32

حکایت ۳۹

از کتاب: روضة الفریقین

خیر نساج  پیری بوده است از جمله مشایخ بغداد ، در وقت جنید ، در حال نزع بود . مؤذن بانگ نماز کرد ، و عزراییل در رسید بتقاضای جان . روی بعزرائیل کرد گفت : تو بنده مأمور و من بنده مأمور . آنچه ترا فرموده اند فوت می نشود ، و آنچه مرا فرموده اند، فوت میشود، صبر کن تا من فرمان را پیش روم ، آنگاه تو فرمان را پیش رو خواجه که پیشانی عزرائیل ،بیند از نمازش یاد نیاید . 


ما مردمانیم که گر نعمت مان دهد شکر نعمت نتوانیم گزارد و گر شدت،دهد در شدت صبر نتوانیم کرد . در حال نعمت، تاوان زده شکریم ، و در حال شدت تاوان زده صبريم . مثل ماچون عقابست که پر ندارد که بپرد و صید کند. صید میبیند و در حسرت بی آلتی میسوزد : 

و ما يغنى العقاب لقاء صيد

اذا كان العقاب بلا جناح

خواجه می باید که بداند : که جنانک خواجه را درین عالم آوردند نه بر مراد وی آوردند. چون ازین عالمش بیرون خواهند برد ، نه بر مراد وی بیرون خواهند برد . غافل مباش که باشد که از تو غافل نیستند قال عز ذكره و ما ربک بغافل عما يعملون آدمی میبیند و میداند که تیغ قهر ، روی بوی دارد و خود را عشوه میدهد که باشد که در گذرد. در هر نفسی رسولی میآید و خبر میکند. هر روزی نو ، رسولی است ، و هر شبی نو رسولی است و هر ساعتی و هر زمانی و هر لحظتی : ما آمدیم و رفتیم و تو بر اثر ما خواهی بود پیری رسول مرگست و تتب بريد مرگ . الحمى بريد الموت. ایشان کوسِ رحیل فرو می کوبند و خواجه پنبه در گوش کرده است تا نشنود . ناگاه حلقه در وی در کوبند ، واویلی برارد که دریغا! این چه بود که با خود کردم؟ اگر کسی را سعادت یار بود، ازین همه حرفی تمام بود ، و اگر نی همه کاغذها را رنگ نصیحت دهی سود ندارد . قال الله تعالى : و ما تغني الآيات والنذر عن قوم لا يؤمنون.

قال الشيخ : بيمار باندازه وسع خویش نماز باید که بیارد ، تا اگر از اشارت سر عاجز آید ، بمذهب شافعی هنوز مخاطب است ، بچشم و بدل باید که بیارد . 


چون بیماری قوت گیرد ، و نفس کشیدن گیرد ، دوستان که بر سر بالین باشند ، باید که کلمه شهادت گویند و چنان گویند که او شنود ولیکن با وی نگویند که بگوی! تا دل وی تنگ نشود. چون او خود بشنود ، چون رغبت آن و توانایی دارد بگوید ، که در خبرست : من كان آخر كلامه لا إله إلا الله دخل الجنه ، هر كرا نفسِ وی برین کلمه ختم شود قدم در بهشت نهاد و جهد باید کردن تا روی او در آن حال ، سوی قبله بود ، و چون کالبد خالی کرد چشمش فرومالند و زنخش بربندند تا دهانش کشاده نماند ، و پیوندهاش فرومالند ، تا آنچه راست کردنی بود راست شود ، تا در شستن حرج نبود . وجامه بروی پوشند و زود تدبیر شستن کنند ، مگر که مفاجا مرده بود ، آنجا تعجیل نباید کردن تا یقین گردد. و مرده را بر زمین ندارند ، چه بر تختی خوابانند ، تا چیزی قصد وی نکند . وگر وهم آن بود که آماس پدید خواهد کردن، چیزی از آهن بر شکم وی نهند، و دوستانرا خبر دهند تا حق وی بگذارند بنماز کردن وندا کردن در بازارها و کویها عمل جاهلیت است نکنند اولی تر بود . و اگر کرسنه بوشیده شود  بهتر بود، چنانکه رسول عليه السلم .

