مشکل که به کیفیت اعجاز رسد

و مولف آزاد گوید.

رساند یایۀ معنی با آسمان نهم

بلند طبع شناسد کلام بیدل را

و آنگاه که داستان استنکاف میرزا را از ملازمت به نهجی که در سرو آزاد مرقوم داشته شرح داده است می نگارد چون نواب آصف جاه در سال یکهزار و یکصد و سی و دو کشور دکن مسلط شد نامۀ طلب بمیرزا نوشت میرزا در جواب این بیت بقلم آورد.

دنیا اگر دهند نه خیزم ز جای خویش

من بسته ام حنای قناعت بیای خویش

میرزا سوم صفر سال 1133 بعالم قدس خرامید و در صحن خانه خود واقع شاه جهان آباد مدفون گردید.

آزاد در تاریخ وفات او گوید

سر و کرده ارباب سخن

از غم آباد جهان خرم رفت

 گفت تاریخ وفاتش آزاد

میرزا بیدل از عالم رفت

آنگاه گوید میرعبدالولی (عزلت) سورتی که ترجمه اش در سرو آزاد مذکور است نقل کرد که روز عرس میرزا بر سر قبرش رفتم شعرای شاه جهان آباد همه جمع بودند و کلیات میرزا را موافق معمول بر آورده در مجلس گذاشتند من با این نیت که آیا میرزا را از آمدن من خبری هست کلیات او را گشودم در صفحه این مطلع بر آمد . 

چه مقدار خون درعدم خورده باشم

که بر خاکم آئی و من مرده باشم

همه یاران دیدند و کرامت میرزا را مشاهده کردند .

میرزا در زبان فارسی چیزهای غریب اختراع نموده که اهل محاوره قبول ندارند بلی قرآن که کلام خالق السنه است سررشته موافقت زبان در دست دارد اگر اختراعی خلاف زبان میداشت فصحای عرب قبول نمی کردند غیر فارسی که تقلید فارسی کند می موافقت اصل چگونه مقبول اهل محاوره تواند شد. مثلاً میرزا مخمسی در مرثیه فرزند خود دارد و در انجا گوید .

هر گاه در قدم خرام می کاشت

 از انگشتم عصا بکف داشت

خرام کاشتن عجب چیزیست اما خان آرزو در مجمع النفایس میگوید که چون میرزا از راه قدرت تصرفات نمایان در فارسی نموده مردم ولایت و کاسه لیسان اینها که از اهل هندند در کلام این بزرگوار سخن ها دارند و فقیر در صحت تصرف صاحب قدرتان هند هیچ سخن ندارد بلکه فایل است چنانکه در رساله داد سخن به براهین ثابت نموده هر چند خود تصرف نمیکند احتیاطاً انتهى کلامه میرزا اشعار موافق قواعد فصاحت نیز بسیار دارد اگر صاحب استعدادی از کلیات او آن اشعار را جدا کند نسخه اعجاز دست میدهد .

سخن سنج متفنن است غزل و مثنوی و رباعی و قصیده و همچنین نشر بطرز خاص می طرازد وا کثر بزبان تصوف حرف می زند حقا که سخن اوطرفه دماغی دارد کلیاتش نظماً ونثرا ما بین نود و صدهزاز بیت است دیوان غزل میرزا منقول از کلیاتی که بر مزار او می باشد نسخه تحفه صحیح باتباع فقیر در آمده در بعضی زمینها دو غزلی فصاعدا موزون می کند.

آنگاه بر مصرع اول این بیت میرزا بیدل اعتراض می کند.

گرنۀ از اهل صدق دامن پاکان مگیر

آئینه و روی زشت کافر و روز جز است

و میگوید در مصرع ثانی این بیت تعبیر مدعا باسلوب بدیعى واقع شده و مصرع اول چنین اولی است.

خوردن ناقابلان بر دل روشن خطاست

فاما بعقیده نگارنده مصرع بیدل نسبت به مصرع آزاد بلیغ تر است و معنی بیت این است که اگر تو از اهل صدق نیستی دامن پاکان را مگیرزیرا پاکان اعمال ترا روشن و نمایان می کنند. و ترا رسوا می سازند چنانکه آئینه روی زشت را می نمایاند و روز جزا کافر را رسوا می کند.

و بر این قطعه بیدل که در که خدائی میر لطف الله خان گفته بربیت ذیل انتقاد لغوى نماید.

اوقات سعادت دو کوکب

شیرازه الفت دو همزاد

و گوید لفظ همزاد در حق داماد و عروس طرفه واقع شده و صاحب فرهنگ رشیدی می گوید همزاد توام که از یک شکم زاده باشد. و جای دیگر این بیت وی را مورد انتقاد قرار میدهد و مصراع خود را بجای آن می آرد اگر نزاع لفظی در میان نباشد مصرع بیدل از نگاه معنی در کمال فوت و بلاغت است و آن

از عالم دیگر است و مصرع آزاد از دنیای دیگر.

بیت بیدل

تا گهر باشد چرا دریا کند ننگ حباب

حیف باشد جز دل عاشق بدست یار گل

بیت آزاد

شوخ نا انصاف من می چیند از گلزار گل

حیف باشد جز دل عاشق بدست یار گل

این جا تشبیه دل عاشق به گهر و تشبیه گل به حباب لطفی دیگر دارد هم چنین آنجا که از ظهیر یاد میکند این بیت بیدل را مورد انتقاد قرار میدهد .

شعری که در دل آرزوی کدیه پرورد

در معنیش بشاش وبرالفاظ او بری

آزاد می نویسد میرزا عبدالقادر بیدل در حق انوری قطعه گفته که مصراع آخر این است در

بر لفظ او....

میرزا بیدل که تکذیب رسول شعرا بلکه استهزای او کرده و الفاظ ناملایم برزبان آورده این هم نشاید میرزا در کمال حسن خلق بود صدوراین ناسزا از زبان او در نهایت استبعاد است بخاطر فاتر می گذرد که شاید قافیه انوری میرزا را بر سر نظم این قطعه خصوص مصراع مذکور آورده شگفت است که آزاد چگونه این بیت را از قطعه پنداشته که میرزا بیدل در مورد انوری گفته است حال آنکه این بیتها از قصیدة غرائی می باشد که مشتمل بر نود بیت و خطاب به انسان و مطلع آن این است.

ای شمع بزم قدس ندانم چه مظهری

کزوهم کاه روشن و کامی مکدری

و در آخر این قصیده بخود می بالد که کالای کمال را در بازار بی مایگان عرضه نداده دوی مداح فطرتست و ظهیر و اوری نیست و شعری که شاعر را گدا و دون همت بسازد مورد دشنام قرار داده و بیدل هر جا با اشعار تجارتی و تملق مخالفت کرده چنانچه در کتاب چار عنصر در آخر عنصر اول این عقیده را آشکارا بیان کرده و به تفصیل سخن رانده است. 

در آنجا میگوید.

ای بسا معنی روشن که ز حرص شعرا 

 خاک جولانگه اسپ وخر اهل جا هست

وی بسا نسخه که در مکتب تشویش طمع

رو سیاه ابداز مدح امیر و شا هست

چنانکه دیدیم آزاد و برخی دیگر از تذکره نگاران معاصر بیدل بر ترکیبات وی خورده گرفته اند و این انتقادات همه نزاع لفظی است و مقام معنوی نگارشات بیدل بالاترازان است و تعجب این است که این اعتراضات برخود آزاد نیز وارد شده و آزاد در مورد خود میگوید که این کهنه رسمی است که معاصران تصنیف معاصر را در میزان اعتبار نمی سنجند و کمر همت بر شکست او می بندند هیچ مصنف در هیچ عصر از این بلا محفوظ نمانده تا آنکه مشرکان بر کتاب الهی ایراد گرفته اند اما چون آزاد در مورد بیدل میرسدا این حرف را فراموش میکند و این خاصه بشر است .


