138

نغمه نی و داستان سماع

از کتاب: نی نامه

شب از مطرب که دلخوش بادوی را

شنیدم ناله جه نسوزنی را

(حافظ )


در شرح کلمه (نی) که مولینا ومخدومنا جلال الدین بلخی رومی دیباچه مثنوی را بدان طراز معنوی بخشیده و آنرا سر آغاز سازعشق گردانیده اصحاب حال و اربابقال را اقوال مختلف است بعضی برانند که نی عبارت است از روح و برخی برانند که نی مرشد کامل است بعضی گویندنی عبارت از عاشق است و بر خی گویند مراد از نی قلم اعلی است یعنی حقیقت حضرت محمدیه صلى الله علیه وسلم طایفۀ گویند مطلب از نی همین قلم ظاهر است.

بعضی گویندنی در حساب جمل (60) شود و حرف سین نیز (60) می باشد پس نی همان عدد شصت است که عبارت از حرف سین است و سین مخفف سید المرسلین است صلى الله علیه و سلم و سین در میان حروف امتیازی دارد که زبر و بینات آن مساویست زیرا (س) که 60 می باشد مساویست بمجموع حرف (ین) که بینات آن است بعضی گویند نی عبارت از خود نیمیباشد و مجاز دران راه ندارد. که مولینا سخنان خود را بزبان نی گفته است . چنانچه شرح این تاویلات در رسالۀ نائیة یعقوب چرخی و جامی بیاید.

یک داستان از خود مولینا نیز در تأویل نی در مناقب العارفین مذکور است که ضبط آن در این جا خالی از فایده نخواهد بود. افلاکی گوید :

روزی مولینا گفت که وقتی حضرت پیغمبر (ص) در خلوت به شاه ولایت علی کرم الله وجهه شرحی از اسرار نهان بیان می فرمود و صیت کرد که این اسرارعظیم را به نا محرم مگوی شاه ولایت در چهل روز تحمل فرمود اما از آن عظمت اسرار بی قرار گردید و مجال تنفس نماند عاقبت بی اختیار دامن صحرا گرفت سر را در چاهی فرود آورد و آن راز ها را یک بیک گفتن گرفت و چندان مستانه سخن گفت که دهان مبارک کف آورده بود و آن کف ها در چاه می ریخت چون آن رازها را گفت سکون و سکوتی در قلب وی پدید آمد پس از چند روز از آن چاه نائی برست و روز بروز بلند می شد و قدمی کشید - شبانی روشن دل آن نی را برید و سوراخی چند کرد و آنرا عاشقانه می نواخت بشنیدن آن سماع شتران و گوسفندان از چرا باز مانده گرد وی حلقه می بستند و این سخن بسمع مبارک حضرت ختمی مرتبت رسید.

مولینا میگوید: تا کسی را از اهل صفا صفوتی نباشد اسرار اخوان الصفا را از نوای نائی شنیده نتواند و متلذذ نگردد که الایمان کله ذوق و شوق. 

نی حدیث راه پر خون میکند 

قصه های درد مجنون میکند

آه و دردت را ندارم محرمی 

چون علی ره میکنم در قعر چاه 

چون بجوشد نی بروید از دمش 

نی بنالد زار و من گردم تباه 

بس کن ای نی زانکه ما نا محرمیم 

زان شکر ما را و نیرا عذر خواه 

اگر کلمه نبی از خلال این ویلات منتزع گردد پس عبارت خواهد بود از آلهٔ موسیقی که از روزگاران در از مورد توجه بوده و عرفایی که به سماع معتقد بوده اند همیشه از نغمه نی لذایذ روحانی برداشته و به وجد و حالت آمده اند.

سنائی که استاد و پیشوای گویندگان عرفانی است و بقول مولینا حکیم کامل العیار و پخته و شیخ عارفانست میگوید: 

نالۀ نی ز درد خالی نیست 

شوق از روی زرد خالی نیست 

بی زبان گوش را خبر کرده 

بی بیان هوش را خبر کرده 

از دمش شعله ها همی خیزد 

چه عجب گرنی آتش انگیزد 

سعدی در ستایش نی گوید:

شکر لب جوانی نی آموختی 

که دل ها در آتش چونی سوختی 

بدربارها بانگ بر وی زدی 

به تندی که آتش دران نی زدی 

شبی بر نوای پسر گوش کرد 

سماعش پریشان و مد هوش کرد 

همی گفت برچهره افگنده خوی 

که آتش بمن درزد این بانگ نی 

ندانی که شوریده حالان مست 

چرا بر فشانند در رقص دست 

گشاید دری بر دل از واردات

فشانند سر دست بر کاینات

بیدل گوید:

