مقدمه

از کتاب: لشکرگاه

چون به لشکرگه او آئینۀ پیل زنند 

شاه افریقیۀ را جامه فرونیل زنند


ملکی کز ملکان بوسه با کلیل زنند

میخ دیوار سراپرده بصد میل زنند


مسعود و لشکرگاه


ای خداوند خراسان و شهنشاه عراق 

ای بمردی و بشاهی برده از شاهان سباق 

ای سپاهت را سپاهان رایتت راری مکان 

ای زتوران تا به ایران بندگانت را وثاق 

ای جهانرا تازه کرده رسم و آئین پدر 

ای برون آورده ماه مملکت را از محاق 

اى ملک مسعود بن محمد کاحرار زمان 

بر خداوندی و شاهی تو دارند اتفاق 

هم بدان ره کاشتقاق فعل از فاعل بود 

سعد و چرخ از کنیت نام تو گیرند اشتقاق 

از همه شاهان چنین لشکر که آورد و که برد 

از عراق اندر خراسان از خراسان در عراق 

همچنان باز از خراسان آمدی بر پشت پیل 

کاحمد مرسل بسوی جنت آمد از براق 

ای خداوندی که نصرت گرد لشکرگاه تست 

چترت ایوانست و پیلت منظر و فحلت رواق

تا سفرهای تو دیدند و هنرهای تو خلق 

بر نهادند از تعجب قصه شاهان به طاق   

"منوچهری"



دودمان آل ناصر دو قرن کامل درین سرزمین زیبا و ازین سرزمین زیبا به بخشی بزرگ درین گوشۀ شرق جهانبانی کردند و نام نامی و نشانه های سترگ و گرامی از خود بیادگار گذاشتند که وصف آن را در ده قرن تاریخ مملکت در بزرگترین آثار تاریخی و در زیباترین قصاید خداوندان سخن مشاهده میکنیم . فرخی ها ، عنصری ها ، بیهقى ها و صدها  سخن سرایان بزرگ در مدح سلاطین عظیم الشان غزنه و در تعریف عصر درخشان مدنیت پرور و باغ ها و کاخ های مجلل ایشان بسیار گفتند و بسیار نوشتند و نوشته ها و گفته های آنها تا امروز و تا هر روزی که جهان باقی است باقی خواهد ماند.

در حدود ۹ صد سال است که تاریخ مسعودی و قصاید ملک الشعراء دربار محمود و چکامه های غرای شاعر سیستانی را میخوانیم ولی شواهدی در دست نداشتیم تا اقلا گوشه از آن گفته های نغز و پرشکوه را ثابت کند. بالاخره اتفاقات یاری کرد و در کرانه های هیرمند در جوار بست کاخی کشف شد و چشم دید سخن سرایان نامی یک دفعه رنگ حقیقت پیدا کرد. لشکرگاه کشف شد و با کشف آن پرده از مقابل نگاه ما برداشته شد. افتخار دارم که در بالا زدن این پرده سهمی دارم و شادم که اینک دست خوانندگان گرامی را گرفته و در پر تو این شمع کوچک در لشکرگاه بست وارد کوشک سلطنتی دشت لکان میشویم .

"احمد علی کهزاد"