عندلیب


نام وی خواجه محمد ناصر و از نبایر خواجه بزرگوارشاه نقشبند و ظفر خان ممدوح صایب و مریدشاه گلشن میباشد در شاه جهان آباد دهلی می زیسته در سال 1172 بعمر شصت و شش وفات یافته کتابی در تصوف مشتمل برد و جلد نگاشته و آنرا ناله عندلیب نام نهاد و در سال 1153 بتالیف آن پرداخته است و خود در اوایل در شاه جهان آباد در اردوی پاشاهی فرماندهی داشت دو پسر وی درد و بیدار نیز شاعر و نویسنده بوده اند نویسنده، کتاب مطبوعی در تصوف بنام (علم الکتاب) از وی دیده بودم.

عندلیب در ناله خود بیشتر ازعبارت و گاهی از غزلیات بیدل بطور مثال آورده است ولی نامی از بیدل نبرده و گاهی نیز در بعضی از رباعیات او تصرف نموده چنانچه در این 

بیدل گوید:

رباعی

ای شوق تو در کسب فنون گرم تلاش

چندان هوس آماده هرنسخه باش

در سیر رباعیات بید ل مفت است

طبعت عبرت سلوک تحقیق معاش

و عندلیب مصرغ سوم را چنین در آورده در ضمن حکایات در این جا مفت است .


غلام همدانی مصحفی


غلام همدانی که تخلص آن مصحفی میباشد متولد در سال 1156،1141 تذکرة بنام عقد ثریا در سال 1199 تالیف نموده درباره میرزا عبدالقادر بیدل مانند دیگران باحترام سخن می راند و مطالبی را که دیگران نگاشته تائید می کند وتصانیف وی را بقول میرزا محمد رضا هفت آثار میداند تاریخ وفات میرزا را (1143) میداند که اگر سهو مطبعه نباشد ده سال اشتباه نموده نوشته است که قبر میرزا در صحن خانه وی می باشد میگوید اکنون آن خانه ویران محض است و معلوم است وی شصت و شش سال بعد از مرگ میرزا مزار میرزا را زیارت نموده .



انندرام - مخلص


مخلص که در سال 1164 مرده و یکی از معاصرین میرزا عبدالقادر بیدل و از شاگردان او میباشد و بخدمت حضرت میرزا رسیده و صاحب تالیفات متعدد می باشد مثل مراة الاصطلاح چمنستان - رفعات هنگامه عشق - کاره مه عشق - تذکره - پرخانه - موقع تصویر - دیوان نظم ، وقایع و باسراج المحققین خان آرزو نیز مراجعه داشت در حاشیه یکی از غزلیات میرزا بیدل که بخط خود میرزا نزد انندرام بوده این شرح نفیس را می نگارد .

(یا فیاض) این صفحه بدست خط میرزا عبدالقادر بیدل است علیه الرحمه ذات مبارک شان سر آمد صاحب کمالان روزگار و انتخاب ورق گردانهای لیل و نهار بود - بعد از ترک نوکری پادشاه زاده محمد اعظم شاه در شاهجهان آباد کوشة عافیت اختیار نمودند و بر در مخلوقی تشریف نبردند و بعد از امیر خسرو دهلوی مانند میرزا از خاک پاک هندوستان بر نخاسته و صفحه روزگار (لم یقر) نوع سخن وصنایع نازک این فن نیاراسته قریب .....ایشان خواهد بود بزبانها مذکور و در عراق عجم مشهور است در تصوف غلو داشتند و این علم را از بهترین علم ها می پنداشتند میرزا از برگزیدگان جناب الهی بود توکل داشته... معاش میفرمود راقم انندرام مخلص مدتى معتد اشعار خود از نظر معنی پرورش گذرانده و به پیرایة اصلاح رسانیده در کتاب خانه فقیر دیوان ایشان بدست خط ایشانت و با صورت و معنی هر دو بجلوه آمده شبیه شان نیز رونق افزای ورق آخر دیوانست در سال یکهزارو یکصد و سی و سه و دیت حیات سپردند در صحن حویلی پیوسته قبر ایشان است وزیارتگاه معتقدان هر سال محفل عرس منعقد می شود و شعرای شهر بر سر خاک پاک حاضر گردیده و صحبت گرم میسازند و بخواندن اشعار سحر آثار می پردازند

خاک گردیدیم و میرفید هنوز افغان ما

خم شکست اما نمیرزد می جوشان ما

هفتاد و نه سال عمر یافتند این مصرع تاریخ رحلت است.

هیهات نماند قطب عالى مقدار

1133

چون یکهزار و یکصد و سی سال.. و حال یکهزار... پنج است ... سال شد ... مغفورمبرور بود.


حسینی


میرحسین دوست سنبهلی مولف تذکره حسینی که این کتاب خود را در سال یکهزار و یکصد و شصت و سه نگاشته بعد از آنکه از میرزا بکمال احترام یاد میکنند و دوسه داستان را از چهار عنصر أما بدون حواله با تصرف ذکر می نماید و قصه تراشیدن ریش و معارضۀ میرزا محمد امین را با بیدل نواب نظام الملک آصف جاه بر قضیه ریش تراشی کند می نگارد کلیات میرزا بوزن یازده آثار است روز عرسش آورده پهلوی قبرش که در دهلی واقعیت میگذارند و اهل زیارت اشعار از او میخوانند.


نشتر عشق مولفۀ

حسین قلی خان عظیم آبادی


این تذکره را مؤلف در بین سالهای 1224 و 1232 تالیف نموده مولف در مورد میرزا عبدالقادر بیدل با کمال حرمت سخن رانده واین مولف قطعه شیوای بیدل را که در مورد مرگ پدرش مصدر به مطلع ذیل یقینا هنگام تدوین چار عنصر انشاد نموده انشاد آنرا در عمر پنج سالگی بیدل میداند... و دیگر تمام مطالب او همان است که در سفیۀ خوشگو مفصل ذکر شده و بعداً می آید نکته دیگر که در این کتاب قابل ذکر است این است که او مرض آخرین میرزا را محرقه میداند و قبر او را در صحن خانه اش نشان میدهد که بر کنار جمنا واقع بود.


تذکره بی نظیر


این تذکره در یکهزار و یکصد و هفتاد دو نگارش یافته نیز میرزا بیدل را با حرمت و استادی و بزرگواری می ستاید و مطلبی که قابل ذکر باشد از آن کتاب بدست ما نرسیده .


مرقع دهلی


مرقع دهلی رساله ایست که نواب ذوالقدر درگاه قلی خان سالار جنگ، خان دوران متولد در سال 1122 هجری متوفی 1180 در سال یکهزارو یکصد و پنجاه و یک هنگام سیاحت خود با نواب نظام الملک آصف جا در دهلی تالیف نموده وخصوصیات دهلی را بر اساس رویت و مشاهده خود بقلم در آورده و گویا نواب مشارالیه وقتی بدهلی آمده که هجده سال از وفات میرزا عبدالقادر بیدل گذشته در همان سال سپاه نادرشاه افشار از قتل عام و ویرانی دهلی باز گشته بودند این رساله حاوی بر شرح مقامات و مزارات دهلی می باشد و از خصوصیات زندگانی مردم آن شهر سخن می راند از صحبت مولف با فصلا و دانشمندان شاه جهان آباد بحث می کند .

ذکر مسیر زاعبد الق در بیدل چند کتاب آمده .

و مانگانی را که در این رساله غیر مکرر و قابل ذکر میدانیم نظر باهمیت آن اقتباس می کنیم .

وی میگوید .

میرزا بیدل رحمت الله علیه تربت موزون ایشان دردهلی کهنه در محوطه مختصر برنگ معنی خاص در الفاظ رنگین واقع شده ، سوم شهر صفرعرس میشود تلاهذه اش و جمیع موزونان شهر به عزیمت مستفاده روحش حاضر میشوند و دور قبر حلقه مجلس ترتیب میدهند کلیاتش که بخط گرامی ترتیب و ترمیم یافته ما بین حلقه گذاشته افتتاح به شعر خوانی می نماید برعنوانش این رباعی مرقوم است .

