138

پیام به ملل متحد

از کتاب: ماتمسرا

که برد نامه ما جانب بنگاه امم 

نامۀ ملت افغان که بخون گشته رقم


صدر آن محضر اسمای شهیدان وفا 

ذیل آن دفتر اعلام قتیلان ستم


خون رگهای اسیران بودش جای مداد

کلک ببریده طفلان بودش جای قلم


حرف حرفش شده از خون یتیمان رنگین

سطر سطرش شده با اشک اسیران مدغم


قوم آزاد که در پای کهن تاریخش 

سیلها آمده و رفته و پاشیده زهم


نامه آبله پایان گرسنه کز فقر

پوست پوشیده به تن سنگ نهاده به شکم


بسکه بمبارد شود روز و شب این شهر و دیار 

بسکه آلوده سم گشته درین کشور "یم"


جای باران کرم، مرگ فرو بارد ابر 

جای آب از جگر چشمه ترادد، همه سم


ای شما ایکه نمایندۀ نسل بشرید! 

ای که استید بظاهر همه در پهلوی هم


اندرین کاخ مجلل همه نقش است بسنگ 

از مساوات و حقوق بشر و صلح امم


گر مساوات همین است که ما می بینیم 

نکند فرق به انسان چه وجودش چه عدم


اگر از غرب تنی چند بیفتد در بند

چه فغانها که ازین کاخ نخیزد پیهم


لیک یک کشور آزاد چو غلتید به خون

کس ندیدست در ابروی کسی اینجا خم


کس نه پرسید که این ملت افغان زچه رو 

جان سپارد به دم خنجر خونخوار ستم


داس تزویر چرا ریشۀ وی سازد قطع 

چکش ظلم به فرقش ز چه کوبد هردم


ملل خورد ازین در نشنیده جزء لا

اهل قدرت نشنیده است از غیر "نعم"


حیف ازین کاخ که گردد چو یکی طبل بزرگ

از درون پوچ و برون کرده، سراپاش ورم


ای بزرگان که شما حامی صلحید و حقوق 

به سوی کشور ما رنجه نمایید قدم کشور


تا نیابید دران مرز دلی را بی داغ 

تا نه بینید یکی دیده، در آنجا بی نم


دختران بینید بازو شده از شانه جدا 

پسران بینید با تیغ زبان گشته قلم


قهرمان قومی با مرگ زده پنجه چو شیر 

داده چوکوه گران، سینه به سیلاب عرم


بشنوید از سر هر بام صدای تکبیر 

که ز هنگامه شان گوش فلک گشته اصم


لشکر روس ببینید شب و روز به جنگ 

تا کند طوق غلامی به گلوها، محکم


اینک از برهنه پایان به ستوه آمده است

طرفه جنگی است که تاریخ نکرده است، رقم 


جنگ اقوام ضعیف است به نیروی بزرگ 

جنگ داد است وستم، حملۀ نوراست وظلم


اندرین عصر که ره یافته انسان به فلک 

بر سر ماه بر افراخته از علم، علم


جنگ مشت است و سنان، حمله توپ است و گهر 

جنگ اعجاز خدایی است به عفریت ستم


چشم دارد که کند کلبه همسایه خراب 

آنکه افراشته بر نیمه دنیا پرچم


تا بود حق بشر ملعبه، قدرتها 

در این صحنه ببندید ازین پس محکم


دین جدا ماند که در راه بشر بود چراغ

مرد انصاف که در راه جهان بود حکم


پس ازین تعزیه گوئیم به منشور ملل 

پس ازین مرثیه خوانیم به میثاق امم