بودلف شیبانی ارانی و نخجوانی مرزبان

از کتاب: غرِغښت یا گرشاسب

مصنف و مشوق و محل تصنیف گرشاسب نامه

اسدی طوسی ، بودلف شیبانی ارانی و نخجوانی مرزبان

نشین (اران)


"گرشاسب نامه" اثر نیمه حماسی ، نیمه فولکلوری ، نیمه تاریخی ، نیمه جغرافیائی است که معلومات آفاقی آن روی هم رفته در حدود و نفوذ افغانستان قدیم یا (آریانا) دور میزند ، این کتاب بر اساس داستان های قدیم بصورت نظم تحریر شده و اصل (خیر مایه) آن کدام (ورق نامۀ) بوده بزبان پهلوی بدست شاعر بزرگوار بلخی (ابو المؤید) افتاده که قیمترین اثر را بنام (کتاب گرشاسب) و امروز از بین رفته و جمعی از شعرا و نویسندگان تا چند قرن اوایل اسلامی از آن استفاده کرده اند .

قرن ٤ و ٥ قرن (دقیقی بلخی) و (ابوالموید بلخی) است . و این دو نفر شاعر و نویسنده که هر دو زبان (پهلوی) را بوجه احسن میدانستند هر دو تهداب گزار اولیه (شاهنامه) و (گرشاسب نامه) محسوب میشوند شاهنامه و گرشاسب نامه یک جز مشترک دیگر هم دارند و آن پارچه های المانی است که بصورت (ملحقات) در تناب (افغانستان در شاهنامه) گرفته است و قسمت درشت آن مال اسدی طوسی است که شعرای متاخر آن را انجام داده اند .

نقطه اساسی گرشاسب نامه یا روح داستانی آن قصه های (ویدی) و (اوستا) که دهن بدهن در (بلخ) باقی مانده و در عصر (اوستائی) به (مغان) و (موبدان) و (هیرید) و (هیریدان) رسیده و این روش که در کنه باستان (شاهنامه) و (گرشاسب نامه) یکسان صدق میکند ، البته ماخذ صحیح و نام گرفته در دست نیست ولی تذکار (موبدان) گهن (داستانهای باستان) (گفته باستان ز گفتار) دهقان یکی داستان ببرندم از گفته باستان گفته میتوانیم که ماخذ وسیع هر دو کتاب در اصل داستان ها آریائی یک چیز بوده ، سپس در قرون اولیه اسلامی در حالیکه (موبدان) و (هیربدان) هنوز حیات داشتند و آئین (مزدسینا) و زبان (پهلوی) در طی قرون اولیه اسلامی هنوز از بین نرفته و شعر او نویسندگان ما هنوز آنرا میفهمیدند داستانهای یا بصورت کتاب یا بشکل رساله یا به حیث نقل و بازگو کردن آن به قسم افسانه سرائی بدست شعرا و نویسندگان آریائی و خراسانی میرسید چنانچه از نقاط مختلف طخارستان و بلخ و مرو ، و هرات و سیستان و نیشاپور در آن سهم داشتند و دقیقی بلخی و ابوالموید بلخی مثال بر جسته ایست که شمع اول در جمع آوری داستانهای شاهنامه و گرشاسب بدست ایشان روشن شده است .

(گرشاسب نامه) که آنرا جلد دوم تاریخ حماسی و فولکلوری افغانستان میتوان شمرد مصنفی دارد بنام حکیم ابو نصر على بن احمد اسدی طوسی و مشوقی را به اسم بودلف (شیبانی ارائی) (مرزبانی) (نخجوان) به نام (نخجوان) مزبان نشین قلمروان که هر سه را در ذیل شرح میدهیم :

حکیم اسدی طوسی (ابونصر علی ابن احمد) اصلا شاعر و نویسنده بوده از طوس و مانند فردوسی در اینجا زندگی می کرده و مثل همین شاعر حماسه سرا به یکی به شرق (خراسان) دیگری به شمال غرب آذربایجان و (اران) مسافرت و برخی در حدود صد سال میان این دو شاعر فرقی قایل نشده است .

حکیم اسدی طوسی در عصر فتوحات غزنوی یان در طوس میزیست و به علوم متداوله وقت آشنا بود در طب مهارت داشت و در زبان پهلوی یدطولا داشت و در ادب ، ادب و تاریخ و صرف و نحو عالم عصر بحساب میرفت در زمان سلطنت عبدالرشید و سایر پسران سلطان محمود غزنوی و در بدری که ایشان شد تا زمان فرخ زاد بن مسعود و سلطان ابراهیم بن مسعود بن محمود کـه دولت غزنوی دست خوش حوادث و نفاق امرای داخلی زمینه را برای سرکشی ترکمنان و سلجوقیان مخصوصاً در شمال و شمال غرب مملکت ، حکیم اسدی هرج و مرج را در گوشه غربی خراسان خلاف روح اندک رنج شاعری خود تصور کرده رخت بر بست و آماده سفر شد . از تالیفات مشهوروی (لغت فرس) که بهترین لغت نامه به فرهنگ فارسی است و کمال تبحر وی را در شناسائی زبان پهلوی نشان میدهد ، بر علاوه حکیم در خط وارد بوده و کتاب البنیه عن حقائق الدویه تألیف ابو منصور موفق الدین على هروی را بخط خویش تحریر کرده است.