ای آئینه طبع تو ارشاد پذیر

در کسب فوائد ننمائی تقصیر

مجموعة فکر ما صلای عام است

سیری کن و قسمت تسلی برگیر

بعد از این علی قدر مراتب نتایج افکار خود را نقل مجلس می سازند حلاوت طرفه بحصول می پیوندد و انبساط خاصی بعضار عاید می گردد محمد سعید برادرزاده اش که چون معنی یگانه از نسبت معنوی مرزا یگانه است به تواضع حاضران مجلس و ترتیب شمع و چراغ دماغ خود را می سوزد و به ابتیاع همه معاجین وحبوب اختراعی میرزا که از قبیل کیمیاست و در همه دهلی انگشت نما صرف معیشت می نماید طاب ثراه .

و جائی که از صحبت خود باسراج المحققین خان آرزو ذکر کند می نویسد خان روز عرس میرزا بیدل مرحوم به نسبت شاگر دیش بزم آرا میگردد و عالمی را از صافی خانه افکار زله چین منت میگرداند. و هم چنین در شرح حال معنی یاب خان مینگارد سوم ماه صفر که عرس میرزا بیدل مرحوم است جمیع شعرای دهلی بر مزار ایشان مجتمع می شوند و دیوان میرزا را در میان گذاشته افتتاح شعر خوانی از انجامی کنند و بعد از این به تدریج مسودات اشعار خود را به عرصه آورده از حضار مجلس متوقع تحسین میشوند اول کسیکه شروع به غزل خوانی می کند همین عزیز است.


شفیق

لچهمی  نراین شفیق اورنگ آبادی

متولد 1158


شفیق از معتقدان آزاد بلگرامی مولف خزانه عامره و یکی از نویسندگان و شعرای هندوستان است که آثار متعدد دارد مثل حقیقت های هندوستان آثر آصفی تمنیق شگرف بساط النغایم -حالات حیدر آباد ماثرحیدری بار دو گل رعنا  شام غربیان  چمنستان شعرا وتحفة الاحباب بفارسى در تذکره چمنستان شعراء ببدل را با وستادی و بزرگی و امامت می ستاید و او را مانی ارژنگ نگار معانی و اقلیدس سحر کار سخندانی می داند و همان یک قطعه معروف را که در زبان اردو دارد میآورد  در تذکرۀ گل رعنا نیز مختصراً به ستایش و ذکر جمیل میرزا می پردازد.   

                       

خوشگو


بندرا بند اس یکی از تذکره نگاران معاصر میرزا بیدل که بصحبت وی رسیده و شرف شاگردی آن استاد بزرگوار را داشته و بیست و پنج سال در آغوش تربیت سراج المحققین خان آرزو بسر برده و نزد سرخوش تلمند نموده خوشگو میباشد که در سال 1170 یعنی سی و هفت سال بعد از بیدل وفات یافته این نویسنده دراغلب بلاد هند و ستان سیر و سیاحت نمود و با همه سخنوران آن عصر او را اتفاق ملاقات دست داده و خود شاعر بوده چنانکه خان در باره وی گوید .

شعر بسیار خوب میگوید و نبض نازکی مضمون بدست او افتاده و حتی او را همسر شفائی دانسته است . وی کتابی بنام سفینة الشعرا تالیف نموده و این کتاب در سه جلد بود جلد اول شرح احوال متقدمان جلد دوم متوسطان جلد سوم معاصران اتمام این کتاب در سال 1155 می باشد که بیست و دو سال از وفات بیدل میگذرد خان آرزو کتاب مشارالیه را ترمیم و تحشیه نموده و از این جاست که خوشگو خان آرزو را در سفینه (خان صاحب قبله نیازمندان) می نامد تذکرۀ وی معلوم است بسیار عالمانه اساس نقد و تحلیل نگاشته شده خاصه در قسمت معاصرانش جلد دوم این سفینه در کتابخانه با دیلین (آکسفورد) و یکصه در کتابخانه دانشگاه پنجاب و جلد سوم در کتابخانه بانکی پور بتنه میباشد یک نسخه دیگر از این کتاب در کتابخانه مجلس شورای ملی در طهران است .

مولف در این کتاب شرح احوال اوستاد خود میرزا عبدالقادر بیدل را سخت شیوا و مفصلی نگاشته که خوشبختانه برای اولین بار همین قسمت آن توسط دانشمند گرامی آقای گویا از کتابخانه بانکی پور و کتابخانه مجلس شورای ایران استنساخ و بد سترس مطالعۀ ما گذاشته شده چون نوشته های خوشگو شرح احوال میرزا را بطور کافی استیعاب نموده و دقایق مطلب را مراعات کرده لازم دانستیم که آنرا در قسمت کسانی که معاصر مبرزا بود. وعقاید خود را نگاشته اند موخر قرار دهیم تا خواننده گرامی بدرستی ازان محظوظ شود و این نسخه را از روی نسخه بانکی پور (خدا بخش) و نسخه طهران در این جامی نگاریم 

حضرت میرزا عبدالقادر بیدل

سر آمد سخنوران کامل حضرت میرزا عبدالقادر بیدل

بایدم شستن لب از مشک و گلاب

تا بگویم نام آن قدسی جناب

سامعه را وقت گل چینی رسید

ناطقه را صبح حق بینی دمید

قبله لفظ و کعبۀ معنى کد خدای سخن و خداوند سخندانی شمه ای احوال سعادت مالش بقلم میآید آنحضرت از قوم مغل برلاس تورانی الاصل  اکبر آبادی الوطن است آنچه طاهر نصر آبادی نوشته که اصل ایشان لاهوریست اصلی ندارد والد بزرگوارش میرزا عبدالخالق  از اوائل ترک ما سوا کرده تماشائی خلوتکده وحدت بود . 

آخر عمر از صلب آن ابوالابای بزرگی که خالق صوری پیکرش بود آن حضرت در سال ١٠٥٤ هلالى به طالع سعد و ساعت مختار قدم به بارگاه شهود گذاشت و صفت کاملۀ بی نشان قادریت به مقتضای سیر نزولی کسوت آب و رنگ عبدیت پوشیده و موسوم به عبدالقادر و مخاطب به ابوالمعانی و منسوب به عبدالقادر گیلانی رحمت الله علیه گردید لاله سبک راج سبقت تخلص در این معنی رباعی از نظرش گذرانده بود .

آن ذات ابد قدرت تنزیه مقام

عبدالقادر نموده تشبیهش نام

شد زنده یکی به هر مسیحایی دین

آمد دگر اکنون پی احیای کلام

مولنامیرزا ابوالقاسم درویش که از آشنایان پدرش بود به قوۀ ریاضت بر ماضی و مستقبل روزگار اطلاع داشت لفظ انتخاب را تاریخ ولادت آن انتخاب زمان یافته بود چندی به مقتضای طلب آبیاری ریشۀ حیوانى به شیر خوار کی گذرانید و ازان حالت بیان فرمود .

برزبان درس روانی های موج شیر بود

جنبش مژگان بی نم خامه تحریر بود

چون از رضاع بر آمد و قدم به پنج سالگی گذاشت زبان را که از اعضای رئیسه انسانیست بختم کلام مجید شادابی بخشید در اواسط همان سال میرزا عبدالخالق رخت هستی بربست و گرد یتیمی بر چهره حالش نشست در ماتم او و حالت خود فرماید :

خورشید خرامید و فروغی به نظر ماند

دریا به کنار دگر افتاد و گهر ماند

در سال ششم عمر از خدمت والدۀ ماجده حروف تهجی آموخت و در همان نزدیکی آن مریم مکانی رهنورد و عالم بالا گردید این معنی مصداق (رب المساکین فضل الله ) است که با وجود بی کسی های ظاهر کس بی کسانش بجائی رسانید میرزا قلندر برادر اخیافی میرزا عبدالخالق بار تربیت و پرورشش را بدوش گرفته به تحصیل علوم صرف و نحو رهنمون شد و این میرزا قلندر جوانی صالح و مرتاض و شجاع و به دیگر اوصاف موصوف بود اوایل نوکری سرکار شاه شجاع پسر دوم شاه جهان پادشاه داشت نوبت ریاضتش اکثر به اربعین ه کشیدی و در هر هفته بیک جام شربت قناعت نمود و طرفه آنکه در سایه وی عقرب را تاب حرکت نماندی و اگر از روی امتحان لحظه زیر سایه اش داشتی ناچار بسوراخ عدم خریدی و قفل های شدید آهنین را با شاره سبابه اش جز گشایش چاره نبود چون از این دو کیفیت پرسیدند فرمود :

