32

در بیان فریب بازی محمد خان کوهی

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان فریب بازی محمد خان کوهی و جنگ نمودن با سردار صاحبان و هزیمت یافتن کوهی مذکور 

مبارز قلم تیز رقم، که معارک آرای سخن طرازیست، در میدان این مدعا چنین ترددات بیان می نماید که: در سنه ۱۲۳۸ صدر هرگاه محمد خان کوهی داخل داخل سرزمین هرات گردیدهف در ظاهر بنواختن طبل اتفاق و کمک سردار صاحبان می پرداخت، و در باطن قانون سازگری و موافقت بامرای هرات در نوا می آورد. تا اینکه بعد از چهار یوم سردار کهندل خان، باز بجهت ملاقات و استقبال کوهی مذکورف تشریف فرما گردیده. و سردار صاحبان، در باغ اسباب ضیافت و مهمانداری از اغذیۀ گونا گون و فروش بوقلمون مهیا وموجود ساخته و اتواپ سلامی تیار ساخته منتظر مقدم کوهی مذکور بودند.

سردار کهندل خان هنوز نارسیدهف که کوهی مذکور پیش از رسیدن سردار ممدوح، خر سواره و پیادها پیش روی خود ساخته و سواران پس پشت خود نموده، بموجب سازگاری امرای هرات، رخ نهاد اندرون قلعۀ هرات گردیده و عالیجاه خدا نظرخان ماما، که با کوهی مذکور همرکاب بود، بملاحظه این صورت، محو حیرت شده، مضطربانه معۀ عمله خودف جلو اسپان برداشته، از لشکر کوهی مذکور جدا گردیدند.

در این صورت مابین مامای مذکور، و لشکر کوهی، فساد (۱) برپای گردیده، از طرفین چند نفر مقتول و مجروح شده. آخر مامای مذکور، جان خود را کشیده، افتان و خیزان و گریزانف خود را در باغ با صد داغ حسرت، نزد سردار صاحبان رسانیده. و کوهی مذکور باین فریب بازی، طرف قلعۀ هرات رفته. امرای هرات، لشکر کوهی را در اندرون قلعه راه نداده، بیرون قلعه متصل دیوار حصار جای توقف دادند. فقط تنها بمعۀ چند نفر خواص محمد خان کوهی را در اندرون قلعه بردند.

در انوقت از اندرون قلعه، این چنین شلک اتواپ متواتر گردید، که رعد فلک در خروش، و گاو زمین در جوش لرزه آمده. سردار صاحبان، از شلک اتواپ مذکور یکبارگی در تحیر آمده، حیران این ماجرا ماندند، و رسالۀ تدبیر (۲) و اندیشه را مابین خود کشاده مطالعه می نمودند، و انواع انواع فقرات، بر صحیفه مصلحت نگارش میدادند.

درین اثنا گونا گون اخبارات رسیدند، بعضی میگفتند: که مضطفی خان زوری در قلعه ارگ (۳) هرات لوای بغی و عناد بر افراشته است. و برخی بیان می نمودند: که محمد خان کوهی، سردار کهندل خان و [ماما] خدا نظر خان را اسیر و دستگیر نموده، همراه خود در اندرون قلعه برده. 

---------------------------------------------------- 

(۱)الف:کوهی دست فساد

(۲)الف: تدبیر و دلاسه را .

(۳)آرگ = قلعۀ شاهی.


هرگاه اینچنین اخبارات مختلفه، بسمع سردار صاحبان رسیده، هوش و حواس خود باخته، فقرات نویس غم و الم گردیده، تجویز کردندف که الحال در باغ نشستن، دیده و دانسته، خود را در آتش جنگ سوختن است، که مبادا لشکر کوهی مذکور و لشکر هرات دیوارهای باغات را گرفته، مایان را محاصره نمایند، بعده جان کشیدن نتوانیم. بهتر است که ازین باغ خود ها را بیرون کنیم.

