فتح کابل بر زابل
از کتاب: غرِغښت یا گرشاسب
چار حوزه پادشاه نشین ، از آب ایستاده سیستان (زیره) تا کوه های شمشاد ، از حوزه (اکسوس) (آمو دریا) تا حوزه (اندوس) (اباسین) کابل زابل باختر غور کابل خدای و زابل خدای زابل قدیم از آبهای ایساده سیتان تا مجرای ترنک کابل از این جاه تا حوزه اندوس تا اباسین، شهر داور (زمین داور) مرکز ایالتی کابل و زابل، نیمروز مرکز آن زرنج، زابل قدیم ولایت نیمروز ولایت هیرمند ولایت کندهار ولسوالی کلات امروزی را دربر میگرفت .
نیمروز قدیم ولایت نېمروز و ولایت هیرمند را شامل بود مربوط نیمروز و هشت ولسوالی مربوط هیرمند روی نقشه ، شاه نیمروز مرکز آن زرنج غزنی مرکز اولیه زابل زبان ، نیمروز و زابل، اترت در اوستا ، ماخذ اسلامی (اترت) را به (ط) آخر مینویسد و این کار مجاز است ولی صحیح نیست . اترت به پنج پشت به جمشید میرسد ، شکست اترت در مقابل (کورنگ) ، کابل شاه یا کابل خدای نوشیار پسر(اترت) شده ، شکست زابل کشته شدن نوشیارغم و اندوه زابل خدای .
افغانستان در روزگاران قدیم از خود چهار پادشاهی داشت که در حدود و نفوذ حالیه یعنی از آب ایستاده سیستان (زیره) تا کوه های شمشاد و از رودخانه آمو دریا تا جلگه اباسین چهار مرکز شاه نشین داشت که در مرور حوادث گوناگون گاهی یک بر دیگر میتاخت و جنگ های داخلی میانشان بوقوع میپیوسـت و حوادث سیاسی در میان میامد و اتخت خطوط مرزی ولایتی امروزه عقب می نشستند و این بازی های سیاسی کم و بیش دوام و در حدود که وطن مالوف همه بود اصلا سکته وار نمی شد. این چهار تخت نشین عبارت بود از کابل زابل باختر و غور که هر کدام از خود سلاله پادشاهی داشتند و در دوره های طولانی تاریخ متناوباً یکی بر دیگری سلطنت می نمود مثل جنگ های کابل و زابل یا کابل خدای و زابل خدای که جز حوادث داخل به شمار میرفت و کابلستان و زابلستان را به مقابله با هم مواجه میساخت و باز باهم یکجا میشد . همانطور که کابل و زابل یا کابلستان و زابلستان از نقطه نظر ادبی خواهر یکدیگر اند دیروز و امروز در تمام دورهای تاریخ پهلو به پهلو یکجا با هم زندگانی مشترک داشتند طوریکه در دو نقشه تاریخی و جغرافیائی کتاب (افغانستان در شاهنامه) از روی آثار مدقیقین مغرب زمین نشان دادیم کابل و سه ایالات دیگریکه روزی هر کدام شاهی داشتند و بر قلمرو یکدیگر و بعضی اوقات ماورای سرحدات حکمفرمائی نمودند همه تحت عنوان کشور (آریانا) مملکت واحدی تشکیل میدادند و حتی کابل و کابلستان به اندازه در همین روزگاران جدید وسعت داشت که از افغانستان امروزی بزرگتر بود ، آری مسئله سر جنگهای کابلستان و زابلستان بود مدت بسیار قدیم ولایت نیمروز کلانتر بود و علاوه بر خاکهای خودش که ولسوالی چخانسور و چهل برجک را شامل میشود راهم در بر میگیرد و ولسوالی های هشت گانه آن قرار ذیل است :
نهر سراج ولسوالی نوزاد ولسوالی گرمسیر ولسوالی ناد علی ولسوالی ناوه ولسوالی دیشو ولسوالى باغران ولسوالی موسی قلعه ولایت زابل که روی نقشه جرافیایی در گوشه جنوب افغانستان با داشتن مرکزی چون (کلات) موقعیت نظامی خوبی اشغال کرده روزی ولایت (هیرمند) و ولایت( نیمروز) و ولایت (کندهار) را در بر میگرفت و با داشتن مرکز چون زرنج بر تمام ایالات چارگانه پادشاه نشین حکمرانی داشت . بدین قرار کابل بر زابل زابل برکابل حکمروایی میکرد هکذا در زمینه ادب سیاست کابل و زابل صفحه یک کتاب بود وقتی پادشاهان غزنوی و غوری شهان زابلی بودند .
خداوند ما شاه زابلسان
که نامی بدو گشت زاولستان
امین دول میر محمود غازی
امین ملل شاه زابلستان
زابل و زابلستان (1500) سال پیش حین استقرار یفتلی در افغانستان مایه گرفته و شهرهای مهم غزنی مقر کلات کندهار بست زرنج طاق سروان شاهجوی ککرک ختو جاغوری و اگر به نام های عمومی تری بگوییم نیمروز سیستان و زابل و زرنج همه از قلمرو آن سامان به شمار میرفت و نیمروز که اکنون در حواشی سرحد غربی واقع است یا مرکز آن شهر زرنج در شاهنامه و گرشاسب نامه از امهات بلاد عالم محسوب میشد (اترت) که عین نام او در ماخذ مختلف اسلامی به (ط) مینویسند چون یک نام (اوستایی و در(یشت ها) تکرار شده و نوشتن آن به (ت) ، (اترت) افضل تر است (اترت) پسر (شم) پسر (تورک) پسر(شیرسپا) پسر (تور) ، پسر (جمشید) است و اجداد امثل (تورک) وشیدسب در کابل سلطنت نموده اند و خود (اترت) پادشاه داستانی کابل و زابل . وی پدر گرشاسب (غرغښت) پهلوان فاتح و نیرومند است و به تمام میدانهای جنگ فایق و کامیاب دیده میشود و قراریکه در مبحث (غرغښت) تشریح داده شده (اترت)نظراساطیریومیتودولوژیک نژاد افغانستان اصلات (بیټ نیکه) است که با غرغښت و (تتربند) یعنی گرشاسب و (سروند) سلسله میتودولوژی سلسله انساب افغانی می باشد.
جنگ کابل خدای و زابل خدای
پیروزی کابل شاه بر اترت شاه
شه کابل آورد لشکر به جنگ
برابر دو صف بر کشیدند تنگ
به تیغ و سنان و گرز گران
بکشتند چندان زیکدیگران
به پیوست رزمی گران کز سپهر
گریزنده شد ماه و گم گشت مهر
جهان جوش کردان سرکش گرفت
به دریا ز تیغ آب و آتش گرفت
همه دشت باران ز الماس بود
همه کوه در بانگ سر پاس بود
فگنده سر نیزه جان ستان
یکی رانگون و یکی راسنان
زبس خون خسته ز می لاله زار
از آن خستگان خاسته ناله زار
تن پیل پرخونو بر تیر و خشت
چوشاخ قلم رسته هر کوه بگشت
که شد مرگ از آن خوار بر چشم خویش
سته گشت و نفرید بر خشم خویش
دل جنگیان شد ز کوشش ستوه
شکست اندر آمد به زاول گروه