نخستین ازلی است و ثانی علمی که بمواظبت اسم (فتاح) نصیب شده و در حالت عارضة تب قریب به پنج سیر روغن بخته و شیر گرم نوشیدی و در وقت درد چشم مقداری فلفل سرمه واردر چشم کشیدی و بی ارتکاب این هر دو عمل امراضش بصحت نگراییدی چنانکه برخی از حالات او در عنصر اول کتاب چار عنصر بیدل نگاشته کلک جواهر سلک او شده بهر حال آنحضرت در سال عاشر کتاب کافیه را به اتمام رسانید و شروع بشرح ملا نمود روزی همراه میرزا قلندر در مدرسه نشسته بود طالب علمی را دید گرم هنگامه بحث (ضرب یضرب) بعد از درد سر بسیار یکى الزام یافت و دیگر گردن رعونت می افراخت میزراقلندر منع از درس عربیش کرد و گفت : اگر فائده علم همین است خاک بر فرق جهل نباید کرد چه در هر دو صورت جوهر انسانیت گداخته میشود اگر ملزم است لزوم رعونت چه بلاست و اگر ملزم انفعال الزم چه قیامت .

ازان وقت از کسب علوم عربیه باز مانده صحبت فقرای صاحب کمال و مطالعه اشعار ارباب حال اختبار فرمود و نیز علوم ادعیه و نقوش و حفظ اسمای الهی از کاملان این فن آموخت در نیمه سال عاشر که مکتب از بهار مقدمش رشگ گلستان و بوستان بود یکی از هم سبقان نوخط قرنفل زیر زبان گذاشتی و هنگام تکلم الفاس خوشش تخم رایحه در دماغ سامعه کاشتی چون طبیعت به او مألوف بود بحسب موزونی از ای رباعی انشاد فرموده آن رباعی را چار رکن بنای موزونی خود دانست .

یارم هر گاه در سخن می آید

بوی عجیش از دهن می آید

این بوی قرنقل است یا نکهت مشک

با رایحۀ مشک ختن می آید

برای نظام سلسله صورت با وجود آنکه شعرای عالی فطرت شاگردان معنوی حق تعالی اند از جناب مولانا کمال نام صاحب کمال استفاده شعر نمود و رمزی خاص مقرر فرمود تا مدت مدید با آن تخلص متخلص بود . روزی سیر دیباچه گلستان مینمود چون با این مصرع رسید بیدل از بی نشان چه گوید باز اهتزاز و رفتش روی داد و از روح پرفتوح قبله شیر از استعداد جست لفظ ( بیدل) را تخلص مبارک قرار داد و معنی این تخلص که بفهم اکثری در نمی آید است که چون دارا خاطر گفته اند . این همه خطرات و عوارض از آنجا حادث می شود پس دل نام صفتی باشد که حرکت بسوی خطره از نتائج اوست و از آنجا که در نفی صفت (بی) مستعمل فارسیا است چنانچه بی شعور و بی کمال بخلاف نفی موصوف که لفظ (نا) بالای آن می آید مثل ناموزن و ناهموار لهذا در تخلص اختیار نفی دل که صفتی بیش نیست آمده و ازان (بیدل) خطاب مستطاب عاشقان هم آمده . بهر حال چون بهار جوانی در بوستان سرای وجودش دمیدن آغاز کرد به حکم رفعت استعداد و تحصیل معاش ملازمت پادشاه زاده محمد اعظم شاه در یافت و به اندک فرصت معزز و مقبول گردید و به ترکی و فارسی و عربی همزبان گردید و به منصب پانصدی به خدمت داروغه گی گوفته گرخانه امتیاز یافت بیست سال درین شغل مشغول بود در آن وقت مشق سخن در خدمت شیخ عبدالعزیز عزت تخلص می گذرانید بعدازان چون جذبه در رسید تمارض نموده از خدمت شاهی مستعفی گردید . به هندوستان رسید پادشاه زاده عالی جاه از روی کمال قدردانی نشانی به دستخط خاص نوشته فقیر خوشگو بجنسه در قلم ایشان دیده اینجا نقل آن مسوده می شود .

"نشان دسخط خاص پادشاهی"

(الحمد لله والمنه که هنوز قوای بدنی آن رفعت و شجاعت دستگاه بحال خود است با وجود برقراری حواس از خدمت شاهی تقاعد ورزیدن شرط ایفای حقوق اخلاص نیست تا حال هیچ نرفته آنچه ضروریات راه در کار باشد به بیوتات دار الخلافه أمر نفاذ یا فته سرانجام کرده خواهد شد زود مستعد ملازمت گردد انتها) ایشان در جواب عریضه بالقاب خداوندى مرقوم فرموده که تمام آن در رقعات داخل است یک رباعی از ان نوشته می آید :

از شاه خود آنچه این گدا می خواهد 

افزونی منصب رضا می خواهد 

تا همت فقر ننگ خواهش نکشد

سر خیلی لشکر دعا می خواهد


و بیاد آوری حقوق نمک غزلی دران عریضه نگاشته بودند این بیت ها از آن است .

اگر خورشید گردونم و گر خاک سر راهم

گدای حضرت شاهم گدای حضرت شاهم 

قبولی داشتم در بارگاه هرش تنظیمش 

ز کسب آن سعادتها کنون مقبول اللهم

چه نزدیکی چه دوری بندگی باطل نمی گردد 

فدائی بودم اکنون از ما گویان در گاهم

پس آنحضرت بطریق سیاحت رو به مشرق عزیمت فروده مدتی در ممالک گنگ و بهار و اوریسه با آزادگی و بی تعینی بسر برده دشت و بیابان ها پیموده عجاب و غرایب قدرت الهی تماشا نموده اکثر از خصوصیات آن هنگام در چار عنصر نگاشته قلم راست شیم اوست و هم در ان ایام بسیاری از نعمت درویشی نیز نصیب او بود .

از آنجا به تکلیف میر کامکار بهندوستان رسید چندی به بلده اکبر آباد اقامت و رزید آخر به او الخلافۀ شاه جهان آباد رسید کنج عزلت گزیده نواب شاکر خان و شکر الله خان بیرون دهلی دروازه پناه شهر در محله کهکریان بر کنار گذر گهات لطف على حویلی مبلغ پنج هزار روپیه خریده نذر نمودند و سه روپیه یومیه مقرر کردند که تا روز مرگ بایشان می رسید بقیۀ عمر دران مکان بفراغ خاطر سی و شش سال اوقات عزیز بسر برده و بحسب ظاهر رشد کامل پیدا کرد و تأمل گزید .

چار حرم در تحریم داشت اوایل هفت هشت آثار اشتها داشت اواخر دونیم سیر سه سیر طعام تناول می فرمود و اکثر بسبب فرمایش فقر بطوع ورغیت فاقه هم می کشید در این وقت کبر سن که فقیر خوشگو هر روز بخدمتش میرسید خوردن دونیم سیر طعام بچشم خود دیده است آنحضرت را از بدو شعور توجه بر کسب زور بیشتر بود شمار کشیدن کمان هر روزه که به و جود فیض آمود می فرمودند چار هزار و اکثر پنج هزار می کشیدند فقیر خو شگو دور باعی در صفت زور ایشان گفته .

عصای خردی از آهن درست نموده در دست داشتی وزن آن سی و شش سیر شاه جهانی بود و آنرا نولاسی نام می فرمود که معنی آن بزبان هندی (شاخ باریک) باشد الیوم بعد از فوت ایشان پهلوی قبر گذاشته اندزور مندان بقوۀ سرپنجه به هر دو دست بزور تمام بر می دارند اگر کسی حمل بر اغراق نماید بیاید و بچشم عبرت بین ملاحظه قدرت قادر قوى نماید بیا بسم الله اینک گوى و میدان .



