رفتن گشتاسپ به زابلستان
مهمانی برای دو سال، استقبال گشتاسپ، آگاهی مردم از بندی گری اسفندیار، روگردانی مردم از گشتاسپ
برآمد بسی روزگاران بر وی
که خسرو سوی سیستان کرد روی
که آنجا کند، زند اوستا روا
کند موبدان را بدان بر گوا
چو آنجا رسید گرانمایه شاه
پذیره شدش پهلوان و سپاه
شه (نیمروز) آنکه رستمش نام
سوار جهان دیده همتای سام
ابا پیر دستان که بودش پدر
ابا مهتران و گزینان در
به راه آوردند، رامشگران
ابا رودها از کران تا کران
به شادی پذیره شدنش به راه
از انشادمان گشت فرخنده شاه
به زابلش بردند جهان خویش
همه بنده وار ایستادند پیش
ازو زند استاد بیاموختند
نشستند و آتش برافراوختند
برآمد بر این مهمانی دو سال
همی خورد گشتاسپ با پور زال
به هر جا کجا شهریاران بودند
چو از کار گشتاسپ آگه شدند
که او پهلوان جهان را ببست
تن پیلوارش به آهن بخست
به زابلستان شد به پیغمبری
که نفرین کند بر بت آذری
بگشتند یک سر ز قرآن اوی
به هم بر شکستند پیمان اوی
به پیش گو اسفندیار آمدند
کیان زیادگان زار و خوار آمدند
مر او را برامش همی داشتند
به زندانش تنها نه بگذاشتند