129

فقر

از کتاب: مروارید گمشده ، غزل
05 February 2016

هر کسی جرعۀ نوشید ز پیمانۀ  فقر
مست الطاف ازل گشت ز خُمخانۀ فقر

ارج والا نه گذارد به شهنشاه  جهان
هر که پوشید به تن جامۀ شاهانۀ  فقر

غرق دریائی  محبت  نتواند  گشتن
آنکه  ناورد به کف گوهر یکدانۀ فقر

منگر از چشم حقارت به فقیران شاهد
گنج بی رنج نهان  است به ویرانۀ فقر

هرزه گوئی مکن ای طالب دنیای عدم
به  بهای  دو جهان پا زده دیوانۀ  فقر

ز ریاء از چه به سر دعوی منبر داری 
بکن از صدق کمی خدمت شاهانۀ فقر

دیگر از برزخ رنگین جهان رخت ببست
«واهِب» آندم که نهاد پا به در خانۀ فقر