بیان خلیفه میرزا

بالای والایش در طول میانه بود و عرض پهناوری بسیار داشت جمالی یافته بود همرنگ کمال چشمها خجسته و ابروان کلید درهای بسته تخته پیشانی او وسعتی داشت که گویی قلم تقدیر کمالات انسانی بر او مرتسم کرده مقدار شش گره بود که هرگز گره بروی نمی افتاد هنگام تکلم سخن به آهستگی و جدا جدا می فرمود که گویا گهر باری میکرد یا گل افشانی مینمود آهستگی کلامش به حدی بود که صف نشینان مؤخر کم میشنید غلامی داشت مضمون نام و کنیزی نیز که معنی نام نهاده بود چنانچه فقیر گفته :

بیدل که تختگاه فصاحت مقام اوست

معنی کنیز او شده مضمون غلام اوست

ریش و بروت می تراشید چنانچه وقتی در اکبر آباد عبدالرحیم نامی که طبع موزون داشت این بیت نوشته در پالکی وی انداخت :

چه خطا در خط استاد ازل دید آیا 

که با صلاح سر و ریش نیاز افتاده

ایشان همان وقت جواب دادند 

مختصر کن به تغافل هوس جنگ و جدل

مد سررشته تحقیق دراز افتاده 

اما شعر را به صلابت ومهابتی خواندی که گوش مستمعان باز شدی و از بیرون دروازه در کوچه معلوم شدی که آن حضرت شعر می خواند و مقرر کرده بود که تمام روز اندرون محل به تنهائی و تجرد نشسته باسخن صحبت میداشت و سر شام به دیوان خانه تشریف آورده تا نیم شب نشستی واقسام حکایات و امثال کار آمدنی در میان آوردی فقیر ملفوظانی نوشته که اکثر مذکورات آن صحبت ها در او داخل است و اکثر اوقات در گپ زدن ها یاد گذشته فرمودی کلیات دیوان خود که در یک جلد چار مصراعی نویسانیده مرتب فرموده بود طلبیدی و مجلس گرم داشتی و نوبت به نوبت حاضران را خطاب کردی که از اشعار خود عنایت فرمایند.

میرزانی از سر و صورت زیبایش می بارید بی تکلفی تمام داشت طبعی غیور آنقدر داشته که شبی جعفر ننگی که یکی از همجویان رفحش گویان عصر بود مثنوی در تعریف او گفته آورد همین که مصرع اول خواند که چه عرفی چه فیضی به بیش تو بهش فرمودند شما مهربانی کردید که تشریف آوردید ما فقیر بیدلیم امثال ما را شنیدن این حکایات در حق استادان باشد نمیرسد چند اشرفی از کیسه بر آورده بدان بخشیده و خاموش ساخت حاضران مجلس خصوصا خوشکو هر چند عرض نمودیم ای حضرت اگر حکم شود مصرع ثانی اش بخواند تا معلوم شود که قافیه لفظ پهش را چه آورده قبول نیفتاد . 

استقلال ذاتی به حدی داشت که در عمر (٦٦) سالگی فرزندکی قدم به بیت اشرف او گذاشت از این عنایت غیر مترقب شادیها کرد و صدقه ها داد چون چار ساله شد بعدم شتافت به شکفتگی پیشانی موافق دین و آئین به تکفین و تجهیز امر فرموده مدفون ساخت و تا دروازه خانه با نعش مشایعت کرد مردم که به عزاپرسی می آمدند و گریه و زاری میکردند ولی غم همگنان میخورد و می گفت :

(یاران ! جای تعجب است که فرزند من بمیرد و گریه شماها را دست دهد) مخمسی در ماتم پسر خود گفته که این بیت ها از آن است .

هیهات چه برق پر فشان رفت

کاشوب قیامتم بجان رفت

گر تابی بود و گر توان رفت

طفلم ز این کهنه خاکدان رفت

بازی بازی بر آسمان رفت

در متاخرین هیچ شاعری باین عزت و آبرو بسر نبرده قطب الملک سید عبد الله خان که وزیر اعظم و پادشاه نشان بود و سه مراتبه که او را طلب داشت همین که نظرش بر میرزا می افتاد از کرسی بر میخاست و پیشش دویده معانقه میکرد و تکیه و مسند خود به وی میگذاشت و نواب نظام الملک آصف جاه که وکیل مطلق هندوستان بود از دوستان ایشانست دیوانی بمشورت ایشان ترتیب داده و دیگر اکثر خورد و بزرگ شهر سر شام بخدمت میرفتند و انواع فیض ها بر می داشتند محمد فرخ سیر اول استمزاج کرد چون معلوم نمود که او بملاقات نخواهد آمد دو هزار روپیه و یک زنجیر فیل رعایت کرد زر نقد بخدمتش رسید چون وکیل از طرف ایشان برای آوردن فیل نرفت متصدیان شکم بند بحلق فرو بردند و شاه عالم بهادر شاه بر منعم خان خان خانان اکثر میفرمود که به میرزا بیدل تکلیف نظم شاهنامه نموده شود منعم خان که آشنای قدیم او بود پنج شش بار نوشت میرزا قبول ننمود عاقبت جوابی بدرشتی نگاشت که اگر خواہ مخواء مزاج باد شاهی با این پله است من فقیرم جنگ نتوانم ترک ممالک محروسه نموده بولایت دیگر می روم وقتى عالمگیر پادشاه این بیت ایشانرا در فرمان به پادشاه زاده معظم در مقدمه تسخیر حیدر آباد نوشت .

من نمیگویم زبان کن یا بفکر سود باش

ای ز فرصت بی خبر در هر چه هستی زود باش

و این بیت با عظم شاه مکرر نگاشته :

بترس از آه مظلومان که در وقت دعا کردن

اجابت از در حق بهر استقبال می آید

و نیز بعریضۀ شخصی که زیاد طلب میکرد این مقطع او دست خط پادشاه شد . 

هرس قانع نیست بیدل ورنه ز اسباب معاش

آنچه ما در کار داریم اکثرش در کار نیست

آنحضرت در فهم معانی توصیه و معارف پایۀ بلند داشت علم تصوف خوب می ورزیده بود و مسائل آنرا از کاملان این فن به تحقیق کمال رسانیده در ین مقدمه جنید و بایزید وقت خود بود بسامقدماتی که مولوی روم در مثنوی و شیخ ابی عربی در فصوص الحکم بیان کرده آن همه را بشرح وبسط تمام با تشبیهات تازه و آب و رنگ بی اندازه در کلام خود بسته چون نمک جعمی اقسام سخن شورانگیز توحید است. 

در سخن سرانی طرز بلند اختیار نموده طوری که مجاز او هم رنگ حقیقت دارد و در همه اشعارش این رعایت منظور است و او درین فن از اوستادانی است که صاحب طرز خاص شده اند واز زمانی که سخن آزما شد این طرز مخصوص بدست کسی نیفتاده کارهایی که او کرده مقدور کس نیست اکثر بی انصافان زمانه از روی حسد حرفی چند نا سزا در حق جناب کرامت مآب وی می سازند که میرزا بیدل غلط گویی مقرر است و حال آنکه خود بغلط های خویش نرسیده اند تا بکار های که از و بظهور پیوسته چه رسند و این محض جهل و بغض که مخمر آن فریق است حضرت گلشن می فرمود که میرزا بیدل پایه دارد که این الفاظ و تراکیبش را بعد صدود و صد سان اهل لغت و فرهنگ بطریق سند خواهند آورد وما فرض کردیم که ترکیب سازی و لفظ تراشی را که نامش غلط گوئی گذاشته اند در تمام اشعارش پانصد یا هزار بیت خواهد بود جواب بقیه شعر هایش هم از بزعم مدعیان صحیح و درست باشد که میتواند داد آخر تمام صد هزار بیت خود غلط آدمی را باید که در هر وقت منصف احوال خود باشد تا به آن درجه برسد که پا از اندازه گلیم خود در از نکن والا مطعول ارباب خرد گردد .

ز خاکی که بر آسمان افگنی

سرو چشم خود را زبان می کنی

مشهور است که روزی ناظم خان مصنف تاریخ فرخشاهی که آنحضرت را بدعوت طلبیده بعد فراغ طعام ناظم خان بطریق الزام پیش آمد و گفت در این شعر سرکار روزمره بسیار تازه است .