چون لشکر کوهی و هرات، از دیوارهای باغات بیرون آمدند، و بمیدان صاف رسیدند، همانوقت سردار شیر دل خان از روی جلادت و شیر دلی معۀ سپاه و عمله یکبارگی جلو اسپان برداشته و خود را بر لشکر کوهی مذکور رسانیدند. و بسیاری از لشکر کوهی زیر تیغ بی دریغ کشیدند. و در حین مقابله، لشکر کوهی فقط از شنیدن آواز مهیب بزن بزن جوانان لشکر سردار ممدوح، اسلحۀ حیات (۲) از تن خود دور انداخته، جرعه نوش بادۀ بیهوشی می شدند.

جوانان مذکور دست بریش دراز آنها انداخته بر زمین میزددند و سرهاش می بریدند. و لشکر پیادگان کوهی، ملک الموت را بچشم خود دیده، بجوانان مذکور بکما عجز 

------------------------------------------------------------------------- 

(۱)وغا:جنگ

(۲)الف: سلاح حیات.

و زاری میگفتند: که برای خدا ما را نکشیده، که مسلمانان اهل سنت و جماعت میباشیم. افغانان بزبان افغانی با انها مخاطب میشدند" ستاسی وژل لوی ثواب لری" (۱) افغانان همین میگفتند: که کشتن شما برای ما بسیار ثواب دارد، و سر انان را بیرحمانه می بریدند، و بفتراک اسپان خود می بستند، تا آنکه لشکر کوهی و هرات شکست فاحش  خورد. لشکر سردار موصوف،مظفر و منصور گردید، سرهای لشکر کوهی بر تخت صفر آورده، به پیش سردار پردل خان میگذاشتند. و از خدمت جنگ بیخود شده، بزبان افغانیه، بسردار صاحبان اظهار خدمتگذاری و جانفشانی و مردانگی خودها را کرده، تقاضای افزودی تنخواه میکردند(۲) . سردار صاحبان می خندیدند، و آفرین آفرین بجوانان میگفتند. و هر یک را بفراخور مردانگی و شجاعت ، بانعام لایقه و خلاع فاخره سر فراز و خوشوقت می نمودند.

بعد ساعتی هنوز غبار جنگ از فلک فیروزه رنگ بر طرف نشده بود، که امرای هرات، بجمعیت سوار و پیاده اندرون قلعۀ هرات برامده، بنواختن طبل جنگ پرداختند. سردار شیر دل خان باوجود ماندگی و هلاکت جنگ سابق [باهم]

--------------------------------------------------------- 

(۱)این خطابیۀ پشتو در هر سه نسخه غلط نوشته شده، مطابق محاورۀ پشتوی قندهار در متن قرار داده شد.

(۲)این جملها از ک عینا نوشته شد، اما در نسخه الف چنین است :" بزبان افغانیه بسردار صاحبان میگفتندک داسرونه دد شمنا نوستا

                                                       (در ص ۲۱۹)

عنان تابی را عار دانسته، عنان اسپ همت خود را معۀ عملۀ سپاه نصرت پناه (۱) جانب لشکر هرات گردانیده، و در میدان جنگ، ترددات دلیرانه (۲) و حملات بهادرانۀ بسیار نمود تا

------------------------------------------------------------------ 

(بقیه حاشیه ص ۲۱۸)

په کونه مندم، و گوره مرونه دغسی توری وهیف تاسی پر تنخواه زمور کونه شوروی- این سرهای دشمنان به کون شما بیندازیم ببیند مردان باین قسم شمشیر میزند و شما بر تنخواه مایان کون خود را شورش میدهد"

