خراسان
نام حصۀ اعظم سرزمین افغانستان غربی و شمالی تا تخارستان و مجاری هلمند و کابل در قرن هفتم میلادی خراسن بود و چنین بنظر می آید که این نام در عهد ساسانیان از قرن پنجم میلادی به بعد شهرت یافته باشد.
خوراسان در پهلوی بمعنی مشرق بود که یعنی ان جای آفتاب برامدن باشد, زیرا در فلات قدیم ایران همین سرزمین مشرق آفتاب بود, و اینکه شعرای زبان دری شاهان غزنه را شاه مشرق خطاب میکردند از همین مقوله است و فخر الدین گرگانی که کتاب ویس ورامین را در ۴۴۵ ه ق در مثنوی لطیف و دل انگیز دری سروده, ووی بدون شبهت پهلوی را میدانسته در بارۀ نام خراسان چنین گوید:
خوشا جایا برو بوم خراسان درو باش و جهان را می خور آسان
زبان پهلوی هر کاو شناسد خراسان آن بود کزوی خور آسد
زبان پهلوی باشد خور آید عراق و پارس را خورزو براید
خوراسان را بود معنی خور آیان کجا از وی خور آید سوی ایران
چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست
زمین و آب و خاکش هر سه پاکست ۳
یکنفر محقق عرب عبدالله بن عبدالعزیز اندلسی (متوفی ۴۸۷ ه) نیز درین باره
۱-مفاتح العلوم ص ۷۲
۲-مثلا درین بیت عنصری: ایاشنیده هنر های خسروان بخبر بیازخسرو مشرق عیان ببین تو هنر
۳-ویس و رامین ص ۱۲۸
تصریح میکند که معنی خراسان در فارسی مطلع آفتابست ۱
کتاب مختصری بزبان رامنی هست که آنرا به موسی خورنی (موسس خور ناتسی ) مورخ ارمنی قرن پنجم میلادی نسبت داده اند ولی از مطالب آن پیداست که در دورۀ بعد نوشته شده و اساس آن بر جغرافیای بطلیموس است که فلات ایران را به چهار کوست (ناحیه) تقسیم کرده است : کوست خوربران در مغرب. کوست نیمروز در جنوب. کوست خراسان در مشرق و کوست کاپکوه (قفقاز) در شمال. همین موءلف کوست خراسان را از همدان و کومش تا مروروت (مرورود) و هرووکاتاشان (هرات و پوشنگ) بژبن (افشین غرجستان) تالکان (طالقان) گوزگان اندراب وست (خوست) هروم (سمنگان) زمب (زم) پیروز نخچیر (در تخارستان) و رجان (ولوالج) بهلی بامیک (بلخ) شیری بامیکان (بامیان میداند ۲ در پهلوی یک رسالۀ کوچک جغرافیی بنام شتروهای ایران در ۸۰ کلمه پهلوی موجود است ۳ بعد از عصر ابودوانیق منصور خلیفه عباسی (۱۳۶-۱۵۸ ه) تالیف شده و دران کوست خراسان را از کومش و گرگان و کاین (قاین) تا سمر کند (سمرقند) و بخل بامیک (بلخ بامی) امتداد میدهد۴
در بین نویسندگان و مورخان دورۀ اسلامی نیز روایاتیی درین باره موجود بود که از انجمله عبدالحی بن ضحاک گردیزی مورخ دورۀ غزنوی (حدود ۴۴۱ ه) نام خراسان را تا عهد اردشیر بابکان (۲۲۴-۲۴۱ ۹ بالامی برد و گوید:
«وپیش از وی ااصبهبد خراسن دوددیگر خر بران اصبهبد و سیو مغرب اورا داد و سه دیگر نیم وروزان اصبهبدو ناحیت جنوب اورا
۱-معجم استعجم ۱/۴۸۹
۲-تاریخ تمدن ایران ۱/۳۲۰ ببعد
۳- سبک شناسی ۱/۴۹
۴-تاریخ تمدن ساسانی ۱/۳۲۰ ببعد
داد و چهارم آذرربایجان اصبهبد و ناحیت شمال اورا داد» بعد ازین در بارۀ خراسان گوید:
