همزه چیست
درین شرائطیکه عده ای از روی عداوت و هدفمند ،گروهی از رخ جهالت و خود ستائی و دستهٔ دیگری از دید عقده و تعصب بزبان پارسی دری حمله ور هستند. درچنین وضعیتی برای حفظ و نجات زبان پارسی دری دربرابر تمام این تهاجمات راه ئی هوشمند و عاقلانه ؛عبارت از شفاف سازی و بیان اصول و پایه های تلفظی این زبانست ؛تا همگان با شناخت ودرک مجدداین اساسات بتوانند بگونهٔ خود کفایت؛مدافع بنیاد وموازین زبان اجدادیشان باشند.
من جهت عملی ساختن همین اصل بطور انفرادی در نوشتهای زبان پارسی دری مربوط بقرن نزدهم و آنطرفتر از آن فرو رفتم ، یعنی در ذخیرهٔ بی پایان شعر موزون ومقفی پارسی دری ، مخارج الحروف ابنسینا ، معیار الشعار خواجهٔ طوسی اصول عروض مفتی مراد آبادی، غیاث اللغات مولوی غیاث الدین مصطفی آبادی ، اعجازخسروی امیر خسرو دهلوی ، رسائل و بهارستان عبدالرحمن جامی ، اصول آوازی و وزنی حکیم ابونصر فارابی و از بخش موسیقی و وزن کتاب شفا، اثر همیشه بهار ابو علی سینای بلخی عصاره برداشته ؛ چند صفحهٔ بصورت اختصار در مورد نقش همزه دربیان و نگارش زبان پارسی دری را تهیه و استخرج نمودم .
اصولاً همزه درزبان پارسی دری هـ هوز مکسور را جانشینی میکند (غیاث اللغات) ؛ کلماتی چون آهِِِِین ،پاهِِِِِِِِین پاهِٖیز و ...را آئین ، پائین ،پائیز و … مینویسند.
متکلمین اینزبان گاهئیکه یکی ازین کلماترا بحالت فاعلی ،قید یا صفت بکار بردند ؛ مثلاً آهن را آهٖین گفتند ، که باانکشاف طرز تحریر زبان دری همزه جای هـ هوز مکسور را اشغال نمود ِ. علاوه بر اینکه درکتابت اختصار رخداد، در تلفظ دوبارهٔ کلمه نیز سهولت بوجود آمد ، که همین وضعیت رادر دیگر جاها پروسهٔ تکامل زبان یادمیکنند .
این مبرهن است ،که آواز هـ مکسور در زبان پارسی دری وجود داشته؛ در حقیقت برای آوازیکه درین زبان موجود بوده ؛یکحرف عربی را بان منطبق نموده اند؛ مانند دیگر حروف عربی؛ چون ط،ع،ص و ...؛ لهذا حرف همزه مانند تمام حروف عربی در مجاورت آواز های حاضر ازقبل در زبان ما وارد شدهاند ؛ تادرتلاوت قرآن تسهیل فراهم گردد. اگر قرار شود روزی اینحروف را اززبان خود اخراج کنیم ؛ باید همه را بیرون نمائیم ؛ پس چرا تنها بدور همزه خط سرخ کشیده ، وآنرا همزهٔ عربی مینامند ؛آیا ط،ق،ع،و...عربی نسیتند ؟ حتی بان هم اکتفا نکرده اذعان میدارند ، که آواز همزه در پارسی وجود ندارد!! ، فوقاً متکی بمثال عینی ثبوت نمودیم کاین ادعا صحت ندارد، کلمات چون؛ آهن یا پاهِیز هیچ مرجع عربی ندارند! ؛ لهذا کسیکه این اظهارات را در مورد زبان پارسی دری تکرار میکند؛ یا اینکه بیخبر است ویا ...!.
ایرانیها پارسی را با تکیه و تأکید در مکالمه روزانهٔ شان تلفظ میکنند ، که آنها حتی «ی» مجهول را ادا نمیتوانند ؛ مثلاً شیر حیوان درنده که بیای مجهول نوشته میشود و شیر غذا راکه بیای معروف تحریر میگردد؛ یکسان تلفظ میکنند ؛ همچنان سیر«نبات»و سیر ضد گرسنه را و ...؛ بناً آواز هـ هوز مکسور در زبان گفتاری آنها وجود ندارد ؛ زیرا «ی» مجهول را تلفظ نمیکنند چه رسد بآواز هـ مکسور یا همزه ؛ لهذا تمام باریکی ها ی هجائی و ظرافت تکلمی زبان پارسی را حذف کرده؛ دوبار یای معروف ساکن را پشت هم پیوند میکنند ؛ مانند آیین ،آیینه ،پاييز و … ؛ چون در پارسی دری تکرار ساکنین نقض کلام منطوق است(مفتی مراد آبادی )؛ این کلمات در زبان ما «آیهین آیهینه و پایهیز » خوانده میشوند.
چرابزرگان سلف ما آواز هـ مکسور راباحرف «ی» نپوشانیدند؟ ؛زیرا اتحاد دوحالت یا وضعیت تلفظی پیهم فتحه و کسره در زبان پارسی دری حرکت سومی را خلق میکند ، که برای آن ماتشریحات قانع کننده نداریم ، آواز هـ هوز مکسور درهمین ردیف است . خواجهٔ طوسی میگوید :«در پارسی حرکتی دیگری هست که آنرا بهیچکدام ازین حرکات سگانه، یعنی ضمه ، فتحه و کسره نسبت نتوان کرد » (معیار الاشعار ).
