میباشد و است
می باشد و است را یکی به جای دیگری به کار نباید برد
است فعل ربط و فعل معاون است که صفت را با موصوف پیوند می دهد و نهاد یک جمله را با گزاره می بندد . «می باشد » به معنای اقامت دارد ، هست ، قرار دارد ، سکونت دارد به کار می رفته است و به معنای همیشه است و یا زمان اکنون و آینده را در بر می گیرد .
دریگا ن کتاب نوشته اند که است ومیباشد در بیشین زمانه ها نیز گاهی یکی به جای دیگری به کار رفته است و چون دیگر ساختار های کنش « می باشد » را در اختیارنداریم از کاربرد آن خودداری بهتر است . چنین داوری دربارة این واژه نادرست است . درست است که اکنون هم است ومی باشد را یکی به جای دیگری می نشانند. می باشد که اسم فعل آن باشیدن است ، دو بن یا ریشة فعل دارد ، یکی باش که صیغة امرآن است و ازآن تمام ساختارهای حال ومضارع شکل می گیرند : می باشم ، می باشیم . می باشی می باشید . می باشد ، می باشند . و باشید صیغة ماضی مطلق که بن ماضی باشیدن است . از باشید دیگر ساختارهای آن چنین بوده است : من باشییدم ، ماباشیدیم ، تو باشیدی ، شما باشیدید . اوباشید ، آنان باشیدند . این ساختارهای ماضی اکنون به کار نمی روند ودرگذشته به کار می رفته اند .
اکنون به متنهای پیشینه که در فرهنگها نقل شده اند می نگریم .
در تنها باشیدن وسواس غلبه کند (کیمیای سعادت ). تنها باشیدن یعنی تنها زندگی کردن .
با چنین امانت مغفل زیستن و بیکار باشیدن ظلومی باشد و جهولی . (کتاب المعارف ). بیکار باشیدن یعنی بیکار بودن ، کاری نداشتن .
و علی بن الحسین بغرب رفت و سیزده ماه آنجا باشید. (تاریخ بخارای نرشخی ).
و آن را کوشک مغان [ به بخارا ] میخوانند و آنجا مغان باشیده اند. (تاریخ بخارا).
و از بعد آن یکسال عمرولیث بنیشابور باشید غمناک و اندوهگین و پشیمان . (تاریخ بخارا).
و امیراسماعیل سه روز آنجا باشید. (تاریخ بخارا).
گفتند جوانی است صاحب وجد، و حالتی دارد و ریاضتی شگرف میکند، ابراهیم گفت مرا آنجا برید تا او را ببینم . ببردند. جوان گفت مهمان من باش ، تا سه روز آنجا باشید و مراقبت حال آن جوان کرد. (تذکرة الاولیاء عطار).
و اکثر اوقات که حضرت خواجه در قصر عارفان میبودند در آن حجره می باشیدند. (انیس الطالبین) .
خواجه فرمودند که اینجا مصلحت باشیدن نیست زود عزیمت راه حج کردند. (انیس الطالبین) چند روزدر بخاراباشیدم وبضرورت بطرف نسف با اندوه وباروقبض عظیم متوجه شدم.(همان اثر) آنگاه سلطان اشارت کرد که این مرد را بخانة خود گسیل کنند که من بعد باشیدن او در اینجا مصلحت نیست . (دولتشاه در شرح حال ذوالفقار شیروانی ). این باشیدنها مانندبودن اند وباشیدها مانندبود .
درفیه مافیه مولانا نوشته است که : « در زمین حیوانکسیت که زیرزمین میزید و در ظلمت میباشد . او را چشم و گوش نیست زیرا در آن مقام که اوباش دارد محتاج چشم و گوش نیست . » در ظلمت می باشد یعنی زندگی می کند و باش دارد یعنی هست ، زندگی وحیات دارد .
وباش به معنای صبرکن و معطل کن امروزه زیاد به کار می رود . وبودوباش نیز به معنای زیست واقامت و حیات اکنون هم سخت رواج دارد.
برای بهتر متوجه شدن به فرق می باشد واست به این مثالها توجه کنید:
فیض کاشانی نیز گفته است :
اینکه گفتند وفایی بجهان میباشد
ما ندیدیم وفادار غلط بود غلط
دراین بیت هم می باشد به معنای هست ووجوددارد به کار رفته است .
او اکنون خوش است ، مگر گاهی که مادر به دیدارش می آید خوشتر می باشد .
و به این بیت هم تو جه کنید :
سبزست درودشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سرابست
سبزست یعنی اکنون سبزاست . و جهان سرابست یعنی جهان همیش سرابست . است دومین درست جانشین می باشد شده است .
ودراین غزل فیض کاشانی نیز میباشد ها به معنای همیش و پیوسته به زمان نا معین اند یا هم اکنون وهم آینده ر ا دربرگیر اند .
هر کرا عشق یار میباشد
زبدة روزگار میباشد
هر که با علم و دانشست قرین
در جهان نامدار میباشد
هر که توفیق دست او گیرد
عارف کردگار میباشد
هر که اخلاص را شعار کند
حکمت او را نثار میباشد
هر که یاری نخواهد از مخلوق
حق تعالیش یار میباشد
هر که ز اغیار بر کنار بود
دوستش بر کنار میباشد
با وفا هر که عقد محکم کرد
عهدهاش استوار میباشد
با قناعت هر آنکه خوی گرفت
بینیازیش یار میباشد
هر که باری نهد بدوش کسی
گردنش زیر بار میباشد
هر کرا جهل گشت دامن گیر
خوار و بیاعتبار میباشد
هر که با حرص و با طمع شد یار
سخرة افتقار میباشد ( افتقار= فقرواحتیاج )
با جسد هر که باشدش سروکار
تا ابد سوگوار میباشد
هر که خود را بزرگ میداند
سبک و خورد و خوار میباشد
هر که افکندگی و پستی کرد
عزتش پایدار میباشد
بکرم هر که میگشاید کف
بر اعادی سوار میباشد
شعر فیض است سربسر حکمت
غیر این شعر عار میباشد