اسدی در ٤٥٦ یا ٤٥٨ تصنیف _گرشاسب نامه) را تمام کرده ، اینکه میگویند کدام نامه راجع به (گرشاسب) در دست وی نبوده خالی از حقیقت است . شاید کدام نسخه در زبان پهلوی یا در زبان فارسی با خویش داشته و یا (شاه اران) برای وی تهیه کرده بانشد چنانچه اسدی خود گوید :

زکردار گرشاسب اندر جهان

یکی نامه بر یاد گار از مهان

بدان هنره از نامه باستان

بشعر آر خرم یکی داستان

راجع به داستانهای هندی وی نفور میرود که ماخذی در دست وی بوده برای کسیکه در منطقه (نخجوان) در شمال آذربایجان زندگی کند عجیب و محال مینماید که افسانه های هندی به این آب و تاب بداند ؟ اصل داستانها چیزیست مربوط گرشاسب و وطن وی افغانستان که شاعر حین تصنیف آن کمال جزئیات را مراعات کرده و بر خلاف (فردوسی) از کارنامه های او کتابی تصنیف کرده و فردوسی جز تذکار کوچکی از او یاد نکرده .

اسدی طوسی از وطن ما و دیار گرشاسب از (کوه زیره) سیستان تا منتهی الیه غرب ولایت شرقی که (نگارها را و گندهارا) باشد جزئیات قضایا را یاد میکنند مانند : شکار شیری در حوالی مقر و کلات ، ملاقات با پیر مرد برهمن بت خانه سوبهار (معبد شابهار غزنی) و گفتگو با خازن و سائر کنیزگان آن جزئیات راجع به بت معلق در هوا که احتمال قوی عبارت از بت های بزرگ بامیان باشد مسایل پادشاه گردشیها ، جنگ دیگر نیز بر سر شهر کابل کشت و خون در جنگ (سکاوند) لوگر ، زرنج و آبادیهای دریاچه های سیستان زمین داور و ده ها موضوع دیگر چنان است که کویی یکپارچه تاریخ افغانستان را رسم میکند ، خلاصه شاعر حوادث جغرافیائی صحنه های جنگ پهلوانان عرضه کار زار و مسایل که شطوری را طوری در جزئیات رسم میکند که گوئی خود در همه وقایع حاضر بوده و با ارزوی نقل قصه شخصی دیگر همه باز گو میکند . 

اسدی طوسی در مسافرت بجانب عرب بجائی توقف نکرده و طوریکه مرسوم بود خارج از خاک عراق عجم آنروز (ایران حالیه) به قلمرو (ارومیه) و (اران) و (ارمنستان) رسید و از طرف مرزبان خودش اداره میشد .

در نیمه اول قرن چهارم هجری سه ولایت : (اران) و (ارمینه) و (آذربایجان) پهلو به پهلو بطرف غرب و شمال غرب (عراق عجم) (ایران کنونی) افتاده و رود خانه (اراس) از خاکهای مذکور میگذشت کوههای (قفقاز) با ارتفاع بلند خود هوای آن مناطق را سبز و گوارا ساخته بود ، در صدر اسلام ابو یوسف بن ابی (ساج) شهر (دبیل) را - در شمال (نخجوان) واقع است استیلا یافت . مردم قسما مسلمان شدند و عمال بنی امیه بنی عباس مزاحم ایشان نمیشدند اهالی (ارمنیه) زمه و خراج به سلطان های روم می پرداختند . چیزیکه اینجا بیشتر به شرح آن احتیاج داریم علاقه (اران) که شهر (نخجوان) هم در گوشه غربی آن افتاده است مرزبانهای آن که ایشانرا (شاه) میخواندند به صنف (ارمن) یاد میشوند و زبان ایشان را هم (ارمنی) میخواندند "ابن حوقل" در "صورة الارض" میگویند که سنباط ید اشرط از جمله (پادشاهان ارمن) بوده بحال موجوده آذربایجان دو حصه شده و (نخجوان) در شمال (خوی) جز آذربایجان شرقی متفق به (ایران) است و باقی حصص (اران) جز آذربایجان شمالی مربوط (روسیه شوروی) .

