32

مسِئله هرات و افغانستان و اقدامات دولت برتانیه

از کتاب: تاریخ تجزیه شاهنشاهى افغان ، فصل چهارم ، بخش حوادث سیاسی افغانستان

با وجود این گونه وقایع که در افغانستان روی داد ارل آف آکلند فرمان فرمای هند بموضوع افغانستان اهمیتی نداد، و تصمیم گرفت تا این مسایل در اروپا به وسیله ارباب حل و عقد امور تحت غور گرفته شود اما وخامت اوضاع زیاد ازین اجازت نداد که سیاست آکلند را تعقیب نمایند.

کونت سیمانچ سفیر روسیه در ایران و همکاران او نه تنها بر خلاف آمالِ بریتانیه میخواستند که هرات را بگیرند بلکه ایلچیان مسلسل و پول را به امیر کابل و سرداران کندهار  میفرستادند، و سر جان مکنایل سفیر بریتانیه در تهران از طرف شاه ایران، و سرالکسندر برنس نماینده بریتانیه در کابل از طرف امیر دوست محمد خان معزول و مرخص گردیدند.

این اوضاع منافع بریتانیه را در هند و وقار سیاسی او را در ممالک شرق به خطر انداخت و توجه فرمانفرمای هند به تمام دسایس روسیه و ایران در افغانستان معطوف گشت، که میخواستند خود را به سند و دروازه هند رسانند. وضع سیاسی و جغرافی این سر زمین چنین است اگر حرکتی از طرف غرب دریای سند روی داده همواره مردم هندوستان را تحت اثر گرفته است.

شاه زمان خواست که بر لاهور تاخته و از ستلج بگذرد، وی با تیپو سلطان مکاتبه و مراسله داشت، زمامداران بریتانیه این حرکت را بنظر کمال اهمیت دیدند و گفت: "با وجود روابط دوستانه ای که با رنجیت داریم، اگر روسیه بر هند بتازد، ما مجبور هستیم، تا خطوط دفاعی خود را به دامنه های کوهسار رسانیم و این سرزمین را بگیریم تا دشمن دران قرار نگیرد." چون ویکویچ فعالیت خطر ناک خود را در افغانستان به نمایندگی امپراطور روسیه آغاز کرده و در عین زمان راپور های عدم محبوبیت سلطۀ امیر دوست محمد خان در کابل میرسید، بنا بران حکومت هند تصمیم گرفت تا در آنجا حکومت دوست خود را مستقر ساخته و اختیار امور افغانستان را از دست دودمان بارکزئی بکف وی بسپارد هنگامیکه حکومت هند از اراده خطر ناک ناپلیون آگاه گشت فوراً مونت ستوارت الفنستن را بدربار کابل فرستاد و با شاه شجاع معاهدۀ دوستی و اتحاد را بست ولی شاه شجاع حکومت را از دست داد و در لودهیانه بحکومت هند پناهنده گردید و باوجودیکه مکرراً برای بدست آوردن تخت و تاج کوشید، باز هم ناکام برگشت. درینوقت در تمام هندوستان و آسیای میانه آوازه بود، که باید دولت انگلیس برای حفظ و قار خود شاه شجاع را واپس به تخت و تاج شاهی خود برساند و بنا بران نظر تمام ارباب حل و عقد و عموم مردم بطرف او بود چنانچه سر الکسندر برنس نیز حین بازگشت خود از کابل به اول آکلند چنین نوشت: ۳ جون ۱۸۳۸م

"واضح است که دولت بریتانیه بهیچ صورتی از صور نمیتواند، اوضاع کنونی کابل را تحمل نماید، اگر ما سران افغانستان را بر همین وضع بگذاریم طبعاً به ایران و روسیه تسلیم شده و آنچه آنها بخواهند به وسیلۀ ایشان عملی خواهند کرد و افغانستان منزل اهریمن خواهد گردید.

مقصد مهم حکومت هند اینست که قوای امیر کنونی کابل را از بین برد و این کار بدو وسیله ممکن است: یا به وسیله برادرش سلطان محمد خان و یا بذریعۀ شاه شجاع الملک! و نیز باید این کار را حکومت هند به سکه نگذارد، بلکه مستقیماً در انجام آن مداخله نماید.