«و (اردشیر) مر خراسان را چهار مرزبان کرد: یکی مرزبان مروشایگان و دوم مرزبان بلخ و طخارستان و سیوم مرزبان ماوراء النهر . و چهارم مرزبان هرات و پوشنگ و بادغیس ۲»
هر تسفلد در شرح کتبیۀ (ص ۳۷) حدود خراسان دروۀ ساسانی را چنین تحدید میکند:
«از حدود ری (تهران کنونی ) در سلسلۀ جبال البرز بگوشۀ جنوبی شرقی بحیرۀ خزرخطی را کشیده و آنرا به لطیف آباد برسانید و از انجا از تجند و مرو گذاررنیده به کرکی و جیحون وصل کنید و بعد از ان همین خط را از کوه حصار به پامیر و از انجا به بدخشان پیوست کنید, که از بدخشان با سلسلۀ کوه هندوکش به هرات و قهستان و تر شیز و جنوب خواف برسد, وواپس به حدود دری وصل گردد»۳
در بارۀ اینکه کلمه خراسان بر همین سرزمین افغانستان در ازمنۀ قبل الاسلام هم اطلاق شده و شامل تمام این سرزمین بود اسنادی موجود است که در مسکوکات هفتلیان درپادشاهان را «خراسان خواتاو» یعنی «خراسان خدای» نوشته اند و بازهم در یکی از مسکوکات زبان پهلوی «تگین خراسان شاه» دیده میشود که برزخ دیگر همین سکه هیکل نیم تنۀ مونث موجود است که به دور رخش هالۀ نور منقوش است و شاید که این سمبول خاص فرۀ خراسان بود, و عین همین شکل
۱-زین الاخبار گردیزی ورق ۲۲ خطی
۲- زین الاخبار خطی ورق ۵۳ ب
۳- ایران در عصر ساسانیان از کریستن سین ترجمۀ اردو ۱۷۹
راخسرو دوم ساسانی بیادگرفتن خراسان از تصرف هتفلیان در حدود ۶۱۳ م ضرب کرده است .
بریکی از مسکوکات هتفلیان به پهلوی «خوره اپروت » فره افزود) و بررخ دیگر آن «هپتل خواتاو» و مرتان شاه که نام یکی از شاهان هفتلی است منقوش است, و بقول او نوالا این مرتان شاه در ربع اول قرن هفتم مسیحی خویشتن را در زابلستان یفتل شاه خوانده بود و ممکن است حدس زد ک هیکل نیم تنۀ مونث و هالۀ نورسمبولی از کشور خراسان و مطلع الشمس عرب باشد۱
جغرافیا نویسان عرب از قبیل ابن خرداذبه ومسعودی و اصطخری و ابن حوقل و غیره هر یکی در بارۀ وسعت خراسان مطابق وضع سیاسی و تشکیلات دولتی آن وقت حرف زده اند که از انجمله مطهر بن طاهر مقدسی (حدود ۳۵۵ ه ) گوید:
خراسان از اقلیم پنجم است که از شهر های خراسان طراز نویکث خوارزم اسبیجاب شاش و طاربند و بخاراهم دران داخل اند و احمد بن عمر مشهور ربابن رسته نیز کورخراسان را از طبسین و قهستان تا بلخ و طخارستان و شمالا تا بخار او سمر قند و فرغانه و شاش (تاشکند) می شمارد ۳ و احمد بن واضح الیعقوبی (متوفی بعد از ۲۹۲ ه) نیز کور خراسان را از جرجان و نشابور تا بلخ و طالقان و شمالا تا بخارا بقلم میدهد۴
اما محمد بن احمد البشاری مقدسی (۳۷۵ ه) گوید. که ابوزید بلخی مولف صورة الارض که امام این فن است خراسان را بر دو جانب ( ماوراء و مادون نهر جیحون) تقسیم نموده که در جانب بالای ان از فرغانه و بخارا تا صغد و شاش (تاشکند) هم داخل بوده و بقول مطربن طاهر طول خراسان از حدد امغان تا مچاری
۱-آریانا سرطان ۱۳۲۶ ش بحوالت رسالۀ انوالا بر مسکوکات پهلوی هتفلیان.