و بقول شافعی در نماز جنازه نه چیز فریضه است : هر چهار تکبیر ، و در هر تکبیری دست برآوردن . ونیت بر مرده و قیام و خواندن فاتحه وصلواتِ رسول ، ونهم سلام دست راست . دیگر همه سنت است ، و در حق مقتدی اقتدا نیز فريضه است اگر در تکبیر سم از بعد آن دعای معروف این نیز بخواند صواب آید : اللهم اغفر له وشفعه فينا ، اللهم اغفر لنا وشفيعنا فيه . و بعد از تکبیر چهارم بگوید : اللهم لا تحرمنا اجرَهُ ولا تُضِلَّنا بعدَهُ . يا گويد : ولا تفتنا بعده .


وبقول ابوحنیفه هیچ گفتنی نیست از بعد تکبیر آخرین ، وگر پنج تکبیر کند، بمذهب شافعی تباه شود نماز، و بمذهب ابو حنيفه تباه نشود . 


وليكن مقتدی باید که متابعت نکند .

قال الشيخ : آنچه حرامست و عمل جاهلیت است و خلاف شرع است آنکس که این کند عاصی است: یکی جزع کردن بآواز ست ، و واویلی' کردن و گفتن که چکنم اکنون ، و کجا روم ، و برکه روم ؟ و مانند وی . وجامه دریدن و موی کندن ودم است بریدن و زنان رویها کشادن و پای برهنه کردن، وخاک برسر كردن و نوحه کردن و برجستن و مدخنه  بر پی جنازه بردن و شمع سیاه کردن و بر پس جنازه بردن . و گر مرده كودگ بود، گوز و بادام سیاه کرده و انداختن، و درخانه سیاه کردن و مانند وی ، همه از عمل جاهلیت است. ازینها احتراز باید کردن . وگریستن آنگه مباح بود، د ، که وی در حال نزع بود . چون کالبد خالی کرد، بدان مشغول باید شدن ، تا جهاز وى ساخته گردد و بخاک زودتر تسلیم شود ، تا از دست تصرف خلق آزاد شود، و بعدازان دستوریست گریستن. ولیکن زبان نگاه باید داشتن از سخنی که وبال بحاصل آید که رسول علیه السلام در حق فرزند خویش ابراهیم گفت: القلبُ يحزن والعين  تدمع وانا اليک  يا ابراهيم لمحزونون.

و مرده را بهمان شهرا کندنی است ، که مرده بود . بشهر دیگر بردن ، مکروه بود . قال : و تعزیت کردن سنت است و وقت وی از ان وقتست که کالبد خالی گشت تا آن وقت که مرده را بخاک نهند . چون بازگشتند ، وقت تعزیت کردن بحكم سنت بگذشت . تا گفته اند: تعزیت کردن ، بعد از انکه از سر گور بازگشته بوند مکروه بود . 


و تعزیت کردن آنست که دل مصیبت زده را بدست آری و بصبر فرمایی و پسندیده آنست و محبوب : که دل مصیبت زدگان آن روز و آن شب ، از جهت طعام فارغ دارند ، و ايشانرا شبانروزى مُكَفى المؤنه دارند ، تا ایشان ضایع نمانند ، و به تلطف چیزی بخورانندشان، تا رنج ایشان زیادت نشود ، که در آن مدت گرسنه نمانند ، که ایشان را از آن درد از گرسنگی خبر نبود:

بكت عينى و حق بها بكاها

وما تغنى البكاء ولا العويل


باب الزكوة

قال الله تعالى : اقيموا الصلوة وآتو الزكوة . و قوله تعالى : و ما أميرُ الاَ ليتعبدوا الله مخلصين له الدين . الآيه  .