راجع به سلطان محمد خان باید گفت که امیر دوست محمد خان از قوۀ او در صورتیکه سکه امداد مالیش دهد سخت میترسد و امکان قلع و قمع امیر نیز هست ولی سلطان محمد خان لیاقت حکمرانی کابل را ندارد، وی شخص بسیار خوب است ولی برای خویشتن کار کرده نمیتواند، و همواره آله دست دیگران میشود بنابران امور کابل را ازین هم خرابتر خواهد ساخت.


اما شاه شجاع را باید حکومت هند با یکنفر نماینده خود به پشاور بفرستد، و یک دو رجمنت عسکر خودش با او باشد و دیگر تمام کارهای او را ما بدست بگیریم و او را بچنین وضع به تختِ موروثی او برگردانیم"

بعد ازین برنس راجع به خاندان سدوزائی و شاه شجاع چنین اظهار رأی مینماید." با وجودیکه سلطنت افغانی از دست خاندان احمد شاه ابدالی رفته، ولی قبیلهٔ درانی تا کنون هم تفوقی را در ملت دارد، اگر چه بارکزائیان حصه اعظم قوۀ سدوزائیان را گرفته اند ولی سدوزائیان تا کنون هم  بر هرات حکم میرانند، و مرکز ثقلِ حکومت اند. بارکزائیان که بر کابل و کندهار تسلط یافته اند جز قبایل درانی بقوۀ دیگران متکی اند، و برای دوام حکومت خود نیز داخل قبایل خود استفاده کرده نمیتوانند و باید از ما استمداد نمایند چون با وضع کنونی ما نمی توانیم (مخصوصاً با امیر کابل) کمکی نمائیم بنا بران باید واپس سلطنت افغانستان را به خانواده سدوزائی بر گردانیم و این کار مفیدی خواهد بود"

(نقل از اطلاعات مربوط بافغانستان نمبر ۵ ص ۲۰)


سر کلود واید پولیتیکل ایجنت لودیانه بعد از تماسهای فراوان با سران افغانستان و درک تمایل مردم شاه شجاع را دیده و با و گفت: ما فوراً اعیلحضرت شما را بر تخت شاهی بعوض امیر دوست محمد خان جای میدهیم. سر جان هوب هوس در نطق خود (ص ۳۷) گوید: "سر کلود واید در مکتوبی بر لارد آکلند فشار می آورد تا شاه شجاع را بر امیر دوست محمد خان ترجیع ندهد، ولی با عقیدۀ الكسندر برنس اختلاف دارد و باید دلایلی را که این شخص نجیب داشت، مورد غور قرار میگرفت سر کلود در جائی گوید: منابع اطلاعات من که بارها از طرف مردم مقامی و اروپائیانِ کابل دیده تصدیق شده میرساند: که حکومت امیر دوست محمد خان در بین مردم محبوب نیست، و مستر میسن هم در را پور های خو تصدیق این امر را میکند، ولی باز هم از لیاقت های امیر انکار کرده نمیتوانند."

 سر کلود واید میگوید:

"من با وجود اختلافی که با رأی فرمانفرمای هند دارم، اطاعت او را مینمایم ولی چنین بنظر می آید، که با تمایلات مردم نباید بشدت پیش آمد، و برای حفاظت و بهبود روابط ما با دیگران نباید تخت نشینی مجدد شاه شجاع را بر تقویه امیر ترجیع داد.

(کتاب مذکور ص ۳۹)



به هر صورت لارد آکلند بالاخر اراده نمود، که شاه شجاع را باز مالک تاج و تخت گرداند، و به وسیلۀ او شعله های دسایس ایران و روسیه را در ماورای سند خاموش سازد، شاه شجاع که بقول خودش منتظر چنین امر بود، و برای ناکامی مذاکرات برنس دعا میکرد، اکنون اطلاع یافت که پول و لشکر بریتانیه برای باز بدست آوردن تخت و تاج شاهیش داده

خواهد شد.

چون برای لشکر کشی بر افغانستان، موافقۀ قبلی رنجیت نیز لازم بود بنا بران نمایندگان بریتانیه بلاهور رفتند، و در انجا معاهدۀ مثلث لاهور ۲۶ جون ۱۸۳۸ را عقد نمودند، که از طرف شاه شجاع قاضی محمد حسن بن قاضی ملا محمد غوث بشاوری درین مذاکره شرکت کرد. این معاهده از طرف گورنر جنرال هند تصدیق و عزم لشکر کشی بر افغانستان تخت نشینی مجدد شاه شجاع را لارد پالمرستون نیز تائید نمود، تا که در نتیجه اول آکلند گورنر جنرال هند اعلامیۀ ذیل را نشر نمود: