111

ادبیات دری از آغاز قرن ۱۷ تا نیمه قرن ۱۸ (از ۱۶۰۰ تا ١٧٤٧ م )

از کتاب: ادبیات دری در نیمه اول سده بیستم ، بخش نخست
28 September 1987

از اوایل قرن ١٦ تا نیمه قرن ۱۸ تجزیه خاک های افغنستان ادامه می یابد در دوام لشکر کشی ها هرات کندهار و مشهد زیر فرمان صفوی ها میرود و کابل و مضافات آن به نام صوبۀ كامل جزو قلمر و امپراتوری مغول هند میگردد و بر بلخ و بدخشان شیبانی ها مسلط می شوند با از میان رفتن حکومت مرکزی و تجزیه کشور وضع اقتصادی اجتماعی و فرهنگی افغانستان دستخوش بحران سختی گردید. زراعت ، آبیاری و صنایع ملی متلاشی شد از جانب دولتهای اشغالگر عواید گمرکی و مالیات سنگین برخلق های ما تحمیل گردید و موازی با بهره برداری از نعم مادی زمین های اشغال شده بی توجهی زیاد در مورد حقوق انسانی مردم صورت میگرفت. مدارس كتابخانه ها و مؤسسات خیریه با وقوفات آنها از بین رفت. بهترین چرگاه ها برای ستوران سپاه بیگانه اختصاص داشت و بهترین کشتزارها در جنگ ها لگد مال شد.

در این مرحله دشوار برای مردم افغانستان در هند در دربار امپر توری مغول مخصوصاً از اوسط قرن ۱۶ ادبیات دری به درخشش چشم گیری رسیده بود و حتی منازل خانها و نوابهای بزرگ، محل تجمع سخنوران و علاقمندان ادبیات دری بود. در آن تحرک عظیم ادبی در پهلوی شعرای هندی کسان دیگری نیز قرارداشتند که زادگاهشان افغانستان بود استاد غبار از شعرای افغانستان که به هند رفته اقامت گزین شده بودند از آتش کندهاری ارزانی، امانی کابلی، الله یار بلخی، بیکسی غزنوی، جهانگیر هروی، تاش محمد کندزی، نیازی بدخشی، میر فخرالدین ،میمنگی، کمالي شبرغانی، ميرک هروی و غیره چهل تن را نا م میبرد . آثار شعرای ذکور در انکشاف ادبیات ملل هند تأثیر شایسته داشت و در پهلوی آن شعر دری از مواد فرهنگ هندی غنا یافت و رنگین گردید . فرار از زادبوم بنابر سبب های مختلفی از سده ۱۶ آغاز یافت. بیشتر شعرای قرن شانزدهم بدخشان به هند سفر کردند و علت آن یکی تهاجم فيودالهای شیبانی و هشتر خانی به آن منطقه بود که اکثر سخنوران استیلای بیگانه را تحمل نتوانسته به سوی هند که نسبت به دیگر مراکز نزدیکتر بود ، فراری شدند. علت دیگر عزیمت شعرای قرن شانزدهم به هند آن بود که امپراتوران مغول هند و مخصوصاً اكبر در سده مذکور نسبت به شیبانی ها و هشترخانی ها به پشتیبانی ادب دری و دلجویی شعرا که برای آرایش دربار و افزایش شهرت امپراتوری لازم بود بیشتر پرداختند و به ویژه آنانی را که با شیبانی ها ناسازگاری داشتند و از قلمرو خانهای مذکور فرار می کردند به گر می پذیر اشدند انگیزۀ سومین فرار بیکاری و بد روزگاری در زمین های تا راج شده و جنگ زده افغانستان، از جمله بدخشان بود. عارضی بدخشی شاعر قرن شانزدهم که از کاروان شعرای فراری سر باز زد چنین دلیل آورد

عارضی از پی روزی تو مرو جای دگر

آن خدایی که به هند است به بدخشان هم هست

و دوستی نیز در بارۀ این جستجوگران روزی در دیار دیگران گفته بود : 

چو دوستی سوی هند رفت آنکه از پی مال

غریب نیست گرش رنج و یأس پیش آمد

بداد نقد جوانی زکف زهی خسران

که پیرو مفلس و بی زر به ملک خويش آمد

زر سفید چو بردش سوی زمین سیاه

سیاه روی شد اما سفید ریش آمد.