از جانب دیگردرزبان ما از نگاه تلفظی تنها دو یا وجود دارد ؛ درحالیکه آواز همزه از ممدودات کوتاهتر و از حرکات طویلتر است ؛ چون تلفظ آن بر عده ئی مشکل است ؛ لهذا گفتند این آواز در زبان پارسی اصلاً وجود ندارد ؛اما گاهئيکه از همین دانشمندان در فونولوژی سوال شد ؛ چرا برخلاف اصول تلفظی متکلمین پارسی دری ،که تجمع ساکنین را در محاورهٔ شان دفع میکنند ؛ مثلاً جریب بند نمیگویند ،جریبند میگویند شاه امیر را شاهمیر ، جدااست را جداست ، سر رشته را سرشته ، فر رخ را فرخ و … ؛چنانچه فردوسی میگوید :
پس از لشکر نامور صد سوار
برفتند با فرخ اسفند یار
اما شما در نوشتهایتان حروف ساکن ممدود را پهلوی هم قطار میکنید مانند آیینه،آیین، تغییر ، جدیی، مسؤول ،و... در حقیقت با متکلمین اینزبان درتناقض آشکار قرار میگیرید! اما تا امروز جوابی ارائه نگردید!!
مفتی مراد آبادی درین مورد میگوید : «مصوت ممدوده عبارت از حرف مده است که ساکن باشد، پس انضمامش با صامت غیر مصوت مقصور که آنهم ساکن بود حرف منطوق بحاصل نخواهد آمد »
پس این فونولوژی را که بقیمت عرق و آبلهٔ دست ملت فقیر ماطی سالیان دراز در امریکا و اروپا آموختید ؛ بچه درد میخورد که جواب تناقضات خود را بکمک آن داده نمیتوانید !!
در زبان فارسی؛ ایرانیها چهره های ناب و قهرمانان زبانرا خلق کردند ،که بر همه قبولانده شده اند ؛ مانند علی اکبر دهخدا ؛ اما او درلغتنامهٔ وسیع اش تنها یک سطر در مورد همزه مینویسد !ویا ملک الشعرای ایران تقی بهار در سه جلد سبک شناسی اش ،او از دهخدا قدمی جلوتر میرود ؛ حتی یکسطر هم در مورد همزه ننوشته است ؛ چون همزه درزبان محاورهٔ شان مورد استفاده و مخرج تلفظی ندارد؛ بناً آنرا از جملهٔ تمام حروف عربی که در زبان پارسی رائج است تنها همزه را متروک و منزوی نموده اند ؛ اما داکتران و پروفیسوران ما بکدام علت پا در جای پای آنها میگذارند؟ !
من مفتخرم ،که نقش همزه در بیان ونگارش پارسی دری را چند سال قبل برای خدمت و تحفظ زبان اجدادی ما ؛ در حدود تعرفم ؛تهیه و بنشر رسانیدم ، موردانتقاد و سانسور دانشمندانیکه صفات شانرا قبلاً برچیدم؛ قرار گرفت . .تا اینکه بصورت عینی و پرزه بپرزه طی نوشته هائی زیر عنواین جناب هاشمیان وسطح بحث بخش اول و دوم ، جناب معروفی ده کجا و درختها کجا،جناب مسعود فارانی وشرائط تاریخی و … ثبوت نمودم که دانش و اندوختهٔ اینها بزبان فارسی ایرانی واسطه دارد ، و نه؛ بزبان پارسی دری افغانستان !لهذا انتقاد و سانسور این فارسی نویسان ؛ نه از رخ روشن شدن حقیقت و خدمت بزبان پارسی دری بود ؛ بلکه از دیدگاه، طرز املأ و انشای گذشتهٔ خود دهن پر آب دارند ؛ مثلاً کسیکه سی سال آئینه را آیینه نوشته ،یا مسئول را مسوؤل ،هیأت را هیئت جرأت را جرئت و ...؛ قبول میکند که اشتباه کرده است؟! .عذری بدتر از گناه آوردند ، که هردو شکل نوشتن این کلمات درست ومجاز است ؛درحالیکه برای هیچ کلمهٔ باساختمان هجائی واحددو طرز تحریر نه تجویز میشود،ونه وجود دارد!
آخرین یادآوری درین مورد؛ اگر باین تعریف ادب پابند باشیم که: « ادب راسترین کلام در هر زبانست »؛ لهذا راسترین کلام در زبان پارسی دری شعر مؤزون ومقفی است؛ بنابرین کسیکه اصول شعر وعروض شعری را درین زبان نداند نمیتواند بطور واقعی در مورد ادب زیان پارسی دری اظهار نظر کند !!.
بعد از رفع و دفع این سنگ اندازیهاو ناهمواریها؛ نقش همزه را باندک ا صلاحات مجدداًجهت بهبود وتحکیم اصول و مبانی زبان آبائی ما پیشنهاد میکنم .
همزه درزبان پارسی دری یک حرف صامت است که حرکت میپذ یرد، صدای همزه همیشه بین آواز حرکت و مده قرار دارد؛ چنانچه در الف بین فتح و الف، با یا بین کسره و یا و با واو بین ضمه و واو واقع میگردد، یعنی آواز آن از حرکات طویلتر؛ امااز ممدودات کوتاهتر است؛ لهذا اصولاً نمیتوان همزه را با یا و، واو تعویض نمود؛ زیرا مخرج همزه جدا و متفاوت ازین حروف است، وهمزه نیز هیچگاهی باین حروف تبدیل شده نمیتواند؛ تنها آواز شانرا تأکید، تسکین و جاپری مینماید؛ همزه در زبان پارسی دری عمدتاً در مجاورت سه حرف مده ،که آنها را حروف علت نیز گویند جهت جانشینی آواز آنها در سه حالت واقع میگردد
اول : هرگاه در مجاورت الف قرار گیرد، عمدتاً تحرک را بوجود می آورد..
دوم : هرگاه در مجاورت یا فرارگیرد عمدتاً برای دفع اجتماع ساکنین است.
سوم : هرگاه در مجاورت واو قرار گیرد عمدتاً برای رفع تواتر ممدودات است.
