جلب ترحم
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
اگر جستم ز تو مهر ووفا را
ندانستم خطا کردم نگارا
خراب افتاده ام از درد هجران
ترحم کن بحال من خدارا
نداری پیشه ای جز ظلم و بیداد
ندانی شیوۀ مهر و فار را
گشادی تا برخ زلف منعبر
شکستی قیمت مشک خطا را
بخونم دست خود کردی نگارین
بهانه میکنی رنگ حنا را
کدامین پیک پیغامم گذارد
بکویت نیست چون راهی صبارا
دلا گر زندگی خواهی همیشه
ز لعل او بجو آب بقا را
بغفلت عمر من بگذشت صد حیف
ندارم توشل روز جزا را
خدایا گر کنی« محجوبه » محروم
شفیع آرد بتو خیر النسا را