خداوند تعالی زکوة را قرین نماز کرد نماز می گوید : من با زکوة ام ، وزكواة می گوید: من با نمازم همچنانک ایمان آوردن بخداوند ، بی ایمان آوردن مصطفی ، بی ایمان آوردن بوحدانیت درست نیست. زکواة دادن بی نماز مقبول نیست ، و نماز کردن بی زکوة محسوب نیست. قرین را از قرین جدا کردن ، کار با خطرست . از بعد رسول عرب خواست که قرین از قرین جدا کند، بنماز بس کنند، صدیق طاعت نداشت . 

عمر می گفت: امسال توقف باید کردن . صدیق قسم یاد کرد، که اگر کوتاه  اما السيف أو الحرم .

زکوة رکنی است از ارکان دین، هر رکنی از ارکان دین میآید با خلعت لطف و با تیغ قهر . اگر بطوع و رغبت پیش فرمان باز شوی ، خلعت رضا برتو پوشند ، وگر گردن از فرمان بتابی ، تیغ قهر بر تو برانند . هر چه در دنیا هست همه زهر آلوده است از شرق عالم تا غرب عالم ، همه تعبیه زهر دارد ، و فرمان شرع تعبیه شفا دارد .

مرد باید که نخست پادزهر خورده بود ، تا دست بجام زهر آلود در از کند، تریاق خورده باید ، تا دست در سله مار کند. آن مگس که در عالم می پرد، در هر پری تعبیه دارد ، در یک پروی زهرست و در پردیگر (پادزهر). رسول می گوید: إذا وقع الذباب فى طعام احدكم فامقلوه ، فإِنَّ في احد جناحيه دَاءً وفى الآخر شفاء ، وانه ليقدم الداء على الدواء. او را بطعام فرو برید ، تا آن پری که در و شفا بود ، پادزهر آن زهر شود .

و این دنیا زهر روزگار آدمیست ، بهیچ سینه فرو نیاید ، الا زهری در آن سینه بنهند . قال الله تعالى : كلا ان الانسان ليطغى ، آن راه استغنى  . اينت عجب کاری ! سید گفته : لو كانتِ الدُّنيا تزن عند الله جناح بعوضة. الحديث. ای دنیادار یکی در اندیش که نصیب تو ازین پر پشه چندست ؟ تفاخر کردن می سزد؟ همه عالم در میانه پرپشه مانده اند میخواهند که از میانه پتر پشه بیرون گذرند. آنها که دنیا بگذاشته اند دست از پر پشه بداشته اند ، و آنها که بوی در آویخته اند ، به پر پشه در آویخته اند ، و ازین پر پشه ، گردن بر آورده اند و طاغی گشته .هر کرا دیدی که وی بر ولی نعمت خود خروج کرد، بزیادتی نعمتی خروج کرد . آن زیادتی نعمت ز هر روز گاروی آمد. هرگز هیچ آواز دعوی از گریبان گرسنه بر نیامد. این آواز دعوی همه از سینه سیر خوردگان برامد . هیچ درویش هرگز نگفت : اننا ربكم الأعلى. آن لقمه زيادت، فرعون را به بانگ آورد تا گفت: ما علمت لكم من الله غیری و تا گفت: البس لبي ملک مصر وهذه الأنهار تجرى مين تحتى . و برین قناعت نکرد ، که نیز زبان درازی کرد و در موسی وقیعت کرد : ام انا خير من هذالذى هو مهين ولا يكاد يبين . ذم خلق با مدح خلق کجا برايد ؟ حق تعالى کلاهی بر سر موسی نهاد : ان هُوَ الا عبد انعمنا عَليهِ وجَعَلنَاهُ مَثَلاً لبنى اسرائیل که عرش مجید بر کلاه موسی صلوات الله علیه می غیرت برد قارون را آنچه افتاد، از زیادتی نعمت افتاد . قال إنما أُوتِيتُهُ على علم عندى  . هلاک زموره هم در پرِ زموره است . هر كرا بزمين فرو باید رفت ، او بر بالا برد پس اجل خود می باز شود قال عليه السّلم : الدُّنيا حلوة خضرة . دنيا هر کرا بگیرد بکل بگیرد و  ببرد و اسیر کند . که گر خواهد که بازگردد نتواند . مردی عظیم باید که از بند دنیا بجهد ، این دنیا ظاهرها را بآرایش صید کند و باطنها را بذوق و بحلاوت اسير برد.

