حکایت ۳
مردی برف خریدی و بفروختی . روزی برف آورده بود تا بفروشد . بادی گرم برآمد و برف گداختن گرفت . آن مرد بانگ میکرد: ارِحَمُوا على مَن رَأس مالهِ يذُوبُ . رحم کنید بر کسی که سرمایه ویرا پدرود می کند
اشخاصی از حضرت غیب فرستادند ، تا سرمایه ما بی بدل از ما می ربایند . ازان روز باز که خواجه قدم در عالم نهاده است ، سرمایه وی می ربایند . تا در وجود آمده ! سرمایۀ عمرت در شدنست . حال طفولیت شد و حال صبی شد و حال جوانی و حال كهوليت شد و حال پیری میشود و خواجه شادی می کند هر نفسی که از گریبان خواجه بر می آید خواجه را وداع می کند می گوید: من رفتم و در انتظار توأم و هر روزی که می گذرد میگوید : انا يَومٌ جَدُيدٌ و اَنَا عَلى ما تُعمَلُ فَي شَهيِد ) . هر روزی که میرود با جریده شکر می رود یا باجریده شکایت :
سا ومنى عُمري فقلتُ لَهُ
بايعت عمري بالدنيا وما فيها
ثم اشتريها تفاريقاً بلا ثمن
تبت بدا صفقة قد خاب شاريها
هر که عمر خود را جمله در کار دین نکند ، عمر وی به تفاریق از دست وی بستانند بی هیچ منت .
فصل
حق تعالی این خلق را بر طبقات گردانید : معصومان و مطرودان وموقوفان . آسمان بیافرید و فرش اقدام معصومان گردانید و آتش بیافرید و مقر و منزل مطرودان گردانید . خاک بیافرید و فرشِ اقدام موقوفان گردانید. آسمان را فرش معصومان گردانید و ایشانرا مكتفى المؤنة گردانید به تسبیح و تهلیل مشغول شدند، آسمانها صومعهای عبادت ایشان گردانید و بردرهای آسمان پاسبانان بنشاند تا مطرودان قصد آسمان نکنند قال الله تعالى ولقد زَيَّنَا السَّماءَ الدُّنيا بمصابيح ، الى قوله رُجُوماً للشياطين . وقوله وحفيظناها من كل شيطان رجيم .
و خاک را فرشِ ذُرِّیه آدم گردانید و شرع ، آسمان طالبان گردانید . چنانکه راه آمد شد شیاطین بر آسمان فروبست ،بستاره راه آمد شد شیطان فروبست برطالبان حضرت بدم انبيا صلوات الله عليهم اجمعين .
مرد که قدم در متابعت نبوت درست کند شیطان گیرد وی نیارد گشتن . قال الله تعالى : إن عبادي ليس لک عليهم سلطان . وقال عليه السلام : لوسلكت عمر فجاً لسلک الشيطان فجاً آخر .
چون دل ، دعوت نبوی قبول کند و وفای قبول دعوت بجای آرد، گوهر اخلاص از فلکی دل وی تافتن گیرد، ابلیس از شعاع گوهر اخلاص، همچنان هزیمت شود که پشه از باد هزیمت شود .
آدمی دو صفت دارد: هم ملک صفتست و هم ديو سيرت . یک نیمه روحانی است و یک نیمه جسمانی. روح بسفارت انبیا و اوليا وسعدا نیمه جسمانی را کسوت خود پوشد و چون بوی وی یافت زنده شود سبک شود و خوشبوی گردد و نیمه جسمانی روح را تبع خودگرداند تاگران شود و کاهل شود در راه دین .
روح گوهری بود عزیز ، در عالم غیب قراری نداشت، متحرک بود وخاک ساكن بود تحرک نداشت. روح متحرک را بجسم ساكن، ساکن گردانید و میان دو ضد الفتی بنهاد، و هر دو عالم را برسکون و حرکت ایشان ببست .شایستگان راه روح می روند تا بمركز روحانیان رسند و ناشایستگان راه جسم میروند تا باسفل السافلین رسند اینها فرو میشوند و آنها بر میشوند چون دو پله ترازو ، نفس بزمین فرو میشود قارون وار ، و روح بر آسمان میشود عیسی وار ، خواجه باید که بنگرد که در کدام گفته است؟ اگر در بر شدنت بشکر مشغول شود ، و اگر در فرو شدنست بتعزيت مشغول شود.
و مددگاه هر دو قدم پیدا کرد قال الله تعالى : فالهمها فجورها وتقويها مدد شایستگان از الهام ملک ، و مدد ناشایستگان از دیو ، مدد بعد بواسطه اهل بعد ، ومددِ قرب بواسطه اهل قرب . مدد خاطر اهل سعادت از ملک ، و مدد خاطر اهل شقاوت از دیو و ازین معنی گفته اند بزرگان : هر کجا شرب نفس است ، شرک نفس است . و هر دو جنس را قوتى روح را قونی و جسم را قوتى . قوت روح : ثم تشام كما . تشام الخيل سمى بنهاد ، وذوق شم بر درگاه روح بنهاد ، و ذوق طعام را جسم هر دو نصیب میگیرند . ازواح بیک دیگر بوی برند چنانک اسپ گشن باسپ ماديان . العارف يتعرف العارف بالشتم. اهل دولت اهل دولت را ببوی بازشناسند. واهل ادبار (اهل ادبار را ) ببوی بازشناسند . و ازین گفت پیر بو علی سیاه قدَّسَ اللهُ رُوحه : این حدیث بر مثال نافه مشکست ، اگر نافه در خانه بکشایی، بوی وی همه خانه بگیرد. از مشرق تا مغرب همه یک در خانه است ، اگر عارفی در مشرق بود ، دیگری بمغرب، هر دو میزبان یکدیگر بودند.