کعبۀ دل
از کتاب: غزلیات هفتگانه
، غزل
05 February 2016
شراب گشته ام از بس که مست یار شدم
سپیدۀ سحری گشتم و غبار شدم
ز بس که لذت عشقش برون کشیده مرا
ز خویش رفتم و در پای او نثار شدم
به آسمان سعادت ز اوج تا به عروج
طواف کعبۀ دل کردم و خمار شدم
پناه عالم هستیست نور دیدۀ ما
بیا ببین که ز عشقش چی بیقرار شدم
مگو ز عقل و خرد زاهدا و باده بـده
که پیر میکده را یار رازدار شــدم
بلا و آفت و درد و غمش بجان بخرم
که از بلای خود این سان به غم دچار شدم