ساقی نامه در تاریخ ادب
بیا ساقی از من مرا دور کن
جهان از مئی لعل پر نور کن
میی ده مرا کو بمنزل برد
همه دل برند، او غم از دل برد
این دو بیت از مثنویهای شیخ گنجه، استاد سخن نطامیست که در حدود ۵۹۷ق اساس ساقی نامه سرائی را در بحر متقارب ریخت. و بعد از آن اساتیذ سخن از و پیروی کردند، و امیر خسرو و خواجه و حافظ و دیگر سخن سرایان شیوا، ساقی نامه های شیرین مستی آور پر درد و سوزی سرودند.
در حقیقت آثار اشعار خمریه از ادب دورۀ جاهلیت عرب، به ادب عربی دورۀ اسلامی انتقال یافت که در تشبیب قصائد خود بیتی چند در بارۀ خمریات میسرودند و در عصر عباسی بحتری و ابو نواس و ابن معتزل آنرا آنقدر پهنائی دادند که در دواوین اشعار ایشان، بهره هی مستقلی در خمریات بنظر می آید که مشخونست به وصف باده و وجام و ستایش ساقی و بزمهای مستان و خوبان گلوری و ذکر آلات سرود و نوازش نی عود و تصویر کشی مناظر زیبای طبیعی یا باغهائی که میخواران باده پیما، در آن به میخواری و عیاشی می پرداخته اند
در قرن سوم و چهارم هجری هنگامیکه شعر و سخن دری در خراسان و ماوراء النهر بتوجۀ حکمرانان با ذوق ادبوست نشو و نما می یافت پدر شاعران دری استاد سمرقند رودکی در مدح امیر احمد صفاری یکی از حکمداران صفاری سیستان قصیده معروف خود را مصدر باین مطلع گفته بود:
ما در می را بکر باید قربان
بچه اورا گرفت و کرد بزندان
این قصیده در تاریخ خمریات دری از نظائر شهکار های ابو نواس است و چنین پدید می آید ، که در بزمهای حکمداران عیاش بسردون اینگونه اشعار راه می جسته اند:
رودکی چنگ بر گرفت و نواخت
باده انداز کو سرود انداخت
تا جائیکه در دواوین اشعار عصر غزنویان دیده میشود، اشعار خمریه و باده پیمائی وسعت و رواج تمام یافته و تشبیب ها و تغزل ها اکثر قصائد چنین است وحتی کمتر زمای از عصر شیه گنجه و پایه گذاری مثنوی خمری بحر متقارب نگذشته بود که ساقی نامه سرائی در فنون ادبی زبان دری جای مهمی گرفت، و بعد از قرن هفتم شعرای شیرین زبان بدان توجه فراوان کردند. تا جائیکه در سنه ۱۰۲۸ ق چون ملا عبالنبی قزوینی بفراهم آوری آن پرداخت کتاب قطوری از آن ساخته شد که در حدود هزار صفحه است (۱)
چرا ساقی نامه به ادب دری راه یافت؟
در خمریات عرب خود باده و ساقی و صفائی خمر و نشه و بزم و کاس و لوازم باده پیمائی را توصیف میکردند،و این حالت هر شاعر بدوی و ساده و قبیله نشین است که در اسرار زندگانی عمیق فرو نرفته و از بساطت فکر و اندیشه و تخیل خود نمایندگی میکند اما شاعر شهر نشین که با مزایا و مصائب مدنیت و حیات شهری و مخصوصا زندگانی پر قید و بست درباری روبرو بود، در اشعار و تخلیقات هنری خود از محیط خود نمایندگی میکند وی با حیات طبقات محروم شهری و متنعمان درباری سروکار داشت و میخواست محسوسات دردناک و مشاهدات محرومیت انسانان ستمدیده و مستمند را بزبان شعر در آورد، و این کار در قصاید مدحیۀ درباری و غزل سرائیهای مستانۀ عشقی میسر نبودبنابران به عرفانی و تصوف و اشعار اخلاقی و پندهای حکمت و موعظت توسل جست و ساقی نامه هم ازین حالت اجتماعی که محرکات اقتصادی و طبقاتی هم داشت بوجود آمد.