در زبان پارسی دری حرف ملفوظ از دو بحش بیصدا و صدا دار( صامت و مصوت ) ؛ تشکیل میگردد، یعنی اول حرف تلفظ میشود وبتعقیب آن صدا شنیده میشود، که این صدا، آواز یکی از حرکات سه گانه است ؛ ابنسینا میگوید: «حرف ساکن نقطهٔ آغازتشکیل صداست »( الشفا ص ۲۱۳ ج دوم) . همین مجموعه ؛واحد تلفظی زبان پارسی دری است. آنچه بزرگتر از واحد است قهراً مصوت است؛ اما آنچه کوچکتر از واحد واقع گردد، مصمت و ساکن است؛ لهذا این محتمل است که حرف صامت در بین کلمه تنها و بدون حرکت بکار رود، یعنی کوچکتر از واحد واقع گردد؛ در چنین وضعیتی اگر یکی از سه حرف مده یعنی الف، واو، یا، قبل و یا بعد ازین حرف مصمت قرار گیرد؛ همزه مداخله میکند.
باید دانست که از امتداد حرکات ، فتح ،کسره وضمه سه حرف علت یعنی الف ، ی ،واو بوجود می آیند؛ قسمی که از فتح الف ،از کسره ی و از ضمه واو تشکیل میگردد ، که این سه حرفرا ممدوده یا ممدودات نیز میگویند. ازجملهٔ سه حرف ممدوده؛ یا و واو بدو حالت حرف صدا دار؛ ساکن و یا متحرک میتوانند واقع شوند؛
اما الف بهیچصورت صدا دار متحرک واقع شده نمیتواند ؛ زیرا الف صدای یگانه دارد ، که از وسطی ترین قسمت آلهٔ صوتی انسان تشکیل میگردد ؛این وضعیت هیچ رابطهٔ بزبان عربی ، دری ویا انگلیسی ندارد ؛ اگر همین الف را بآواز بلند بخوانند «کهرچ یا تونال »صدای یک شخص گفته میشود ؛ لهذا الف آواز واحدو منحصر بفرد هر انسان است که آن سکهٔ صدای اوست ؛ زیرا وقتی ما شخصی را ازطریق صدایش شناسائی میکنیم ، یعنی همین سکهٔ صدا را حواس ما با چهرهٔ او رابطه میدهد وما درنتیجه نفر را میشناسیم ، که این در حقیقت یک معادلهٔ فزیک صوت بوده بزبان عربی هیچ واسطهٔ ندارد ؛ اما بزرگان سلف ما این وضعیت را صدهاسال قبل کشف وتشخیص نموده بودند؛ و خصوصیت سکون الف را تثبیت کردند ؛چون هیچ کلمهٔ در زبان پارسی دری با سکون مطلق آغاز نمیشود ؛ هرگاه الف را در شروع کلمه می بینیم در حقیقت همزه است ، که آنرا میتوانیم با زیر، زبر یا پیش تلفظ کنیم، یعنی متحرک بسازیم ؛این خصوصیت منحصر بفرد زبان پارسی دریست ؛ چنانچه در زبان فارسی ایرانی که در آن میتوان کلماترا باسکون آغاز کرد و یازبانهای دیگر مانند انگلیسی ، که باحرف ساکن کلمه را شروع مینمایند؛ این اتحاد سکون وتحرک نزد آنها تطبیق نمیشود؛ از اینجاست که کانسن ، واول و سیلاب تشکیل شده در زبان ایشان در پارسی دری زمینه و کاربرد عملی ندارد ، تطبیق کور کورانهٔ آنها در زبان پارسی دری مارا بترکستان میبرد!!
هرگاه همزه در مجاورت الف قراربگیرد همیشه مصوت خواهد بود؛ لهذا چنانجه همزه بر الف عاید گردد صِرف برای متحرک ساختن آنست؛ که همین الف متحرک را همزه نیز گویند. اما در قرابت واو و یا میتواند دو حالت مصوت ویا صامت را داشته باشد.
در زبان پادسی دری تکرار ساکنین را نقض کلام فصیح تلقی کنند ؛ لهذا همزه در کنار سه حرف مده برای رفع همین نقیضه؛ نیز ؛ حضور می یابد، و این دومین وظیفة همزه درین زبانست.
چون حرف مده خود مشبوع از آوازاست؛ بناً نمیتوان مشبوع را مشبوعتر کرد؛ لهذا همزه را در پهلوی یا و، واو قرار میدهند تا از تکرار ممدودات جلو گرفته باشند ، که این آخرین وظیفهٔ همزه است.
همزه و الف :
الف از امتداد فتح بوجود می آید، در حقیقت آوازی است که هر انسان بدون فشار میتواند از حنجره اش بیرون دهد، اگر الف را بآواز بلند یعنی بصوت بخوانیم دقیق در نطقهٔ بالای جهاز صوتی فشار وارد میشود، همان منطقیست که طبقة صدا، یعنی تونال یا کرچ صدا از آن استنباط میگردد، از اینجهت الف آواز یگانه دارد؛ چون در پارسی دری با سکون مطلق هیچ کلمهٔ آعاز شده نمیتواند؛ لهذا همزه با الف ضمیمه میگردد یا بعبارت دقیق تر الف را متحرک می سازد که آنرا همزه نامند. و این وضعیت میتواند سه حالت را بگیرد، در شروع وسط ویا آخر کلمه واقع گردد.
در شروع کلمه :
هر کلمهٔ که در زبان دری با الف آغاز میگردد؛ چون الف قبول حرکت نمیکند، حرف مذبور در حقیقت همزه هست مثل : اٌمید، اِنتظار آرزو و٬٬٬؛ زیرا هیچ کلمهٔ درین زبان با حرف مده ساکن آغاز شده نمیتواند؛ هرگاه همزه مفتوح باشد بصورت مد نوشته میشود مانند: آرزو، آب، آویزان و ٬٬٬، که اینرا الف ممدود نیز میگویند.