توانگری که دم از فقر میزند غلط است

ز موی کاسه چینی نمد نمی بافند

میرزا در جواب فرمود من آنقدر احمق نیستم که طعن شمارا دریاب نکنم خان مکرر گفت که بالله این روزمره اختراع صاحب است میرزا فرمود که شما در شعرای قدیم کدام کس از مسجدی ، فرخی ، معزی مسعود سعد سلمان خواجه سلمان و دیگر استادان در صحبت روزمره از باف میشمارید ؟ ناظم خان حیرال ماند و به بانک بلند گفت و الله هر که در اوستادی این عزیز شک آرد بی شک کافر باشد تا زیست معتقد او بوده فقیر خوشگو در عمر خود زیاد از هزار مرتبه بخدمتش رسیده و مستفید شده باشم گاهی ندیدم که کسی ازین جماعت غلط گویش می گویند بحضور او رفته حرف خود را ثبت کرده باشد . . .

بهر حال فقیر از معتقدات آنچه دیده ام سطری چند نگاشته ام قسم بجان سخن که جان من است و بخاک پای ارباب سخن که ایمان من است که فقیر در این مدت عمر پنجاه وشش مرحله طی کرده با هزاران مردم ثقه بر خوده ام لیکن بجامعیت کمال که حسن اخلاق و بزرگی و همواری و شگفتگی و رسائی و نیز فهمی و زود رسی وانداز سخن گفتن و آداب معاشرت و حسن سلوک و دیگر فضایل انسانی همچو وی ندیده ام و از کسیکه او را بسیار کم دیده انصاف میخواهم بالجمله آنجناب از الهیات و ریاضیات و طبیعیات کم و بیش چاشنی بلند کرده بود و به طبابت و نجوم ورمل و حیل و جعفر و تاریخ و موسیقى بسیار آشنا بود تمام قصه مها بهارت که در هندیان از ان معتبر کتابی نیست بیاد داشت . در فن انشا منشی بی نظیر بوده آن حضرت ترجیع بندی از هزار بیست زیاد که در جواب ترجیع بند فخر الدین عراقی گفته و ترجیع آن این است :

که بچشمان دل مبین جز دوست

هر چه می بدان که مظهر او ست

عراقی گفتگوی سالکانه کرده و همه اشیا را مظاهر قرار داده وعقیدۀ عرف این است که اشیارا عین ذات داند ایشان عارفانه گفته اند که :

جهان نیست جز تجلی اوست

این من و ما همان اضافت اوست

در سالی هزار و دو صد و سی و سه در ایامی که ابوا لفتح ناصر الدین محمد شاه پادشاه غازی بر سادات بارهه مظفر و منصور شده و استقلال سلطنت یافته به بدار الخلافۀ شاه جهان آباد تشریف آورد حضرت میرزا بیدل را در ماه محرم عارضه تب روی داد چار پنج روز حرارت گذشت بعد از آن تب مفارقت کرد ایشان غسل کردند روز دوم از غسل بتاریخ سوم صفر روز چارشنبه وقت شام حرارت غور غور و تمام شب ماند از نواب غیرت خان بهادر در صلاحیت جنگ که از یاران آن حضرت بود و در آن زمان بخدمت ایشان حاضر بود نقل صحیح است که شب گاهی به افاقت گاهی به غش گذشت در وقت افاقت بی

اختیار خنده از ایشان سر میزد بصمداق این بیت :

جانا بقمار خانه رندی چندند

بر نسیه و نقد هر دو عالم خندند

بهر حال آثار یأس به نظر آمدن گرفت و تا صبح حال دگرگون شد یوم پنجشنبه چارم ماه صفر شش گهری از روز در آمده همای روح پرفتوح آن زنده بعشق سرمدی از آشیانه تن بال و پر افشانده بر ساکنان عرش معلی سایه انداخت و به وصال حقیقی کامیاب گردید رحمت الله علیه در همان حویلی اقامتگاه که چبوتر برای قبر خود از مدت ده سال راست کرده بودند بخاک سپرده شدند غزل و رباعی نوشته زیر بالین گذاشته بودند بعد بر داشتن مرده ایشان کاغذ مذکور برآمد و اشتهار یافت فقیر خوشگو بجنسه آن کاغذ را روز سوم مرگ ایشان از پس میرزا محمد سعید ولد میرزا عبدالله که خلف ارشد اوست و الحال سجاده نشین و مجلس آرای عرس آن جناب است دیده بود نقل برداشته می شود .

رباعی

بیدل کف سیاہ پوشی نشوی

تشویش گلوی نوحه کوشی نشوی

بر خاک بمیر و هم چنان رو برباد

مرگ سبک است بار دوش نشوی


غزل

به شبنم صبح این گلستان نشاندن جوش غبار خود را 

عرق چو سیلاب از جبین رفت و ما نکردیم کار خود را 

ز پاس ناموس نا توانی چو سایه ام ناگزیر طاقت 

که هر چه ز این کاروان گران شد بدوشم افگند بار خود را 

بعمر موهوم فکر فرصت فزود صد بیش و کم ز غفلت 

توگر عیار عمل نگیری نفس چه داند شما ر خود را 

قدم بصد دشت و در گشادی 

چوناله در گوش ها فتادی 

عنان بضبط نفس ندادی 

طبیعت نی سوار خود را

بلندی سر بجیب پستی 

شد اعتبار جهان هستی 

چراغ این بزم تا سحر گاه 

زنده دارد مزار خود را 

ز شرم هستی قدح نگون کن 

دماغ مستی بوهم خون کن 

تو ای حباب از طرب چه داری 

پر از عدم کن کنار خود را 

بخویش گر چشم می گشودی 

چه موج دریا گره نبودی 

چه سحرکرد آرزوی گوهر 

که غنچه کردی بهار خود را 

اگر دلت زنگ کین زداید 

خلاف خلقت نه پیش آید 

صفای آینه شرم دارد 

که خورده گیرد دچار خود را 

تو شخص آزاد پر فشانی 

قیامت است اینکه غنچه مانی 

قزود خودداریت برنگی 

که سنگ کردی شرار خود را 

وداع آرایش نگین کن

ز شرم دامان حرص چین کن 

مزن به سنگ از جنون بشهرت 

چو نام عنقاد وقار خود را

بد رزن از مدعا چو بیدل

ز الفت و هم پوچ بگسل

بر استان امید باطل 

خجل مکن انتظار خود را

خان صاحب آرزومندان تاریخ وفاتش بطریق تعمیه یافته در قطعه بسته اند .

رفت بیدل زغم آباد فنا

فقیر خوشکو این فقره تاریخ وقوع یافته یوم پنجشنبه چارم ماه صفر این رباعی نیز نظم کرده .

افسوس که بیدل از جهان روی نهفت 

وان جوهر پاک در ته خاک بخفت 

خوشگوچوز عقل کرد تاریخ سوال

از عالم رفت میرزا بیدل گفت

هر سال بروز عرس شان مجمع شعرا میشود و جمیع نازک خیالال شهر جمع شده اول غزلی از کلیات ایشان خوانده هر یک جوهر خود را عرض میدهد مجلس خو می گردد چشم به تفرقه از آن مجمع رنگین دور باد کلیاتی از آن حضرت یادگار است که شمار تمام ابیات آن نودونه هزار بیت است و آنرا در حین حیات خودچار مصراع نویسانده اوراق وزن کرده چارده سیر متعارف بوزن در آمد در پله دوم میزان برابر آن اکثر فلزات و جواهر آلات داشته خود را خیرات نمود و در آن وقت فرموده که اهل هند اولاد خودها را وزن کرده تصدق میدهند و ز انجا که نتیجه بیدلان همین نتائج طبع می باشد من خیر آنها را از خدا خواسته ام امید که قبول شود از آن جمله یازده هزار بیت نسخه عرفانست در بحر حدیقه حکیم سنائی که بر آن مثنوی ناز می کرد چنانچه اکثر از زبان مبارکش شنیده ام که آنچه ما داریم نسخه عرفانست و آنرا در مدت سی سال با تمام رسانیده سراسر گفتگوی تصوف و معارف دارد این مصرع آخر در تاریخ اتمام گفته .

هدیة ذالجلال والاکرام .

