138

میخ پنجم

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی


شنیدم ز درویش روشن روان

که چون سفله را برکشد آسمان

بکوبد به گوشش دو میخ حدید

که حرف حقیقت نداند شنید

در آرد به چشمش دو میخ دگر 

که حق گردد از دیده اش مستتر

یکی میخ دیگر گذارد نهان

که چون حکم عزلش رسد ناگهان

کند برقفایش فرو تا به بیخ

که از چشم و گوشش فتد چار میخ

چو داری تو بر صدر عزت قرار

برآن میخ پنجم نظر بر گمار


بغداد