شاعر دردها و احساسات و تالمات و تاثراتی از اوضاع اجتماع خود داشت و این آلام درونی خود را با بیان واضح و مفاهیم واقعی خود گفته و سروده نمی توانست، بنابرین یک زبان مزی و سمبولیک برای خود ساخت و این تعبیر و تصویر واقعیت های اجتماعی بود که بعد از آن در ساقی نامه های شعرای ما بعد انعکاس کرد
رودکی مرد درباری عود زن متنعمی بود، ولی بحیث یک شاعر حساس دردها و عقده ها و المها در دل داشت اگر قول باستان شناسان جدید را قبول کنیم (۲) گویا اورا کور کرده و میلها آتشین در دیدگان او کشیده بودند این حرمان و درد و اندوه در شعر اواو معانی لطیفی را جای داد، و اورا به واقعیت های تلخ جهان آشنا کرد که:
رفت انکه رفت و آمد انک آمد؟
بود آنچ بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را ؟
گیتی است کی پذیرد همواری
(رودکی)
چون چنین است پس سرشار باید زیست و درین جهان فسانه و باد، با نیکوان سیه چشم ما هروی می گلرنگ باید کشید، ولی در اجتماع هم عضو عاطلی نباید بود داد و دهش بدیگران و پرورش خویشتن هر دو از ارکان نشو و نمای انسانیست.
زندگی لاابالی گری محض و فنا در تلذذ مادی نیست بلکه تلذذ را را با منافع اجتماع توام قرار باید داد:
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زامده تنگدل نه باید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حور نژاد
نیک بخت آنکسی که داد و بخورد
شور بخت آنکه او نخورد و نداد
باد و ابرست این جهان افسوس
باده پیش آر هر چه بادا باد
(رودکی)
بچنین وضع بنیاد ساقی نامه در ادب دری نهاده شد، و شاعر با وجود اظهار مستی و خمر پرستی و اشتیاق به می صافی و تلخ و تند مطالبی دربارۀ انتقاد بر اخلاق نا پسندیده وناپیداری دنیا و بی ثباتی عالم و شکایت از اهل زمان و تاثراتی که از مشاهده نابساماینهای اجتماعی داشت با بلندی تخیل و پرواز فکر و اندیشه بزبان رمزی ادا کرد و ما یقین داریم که اکثر شعرای ساقی نامه سرا باده پرست و میخوران لا ابالی نبودند بلکه ما فی الضمیر و احساس در دو آلام درونی خود را بزبان رمزی ساقی نامه گفته اند، و رنه گمان نمیرود که نظامی یا حافظ یا جامی با ان شهرت پارسائی که داشته اند، دست به خم و جام باده یا گیسوی عنبرین دختر گلروی جوان چهارده ساله ئی زده باشند.
پدر ساقی نامه سرایان دری شیخ نظامی خودش بزبان و تعابیر رمزی و عدم باده پیمانی خود تصریح میکند، و حتی برای ترئه خود بسوگند هم می پردازد و چنین گوید:
بیا ساقی از خم دهقان پیر
بمن ده یکی ساغر دستگیر
از آن می که او داروی هوش باد
مرا شربت و شاه را نوش باد
تو پنداری ای خضر فرخنده پی
که از می مرا هست مقوصد می؟
از ان می همه بیخودی خواستم
وزان بیخودی مجلس آراستم
مرا ساقی از وعده ایزدیست
صبوح از خرابی می از بیخودیست
و گرنه با یزد که تا بوده ام
بمی دامن لب نیا لوده ام
گر از می شدم هر گز آلوده کام
حلال خدا باد، بر من حرام
(نظامی)
این بود مختصر اشارۀ پیدایش و فلسفۀ ساقی نامه های و تعابیر و رمزهای مبهمۀ آن ، که در مدت ده قرن اخیر در ادب دری موقع شایانی گرفته و یک هنر خاص شعری را با زبان و اصطلاحات و رموز وتعابیر خاص بوجود اورده است، که شعرای هر عصری در آن هنر نمائی ها کرده اند، و مخصوصا ساقی نامه های نظامی و امیر خسرو خواجو و حافظ و جامی و هاتفی و طالب و پرتوی و از همه مفصلتر ساقی نامۀ ظهوری که در حدود چهارونیم هزار بیت است، شهرت داشته است.
ملا ظهوری (حدود۹۹۹ق) فن ساقی نامه سرائی را توسیع و تنوع داد، علاوه بر مضامینی که قدماء بزبان رمزی ساقی نامه سروده بودند، عناوین جدید و مضامین منتوعی را در آن وارد نمود و گاهی با اوزان سبک و خوشمزه علهای روانی را هم در ساقی نامۀ خود جای داد، و چون طبع روان و قریحۀ سر شاری داشت از عهدۀ آن هم خوب بر آمد و جوش و خروش بیان و اهتزار تموجات شاعرانه را هم از کف نداد.