مغنی ز آهنگ نی یاد کن 

طرب را ز قید غم آزاد کن 

لبی برلبی نی گذاری خوشست 

شکرچون کند نی سواری خوشست 

زنی برق در خرمن ما فگن 

از این کوچه شوری بدلها فگن 

ز تاثیر پاس نفسهای او 

سراپا گره گشته اعضای او 

چوسالک طریق سلوک آرزوست 

گره جلوه گاه مقامات اوست 

مگر نغمه اشکیست حیرت خرام 

که میریزد از دیده نی مدام 

کسی نیست جزنی در این انجمن 

کز آزادگی دم تو اندزدن 

اما داستان سماع یکی از مسایل مهم تصوف است عرفا بی که در حلقۀ سماع نشسته اند آنرامستحسن و نیکو دانند، و دران باب سخنان لطیف گفته و براهین بسیار آورده اند چون خداوند گار بلخ پس از دیدار شمس در حلقه سماعیان در آمده و تا پایان دوره زندگی شعر گفته و موسیقی را دوست داشته و دست افشان و پاکو بان بسماع پرداخته و به نوای نائی از دست شده و در این کار تا شب و فات از پانه نشسته لهذا بذکر اقوال عرفایی می پردازیم که در این حلقه داخل بوده اند.

حجت الاسلام غزالى در کتاب الحیاء علوم الدین در مورد سماع بحث مفصل کرده و چار فصل از کتاب خود را بدین موضوع اختصاص داده است که ترجمۀ آن بجای خود می آید. اما اینکه چرا در این مبحث

وارد شده چنین مینویسد:

"دل آدمی گنجینه رازها و معدن گوهر هاست 

چنانچه آهن در سنگ مضمر است و آب در خاک 

این رازها و گوهر ها را در دل آدمی پنهان نموده اند 

این راز ها را جز بوسیله سماع نمیتوان آشکار کرد 

وجز از رو زن گوش نمی توان بخزینه دل راه یافت

آهنگ لذت بخشای موزون آنچه را دل نهفته

پدید می آرد - و نیک و بد آنرا روشن میگرداند

سماع محک صادق ومعیار ناطق قلب است." 

ابراهیم بن اسمعیل بن محمد بن عبدالله المستملی در شرح نفیسی که بر کتاب تعرف فى مذهب التصوف ابوبکر کلابادی نموده فصل خاصی در مورد سماع دارد شیخ علی بن عثمان هجویری غزنوی عارف بزرگ مملکت ما در کتاب بی نظیر خویش کشف المحجوب دران مورد باشباع سخن زده است .

شیخ شهاب الدین سهر وردی در کتاب عوارف المعارف شرح مفصلی در بارۀ سماع نگاشته است

سید محمد ابو الهدى صیادی رفاعی حسینی را رساله لطیفی است بنام ریاضة الاسماع فى احکام الذکر والسماع در تذکرة الاولیای شیخ فرید الدین عطار ونفحات الانس جامی و دیگر تذکره های مشایخ نیز حکایات و روایات شیوایی در این مورد موجود است. شیخ حسین خوارزمی در مقدمه جواهر الاسرار کلمات لطیفی دراین باب دارد آنچه در این مقدمه ذکر می شود از این کتب واز مناقب العارفین و رساله سپهسالار و مثنوی ولدی و مرصاد العباد استنساخ گردیده.


معنای لغوی سماع :

امام قرطبی در کشف الغنا گوید سماع در لغت عرب صیغه مصدر است چنانچه عرب میگوید علم را از فلان کس بسمع یا سماع گرفتم یعنی بمشافهه و مکالمه آموختم و گاهی نیز به فهمیدن مسموع اطلاق یابد.

نزد صوفی سماع آنست که حالتی در قلب ایجاد می کند که وجد نامیده میشود و این و جد موجب حرکات بدنی میگردد عرفای متقدم در باب سماع کتب و رسایل مستقل تا لیف کرده اند از ان جمله کتاب عبدالرحمن سلمی صاحب طبقات است و کتابی که یکی از علمای حدیث در مر و تالیف کرده بود و هجویری در کشف المحجوب ازان ذکر نموده.