بنابر علت هاییکه بر شمردیم در قرن شانزدهم از بیست و نه سخنور بدخشان دوازده تن را در هند می یابیم. از سفر کرده ها میتوان مدامی، محمد قاسم موجی (سال فوت ۱۵۷۱ م) ، مولانا ابتری، نیازی (تا سال ١٥٩٤ که سال تألیف هفت اقلیم است زنده بوده) خلیفه ابراهیم، حافظی خطیب، مخفی، قاضی نظام و فضل الله صبوحی (سال وفاتش ۱۵۶۵م) را نام گرفت. تنها نذری بدخشی به بخارا و واقفی به سمرقند رفت و در آنجا به شهرت رسیدند.

در سده ۱۷ و نیمۀ سدۀ ۱۸ نیز زیاده بر سببهای یاد شده شماری از شعرا را برای کسب دانش، با غرض بهره و رشدن از حمایت در بارها و پا برای پرورش هنر خویش در جنب رهنمایی استادان بزرگ شعر و استفاده از محضر شعرای نام آور وقت و یا کسب فیض از تلقین و ارشاد صوفیه معروف وطن را ترک گفتند به گواهی تذکره نصر آبادی و تذکره میخانه ، این شاعران قرن هفده افغانستان در هند می زیسته اند: میر محمدهاشم بدخشی ، و فای هراتی ، مولانا بهزاد کابلی حيدر خصالی و برادر بزرگش وجهی هروی مولانا وامق بلخی...علاوه بر شعرای مذکور شماری را در آسیای میانه می یابیم ، مثلا" نظمی بدخشی که در ماورالنهر ملک الشعرای دربار نذر محمد خان (١٦٤٠ - ١٦٤٧) گردید و حکیم لایق بلخی، یگانه بلخی ، مفید بلخی ، در دربار امام قلیخان (١٦۰٨ تا ١٦٤٠) میبوده اند. و میر چوچک علمی از سرپل قرار نگارش محمود کتابدار در بحر الاسرار ملک الشعراي دربار عبدالمؤمن شیبانی بود و در اوایل جلوس امام قلیخان وفات یافت.

در چنین احوال بعضی از شعرای هرات و بلخ و بدخشان به در بارهای صفوی کشانده شده اند، چون ميرک سبزواری ، محمد باقر سبزواری و فصیحی هروی که شاه عباس در سال ١٦٢١ م هرات آمد. شعر او را پسندید و وی را با خود به مازندران برد. و میرزا اعجاز هراتی که در نثر و نظم تمایل به طنز پردازی داشت و میر بقایی بدخشی.

خصوصیت دیگر این دوره که سیمای شعر را مشخص میساخت رواج بی حد و حصر تصوف بود ، تصوف این دوره عاری از هر گونه جوهر مبارزه و پیکار بود. شعراء در توجيهات صوفیانه سر نوشت جهان و انسان تسلی دل شکسته و نا امید خویش را جستجو می کرد و نکوهش نامه های دنیای مادی و هستی عینی را چون افیونی برای خویشی و درد مندان ما پوس دیگر می سرودند صايۀ يأس صوفيانه بر تمام ابعا دزندگی گسترده بود و موازی با وضعی که در هند جاری بود، یعنی افزایش حیرت انگیز شمارۀ مجاذیب و قلندران در افغانستان نيز ترک دنيا و زاویه  نشینی سخت در میان با سواد و بی سواد پسندیده افتاده بود اكثر شعراء صوفی و ریاضت کش و گوشه گیر بودند حافظ مزاری مجاور آرامگاه خواجه عبدالله انصاری بود میر حمدی سیستانی از مجاذیبی بود که سر و پا برهنه می گشت و آشفته کابلی در ۱۷۵۸ به مرض جنون در گذشت (سبک هندى) مناسب به بیان امیال سر کوفته و احساسات صوفيا نه شاعر ما و برای پروازهای دور تخیل او از دنیای مادی به جهان ذهن و اوهام ، استعاره تشبيه وزبان انعکاس سخت مجرد، بیگانه نما و ابهام آمیز را در اختیار داشت. بنابر آن شعر این دوره مطابق ارزش نما های سبک هندی سروده میشد که به علت نبودن زمینه پرورش را به بلند نداشت . نکته مهم دیگر در مورد خصلت ادبیات این دوره آنست که بر اساس جنگ رقيبانه صفویان و فیودالهای شیبانی و هشترخانی برای تصاحب هر چه بیشتر خاک های کشور ما که بر خورد تعصب آمیز مذهبی شیعه و سنی را در بطن خویش داشت و با فشاری امپراتوری بابری در زاویه دوم این مثلث دنیای شعر و ادبیات دری که سابق بر آن در قلمرو فراخی گسترش یافته چند بعدی و شامل عناصر فرهنگی گوناگون بوده به سوی متلاشی شدن میرفت و آهسته آهسته در چوکات ملی منحصر می گردید.

