138

منشوری سمرقندی

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل شعرای زبان دری

نام وی احمد و کنیتش ابوسعد و نام پدرش محمد است و از ستایشگران سلطان بزرگ غزنه یمین الدوله میباشد.

این قصیده را در صفت آتش گفته چنانکه آب از و میچکد.

 یکی در یا پدید آمد زمین از مشک و آب اززر

معلق موج زرینش باوج اندر کشیده سر

نشیب و قعر آن دریا همه پررشته مرجان 

فراز موج او هر سو همه پرز هره از هر

نهنگ سندرو سینش بسیماب اندرون غلطان

دم تمساح زرینش پریشان از گلو گوهر

برخشد سراوبی رخ بغرد غور او بی دل

چو برق از میخ بر دریا چو رعد از کوه در کشور

فلک چون قصر مدهون گشت بروی کنگره زرین

در افشان هر یکی روشن چو قصر مردمد هوشن گر

چوچشم باز ازو روشن زمین و آسمان امشب

نقابی بست بر روی و بنا گوش تذرونر

گهی چون ابهر سیمین همی بر آسمان نازد

گهی چون ابریا قوتین همی نالد بابر اندر

زریرین گردد از رنگش بدریا در همی لولو

عقیقین گردد از عکسش بگردون برهمی اختر

تو گوئی همت خسرو برای نعمت زایر

یکى زرین فلک خواهد بر آوردن همی دیگر

بدست و تیغ وجام و جان میاسا از چهار آئین

چنانک از ناقه فتحت نیا ساید همی رهبر

بدست از مال بخشیدن بتیغ از کینه آهختن

بجام از باده نوشیدن بجان از مدت بیمر