در عصر حکمرانی خاندانهای مغولیه دهلی و صفویۀ اصفهان چون نظامهای فیودالی به نقاط عروج خود رسیدند و از خصایص نضج چنین نظامهاست که هنر ها و ادبیات و ظرائف و لطائف در آن نشو و نما میکند و توجه امراء و حکمداران و ارباب ثروت و اغنیاء بدان معطوف میگردد بانواع فنون ادبی و شعری نیز در تمام آسیا توجهی شده، و مخصوصا قصیده و غزل و مثنوی و داستان سرائی را رواج عام دادند، و حتی خود امراء و حکمداران ووزیران و اهل در بارگاهی شاعران زبان دری یا ترکی یا عربی بوده اند، و هنر ساقی نامه سرائی هم بعروج و ورواج کامل خود رسیده بود.
دوره های فتور سیاسی و ادبی
در نصف اول قرن نهم هجری حکمداری قوی و هنر پرور هرات و خاندان تیموریان آنجا در اثر حملات از غرب و تجاوزات امرای ماوراء النهر از شمال سقوط کرد، و دولت بزرگ خراسان تجزیه شد.
مدت دونیم قرن مردم مملکت ما در آتش خانه جنگی و لا مرکزی سوختند تا که در سنه ۱۱۶۰ق احمد شاه بابا از قندهار پرچم استقلال مجدد این مملکت را باز افراشت ولی قرن در امنیت و رفاه اجتماعی نگذشته بود که دست خرابکار استعمار انگلیس به افغانستان دراز شد، و هر چه از مدنیت و هنر علم و آثار و علائم زندگانی داشتیم در جنگ های خطرناک دفاعی از بین رفت و مردم ما در حالیکه تیغ دفاع کشور در دست داشتند از تمام مزایای مدنیت و هنر و دانش و مفاخریکه در طول تاریخ داشتند و شعر و ادب در حالت رفاه آرامش و در آغوش مدنیت پرورده می شود درین چند قرن ما در حالت اسنفاک رکود و انجماد ماندیم ولی با وجود آن هم گاهی دانشمندان نامی و هنروران مقتدر و شعرای شیرین سخن و سخندانان با ذوق و قریحه داشتیم که از آن جمله یکی از ستارگان درخشان قدر آخرین ادب ما مرحوم ملا عبدالعلی مستغنی است.
مستغنی در عصری بوجود آمد، که گلستان رنگین ادب ما در اثر اوضاع نا مساعد اجتماعی و سیاسی خزان تباعی آوری را گذرانیده بود و مردم ما هنوز از فجایع استعمار و دسایس فرنگیان ادم کش و تباهی اوران نوبدولت رسیده غرب رهائی نیافته بودند.
ولی او قریحه توانا و ذوقی تابان و مطالعۀ وسیع در ادب قدیم داشت و توانست که سن کهن و از دست رفته ادبی مارا در سرودن قصیده و غزل و رباعی و مثنوی و دیگر انواع سخن واپس زنده باد سازد و آن بزم سرد و بی ذوق و قریحه را بگرمی آواز و اشعار و آثار گرانمایۀ خود باز گرمی و جوش و خروشی بخشد.
مجموعه های قصاید غزلیات و انواع اشعار دیگرش قبلا نشر شده و بملاحظۀ ارباب ذوق رسیده است، و من میخواهم در بارۀ ساقی نامه او که در حدود پنج هزار بیت است درین سطور مختصر چیزی بنویسم.
ساقی نامه مستغنی
ساقی نامه های قدیمی که از نظامی و امیر خسرو و مولانا جامی در تذکرۀ میخانه بوسیله ملا
عبدالنبی در سنه ۱۰۲۸ ق فراهم آمده، از مثنویات متعدد این شعراء که در ختم داستان بساقی خطاب کنند جمع آوری شده و در بین خود تبویبی ندارند، تا از آغاز و انجام آن سخن زود و این ابیات مثنوی خمری بحر متقارب که سروده شعرای نامی و مقتدریست بذات خود ارزش فراوان ادبی دارند، ولی چون در آغاز، فن ساقی نامه سرائی مرتب و مبوب نبود،سراینده گان آن تنها در خطاب بساقی ووصف و شاهد و نغمه و آالت طرب کوشیده اند.