درین بیت فردوسی :
چو خواهی که آزاد باشی زرنج
بی آزار و آگنده بیــرنج گنج
که آئی خرامان سوی خان من
بدیدار روشن کنی جان من
در وسط کلمه :
هرگاه در بین کلمه بالف متحرک ضرورت شود همزه جای آنرا میگیرد، کلماتی چون هیأت، نشأت، مسأله مسألت، جرأت و٬٬ غیاث اللغات در مورد هیأت چنین شرح میدهد : «هیأت به فتح هـ ملفوظ به سکون ی فتح همزه و سکون ت، که بوزن غیرت است و جمع این کلمه هیآت است بوزن خیرات و این بمعنی علم افلاک و آنچه که غائب است ».
در نوشتن هیأت، اگر همزه مداخله نمیکرد سه حرف ساکن پی هم قرار میگرفتند، که این نقض اصول تلفظی زبان دری است؛ لهذا الف به همزهٔ مفتوح تبدیل گردید، چنانچه این کلمه را» هیئت» مینویسند، این ضد اصول انشائی زبان دری بوده و این شکل تحریر غلط محض است؛ زیرا اگر آواز بومی همزه یعنی هـ مکسور را در جایش قرار بدهیم ؛ غلط بودن این طرز تحریر ثبوت میشود ؛ هیهِِت ! (باید به غیاث اللغات مراجعه شود).
کسانی که موعظه می کنند هردو شکل نوشتن هیئت و هیأت درست است؛ چون اصول آوازی زبان دری را با کانسن و واول محاسبه میکنند؛ لهذا روایت خودساخته ایشان در تناقص به این اصول واقع می گردد که عین همین رابطه در کلمات نشأت، مسألت و ... جاری و حاکم است؛ اما در کلماتی چون : تأخیر، تأسی، یأس، مأخذ، شأن، رأی و ... درین کلمات همزه تنها الف را متحرک ساخته است.
برأی و اندیشهٔ نا بکار
می باز گردد بد روزگار
(فردوسی)
بعضی ها چنین تصور می کنند که فردوسی حروف عربی رادر زبان پارسی دری ترد نموده بود. اما این گفتار با واقعیت پیوند ندارد؛ در حالیکه فردوسی کلمات، استعارات و اصطلاحات عربی و اسلامی را در شعر خود نگنجانیده است. کسانیکه فردوسی را شنیدهاند و نخوانده اند ؛ همین تباین مفهومی و مفکوروی فردوسی را بر ضدیت باحروف عربی در زبان پارسی تعبیر نموده اند؛ در حالیکه تمام اشعار فردوسی در بحر متقارب واقع شده است ؛ اگر چنین میبود فردوسی اولتر وزن شعری عربی را دور میریخت ؛اما به احتمال قوی فردوسی شاید پیرو مذهب زردشتی بوده ، که همین موضوع احتکارات لفظی را در مورد وی دامن زده است .
من باین جهت اشعار فردوسی را درین بحث بشهادت طلبیده ام؛زیرا او پارسی دری را حداکثر خالص بیغش استعمال میکند ؛ اما همزه را هیچوقت متروک قرار نداده است! .
در آخر کلمه :
در زبان دری ندرتاً کلمهٔ بحرف متحرک ختم میشود، کلماتیکه بالف می انجامند همه بسکون ادا میگردند؛ چون : پیدا، رسوا، شیدا، مجرا و... اگر کلمهٔ بالف ختم شود و ایجاب تحرک کند، این حرف فوراً به همزه تبدیل میشود؛ مانند : مبدأ، نشأ، منشأ، ملجأ، انشأ و ... این وضعیت چنان روشن است که اگر بآخر هریک ازین کلمات «ی» متصله را اضافه کنیم همزه حذف میگردد و الف ساکن جای خود را دو باره اخذ میکند؛ چون «ی» متصله متحرک است؛ مانند : مبدای زمین، نشای نیک، ملجای کوتاه، انشای دری و. ٬٬؛ اما اگر»ی» نسبت را اضافه کنیم؛ چون : مبدائی، منشائی، ملجائی و... درینصورت بازهم الف جای خود را اشغال میکند و مطابق قانون تلفظی زبان دری همزه در دندانة «ی» برای رفع اجتماع ساکنین نوشته میشود؛ زیرا«ی» نسبت ساکن است؛ لهذا نوشتن این کلمات با دو یا جرم املائی است !!؛ چون سه حرف ساکن در تواتر قرارمیگیرد، تنها کسانی چنین مینویسند که با صول زبان دری آشنا نیستند، واگر هستند میخواهند این اصل را بشکنند !!
در اواخر قرن نوزدهم که صنعت طباعتی بهند وارد گردید بنسبت مشکلات فنی و تخنیکی همزه را بالای حرف قرار داده نمیتوانستند ؛ لهذا آنرا در وسط سطر و بعد از الف مینوشتند ؛ اما امروز که این مشکل رفع شده است ؛ چون ایرانیها خصوصیت و وظیفهٔ همزه را نمیشناسندو شیوه تحریر این زبانرا از هند آوردند ، آنرا مانند قرن نزده و دوران چاپ سنگی بصورت تقلیدی در وسط سطر بعد از الف مینویسند ؛ اما غیاث اللغات میگوید : نوشتن همزه بالای سطر و دور از الف غلط و مکروه است ؛ عجب اینجاست که داکتران و مقلدین بلاشرط ایرانیها در کشور ما نیز آنرا بصورت متاع تزئینی بعد از الف قرار میدهند !!
همزه و یا :
حرف «ی» از امتداد زیر یا کسره بوجود میآید که این حرف دو شکل دارد؛ یکی معروف و دیگری مجهول، که شیر غذا بیای معروف، و شِیر حیوان درنده بیای مجهول نوشته میشود، که ازین جمله «ی» معروف بچندین قسم است مانند : نسبی، خطابی، مصدری، لیاقتی، تشبیهی و...
