یار جفا کار

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

کشته مرا غمزه ء خونخوار تو 

بسته مرا طره ء طرار تو

عاشق شیرین نشدی کوهکن

دیدی اگرلعل شکر بار تو

طوبی و شمشاد و صنوبر همه

شد خجل از قامت و رفتار تو

شکر قند و عسل وانگین

منفعل خنده و گفتار تو 

جان چه بود کز تو دریغش کنند

کان به متاعیست به مقدار تو

جور تو بسیار وفایت کم است

آه و فغان زین کم و بسیار تو

گر ننمایی رخ زیبای بمن

جان دهم از حسرت دیدار تو

من به بجان طالب وصل تو ام

کیست زجان نیست طلبکار تو 

عهد تو « محجوبه» شکست و برفت

یار جفا کفار دل آزار تو