خواجو کرمانی (متوفا ۷۵۳ق) که پیش قدم ساقی نامه سرایان بطور یک پارچه شعری مستقل است ساقی نامآ خود را چنین آغاز میکند:
بیا تا خرد را قلم در کشیم
زمستی بعالم علم در کشیم
زجام دمادم دمی دم زنیم
بمی آب بر آتش غم زنیم
حافظ شیرازی (متوفا ۷۹۱ق ) ساقی نامۀ مستانه شیرینی دارد که آنرا چنین آغازد:
سر فتنه دارد دگر روزگار
من و مستی و فتنۀ چشم یار
این هر دو مثنوی مستقل ساقی نامه، بسیار موثر و فصیح است و باطرز تفکر حکیمانه عمر خیام که خمریات خود را در قالب رباعی ریخته نزدیکی میرساند ولی در قرن دم مولانا عبدالله هاتفی هروی (متوفا ۹۲۷ق) بنای ساقی نامه را بطرحی دیگر ریخت که اثر عنعنۀ تالیف کتب دینی یعنی آغاز به حمد نعت را با تلازم اصطلاحات مستانه در آغاز آن وارد ساخت و چنین آغاز کرد:
بنام خدائی که فکر و خرد
نیارد که با کنه او پی برد
این طرز آغاز سخن چون خیلی عنعنوی و آخوندی بود، حکیم پرتوی (متوفا ۹۴۱ ق) آنرا باین نهج مستانه تبدیل کرد و ساقی نامۀ را چنین آغاز نهاد.
بنام آنکه لطفش گاه و بیگاه
پرو خالی نماید ساغر ماه
ازو خمخانۀ هستیست در جوش
عدم شد باوجود او فراموش
درین ابیات آغاز ساقی نامه مستغنی نه بر نهج رندانۀ امثال خواجو و پرتوی و میر سنجر رفته، و نه روش آخوند ملا ظهوری و حمد و نعت سرائی را پیروی کرده بلکه قدر مشترک بین مشربین است، که بعد از آن مناقب چهاریار و شکایت از اهل روزگار و پندهای گرانبها و مواعظ اخلاقی و دینی و حکایات عبرت آمیز و خطابهای مکرر بساقی و اعراض از دنیا و تعاریف می و میخانه و آلات طرب و ساقی و معنی و شرح زبان رمزی ساقی نامه در بیان حقیقت می و خم و سبو مینا و ساغر و میخانه و صراحی و جام و طلب خلاصی از جنجال عقل و خود پرستی و صدها عنوانن دیگر حاکی از توعیست که مستغنی افغان در ساقی نامۀ خود با قدرت فراوان شاعرانه از عهدۀ آن به نحواکمل برآمده و در هر موضع نیروی سخنوری خود را ثابت ساخته است.
وی بسا از عیوب اجتماعی مارا در بیان های احوال زاهد و پرده دری و ریا کاران روحانی نما و شکایت ها از معائب اهل روزگار و نکوهش روزگاریان و داستانهای این ساقی نامه بیان داشته و مورد انتقاد شاعرانه قرار داده است مثلا آنچه در بیان حال زاهد ریاکار گوید:
بیا ساقی که از غم یادم آمد
بیاد از زاهد نا شادم آمد
عنان عقل و هوش از دست دادم
چو آن مست ریا آمد بیادم
چه زاهد؟ آنکه او از روی تقلید
نماید جمع با هم شرک و توحید
چه زاهد؟ مرده تسبیح و مسواک
که بگریزد ز زهد از سایه تاک
بنوعی ماند زیر بار دستار
که گوئی بر سرش بار است خروار
هلاک خار خار ریش و شانه
سحر مخمور اوراد شبانه...
قسمت های انتقادی و اجتماعی ساقی نامه مستغنی افغان، فراوان و خوشمزه است این اشعار در اواخر جنگ عمومی اول در حدود ۱۹۱۷م سروده شده که از تباهی آن رستخیز قیامت آسا چنین می نالد.