آنجا که همزه در دندانة «ی» واقع میگردد، تنها یای مجهول است، که حالات ذیل را اختیار میکند :
حالت اول ــ :
در زبان دری همزه بطور عموم آنگاه در دندانهٔ «ی» قرار میگیرد، که از اجتماع ساکنین جلو بگیرد؛ چون : حقائق، وثائق، مصائب، شوائب و... که در کتب لغات و هم در متون قدیم این کلمات را با همزه مکسور و ندرتاً با«ی » مجهول نوشتهاند؛ کلماتی چون وثائق ویا خلائق هرکدام بوزن مَفاعِل است که در هیچکدام ازین کلمات نمیتوان «ی» را مکسور تلفظ کرد؛ در حالیکه در مَفاعِل عین مکسور است؛ با در نظرداشت همین قید تلفظی، کلماترا با همزه وگا هی«ی » مجهول آوردهاند؛ مگر نوشتن آنها با همزه اصولی است !؛ زیرا زبان تحریر با گفتار تطبیق میشود؛ اما در کلماتی چون : تائید، سائید، روئید؛ تعویض همزه به «ی» جرم انشائی و مبدائی در زبان پارسی دری است ! درین بیت فردوسی :
بسائید مشکین کمندش ببوس که بشنید آواز بوسش عروس
چرا گاهیکه بعوض تائید «تایید» مینوسند؛ این جرم انشائی است ؟؛ زیرا تائید که به فتح ف سکون الف و کسر همزه که حرف سوم است، آنرا میتوان با سائید، خائید، پائید … قافیه بندی نمود؛ در حالیکه «تایید» بنسبت اینکه دو بار حرف مده در آن تکرار میشود، و آنرا با هیچ کلمهٔ دیگر نمیتوان قافیه بست؛ چون تایید را متکی به آواز حروفی که از آنها تشکیل شده است تلفظ نمیکنیم؛ زیرا در آنصورت باید «تایهید» خوانده شود (هـ غیر ملفوظ جهت ادای حرکت ی مکسور علاوه شده)؛ بلکه متکی بآنچیزیکه قبلاً آموختهایم، یعنی از حافظه آنرا «تائید» تلفظ مینمائیم؛ همچنانست در باب تمام کلماتی که بعوض همزه «ی» مینویسند، اگر دو بار «ی» بجای خودشان چنانچه لازم است تلفظ و ادا گردند، افتضاح لفظی خلق میشود، و هر شنوندهٔ حس میکند که این طرز بیان بپارسی دری مربوط نیست !! چنانچه مولانای بلخ میفرماید:
ور بگرئیم ابر پرزرق ویئیم
ور بخندیم آنزمان برق ویئیم
ایرانیها این بیت مولانا را مسخ کرده چنین مینویسند :
ور بگیرییم ابر پرزرق وییم
ور بخندیم آنزمان برق وییم
نه تنها وزن را از کلام مولانا میدزدند؛ بلکه از نظر املا انشأ و معنی کلام این عارف بزرگ را تباه نموده اند !؛ بنا براین ملحوظات تکرار دو بار «ی» در زبان پارسی دری جرم انشائی است !! کلمات عربی تغییر، تمییز، تعیین و … که در زبان تازی به دو «ی» نوشته میشوند؛ اما در زبان پارسی تنها بیک «ی»، یعنی تغیر، تمیزو تعین باید نوشت، که درین مورد پژوهندگان میتوانند، بغیاث اللغات مراجعه کنند؛ اما نه به لغتنامه های چاپ ایران !!!
فردوسی میگوید :
مئی چند خوردند و گشتند شاد
بنام سیاوحش گرفتند یاد
کسانیکه سنگ پاکسازی زبان پارسی از کلمات عربی را به سینه میکوبند، و کلماتی چون تغیر، تعین و... را به دو «ی» مینویسند؛ در حقیقت بریش خود میخندند، و ثبوت اینرا میدهند که این سنگ اندازی ها نه بمقصد پاکسازی پارسی از قواعد و کلمات عربی است؛ بلکه در جهت انطباق بگفتار ایرانیهاست؛ چون آنها دو بار «ی» ساکن را بطور تأکیدی در مکالمهٔ روزانه شان بکار میبرند؛ لهذا تکرار دو بار «ی» بهمین طرز ادا شد مربوط است؛ نه بزبان پارسی دری !!. غیاث اللغات میگوید: «فارسیان یک ی را درین کلمات حذف میکنند و این کلمات تفریس است» ؛ اینک قانونی که زیاده از هزار سال در تحریرو تقریر زبان ,دری حاکم است؛ آنرا میخواهند بنفع زبانشان نقض کنند !! و گروهی از رخ خود ستائی آنرا برما تحمیل می کنند.
همچنان در کلمات؛ چون : شیدائی، رسوائی رهائی و... دقیقاً برای اینکه سه حرف ساکن متواتر نشوند، همزهٔ مکسور داخل گردیده است، تا خصوصیت تلفظی زبان دری تأمین گردد؛ اما گاهیکه بعوض همزه «ی» مینویسند، در حقیقت از حدود این زبان بیرون میشوند؛ لهذا تعویض این کلمات و مانندهٔ آنها به شیدایی، رسوایی، رهایی و …در پارسی دری غلط هستند!!، که در ین ابیات فردوسی وضاحت تام دارد :
بجوئید تا قارن رزم زن
رهائی نیابد ازین انجمن
*****
به قلب سپاه اندرون گیو گرد
همی از هوا روشنائی ببرد
بمرو و نیشاپوروبلخ وهری
فرستاده بهر سوئی لشکری
یا مثلاً درین بیت :
هلا زیبا رخا برخیز و پیش آر میئی
با دو رخت همرنگ و همبوی
که چنین تقطیع میشود :
هلازیبا ـ رخابرخی ـ زپیش آر مئیبادو ـ رختهمرن ـ گهمبوی
مفاعلین ـ مفاعلین ـ فعولان مفا علین ـ مفاعلین ـ فعولان
در هر مصرع این بیت یازده هجا شامل است !
