138

اعتماد به خود

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

راه خود رو که رهروان رفتند

نه چنان رو که دیگران رفتند

به تو دادند چون نگاه نوین

جستجو کن بجوی راه نوین

آنچه رفتند رفتگان در سال 

شود اکنون به یک سحر پامال 

گر کمی سر به خود فرود آریم

راه دشوار پیش رو داریم 

طی این راه مرد می خواهد

عقل گردون نرود می خواهد

تو که بازوی بت شکن داری 

خون آزادگان به تن داری 

مانده میراث از کهن ایام

به تو آزادگی و غیرت و نام

سیل ها خاست از چهار اطراف

با تو دارد ز قرن، قرن مصاف

تو به هر خار خویش جان دادی

سخت مردانه امتحان دادی

پیش آن عزم و غیرت و تصمیم

خرد گردیده حادثات عظیم

باز کن راه را به نیرویت

شیروش تکیه کن به بازویت

راه دور است پیش باید  رفت

لیک با پای خویش باید رفت

گر نه این ره به خود بری پایان

می برندت کشان کشان دگران 

می کند آنچه در پی آنند

حاش الله درین مقام سپاه

نه تو باشی نه من نه سر نه کلاه

مرده باشیم و خاک ما بر سر

به که در نزد غیر فرمان بر 

چشم باشد و لیک بینا، نی 

دست باشد ولی توانا نی

وضع امروز نیست چون دیروز

که به تیرو کمان شوی  فیروز 

که به تیرو و کمان شوی فیروز

رفت عصری که گفت شیخ اجل

رهبر رهروان به علم و عمل 

و سعدی افتاده است و آزاده

کس نیاید به جنگ افتاده 

در جهانی که ما زنیم قدم

مرگ و افتادگی بود توآم 

کر کسان زمانه بیدارند

هر چه افتاد زود بردارند

هر که افتاد پایمال شود

معرض ذلت و زوال شود

اول این رهزنان تجربه کار

ناقه ی خفته را کنند مهار