عرفایی که بسماع پرداخته اند معتقد اند که لذایذ روحانی از سماع حاصل میگردد و سرچشمه آن بآغاز آفرینش مربوط است وروان های ما لذت این سماع را از روز ازل هنگام میثاق که خداوند با ارواح در مخاطبه فرمود : (الست بربکم) در یافته اند و هنوز گوش جان بیاد لذت آن سماع آسمانی بوجد می آید. از جنید پرسیدند که چرا مردان آرمیده و موقر بشنیدن نغمه دلکش با ضطراب می افتند گفت: چون حق عزوجل در روز ازل باذرات زریات بنی آدم (الست بربکم) گفت، حلاوت آن خطاب در مسامع جان ایشان باقی مانده هرگاه آواز خوش میشنوند لذت آن خطاب بیادشان آید و از ذوق آن در حرکت آیند. 

سید احمد رفاعی در رسالۀ خود می آرد در آثار آمده است که خدای متعال در آفریدگان زمین و آسمان آوازی دلکش تر از آهنگ اسرافیل نیافریده هنگام که اسرافیل در آسمان بنوا میآید فرشتگان هر چه را گذاشته به وی گوش می نهد. هم چنین وی می نگارد: چون آدم بزمین فرود آمد هفتصد سال گریست خداوند از وی پرسید که چرا میگویی؟ گفت: پروردگار من! از شوق بهشت و بیم دوزخ گریه نمی کنم من به اشتیاق آن فرشتگان می گریم که دست بدست هم نهاده پیرامون عرشن و جد می کنند و بچرخ می آیند.

بعضی در مبدع لذت سماع گویند که این لذت نصیب روح است روح چون از حضرت کبریای جلال و بارگاۀ قرب ایزد متعال محبوس قفس خاک می شد تعلق بقالب نمیگرفت و دران کلبۀ سیاه نمی در آمد حضرت الهی الطاف خود را بدرقه او ساخت و بانواع التفاتش بنواخت و بگوش و ی اسرار ازلی را فرو خواند تا روح بملاقات تن راضی گردید.

امیر خسرو دهلوی شاعر و صوفی سماعی این قصه را چنین بنظم در آورده :

آن روز که روح پاک آدم ببدن

گفتند درا نمیشد از ترس بتن

خواندند فرشتگان بلحن داؤد

در تن در تن درا درا اندر تن

در نگاه صوفی همه چیز زیباست و این جهان مانند خال وخط و چشم و ابروست که هر چه بجای خویش نیکو نهاده شده چشم بصیرت عارف هر نقشی را که در این جهانست مظهر زیبائی و آئینه می داند و هر نو ایی را که زیر این طارم نیلگون می شنود سازی از پرده قدس می شمرد و نغمه از زمزمه عاکفان خلوتگاه انس – از آواز دولاب صدای ذکر میشنیدند و از ضربت آلات زرگری به وجد می آمدند و از فریاد خیار فروشی بی خود می شدند روزی مردی با زاری در اثنای سودا فریاد می کرد (مابقى عندنا الا واحد) از آنچه داشتم جز یکی نمانده شبلی به وجد آمد و نعره زد که (هل کان الا واحد) مگر جز واحدهست؟

روزی دیگر خیار فروشی می گفت ده خیار بیک دانگ شبلی فریاد زد و گفت دران بازار که ده خیار را بدانگهی بفروشند حال اشرارش چه خواهد بود ؟

ابو عثمان مغربی میگوید:

هر که دعوای سماع دارد اگر از نغمه پرندگان وصدای بهم خوردن دروازه و همهمه برگ درختان و وزش نسیم بوجد نیاید دعوای او دروغ است .

نه مطرب که آواز پای ستور 

سماعست اگر عشق داری و شور 

مگس پیش شوریده دل پر نزد 

که او چون مگس دست بر سر نزد 

جهان پر سماعست و مستی و شور 

و لیکن چه بیند در آئینه کور 

چو شوریدگان می پرستی کنند 

بآوازد ولاب مستی کنند

(سعدی)

عبد الرحمن سلمی گوید: نزد ابو عثمان مغربی بودم که یکی از چاه آب می کشید ابو عثمان پرسید میدانی گردونچۀ چاه چه می گوید؟ گفتم ندانم گفت می گوید: "الله الله".