این بیت را ایرانیها و پیروان شعر باصطلاح نو چنین مینوسند :
هلا زیبا رخا برخیز و پیش آر میی
با دو رخت همرنگ و همبوی
در مصرع اول یازده هجا است؛ اما درمصرع دوم تنها ده هجا شامل است، یعنی «می ئی»که م، مفتوح و همزه مکسوراست، یعنی دو هجا؛ در حالیکه «میی» م مفتوح است با دو ی ساکن، که تنها یک هجارا بوجود آورده، درایرانی نویسی این بیت را از وزن بیرون میکنند!!؛ همچنان است تمام این ابیات مولانای بلخ :
گر به جهل آئیم آن زندان اوست
وربه علم آئیم آن ایوان اوست
وربه خواب آئیم مستان ویئیم
ور به بیداری بدستان ویئیم
ما کیئیم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف اوخود چه دارد هیچ هیچ
که در ایرانی نویسی آنهارا سلاخی کرده و کاملاً از قالب وزن بیرون کردهاند؛ زیرا هر باریکه همزه را در بیتی با «ی» تبدیل میکنند، در حقیقت یک هجارا حذف مینمایند؛ لهذا آنانیکه عُرس مولانا را میگیرند، مولانا را تفسیر مینمایند ویا مولانا خوانی میکنند؛ واقعاً مولانا پرست هستند، نه مولانا شناس !! از اینجاست، که تمام مریدان فارسی زبان واحد، دشمنان نظم موزون هستند!!؛اگر عروض ندانیم این باریکیها را ابداً درک نخواهیم توانست؛ازاینجاست که افراد حتی درخیال رهٔ عروض را نزده اند ؛اما شاعر هستند ؟؟
حالت دوم ــ :
در زبان پارسی دری و متکلمین آن در جریان تحول زبانشان هـ ملفوظ مکسور را به همزه انکشاف دادهاند؛ بطور مثال : کلمۀ " آهن" مردم ما در مکالمۀ روزمرۀ خود آنرا آهِین میگویند، یعنی "هـ " ملفوظ را مکسور تلفظ میکنند، "هـ " مکسور در طول ایام با همزه جاپری شده است، یعنی آئین؛ بناً هر چیزیکه محکم و اصولی است آنرا آئین میخوانند؛ مانند:دین، سنت، روایت، اصول...
همین آئین را در گذشته ها صیقل میکردند، و در آن چهرۀ خود را میدیدند، که از آن آئینه بوجود آمد؛ اما عده ای اینک کلمۀ آئین که انعکاس و پی آمد طرز زیست، فرهنگ و وتلفظ زبان دری است، آنرا برداشته اند وبجای همزه "ی" مینویسند، یعنی اینکه کلمۀ جدیدی اختراع کرده باشند، (آیین و آیینه ) مینویسند؛ آئین که اصولاً با« الف ممدود بکسر همزه، ی معروف و ن» نوشته میشود؛ اما آیین که «با الف ممدوده، ی اولی مکسور، و ی ثانی ساکن و ن « در آنصورت «آیِه ین» خوانده خواهد شد. عجب اینجاست که قلم بدستان نازک خیال ما، که گاهی خود را شاعر و زمانی هم ماهر میدانند؛ چشم و گوش بسته اطاعت کرده مانند ایرانیها این کلمات و مشابهه آنها را به دو «ی» مینویسند مثل : (آیین و پایین، تایید، پاییز و... )؛ در حالیکه نوشتن" پاهین یا پاهیز با" هـ " ملفوظ مکسور، نه اینکه درست است بلکه اصلی هم است، که در جریان زمان همچو آئین، پائین، تزئین، روئین و...، هـ مکسور جای خود را به همزه گذاشته است؛ ثبوت این اصل آنست که همهٔ این کلمات با شاهین، راهین توهین و... قافیه بندی میشوند؛ در حالیکه آیین با هیچ کلمة قافیه بسته نمیشود !!؛ بناً نوشتن این کلمات با دو «ی»؛ در حقیقت نفی طرز تلفظ متکلمین زبان دری است !!!؛ مشاهده کنید فردوسی بزرگترین پارسی گوی تمام اعصار درین مورد چه میفرماید:
بپائین که شاه خفته بناز
شده یک زمان از شب دیر باز
چو فرزند باشد بآئین و فر
گرامی بدل بر چه ماده چه نر
بزد نای روئین و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
حالت سوم ــ :
در زبان دری «ی» هرگاه بعد از حرف مفتوح واقع گردد ؛ به همزه تبدیل می شود. مثلاً در کلماتی چون ائتلاف، توطئه، ارائه و... که این کلمات تا کنون ایتلاف و توطیه و یا ارایه نوشته میشوند (در غیاث اللغات به ی نوشته شدهاند)، در کلمه اول حرکت همزه و در دومی حرکت ط مجهول هست؛ از اینجاست که غیاث اللغات آنها را با » ی » مینویسد !؛ اما در کلماتی چون مشمئز، مطمئن، شئ، و ...، که حرف ماقبل «ی» در تمام این کلمات مفتوح است؛ لهذا ی ساکن جای اش را بهمزه میدهد. درین بیت حکیم فردوسی :
سزاوار مسماری وبند وغل
نئی درخور تاج و دیهیم و مل
مئی چند خوردند گشتند شاد
بنام سیاوش گرفتند شاد
حالت چهارم ــ :
همزه بحیث یای متصله بکار میرود، که این وضعیت از انکشاف این زبان در گذشته ها حکایت دارد؛ زیرا همزهٔ متصله بمثابهٔ یک دستور و علامهٔ عام در زبان پارسی دری، دو حرف الف و یا را در زمانه ها و حالات متفاوت جاپری میکند؛ مثلاً : خانهٔ من، کوچهٔ تاریک، بابهٔ پیر و …؛ در هرجا که هـ غیر ملفوظ در آخرکلمه واقع گردد؛ همزهٔ متصله آنرا متحرک ساخته و ساختمان جمله را تکمیل میکند؛ لهذا در مثالهای فوق نوشتن خانهای من ویا بابه ای پیر؛ اشتباه است در آنصورت باید نوشته شود، احمد بابه ای پیر دارد و یا خانه ای من کلان است، که این حالت ضمیر است. در مثال نظرات آشپزخانه ای، بحث های کتابچه ای و یا عشاق باغچه ای با حالت قید طرف هستیم که درین دو حالت نمی تواند با همزه نوشته شود. زیرا این کلمات حالت اتصالی را از دست می دهند؛ مثلاً درین بیت فردوسی : که در پردهٔ زال بد بنده ای ----- نوازندهٔ رود و گوینده ای
کسانیکه همزه متصله را حذف میکنند اصولیکه در طی قرنها متکلمین این زبان قائم نموده اند، آنرا نفی کردن است !! و این عمل را تجدید و تعمیر زبان پارسی قلمداد مینمایند؛ در حقیقت این زبانرا تخریب و تنزیل میکنند؛ زیرا چنین تحرکات در زبانهای معتبر دنیا همین اکنون رایج و معمول است، این عمل درواقع؛ تاراج و غارت نمودن ثروت تاریخی زبان پارسی دری است !!. چنانچه فردوسی میگوید؛
نشانندهٔ خاک در کین بخون
فشانندهٔ خنجر آبگون
واو و همزه
واو که از امتداد ضمه یا زیر بوجود می آید؛ دو نوعی مجهول و معروف را میشناسیم؛ واو مجهول آنست که دقیق در ختم امتداد ضمه خلق میشود؛ مانند: مشهور، هموار، آواز و…
واو معروف آنست که با تأکید ادا گردد؛ چون : موجب، صوفی، نوع، موی و...، واوی دیگری هم وجود دارد که آنرا واو معدوله گویند؛ چون :خویش، استخوان، خور، خورشید، خروار و … که در هنگام تلفظ آن کمترین بخش آواز واو شنیده میشود.
