دوازده گرام مغز (معرفی کتاب)
از کتاب: مجموعۀ اشارات
این اثر بسیار مهم استاد شهرت ننگیال، از زمان نشر تا کنون، سر زبان هاست. افغان های زیادی راجع به آن گفته و نوشته اند؛ اما در زمینه ای که باور های الحادی و اخوانی جولان می کنند، لطف آثاری کمرنگ وانمود می شود که خالق آن، با وجود رعایت بی طرفی، اما در تنازع سیاسی، نقش فعال داشته است.
استاد شهرت ننگیال را می توان از آن نویسنده گان افغان برشمرد که در زمینه ی زبان پشتو، ژورنالیسم ادبی را نیز فزون ساخته اند. در این شیوه، لطف نگارش ژورنالیستی با قوت قلمی که ظرفیت طبیعی(ذاتی) نویسنده است، برخلاف نویسنده ای که این هنر را کسب می کند، واژه گان را جاندار می سازد.
بی نیاز به تلویحات من، آثار استاد شهرت ننگیال، زیاد هستند. افغان ها او را خوب می شناسند. با این حال، تعیین جایگاه آثار امثال او که بدون شک بُلند است، در نظر گرفته نمی شود. مردم ما با تمایل به نگرش کمیتی، گاه افراد و اشخاصی را عامی می سازند که جاه ویژه دارند.
در جریان چاپ، انتشار، خوانش و تبصره پیرامون کتاب «دوازده گرام مغز»، آن چه بیشتر بر آن توجه شده، قرار دادن این کتاب به سلسله ی شروح تاریخی ست. اکثر کسانی که پیرامون کتاب دوازده گرام مغز، نوشته اند، شروح نویسنده را آورده اند که به گونه ای اقتباس از آن است؛ اما من در کنار نگرش عامی بر این کتاب، نکات زیادی را متوجه شدم که در آشکار ساختن رویداد های بسیار مهم، حتی مثال ندارند.
برای اولین بار در کتاب دوازده گرام مغز، متوجه شدم که کودتای شهنواز تنی، یک برنامه ی کاملاً از قبل تنظیم شده میان روس ها و اعضای جمعیت و شورای نظار بود. طی این عملیات، پشتون های نظامی خلقی که متهم به گرایش قومی بودند، به گونه ای از سیستم حذف می شوند تا در جای خالی آن ها یعنی در خلای ایجاد شده، عوامل غیر پشتون که مایل به جمعیت، شورای نظار، فرقه ی 53 و حزب وحدت بودند، با انواع خیانت ها، دستان شهید داکتر نجیبب الله را کاملاً ببندند. چه قدر تاسف بار است که این وضعیت، به قدری تاثیرات سوء برجا گذشت که رییس جمهور یک کشور که قبلاً سابقه ی کار در خاد را داشت، نتوانست از زنجیره ی افراد مسلح فرقه ی 53 که میدان هوایی کابل را زیر نظر داشتند، خودش را به طیاره برساند و دچار سرنوشتی نشود که در سوی دیگر جبهه، برایش خط و نشان کشیده بودند. دست تنگی های شهید داکتر نجیب الله از همان جا، به کودتای شهنواز تنی بر می گردند. در صحبتی با استاد ننگیال، این موضوع کتابش را یادآوری کردم. او افزود که در این رابطه با شهنواز تنی، صحبت کرده است؛ اما آنان تا آن زمان هم گمان نمی کردند که چنین ابزاری، استفاده شده باشند.
حالا که این سطور را می نویسم، هدفم این است که بی تعادل ساختن سیستم، از دلایل مهم سقوط حاکمیت ها در افغانستان است. در چند سال اخیر، حکومت داکتر اشرف غنی احمدزی، به گونه ی دیگر، از نقش اکثریت، پاکسازی می شود. ظاهراً بانگ اعضای جمعیت و شورای نظار که گویا با باور های ضد پاکستانی، عمل می کنند، اثرات اکثریت، به خصوص در سکتور امنیتی را خیلی ناچیز ساخته است.
با سقوط طالبان، یگانه گروهکی که کمی سر و وضع مناسب داشت، اعضای جمعیت و شورای نظار بود. تداخل بیش از حد آنان در سیستم، عدم تعادل را به جایی رساند که در ناکارآمدی های واضح آن، حکومتی که در راس آن پشتون هاست، نمی تواند طرف های قومی خود را خوب تر درک کند. با تکیه ی بی اندازه به گروهک های داخل سیستم، ماجرا هایی تکرار می شوند که در حکومت شهید داکتر نجیب الله، اتفاق افتاده بودند.
در میان آثار ژورنالیستی سال های اخیر، کتاب دوازده گرام مغز، بسیار ارزشمند است. نویسنده که تجربه ی جهادی دارد و بعداً شاهد هرج و مرجی می شود که به ادامه ی جنگ های روستایی، زنده گی شهری مردم را هم برباد دادند، با کنار گذاشتن خودش از یک طرف جهادی، در موضع کسی قرار می گیرد که مایل نیست اوضاع مملکت را از دریچه های تنگ ببیند. بنا بر این در این کتاب، رد مسایلی هم یافت می شود که با تمایل به افغان های بی طرف قبل از هفت ثور، مطمع نظر بودند تا آنان با پشتوانه ی اعتبارات افغانستان قبل از جنگ، دوباره به کشور برگرداند. این طهارت فکری، در آثار افغان هایی یافت می شود که با پُشت سرگذاشتن جهاد و هرج و مرج حاکمیت تنظیمی، متیقن شده بودند وسایل کاربردی جهادی و مقاومتی، به درد زنده گی مدنی نمی خورند. متاسفانه در برابر این میلان ستوده، اما اکثر ارکان جهادی و مقاومتی، همچنان بر طبل جهالت می کوبند تا با فراموشی ادعای جهاد فی سبیل الله و دفاع از کشور، از سهم مردمی بخورند که عمداً به فقر کشانده شده اند.
کنایه ی «دوازه گرام مغز»، از کاستی موجودی ای حکایت می کند که بیشتر شامل حال کسانی می شود که صف زده اند تا قدرتی را که با کارت بیگانه، به دست آورده اند، با پافشاری و تعصب، به خانوده های خود شان نیز منتقل کنند.