جنبشهای آزادی خواهانه توده های زحمتکش ما با دو نیرو مواجه بود

يكي فيودالهای داخلی فروخته شده به قوه های اشغالگر و دیگری اردوی زورمند آن دولت ها در دوام تقسیم خاکهای افغانستان ولایات شرقی و شمال شرقی (بلخ ، تخار ، بدخشان) تحت فرمانروایی حکام شیبانی، تیموری و محلی به تدریج ارتباط خویش را از مراکز اداری هند و ما ورالنهر گستند و شکل تقريباً مستقل را اختیار کردند. این حالت آرامش داخلی این مناطق را تأمین میکرد. در ولایات غربی و جنوبی تسلط دولت نظامی صفوی را اردوی نیرومندی پاسداری میکرد دولت صفوی قیام هرات، مقاومت اندخوی و کندهار و بلوچستان را فرو شکست و با غارتگری و دست درازی به مال و جان مردم که از سوی عمال صفوی صورت میگرفت توانست تا قرن ۱۸ جلوس مبارزات آزادی خواهانه مردم را بگیرد. مخصوصاً کشمکش امیرهای غلجایی و درانی برزمینهای قلات جنبشهای ملی را ضعیف ساخته بود. تنها در شرق کشور از آغاز قرن ۱۶ تا قرن ۱۷ قيامها فرو نه نشست. هر چند منتج به پیروزی نشد اما نبردهای آزاد میخواهانه را در جنوب کشور برانگیخت .

مخصوصاً از اواسط قرن ۱۶ جنبش نیر و مندر و شانی به سرکردگی با یزیدا نصاری مرد متصوف وصاحب طريقه مخصوص و مؤلف تصانيف مذهبی چون حالنامه وخیرالبیان بر ضد امپراتوری بابر آغاز یافت. پس از با یزید پسرش جلال الدین و بعد از او اجداد برادرزاده جلال الدین و سپس عبدالقادر پسر احداد یکی دیگر مبارزین را رهبری نمودند.

پس از شکست یافتن عبدالقادر از سپاه شاه جهان و وفاتش در سال ١٦٣٦ تاسی سال دیگر جنبش روشانی تقریباً خاموش گردید . بار دیگر در سال ١٦٦٦  آخند چالاک و باكوخان یوسف زایی مجداد پرچم مبارزه را عليه تسلط بابری به خاکهای افغانستان برافراشتند.


قیام میرویس هوتک در برابر گرگین در سال ۱۷۰۹ نخستین تلاش برای تلاش دولت مستقل افغانستان محسوب میشود. پس از مرگ میرویس در سال ۱۷۱۵ پیشوایی جنبش به برادرش عبدا لعزیز تکیه کرد که او را محمود برادر زاده اش کشت و محمود از ۱۷۱۶تا ۱۷۲۵ پادشاه بود. و محمود را اشرف به خون خواهی پدر به قتل رساند و اشرف نیز در سال ۱۷۲۹ در جنگ با سپاه نادرافشار کشته شد. پس از شاه اشرف شاه حسین هوتکی مدتی در برابر قشون اعزامی نادر افشار مقاومت کرد تا سر انجام در سال ۱۷۳۸ تسلیم شد.در سال ۱۷۱۷ عبدالله خان حکومت ابدالی هرات را اساس گذاشت که در سال ۱۷۳۱ به دست نادر بر افتاد. نادر تا سال ۱۷۴۷ فرمانده خراسان بود. دوره حکمرانی هوتکی ها در جنگ برای فراختر کردن قلمرو سپری شد. و به مسایل فرهنگی و در آنجمله به ادبیات توجه لازم صورت نگرفت .  در فرجام این بحث باید یاد آور شد که فقدان چنان مرکز اداری که تکثیر نسخه های دواوین شعرا را پشتیبانی نماید و در پهلوی آن پریشان حالی مردم که فرصت پرداختن به تلاشهای فرهنگی را کمتر داشتند باعث گردید که تک نسخه های مجموعه های شعر شاعران این دوره در آشوبها از دست برود و تا زمان ورود صنعت چاپ به افغانستان جز یکی دو نسخه از یکی دو شاعر چیزی به جا نماند، بنابراین اصل داوری بر شعر این دوره که بیشتر بر اساس چند نمونه نقل شده در تذکره ها صورت می پذیرد تنها میتواند تصویر مغشوشی از چگونگی وضع هنر شاعری را در اين یک و نيم قرن نشان دهد. پس به جز شعرایی که دیوان شان در دسترس بوده است درباره شعر دیگران سخن گفتن وقضاوت کاریست دشوار.