138

دل خونین

از کتاب: سرود خون

زنده است این دل خونین بمزارش نبرید

تاب آزار ندارد ز دیارش نبرید

کشتن مردم نا مرد بود مرده کشی

تا نگوید سخن حق سوی دارش نبرید

حجت قاطع شیطان نه حدیثی است گزاف

سوی دیوان قضا روز شمارش  نبرید 

از نگاهی رخ چون آینه اش خیره شود

راه نظاره به گلبرگ عذارش نبرید 

قاصد باد سحر نامۀ جانان دارد

جز گل آرزوی من به نثارش نبرید

این تنگظرف دلم مست ز یک جرعه شود

راز ها فاش کند جانب یارش نبرید