بیا ساقی بیا ای قد قیامت
بیا ای از تو ظاهر صد علامت
چی آفت هاست در دور تو خرمن
که نشاسد کسی از دوست دشمن
بدورست جنگ عالم کشت بر پا
بدوران د قیامت آشکارا
چنان پر زور شد سیلاب خونریز
که رفت زیاد مردم دور چنگیز
بود این جنگ اگر یکچند ساقی
نماند هیچکش در دهر باقی
در آن جنگ مردم مشرق زمین مورد تعرض و کینه توزی استعمار مغرب بودند، و مستغنی در فصل نبذی از حقیقت اهل روزگار آن منظر دلخراش را تصویر کشید و فرنگی را مورد نکوهش قرار داد:
نمیدانند جز رسم دورنگی
تفویر سیرت و شان فرنگی
بطبقات اجتماع خود نیز انتقادی دارد مثلا:
سواران خر مشرب:
خری باشد سوار اسپ تازی
کند بر خاکساران اسپ تازی
قاضی و مفتی راشی:
چگویم صورت افغال قاضی
کسی از وی نشد بی رشوه راضی
خلاف شرع مفتی داده فتوی
فغان از دست این ناخوانده ملا
خازن تا راجگر:
نداری آگهی از حال گنجور
که کرد این دزد مفسد گنج را چور
حکام جفا کیش:
چگویم حال حکام جفا کیش
که باشد هر کدامین عقرب و نیش
پوند این بد سرشتان ستمگار
پی اید ای مردم عقرب و مار
اهل دیوان دیو آسا:
تمامی اهل دیوانند دیوان
بیک جا جمع هند و مسلمان
کنون آن ناکسانند اهل دفتر
که کار ملک را کردند ابتر
این فصل را بخوانید که شاعر با قدرت کلام خود اوضاع اجتماعی و اداری وقت خودرا چگونه حلاجی کرده و بیاد انتقاد قرار میدهد و خود در باره این هنر آفرینی انتقاد می گوید:
بدانا جملگی شکر فرو شد
بنادان سر بسر خنجر فروشد
بعاقل تلخ ازو شیرین نماید
بجاهل مدح او نفرین نماید
از و این گل برد آن خار بیند
یکی زو گنج دیگر مار بیند
بدین نهج مستغنی افغان ساقی نامه را تنها برای اظهار قدرت کلام و شاعری و مطالب بکار نیامد زندگانی نسروده، بلکه آنرا هنری ساخته که برای زندگی باشد و خواننده را در جوش باده و دور ساغر و خروش باده پیمایان و ناز و ادای ساقیان سیمین تن، بمطالبی نیز آشنا سازد که در زندگانی بدرد او بخورد و در اجتماع مردم خواندن و گفتن آن سودمند باشد مستغنی شاعری توانا و سخنگوی برومند و در هنر سخن آفرینی استاد است در آنجا که مراد وی اظهار هنر و قدرت سخنوریست، آنقدر هنر نمائی میکند، که انسان او را شاعری داند که برای شاعری آفریده شده و هنرش برای هنر است بطور مثال: عنوان تمنای بوسه از ساقی و قسمیۀ او درین فصل تماما شاعری محض است ولی با قدرت تام و کامل:
بیاد داری اگر در دست جامی
بیا تا از لبت گیریم کامی
ولی وی ظهوری و کلیم و عرفی و طالب نیست، که هنر خود را تنها وقف پرورش هنر نماید، و معماری گردد، که خانۀ زیبای پر نقش و نگاری بنا کند که ابدا و اصلا در خور سکونت و استفاده برای زندگانی نباشد.
مستغنی شاعر قرن بیستم است که مناظر مدنیت این عصر و کشتار ها و تباهی های جنگ اول بزرگ را درک کرده، و با عصر و زمان آشنائی یافته بنابرین کوشیده که ساقی نامۀ وی هم ساقی نامه عصر خودش باشد و مطالب کار آمد زندگانی را هم در آن بگنجاند، که درین سعی خود موفقست و ساقی نامۀ اورا از آثار مهم ادبی افغانستان و حتی زبان دری درین عصر قرار داده می توانیم.
سلاست فتار و عذوبت کلام و متانت سخنوری و قدرت تام بر ادای معانی درین مثنوی پدیدار است و میتوان انرا در بزم مستان و رندان باده پیما جوش و خروش مستانه خواند.
و اگر کسی بخواهد مطالب جدی و اندرزهای سودمند اجتماعی را در لف اشعار دلکش و حکایات لطیف بخواند، وبرخی از اوضاع اجتماعی عصر را از نظر انتقادی مطالعه کند نیز این کتاب خواندنی و پسندیدنی است مستغنی مرد متدین پارسا و آشنا با علوم دینی و کتب اخلاقی و تصوف و شعر و ادب دری و عربی بود، باعمال دینی آداب مذهبی و صوم و صلوة پابند بود. شاید مانند نظامی در عمر خود لب بمی نیالوده و گرد میخانه نگشته باشد. ولی در عین پارسائی مشرب رندی نقادانه و خوش مشربی و خوشکلامی داشت. هنر مندی بود توانا و دانا به اسرار هنر خود، و بنابرین میتوانست آنرا بهر موردیکه میخواست با قدرت تام استعمال کند، که این کتاب ساقی نامه نماینده این قدرت ادبی اوست
چون خود کتاب اکنون در دسترس ارباب ذوق قرار میگیرد بهتر است قضاوت مزید را به خواننده گرامی بگذرایم و این مقدمه را بیک مقطع او ازین مثنوی پایان دهیم(۳)
چو مستغنی کجا در شهر کابل
عزیز شکرین گفتار باشد؟
کابل جمال مینه ۱۰ ثور ۱۳۵۴