سید احمد رفاعی گوید سماع حالتی دردل پدید می آرد که آنرا وجد نامند ووجد باعث تحریک بدن میشود اگر آن حرکت موزون نباشد آنرا اضطراب نامند و اگر موزون باشد تصفیق و رقص خوانند. بعضی از این طایفۀ علیه که معتقد بسماعند چنان در این باب صمیم و مصر بوده اند که حتی بعضی در حال سماع جان سپرده اند از شیخ نظام الدین ملقب به سلطان اولیاء که مر شد امیر خسرو و مرید شیخ فریدالدین شکر گنج است و مزار وی در دهلی شهرت آفتابی دارد روایت کنند که وی گفت:

روزی شیخ فرید الدین در خلوت نشسته و در بروی خلق بسته حالی و نشاطی و وجدی تمام داشت و این رباعی را با خود زمزمه می کرد: 

خواهم که همیشه در هوای تو زیم 

خاکی شوم و بزیر پای تو زیم 

مقصود من بنده ز کونین توئی 

از بهر تو میرم و برای تو زیم

بدر الدین اسحاق را بر در حجره نشانده توصیه کرده بود که کسی را داخل حجره نگذارد از اتفاقات بدر الدین را ضرورتی افتاد و شیخ نظام الدین را بجای خویش نشانید شیخ نظام الدین از سوراخ دروازه دید که فرید الدین در حال وجد است و آن رباعی را بذوق تمام با خود زمزمه می کند خواست از توا جد پیر خود استفاده نماید و نظروی را بر خویش معطوف دارد بی اختیار داخل حجره شد و سر بر قدم شیخ نهاد فرید الدین گفت فرزند چه می خواهی گفت دعا برای دین و عقبی و مولوی شیخ دعا نمود سلطان الاولیا نظام الدین در تمام عمر افسوس میکرد که چرا نخواستم که مرگ من در حال سماع بوقوع آید.

سید احمد رفاعی در مرگ شیخ ابو الحسن نوری رئیس سلسله نوریان گوید روزی قوال این بیت را می خواند. 

ماز لعت انزل من و وادک منزلا 

یتحیر الالباب عند نزوله

شیخ بحال و جد و هیمان آمد و بر روی نیهای بریده به دویدن و چرخ زدن آغاز کرد و تا صبح پا برهنه بر سر و نهی ها دور می زد بیت را تکرار مینمود چندان خون ضایع شد که پس از چند روز جان بجان آفرین سپرد .

جامی در نفحات از زبان شیخ الاسلام پیر هرات خواجه انصاری گوید که ذو النون مصری و شبلی و خراز و نوری و دراج که از کبار این طایفه می باشند همه در حال سماع خرقه تهی کرده در گذشته اند همچنین در شرح حال ابوبکر طرسوسی از چند تن حکایت میکند که در حال سماع جان سپرده اندشیخ ابوبکر اشنافی نیز از عرفایی می باشد که در حال وجد و سماع از بام افتاده و در سرای آخرت شتافته است بعضی بدانند که حضرت سید احمد رفاعی نیز در حال سماع از جهان رفته.

شیخ ابو سعید ابو الخیر میهنی نیشا پوری بسماع میل فراوان داشت گویند روزی قوال این بیت را می خواند: 

اندر غزل خویش نهان خواهم گشت

تا بر لب تو بوسه دهم چو نش بخوانی

شیخ گفت :

این بیت که گفته است گفتند عماره گفت خیزید تا بزیار توی شویم با جمعی از یاران بزیارت عماره رفت.

گفت چون من بمیرم این بیتها را پیش روی جنازه من بخوانند: 

خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار 

دوست بر دوست رفت و یار بریار 

آن همه اندوه بود و این همه شادی 

آن همه گفتار بود و این همه کردار 

شیخ على هجویری غزنوی در کشف المحجوب نیز حکایت کسانی را که بر اثر شنیدن قرآن جان سپرده اند به تفصیل آورده است :

همچنین در تاثیر سماع در حیوانات سخنان شیوا دارد داستان آن حدی نواز عرب و شتران را که دیگران نیز در کتب خود آورده اند هجویری به نثر بلیغی که خاص وی می باشد در بحث سماع آورده و مثالی نیز از آئین شکاریان خراسان و هندوستان و عراق بران افزوده است وی از زبان ابراهیم خواص گوید:

در دهی از احیاء عرب رسیدم و بدار ضیف امیری از امرا نزول کردم، سپاهی دیدم مغلول و مسلسل بر در خیمه افگنده - اندر آفتاب. شفقتی اندر دلم پدید آمد و قصد کردم تا او را بشفاعت بخواهم از امیر چون طعام پیش آوردند مرا کرام ضیف را، امیر بیامد تا با من موافقت کند، چون وی قصد طعام خوردن کرد. من ابا کردم وبر عرب هیچ چیز سخت تر ازان نیاید که کسی طعام ایشان نخورد ـ گفت ای جوانمرد چه چیز ترا از طعام خوردن باز می دارد - گفتم امیدی که بکرم تو دارم گفت همه املاک من ترا طعام بخور گفتم مرا بملک تو نیاز نیست این غلام را در کار من کن گفت نخست از جرمش بپرس و آنگاه بنداز وی برگیر که بر همه املاک من حکم است تا در ضیافت مائی ـ گفت بدانکه این غلام حدی می نوازد و صوتی خوش دارد من این را بضیاع خود فرستادم با شتری چند - تا مراغله آردوی برفت و دوبار اشتر بر هر اشتری نهاد و اندر راه حدی می کرد و اشتران می شتافتند - تا به مدتی تریب اینجا آمد با دو چندان بارکه فرموده بودم چون بار اشتران فرو گرفت یکان و دو گان همه هلاک شدند ابراهیم گفت مرا سخت عجب آمد گفتم ایها الامیں شرف تو ترا جز بر راست گفتن نفرماید اما مرا بر این قول برهانی باید ما در این سخن بودیم اشتری چند از بادیه بچاه آوردند تا آب دهند.

امیر پرسید چند روز است که این شتران آب نخورده اند گفتند سه روز این غلام را فرمود تا به حدی صوت بر گشاد - اشتران اندر صوت وی و شنیدن آن مشغول شدند هیچ دهان به آب نکردند و یک یک رمیدند و در بادیه پرا گنده شدند آن غلام را بگشاد و بمن بخشید.

واندر خراسان و عراق عادت است که صیادان بشب که آهو می گیرند طشتی بزنند تا آهو آواز آن بشنود برجای با یستند ایشان مرا ورا بگیرند و مشهور است که در هندوستان گروهی اند که به دشت بیرون می روند و غنا کنند و لحن می گردانند آهوان چون آن بشنوند قصد ایشان کنند ایشان گرد وی می گردند و غنا می کنند تا از لذت آن چشم فرو گیرند و بخسپند ایشان مرا و را بگیرند.

واندر کودکان خرد این هم ظاهر است که چون بگویند اندر گاهواره کسی نوای بزند خاموش شوند و مران نوا را بشنوند ـ و اطباء مراین کودک را گویند که حس وی درست است او به بزرگی زیرک باشد. در شرح تعرف نیز داستانی مذکور شده که یکی از قضات از کسی که اظهار شهادت می نمود در مورد آواز رود پرسیده بود او اشمئزاز کرده بود قاضی گفته بود حواس وی درست کار نمیکند و شهادت او را جرح کرده از حضرت شافعی رحمة الله علیه نیز شبیه این روایتی در عوارف المعارف آورده اند.

سمنون محب میگفت: سماع ندای حق بسوی از واحست و جد اجابات ارواح میباشد غشی وصول بحق است و گریه اثر شاد مانی وصال است ذوالنون گفته است: نغمات خوش مخاطبات واشارات الهیست که در مردان و زنان طیب و طیبه بودیعت نهاده شد. ابو یعقوب یوسف بن ایوب همدانی که بروایات متعدد و هبر روحانی حکیم سنائی میباشد در مورد سماع چنین گوید:

سماع سفر بسوى حق و لطایف حق و عواید فتح ومعانى کشف وقوت روح و حیات قلب است.

خواجه عبیدالله احرار مرشد و رهبر جامی و مرید مولینا یعقوب چرخی که از عرفای بزرگ قرن نهم و یکی از مشایخ معروف سلسه نقشبندیه می باشد با وجود آنکه نقشبندیان سماع نمی کنند در مورد

سماع و نی میگوید:

سر اختیار بعضی از صوفیه قدس الله اروا آوازنی را آنست که آن بزرگواران نظر به اصل مقصود داشته اند و بصفای فطرت در یافته اند که مقصود اصلی آنست که حقیقت انسانی را از قیود بشری رهائی حاصل شود و در استماع آواز نی ایشان را این معنی حاصل می شده است شیخ صدر الدین قونوی که از معاصرین مولیناست این رباعی لطیف را در باب سماع سروده:

دل وقت سماع بوی دلدار برد 

جانرا بسر ا برده اسرار برد 

این زمزمه مر کبی است مرروح ترا 

بر دارد و خوش بعالم یار برد