و دیگر چار هزار بیت مثنوی طلسم حیرت در بیان امتزاح روح با مزاج در بحر یوسف زلیخا و در همین بحر سه هزار بیت مثسنوی طور معرفت در احوال سیر کوهستان و خصوصیت ولایت هرات همراه شکر الله خان آنجا تشریف برده بودند دو هزار بیت نامه ساقی به محیط اعظم ظهور ساقی نامه شاعرانه گفته و ایشان همه موحدانه هزار بیت دیگر مثنوی تنبیه المهوسین در مذمت کیمیا که هرگز معتقد آن نبودند . و هزار بیت ترجیم بند جواب فخر الدین عراقی و هفت هزار بیت در قصاید و ترکیب بند و مقطعات وتواریخ ومخمسات ومربع و مستزاد و سه هزار بیت هزلیات و هشت هزار بیت و چار هزار رباعی که بقول شاه گلشن رباعی گوئی حق او ست و مقدار ده هزار بیت نیر چا عنصر و بقیه پنجاه و چند هزار بیت غزلیات در اقسام بحور و زمین های شگفت و طرح که عهده برای هر یک کار همت بلند اوست بلکه گمان غالب آنکه هیچ بحری از بحور رسایل عروض از گفتن نمانده باشد چون از فکر همه آنها طبیعت را سیر یافت بر همان قدر اکتفا نکرده بحر بیستم سوای آن نوزده بحر عروض ایجاد کرده و در ان غزل ها سرانجام داد چنانچه چار بیت از دو غزل بیاد بود .

چه بود سر و کار غلط سبقان در علم و عمل با فسانه زدن

ز غرور دلایل بی خبری همه تیر خطا به نشانه زدن 

گر مژده ز توقع کار جهان هم آروغبار هوس نشان 

بکشودن چشم طمع نتوان صف حلقه بهر در خانه زدن

بیانی بدست خط خود از اشعار غزلیات انتخاب فرموده نوشته آنرا به فقیر عنایت کرده اند میرزا طاهر نصیر آبادی وی صاحب تذکره نصیر آبادیست که در سال ۱۰۸۳ به تالیف آن پرداخته شرحی نهایت مختصر دربارۀ بیدل نگاشته و بسهو او را لاهوری می پنداشته است .


رضا قلی خان هدایت


هدایت مؤلف مجمع الفصحا در کتاب ریاض العارفین که در شرح احوال عرفا در سال یکهزار و دو صد و شصت تألیف نموده شرح مختصری در فضیلت بیدل دارد و اورا مرجع اهل کمال و ملجاء ارباب حال و در تحقیق یگانه و در تجرید مسلم دانسته است .


صهبائی

امام بخش متخلص به صهبائی که از محققین متاخر است و در نیمه قرن یاز ده زیست چند تالیف نموده مانند شرح سه نشر ظهوری و کتاب نفیس (قول فیصل) که تفاوت است میان خان آرزو و حزین - شرح مینا بازار - شرح شبنم شاداب - مجموعه تحقیقات شرح جواهر الحروف و رساله در نحو فارسی و رسالۀ در قافیه و مجموعه غزلیات و رساله معما وغیره کتب دیگر این نویسنده عجالتا در دست نبود در شرح سه نثر ظهوری یک جا در کلمه (تماشا دیدن) می نگارد پس اعتراض کم سوادان نسخه تتبع و کور سوادان طومار تحقیق بر میرزا بیدل علیه الرحمه در کلمه تماشا دیدن امریست لاطایل کما لا یخفى على من له ادنی در ایته در دیباچه قول فیصل فیر زارا بنام ناصح مشفق ستایش می کند


نکات الشراء

مولفه میر تقی میر

شاعر پر زور فارس صاحب دیوان پنجاه هزار بیت غزل و نشریات و غیره اوائل جوانی نوکر شهزاده محمد اعظم شاه بود . . . دو شعر ریخته بنام او دیده میشود شاید به تقریبی گفته باشد .


مخزن نکات


تالیف شیخ محمد قیام الدین قائم تالیف  ۱۲۰۷ - ۱۲۰۸ مشار الیه ذکرى مختصر از میرزا دارد و همان یک قطعه را که بزبان اردو سروده نقل کرده است .

مجموعه نغز

تالیف حکیم قدرت الله قاسم

۱۲۲۱

وی میرزا را به بزرگی و اوستادی ستوده و مولد وی را باشتباه بخارا پنداشته و و کسانی را که به ترکیبات بیدل انتقاد کرده اند ملامت دانسته و گفته است اگر شاعران ایران راکس بگوید که پنج بیت بزبان اردوی محلی بگوئید باوصف عمر بسر بردن در هندوستان سرانجام نتوانند چه رسد بدیوان بزرگ زهی انصاف دشمنی بر مردی که از وی قرب صد هزار بیت رباعی ، غزل ، مخمس مثنوی وغیره انواع سخن بسنجیده گی مانده بخط محاوره که جای چند اتفاق افتاده خورده گیرند او می گوید دیوانهای بیدل دوازده هزاری و هفت هزاری و پنجهزاری خطاب دارد وی شاعری را اول مرتبه بیدل میداند و حکایت می کند که روزی در اثنای راه به نواب قطب الملک امیر الامرا سید حسن علی خان بهادر که از دوستان قدیم بود بر خوردوی بنابر تغیر وضع میرزا را نشناخت زیرا قلندر وار ریش و بروت وا برویش را تراشیده بود و جای دستار پر کالۀ (سوسی) بسر بسته بود میرزا بسلام سبقت نکرد چون نواب دانست که میرزا بود به کلیه وی رفت و گله بنیاد نهاد و میرزا بپالکی خود جاداده به دولت سرا آورد و سه روز صحبت مستوفی داشت هنگام وداع سه لک از نقد و جنس تواضع نمود با لفعل قبول کرد اما بپاس آبروی فقیر دانشمندانه رد کرد و گفت کلیۀ فقیر کجا و گنجایش این همه نعمت کجا از جناب نواب کدام کس امانت دار تر که به وی سپارم و علاوه بر انکه مرا مردم فقیر انگاشته ما یحتاج میرسانند خورده زاری که از میراث پدر بمن رسیده به تحویل فلان مالک باخود دارم این همه بدولت خانه امانت باشد عندالا حتیاج گرفته بخرج می آورم.


تذکره گلزار ابراهیم

مولفه های ابراهیم تخلص به (خلیل)

متوفی ۱۲۰۸ هجری

مشارالیه بیدل را ستوده و ذکر مختصری اروی نموده و گفته است روزی در همراهی اعظم شده شیری که بنای حمله گذاشته بود کشت و ازآن پس در دهلی تمرکز اختیار نموده در همان جا وفات و مدفون شد


نگارستان فارس

شمس العلماء

محمد حسین آزاد


شمس العلماء در کتاب خود و آئین دیگران بدل را می ستاید و بر چند ترکیب هایی که مخالف محاوره شناخته شده انتقاد می کند و سخنان آزاد و خوشگو را درباره وی نقل می نماید و میگوید مردم ترکستان آن شاعر بزرگوار را بپایه مولینا جلال الدین بلخی رومی حرمت میگذارند و مردم ایران سخنان او به مخالف محاوره میدانند یک نکته مهم که در این کتاب تذکر افتاده این است که روزی یکی از آشنایان کابلی وی که تجارت انار میکرد چند دانه انار به میرزا ارمغان کرد انار های مذکور را گل زده بود و موجب خساره وی شده بود میرزا بروی رحم آورد و به نواب لطف الله خان این بیت را نوشته فرستاد .

بخیه کفشم اگر دندان نماشد عیب نیست 

خنده دارد کفش من بر هرزه گردیهای من 

نواب لطف الله خان پنداشت میرز از وی استمداد کرده است یک لک روپیه فرستاد میرزا همه را با آن تاجر کابلی بخشید  .