همزه هرگاه در مجاورت واو واقع شود، در پهلوی واو معروف قرار میگیرد؛ چون همزه برای تأکید و تائید واو معروف بکار میرود، تا از تکرار دو بار او جلو گرفته شده باشد؛ هستند کلماتی که تا کنون عمداً آنها را با دو واو مینویسند؛ اما شکل دقیق تحریر آنها در زبان پارسی دری با یک واو و همزه است؛ چون : طاؤس، مشؤم، رؤف و … درین بیت فردوسی :
تذروان و طاؤس و کبک دری
بیابی چو بر کوه ها بگذری
همزه در کلماتیکه حرف ماقبل مکسور دارند بطورعام از تکرار واو جلو میگیرد؛ چون : مؤمن مؤبد، مؤتمن، مؤدب، مؤالف (جمع مؤلف)، مؤثر مؤنت و …، که میم ماقبل همزه در همهّ این کلمات مضموم است.
درین بیت فردوسی :
و دیگر که از پیر سر مؤبدان
زکار ستاره شمرد بخرادان
اما در کلماتی چون رؤس، رؤسا، سؤل، و …؛ همزه جهت تأکید بر واو معروف نوشته میشود، درین کلمات حرف ماقبل همزه مضموم نسیت، همزه وظیفهّ تأکید را درین کلمات انجام میدهد؛ اما در کلمات سقاؤ، پلاؤ ،و … همزه ساکن را بخاطر ادای حرکت واو بکار میبرند؛چون در زبان پارسی دری ختم تنها باسکون صورت میگیرد ؛ اگر چنین واقع نشود حرفی ساکن یا غیر ملفوظ را برای ادادی حرکت حرف آخر اضافه میکنند ؛ چنانچه هـ غیر ملفوظ همین نقش را در تمام کلمات بچه ،کوچه ،بابه ،و ...انجام میدهد. همچنان در کلمهٔ جُزٔ که بمعنی اجزا است همزه تنها برای ادای حرکت ز بکار رفته است چنانیکه در کلمات جزع ،فزع ، ولوع ،و... ؛ ع بخاطر ادای حرکت حرف ماقبل خود بکار رفته است .
در کلمات مصئون، مسئول و … همزه جهت دفع اجتماع ساکنین بکار رفته است؛ اما درین سه حالت واو در مجاورت همزه بعین توانائی تلفظ نمیشود!
تفاوت و تمایز این وظائف همزه در برابر واو تنهااز طرز ادا شد و تلفظ قابل استفهام و استنباط است؛ مثلاً درین بیت :
«مسئول چرا دانند آنانکه گاه رفتند چه مؤمن چه مشؤم چه کافرترسائی»
این بیت که هر مصراع آن چهار بار «فعولن» است، موضوع را تنویر میکند :
همزه در مسئول جهت رفع اجتماع ساکنین آمده، در مؤمن و مشؤم جای یک واو را گرفته است، که در سه کلمه طرز تلفظ واو از هم متفاوت است!
همچنان است برای تشخیص واو مجهول و معروف مثلاً درین بیت رودکی :»
«بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی»
دری زبانان بوی و جوی را به واو مجهول و مولیان را با واو ومعروف ادا میکنند، یعنی سیاق کلام و طرز بیان زبان دری این تفاوت را محسوس میسازد؛ از اینجاست تفاوت بین این زبان و دیگر شاخه های زبان پارسی !!؛ مثلاً ایرانی زبانها در بیت بالا، هر سه واو را در حداقل به آواز واو معروف ادا میکنند؛ در حالیکه آنها کلماتی چون : خونه، آسمون، پشیمون و …، که این واو در تلفظ زبان دری اصلاً وجود ندارد؛ پس چگونه میتوان توقع داشت که آنها نقش مهار گر و تأکید گر همزه را در قالب واو شرح کنند؛ زیرا زبان بمردم و ملتی که بدان صحبت میکند تعلق دارد، نه بدانشمندان زبان و پروفیسوران !!؛ لهذا طرزبیان ملت اصل است؛ نه از روشنفکران و قلم بدستان!