۲-البدور التاریخ ۴/۵۲
۳- الاعلاق النفیسه ص ۱۰۵
۴-تاریخ الیعقوبی ۱/۱۴۴
۵- احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ۶۸
جیحون (نهر بلخ) و عرض ان از زرنج تا جرجان است که بدین طرف جیحون تاختل و شغنان و بدخشان وواخان و حدود هند میرسید۱
یاقوت حموی که بصیر ترین جغرافیا نویسان عصر اسلامیست و لاد خراسان را قبل از یغمای مغل بچشم سردیده گوید:
«خراسان از آزاد و رد عراق و جوین و بیهق آغاز شده و آخر حدود آن به تخارستان و غزنه و سیستان که متصل هند است میرسد و دارای چهار ارباع است :
اول ربع ابر شهر مشتمل برنشاو روقهستان و طبسین و هراة و فوشنج و باد غیس و طوس و طابران . ربع دوم :
مرو شاهجان و سرخس و نساوا بیورد مرو رود طالقان و خوارزم و آمل بالای جیحون ربع سوم: فاریاب و جوزجان و طخارستان علیا و خست و اندراب و بامیان و بغلان و لوالج و رستاق و بدشخان ربه چهارم ماوراء النهر از بخارا تا شاش و صغد و فرغانه و سمرقند۶
مورخ عرب احمد بن واضح یعقوبی (حدود ۲۹۲ ه) نیزد را بیاتی که سمرقند را وصف کرده انرا بالا تر از زینت خراسان نامیده است:
علت سمر قندان یقال لها زین خراسان جنة الکور ۳
مولف حدود العالم که بگمان غالب ابن فریغون نامداشته و به حدس مینار سکی از دودمان آل فریغون خراسان بود در ۳۷۲ ه حدود خراسان را شرقا هند وستان و مغرب انرا انواحی گرگان و شمال را رود جیحون تعیین کرده و تخارستان و بامیان و پنجهیر(پنجشیر۹ و جاریا به و تمام بلاد افغانستان کنونی را در خراسان یا ناحیت های ان می شمارد و به مفهوم و سیع خود خراسان دورۀ سامانی را نشان میدهد.
۱-البدور التاریخ ۴/۷۹
۲-مرا صد لاطلاع ۱/۴۵۵ معجم البلدان ۲/۳۵۱
۳- البلدان یعقوبی ص ۱۲۶ طبع نجف ۱۹۵۷ م
۴- حدود العالم ۶۲
که بقول اصطخری عرض آن از بدخشان تا بحیره خوارزم میرسید و ابن فقیه اقصاء خراسان را در شمال شرق راشت مقرر کرده بود که از ترمذ شصت فرسخ فاصله داشت و فضل بن یحیی برمکی درین مفصل خراسان بابی را برای جلوگیری غارتهای ترک ساخته بود.(کتاب البلدان ۳۱۴ ۳۱ ببعد)
پس خراسان اوایل دورۀ اسلامی را شامل تمام مملکت افغانستان کنونی گفته میتوانیم که مراکز مهم ان درین خاک بودند و مردم گرانهای دریای سند ووادی بولان تاکنون هم کوچیان افغانی را که از حدود غزنه بدان دیار سرازیر میشوند خراسانی گویند و این نامیست که از زمان قدیم باقی مانده است.
در نظرتازیان فاتح که در عصر حضرت عمر, بقیادت احنف بن قیس (سنه ۱۸ ه) به کشودن دیار خراسان اغاز کرده بودند این سرزمین اهمیتی خاص داشت چنانچه شاعر عربی خراسان اغاز کرده بودند این سرزمین اهمیتی خاص داشت چنانچه شاعر عربی زبان دنیا را عبارت از خراسان خوانده :
والناس فارس والا قلیم بابل وال اسلام مکه والدنیا خراسن ۲
در ادب دری نیز مطالب کار امدی راجع به خراسان موجود است مثلا ناصر خسرو قبادیانی بلخی (۳۹۴ -۴۸۱ه) نشیمن خود را در یمگان بدخشان عین خراسان داند:
مرا مکان به خراسان ززمین به یمگانست کسی چرا طلبد در سفر خراسان را ۳
منوچهری دامغانی (متوفی ۴۳۲ ه۹ بلخ و رودک سمرقند و بست را در خراسان شمارد انجا که گوید:
از حکیمان خراسان کوشهید و رودکی بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی۴
اما دراز منۀ ما بعد یعنی در قرن پنجم و ششم هجری اراضی ماورای امور را در حساب خراسان نشمرداندی که علت آن هم شاید انفصال سیاسی باشد مثلا عثمان مختاری غزنوی (حدود ۵۳۰ه) در مدح وزیر نظام الملک علی خطیبی سمرقندی گوید:
۱-مسالک الممالک ۲۸۳
۲-معجم البلدان ۲/۳۵۳
۳- دیوان ناصر خسرو ۱۰
۴- دیوان منوچهری ۱۴۰
همیشه ملک خراسان بران مقوم بود چنانکه ملک سمرقند ازین گرفت قوام
همه جلال خراسان و ماوراء النهر زبو علی بنظام امد و علی نظام۱
و این مطبع او حدالدین محمد انوری شاعر خراسانی (حدود ۵۸۰ ه) نیز دلیلست برینکه در عصرش اراضی خوارزم را در خراسان داخل نشمرده اند:
اخرای خاک خراسان داد یزدانت نجات
از بلای غیرت خاک ره گر گانج و کات ۲
هم اوراست :
دل و جان با نعیم خوارزمند وای بر تن که خراسان است
۱-دیوان مختاری ۳۵۰
۲-دیوان انوری ۲۳