فهرست ریو


فهرست ریو در دو جا نسبت به میرزا بیدل توضیحاتی موجود است یک جا در مورد کلیات بیدل و جای دیگر در مورد سفینه غزلی که تدوین آن به بیدل نسبت داده شده در فهرست مذکور چنین نگاشته اند میرزا عبدالقادر متخلص به بیدل به قناعت اکثر مردم بزرگترین شاعر قرن اخیر هند است اما ناقدین فارس بر طرز کلام او خرده میگیرند و آنرا از محاوره زبان خارج می پندارند . بیدل در عظیم آباد پتنه تولید گردیده اصلا اترک و بطایفه چغتائی منسوب است .

او را مردی گفته اند که نیروی رستم (هر کیولس) و روح مغرور داشت در جوانی بخدمت شهزاده محمد اعظم شاه پیوست اما خدمت او را ترک کرد و این ترک خدمت را را به مدح شهزاده که ازو حمایت میکرد ولی مداحی می خواست ترجیح داد از آن پس حیات آزادی اختیار کرد و اکثر روزگار خود را در دهلی بسر آورد جائیکه منزل او مجمع دوستداران شعر بود در همین جا در سال ۱۱۳۳ بسن هفتادونه از جهان در گذشت . آثار او که گرد آورده شده متجاوز از یک لک مصرع است ذکری از بیدل در مرآة الخبال کلمات الشعراً ، عقد ثریا ، تذکرۀ حسینی ، تاریخ محمدی ریاض الشعرأ خلاصته الافکار نغمۀ عندلیب پیدا میشود در مورد سفینه اشعار که در کتابخانه بریتش موزیم میباشد و نویسنده آنرا دیده و به پیدل منسوب است نظر خود را در موقع آن خواهیم نگاشت . 

فهرست کتبخانه مدرسۀ سپسالار طهران

فاضل معاصر ابو یوسف شیرازی در جلد دوم این فهرست در مورد دیوان بدل راجع به مقام و پایه ادبی و علمی او سطری چند نگاشته و وی را ستوده و تذکره خوشگو را مأخد قرار داده و درباره دیوان وی که بخط خود میرزا در آن کتابخانه موجود میباشد تفصیل داده است


کشف الظنون


در کتاب ایضاح المکنون طبع ترکیه که بر کتاب کشف الظنون حاجی خلیفه ذیل می باشد در مورد کلیات بیدل شرح مختصر نگارش یافته و در این کتاب بسهو پدر بیدل میرزا عبدالله نگاشته شده است .



قاموس الاعلام

شمس الدین سامى


در قاموس الاعلام که در سال ۱۳۰٦ قمری تالیف شده ذکر بسیار مختصر از میرزا بیدل رفته است .


ادبیات فارسی مین هند و ون کاحصه

مرتبه دوکتور سید عبدالله ایم ای


مؤلف میرزا بیدل و خان آرزو را دو تن از شعرای بزرگ میداند و میگوید بیدل را همه شعرای مابعدش امام دانند و کسانی که پس از وی آمده اند همه از او پیروی کرده اند اسد الله خان غالب با وجود جدت طبع مقلد طرز بیدل بود بیدل در میان هندو و مسلمان شاگردان فراوان داشت بزرگان هندو که از دارالتربیت وی فیض برده اند اینها می باشد .

امانت رای حیا - سبقت تمیز - حضوری - ندامت - خوشگو – انندرام .


خاتمه طبع مطبعه صفدری

طالب


در خاتمه طبع کلیات میرزا که در سال ۱۲۹۹ قمری بقلم مولوی سراج الحق متخلص به طالب نگارش یافته چنین نوشته شده است .

بعد الالقاب . . . بیدل را طرز سعدی نهایت دلپسند بوده چنانکه می فرماید

از گل و سنبل به نظم و نثر سعدی قانعم

این معانی در گلستان بیشتر دارد بهار

اصل آنجناب از قوم ارلاس چغتائیست در بلده عظیم آباد نقاب بستان عدم برداشته صبحکدۀ هستی را منور ساخت در بلاد هندوستان نشو و نما یافت بیشتر ملک بنگاله را بجلوۀ قیام آراست من بعد بدارالخلافه شاه جهان آباد رجوع فرموده بقیه عمر در این بلده طیبه بیابان رسانید و در سال یکهزار و سه صدو سی و سه بعالم قدس خرامید .

اسد الله خان غالب


شاعر نازک خیال و سخنور بزرگ هندوستان اسد الله خان غالب از پیروان سبک میرزا عبدالقادر بیدل است که در غیاب از شاگردان او شمرده میشود در یکی از اشعار خود بزبان اردو میگوید . 

طرز بیدل مین ریخته لکهنا

اسدالله خان قیامت هی

یعنی به آئین بیدل چکامه سرودن ای اسدالله خان قیامت است .

معلوم است وقتی که غالب در یکی از اشعار خود کلمه (زده) را درست اشغال نکرده بود و بروی انتقاد نموده بودند در این چند بیت از خود مدافعه کرده و بحضرت میرزا بیدل استشهاد نموده :

همچنان آن محیط بی ساحل

قلزم فیض میرزا بیدل 

از محبت حکایتی دارد 

که بدین سان روایتی دارد 

عاشقی بیدل جنون زدۀ

قدح آرزو به خون زدۀ

کرده ام عرض هم چنان زدۀ

طعنه بر بحر بیکران زدۀ

گرچه بیدل زاهل ایران نیست 

لیک همچون قتیل نادان نیست 

صاحب جاه و دستگاهی بود 

مرور از این نمد کلاهی بود 


بزم تیموری


در کتاب بزم تیموری که در این اواخر جناب سید صباح الدین تالیف نموده و بزبان اردو میباشد در زمره شعر ای عصر بها در شاه ذکر مختصری از بیدل شده که جز چند سطر از زبان تذکره نگاران چیزی دلچسب ندارد . 

تاریخ ادبیات ایران دکتور شفق


دکتور رضازاده شفق که از فضلای معاصر ایران میباشد و کتابی بنام تاریخ ادبیات ایران تالیف نموده از شاعر بزرگی چون میرزا عبدالقادر بیدل در ضمن داستان فیضی دکنی تذکری مختصر داده و او را به اوستادی و بزرگواری ستوده است .


سخندان فارس


آزاد مولف کتاب سخن دان فارس که از نویسندگان نقاد قرن اخیر است در کتاب فوق بیدل را مکرر ذکر کرده و در نظم و یرا از ناز کخیالان سبک هند و همسران صایب و کلیم و نا صر علمی پنداشته اما شیوه نثر وی را بنابر اطناب و آوردن مطلبی کوچک در الفاظ و و پیرایه های مکرر ادبی انتقاد کرده .


یسین خان نیازی


وی یکی از نویسنده گان پنجاب است و در شمارہ اور نیتل کالج میگزین مورخه آگست ۱۹۳۲ الی فروری ۱۹۳۳ مقاله مبسوطی راجع به میرزا بیدل نگاشته و به اقوال تذکره نگاران و چار عنصر خود بیدل و سایر مثنویات وی استناد نموده یک نکته قابل ذکر در در این مقاله شرحی است که نویسنده از زبان (شاد) مولف ندای وطن ذکر می کند و چون در ندای وطن مطالبی که بر نگارشات سایر تذکره نگاران راجع بخصوصیات حیات بیدل افزوده شده خود یسین خان آنرا قابل اهمیت نمیداند آنرا موهون دانسته از ذکر آن صرف نظر حتی بعضی قسمتهای آنرا تردید میکند ما نیز از ذکر آن خودداری نمودیم و نکته دیگر ذکر مثنوی بیداست بنام )گل زرد) که انشاء الله در مبحث منظومات در رساله جداگانه ازان سخن خواهیم راند

از آنچه تا کنون چه از چار عنصر و رقعات و چه از کتب سایر تذکره نگاران اقتباس نمودیم مسایلی چند در مورد معرفت میرزا بیدل بر ما روشن میگردد که قابل تامل می باشد و ناگزیریم جدا جدا بذکر هر کدام بپردازیم و مبحث خود را در باره کتاب چار عنصر بیایان رسانیم .

نژاد خانواده مولد ازدواج ملازمت تعلقات با سلطنت  امراء آیا بیدل واقعا بمدح کسی نپرداخته لباس موسیقی معجونات بیماری ، کسانی که به تخلص بیدل بوده اند تخلص خود بیدل.