چنانکه پروفیسوری کتابی بنام «املا و انشاء در زبان فارسی دری» نوشته است، او که با کلمات و اصطلاحات ساخت فرهنگستان ایران بشرح موضوع میپردازد، در حقیقت میخواهد بخواننده تلقین کند، که زبان دری و فارسی ایرانیها یکزبان هستند ! این نویسنده با تقلیداز آنها، چهره ّ مورخ، زبان شناس و ادیب را بخود میدهد؛ طبیعتآ در هرسه مورد بطور موثق بخطا رفته و سر کلاوه در همه جا گم است؛ او که همچو ایرانیها همزه را رسمأ نمیشناسد؛ اما مانند آنها بما دستور و هدایت میدهد، که فلان کلمه را با همزه و فلان را بدون همزه بنویسید؛ البته این روایات متکی به هیچ سند وحجتی نیستند، تا اینکه در ص ۸۱ در مورد کلمهّ مسئول دلیل و برهان میآورد؛ او میگوید مسئول به دو واو، و همزه نوشته میشود یعنی «مسؤول»، نقل قول از استادی میآورد که او گفته مسئول از عربی مفعول آمده است؛ لهذا پروفیسور نتیجه میگیرد چون در«مسؤول» پنج حرف است و در مفعول نیز پنج حرف شامل است بناً «مسؤول» بوزن مفعول است؛ زیرا پروفیسور همزه را بحیث یکحرف قبول ندارد؛ و اگر نه مسؤول شش حرف میشود؛ چون قبلاً آنرا در جملهّ الفبای پارسی محسوب نکرده بود، که اصلاً مسئول که با یک واو و همزه نوشته شود شامل پنج حرف میشود، هدف استادی که او؛ از وی یاد میکند نیز همین طرز تحریر بوده است ! از اینجاست که پروفیسور همچو دزد نابلد راه بکاهدان میبرد ! زیرا او تا کنون بلد باین اصل نشده است، که مقایسه و موازنه کردن کلمات با افاعیل و تفاعیل تنها در قید حرکات وسکنات صورت میگیرد، ونه بتعدادحروف متشکلهّ هر کلمه، اگر پروفیسور تقطیع شعر دری را میدانست، باین کجراه وارد نمیگردید ! برای اینکه موضوع صراحت داشته باشد بیت حکیم ردوکی و مطلع غزلی از حضرت ابوالمعانی بیدل را تقطیع میکنم :
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
بوی جوی – مولیانآ- یدهمی یادیاری – مهربانآ- یدهمی
مفاعلین – مفاعلین - فاعلین مفاعلین - مفاعلین - فاعلین
غزل بیدل :
چشم تو بحال من گر نیم نظر خندد
خارم به چمن نازدعیبم به هنر خندد
چشمی تبه ـ حالی مگرـ نیم نظرـ خند
د خارم بچ ـ مناز دعی ـ بمبه هنرـ خندد
مفتعلن ـ مفتعلن ـ مفتعلن ـ فعلن مفتعلن ـ مفتعلن ـ مفتعلن ـ فعلن
چنانچه درین بیتها مشاهده میگردد چند بار تعداد حروف رکن و بند تقطیع شده با هم مساوی نیستند؛ زیرا چیزیکه مهم است تعدادهجا ها است نه تعدا حروف، مولاناجامی درین مورد میفرماید : «در تقطیع اعتبار بر ملفوظ شود، اگرچه مکتوب باشد و نه ملفوظ ساقط گردد»
هرگاه مسئول را مسؤول بنویسند، در حقیقت به فتح م، و به سکون س، همزه و هردو واو و ل خواهد شد، چنین تواتر حروف ساکن این کلمه را از حدود زبان دری بیرون میکند !!؛ اصلاً معلوم نیست وجود همزه بالای واو اولی چه وظیفة را انجام میدهد ؟؟؛ مثلاً در طاؤس؛ وقتی که همزه بالای واو واقع شده، یعنی جای یک واو را آشغال نموده است !؛ اما موجودیت دو واو وهمزه دریک کلمه خارج از اصول است !! این کلمه با همین حرکات هیچ وقت نمیتواند مسئول تلفظ شود، مگر اینکه آنرا از حافظه بخوانیم؛ از جانب دیگر این طرز نگارش ابداً نمیتواند بوزن مفعول واقع گردد !!؛ زیرا مَفعُول به فتح م، سکون ف، ضم ع و سکون واو و ل است، که این عین همان حرکاتی است که در مسئول که با همزه نوشته گردد یافت میشود، یعنی م مفتوح، س ساکن، همزهّ مضموم و واو و ل ساکن، درین کلمه همزه مضموم باین جهت دندانه دارد؛ چون حرف ماقبل آن ساکن است. مسئول بهمین تفسیر در غیاث اللغات ذکر شده است؛ زیرا مسئول را میتوان با مجهول، معمول، مشغول و … قافیه بست، که در تمام این کلمات حرف سوم شان مضموم و چهارم و پنجم ساکن هستند، که این رابطه ابداً با مسؤول ساخت پروفیسور اتفاق نخواهد افتاد!!؛ این اختراع علاوه بر اینکه غیاث اللغات را نفی میکند؛ بروان پاک سخن گویان سلف ما، که همزه را بطور مطلوب در کلامشان بکار برده اند؛ بیحرمتی روا میدارد!!
از اینجاست که تأکید بر این نکته خیلی ارزشمند است که زبان متعلق بمردم است نه به پروفیسوران . بطور یقین مضار کتاب این پروفیسور بمراتب گرانتر از مفاد آن؛ برای زبان پارسی دری و دری زبانان است !!
اینبود تشریحاتی که من جهت شرح موجودیت حرف همزه در زبان پارسی دری گرد آورده ام شاید این تشریحات کامل نباشند ؛ اما کوششی است تا طرز نگارش اجدا خود را تعقیب و پیروی کرده باشیم .
همچنان در رسالهٔ موسیقی که من نوشتهام و اخیراً ازچاپ برآمده ،رابطهٔ موسیقی و زبان در آن وسیعاً شرح میشود .