مرتب نسخۀ ک شاید این حملات را قصدا حذف کرده و خلاف تهذیب پنداشته است . در نسخۀ ب هم حذف شده و فقط بجای آن نوشته اند: سخنان بیهوده بسردار میگفتند". چون در نسخه الف متن آن موجود است ما حذف انرا جایز ندیدیم، و یقینا طرز خطاب آن از روی آداب کنونی عصر ما، خلاف تهذیب است، ولی باید دید که مولف بیچاره بزبان قرن بیستم حرف نمی زند، بلکه زبان و طرز ادای دو قرن پیشتر است و آنهم طرز خطاب مردم ساده و بدوی و بی تعلیم اما این طرز خطاب بخوبی واضح میگرداندف که افغانان دلاور و ساده و ازاد با چه سادگی و مساوات سرداران خود را می دیدند و خطاب میکردند! و حتی با شاهان مقتدر نیز چنین بودند و این نکته ایست که احساس اتکاء بخود و غرور قومی و خودی فردی و نظر مساوات افغانان ساده و آزاد را بخوبی نمایندگی میکند. پس حذف چنین چیزها که مخالف آداب امروزه است از اوراق تاریخ جایز نیست. و ما نمی توانیم مدعی باشیمف که اجداد ما دو صد سال با همین آداب و نزاکتهای محاوره و محاطبۀ تملق آمیز مروج کنونی حرف میزدند!

(۱)الف: نصرت انتباه       (۲)الف: ترددات دیوانه.


آانکه امرای هرات، پیاده وار در ششدر هزیمت، مات گردیده، فرار اختیار نموده، داخل اندرون قلعۀ شدند. و دوباره سر شورش و عناد از گریبان فساد بیرون نکشیدند.

درین اثنا مبارز آفتاب عالمتاب ترددات نور و ضبا نموده، منزل انداز مغرب زمین، و شاقان (۱) انجم در جنگ از میدان وغا، عنان تاب گردیده، بر منزل تخت صفر(۳) مستقر و صبح از انجا کوچ نموده، در چمن (۴) زار هرات که مفاصلۀ سه کروه دارد رونق افزای شدند. و با خوانین خودها هر یک عالیجاهان عبدالله خان اچکزئی (۵) و نایب ملا مومن خان غلزئی و رمضان خان هوتکی و حاجی خان کاکری شمع افروز بزم خلوت گردیده بیان نمودندف که محمد خان کوهی چنین  نرد دغا بازی باخته، و سالو خان نیز برای گرفتن لشکر میمنه و اورگنج رفته است، هرگاه سالو خان باجتماع قشونات به ان لب دریا آمده، و ازین طرف لشکر قلعۀ هرات خواهد شد. پس در میان دو لشکر گرفتار خواهیم شد، دران وقت جان کشیدن ازین دو عساکر بسیار مشکل!

---------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)وشاق=در تورکی  بمعنی امرد و بچه خوشروی است.

(۲)الف:گردیدند.  (۳)الف: تخت سفر.

(۴)ک: در چمن از هرات الف: مانند متن

(۵)در باره این رجال تعلیق نمبر ۲۱ را بخوانید.

انسب (۱) آنست که از دریا عبور نموده، در مکان میر داود منزل انداز شویم. اگر از ان طرف سالو خان امده، پس بمقابلۀ او خواهیم پرداخت. هرگاه لشکر هرات امده، هر اینه باو چنگ جنگ را در نوا خواهیم اورد، و از اندیشۀ دو لشکر فارغ البال خواهیم شد.

سردار صاحبان بمجرد دریافت این خبر وحشت اثر، نهایت مشوش گردیدهف خیال محال تسخیر هرات از سر کشیده و فکر نمودند، که مبادا ازین سو رانده، و از ان سو مانده شویم، و بر طبق مضمون بیت :

بیچاره خر آرزوی دم کرد

نا یافته دم و دو گوش گم کرد

مبادا ملک قندهار هم از دست برود. همان دم، لاله وار داغ مفارقت هرات، بر دل گذاشته، بمعۀ جمعیت لشکر خود مراجعت فرمای قندهار، و از دغا بازی محمد خان کوهی و سالوسی سالو خان ، دست افسوس چون مگس می سائیدند.