 عالمی بینی پر از مجروحان زخم دنیا ، و معالجت کنندگان مجروح تر از بیماران . طبيب تداوی (كند) والطبيب مريض .

هر کرا در کیسه در می زیادت شود ، کس کمان وی بزه نتواند کردن. طربی و نشاطی و شادی در باطن وی پدید آید و فضولی در دماغ وی به جنبش آید. حق تعالى زكوة در مال واجب کرد، در صامت و ناطق وحيوانات وحبوب ، تا پادزهر زهر هر شادی شود. آن زکواة زکواة ستاننده بدست جارحه است ، پذیرنده زکواة قبض قدر تست . قال عليه السلم : ان الصدقة نفقة" في يد الرحمن يربيها كما يربى أحدُكُم مُهره اوفلوه  . ولكن صدقه چنان باید داد ، که صدیق داد،

و امير المؤمنين على رضى الله عنه داد . رضوان الله عليهم اجمعين . انما نطعمكم لوجه الله  دست ستاننده بدید در وقت دادن صدقه داد بی عوض جزا وبی عوض شکر از گرفته (و) گیرنده.  آن دو درم که تو بدان درویش میدهی آن دو درم تو جای روبیست که بدست آن درویش می نهی تا در خانه تو میبر وبد ، تا چون مهمانی از غیب در رسد، در خانه ، پاک ،بیند، پای از رکاب بیرون کند و فرود آید . آن دست درویش واسطه است، چنانک زمین واسطه ، میان فعل بنده وفعل حق جل جلاله . كشاورز تخم در زمین اندازد ، و توکل برخداوند کند . کار وی جز تخم پاشیدن نی . رویانیدن و زنده کردن تخم صنع حق تعالى . كسب صفت بنده ، و آفریدن صفت حق . خداوند تعالى كاسب نی ، و بنده را قدرت آفریدن نی . آفریدن صفت حق و تخم پاشیدن و کسب کردن صفت بنده . صفت بنده ظاهر وعيان . وصفت حق غیب . چنانکه ذات او غيب ، ذات بنده ظاهر، وعين صفات وی ظاهر، وعين دست درويش بمنزلت زمین است، چنانک زمین قابض تخم است ، دست درویش ، قابض ا صدقه است وصاحب مال بر مثال کشاورز ، و خداوند تعالى مربى صدقات . 

زمین باید که قابل تخم بود ، تاریع حاصل آید. در زمین شوریده تخم اندازی ، طمع ریع نباید داشت که خاک زمین سوخته است . چون آتش حرص جمع دنيا ، درسينها علم زد، حق تعالى زکواة مشروع کرد و فرمود: دادن زكوة بمنزله آب رحمتست تا بنده آب رحمت را بر آتش حرص سینه زند ، تا آتش حرص را فرو کشد درین عالم ، و درآن عالم آتش دوزخ را .

قال الله تعالى : قل لو انتم تملكون خزائن رحمة ربى اذا لا مسكنتُم خشية الانفاق  كس كمان بخل آدمی بزه نتواند کردن تا صفت بشریت بجای بود، خود ممکن نبود . قال الله تعالى : وانه لحب الخير لتشديد از برای دوستیء دنيا جان فدا كند وباک ندارد در دریا غرق شود باک ندارد، در خشک در بیابان از خستگی گر بمیرد باک ندارد .

قال الشيخ : توانگران وکیلان سلطانند ، تا مشاهره غلامان خاص ـ وهمان

درویشانند - بایشان رسانند و غلامان ، خاص، اجرا و مشاهره از خزینۀ سلطان ستانند و کسب نکنند و تجارت نکنند. هر بنده که بر درگاه سلطان ، بخدمت کمر نبسته بود ، نشاید وکیل را که مشاهره بدو صرف کند، وگر مشاهره بدو صرف کند تاوان واجب آید . مرد باید که معاملت وی مشاطه روزگار وی باشد نه زبان وی مشاطه وی باشد.