اسدی امر شاه را قبول میکند و ضمنا او را که جز مرزبان و حکمدار خطه (اران) و (نخجوان) طور مبالغه آمیز به شوه ای که از آن بوی تملق به مشام میرسد وی را : (شاه) (شهنشاه) (خسرو) (شهر یا زمین) (آرانی) (همبر آسمان) (پناه جهان) (تاج اورنگ) (بت شکن) (از تخمه ابراهیم پیغمبر) ( مقصد از آن سید بودن او را ثابت میکند) و غیر میخواند و برادرش (ابراهیم) و پسرش (میر محمود) وصف میکند و میگوید :

کنون زابر دریای معنی گهر

ببارم گل دانش ارم ببر 

فزاهم زجان آفرین شاه را

که زیباست مرخسروی گاه را

ملک بودلف شهر یا رزمین

جهان دار (ارانی) پاک دین

بندگی که بآسمان همبرس

زنجنم براهیم پیغمبر ست

اگر بابت روم کین آورد

بشمشیر بت را بدین آورد

چلیسا پرستان رومی گروه 

چنانند از دوز سپاهش ستوه

چنو تاج داور نگرا شانیست

جز چرخ فرهنگ را ماه نیست

ببالد تک اپش بخاور زمین 

کند غرقه کشتی به دریای چین 

نه کس زین شاهنشاه دل خسته شد 

نه بر هیچ مهان درس بسته شد

برادرش و لا براهیم را 

گزین جهان کرد مهتر نژاد

پناه جهان خسرو ارجمند 

دل گیتی امید تخت بلند

جهان خرم از فر اور نداوی

هم از میر محمود فرزند ! وی

حالا ملاحظه میکنیم که در قسمت جغرافیایی (اران) و نخجوان ، همه نامه ها وصفاتیکه شنید . اسدیدر وصف شاه و مرزبان (نخجوان) تکرار میکند . (بودلف) را (شه ارمن) (جهاندار ارانی) (شاه ارانی) (میخواند و (ارمن) و (ارانی) شاه بر نژاد ارمنی) است . هکذا وی را (پشت ایرانیان) هم قلمداد نموده است . در ردیف سوم و چهارم وی مه (نازیان) و (تاج شیبانی) گرزیر و آخر از همه از (تخمه حضرت ابراهیم) پیغمبر محسوب نموده و تمام خاندان او جز (رمزها) و (اشارات) حساب میشوند .

"بودلف" که او را مشوق (گرشاسب نامه) میشماریم در قرن پنجم هجری در اقلیم (اران) مرزبانی داشت و بحیث (شاه) تلقی میشود و مرکزش سبز زیبای (تخجوان) که چندان از او دارس دوری نداشت مشار الیه برادری داشت (ابراهیم) و پسری داشت (میر محمود) که او را در کارها کمک می نمودند و اشخاص منور - ادیب و روشن فکر بودند نقش آنها در تشویق اسدی طوسی کمتر از خود (بودلف) نبود .

گمان نمیرود که شاعر حینکه در خراسان بود به تصنیف کتاب گرشاسب پرداخته باشد ولی بعد ازینکه به علاقه (اران) به شهر (نخجوان) میرسد و با خانواده مرزلان سه تماس پیدا میکند فورا بخضور شاه میرسند و حکمران و برادرش میرسد معلوم میشود که اعضای خانواده مرزبان به قصه های باستان خیلی علاقه داشتند و از شاعر خراسانی خیلی تشویق بعملی می آورند و او را به تصنیف (گرشاسب نامه) ترغیب مینمایند شاعر خود مینویسد که جز همین پادشاه کس دیگر خریدار سخن نمی باشد .

مرا جز سخن کار نیست

سخن هست لیکن خریدار نیست 

زرادان همین شاه ماندست و بس

خریدار از و بهترم نیست کس

"بودلف" به اسدی طوسی میگوید که تو هم مسلک و هم وطن فردوسی هستی او شاهنامه را ساخت و نامش بجهان بلند آوازه گردید تو گرشاسب نامه بساز از و مشهورتر خواهی شد . 

که فردوس طوسی پاک مغز

بدادست داد سخن های نغز

بشاهنامه کیتی بیار اس

بدان نامه نام نکو خواستت 

تو هم شهری او را هم پیشه ای 

هم اندر سخن چابک اندیشه ای

بدان همره از نامه باستان

بشعر آرم یکی راستان

توزین داستان گنجی اندر جهان

بمانی که هرگز نگردد نهان

این (ارمن) و (شاه ارانی) و (ماه تازی) و (تاج شیبانی) و (شهریار زمین) در شهر کوچک (نخجوان) که روزی پایتخت دمرزنشین منطقه (اران) و امروز قصبه کوچک در خط سرحدی ایران میباشد صنعتی دارد که سخت مایل و طرفدار زنده ساختن اساطیر باستان میباشد و درین کار برادر و پسرش هر دو شریک اند . جای حیرت است که کار نامه های حماسی ، جنگی و روحانی و تربیتی ، در وصف و شرح حال جهان (پهلوان غرغښت) و (سر حلقه زهاد شیخ بیتنی) و (کارنامه شهزاده سر بتن) که به همین نام ها (گرشاسب) (ترمیت سرند) یاد شده اند به تشویق چنین مرزبانی احیا میشود و افسانه های (کابل زمین) و (زابل زمین) در (خاک اران) و (نخجوان) زنده میگردد .