حمله های بابر بر هند
بعد ازشکستیکه بابر در ماورهٔ النهردید وباحالت زار بکابل برگشت خواست دامنه فتوحات وجهانگیری را بسوی هند کشاند وازمقابله رقبای قوی وآهنین یعنی اوزبکهای خود رارهاند بنابرآن بعد از سال (۹۲۵ه)تاخت های مهم خود را بر هند آغاز کرد و چنانچه بیاید پنج بار بران سرزمین تاخت ودر راه با قبائل پشتون مصاف داد وتاراج ها نمود وضمنأ قندهار را هم درین گیر و دار بتصرف آورد که اینک شرح تاخت های مهم بابر برهند(۲۸).
تاخت اول :
درسال ۹۲۵ ه بابر بعزم هند ازآب سند (نیلاب ) گذشت وتاموضع بهره که از قصبات پنجاب است خود را رسانید وبقول فرشته بقتل واسر مخالفین پرداخت و پیغامی هم به سلطان ابراهیم لودی پادشاه پشتون در هند داد که این حدود پیشتر هم درحیطهٔ اقتدار تیمور بوده و حالا هم حق زادگان وی است بابر اراضی مفتوحه راتا نهر پنجاب به حسین بیگ اتکه سپرده وبرولایت کهکران حمله آور گردید وقلعه پر هاله را با خزائن آن بدست آورد پس ازان ولایت مابین بهره وسند را به محمد علی سپرده خود بکابل برگشت. بابر شخص هوشیار بود وی توانست در مدت چندین سال حکومت کابل روحیات مردم وقبایل آزاد پشتون را بفهمند همچنان بابر درک کرده بود که فتح مملکت بزرگی مانند هند بدون قوهٔ این مردم که همسایه نزدیک آن مملکت ودر شهراه آن افتاده اند ممکن نیست .بنا بران درسفر اول زراه صلح پیش آمد و سیاست سبکتکین را پیروی نمود که بنام خویشی وقرابت با پشتون به فتح هند کامیاب آمد ودر لشکر کشی های وی سهم بزرگی راسپاهیان فاتح ونیرو مند این قوم بخود گرفتند بنا بران بابر در این سفر با مردم یوسفزی قرار دادی نمود که دختر یکی اوخواتین آنها را بخود بگیرد وباینصورت بعد از کمی قلعه بهره بدون مقاومت ودادن تلفات ازطرف بابر مفتوح وحکم شد که به اهالی وموال آنها کسی دست درازی نکند.(۳۱)
تاخت دوم:
دراواخر سال۹۲۵ه چند ماه بعد ازتاخت اول بابر باز عزم نمود که تالاهور رود درین وقت بقول فرشته قبائل یوسفزی راتاراج وزراعت آنها رانیز خراب کرد وچون از آب اتک گذشت خبر آمد که سلطان سعید از کاشغر متوجه تسخیر بدخشان گردید بنابر آن بابر فسخ عزم نمود ومیرزا محمد سلطان اویس بن منصور بن عمر شیخ میرزا را که نواسه برادرش بود با چهار سوار بسوی لاهوری فرستاد و خود وی بحفظ کابل متوجه گشت چون درراه خبر آمد که سلطان سعید مذکور ازفتح بدخشان روی برتاخت بنا برآن بابر قبائل پشتون خدر خیل را که برای گهداری آزادی قیام کرده بودند تاراج نموده و به کابل پس رسید .(۳۲)
تاخت سوم :
در تعیین تاریخ تاخت سوم ابوالفضل وفرشته وخافی بقول یکدیگر نزدیکند بوالفضل محرم (۹۲۵ه) وخافی خان وفرشته (۹۲۶ه) نویسد ولی حوادثی که درشرح تاخت اول فرشته نوشته ابوالفضل آنرا درذیل تاخت سوم ذکر میکند. بقول فرشته بابر درتاخت سوم باز قبائل پشتون راکه همواره درجلو فتوحات بابر مانع وحایل بودند تاراج نمود تابه سیالکوت پنجاب رسید و مردم آنجابدون مقابل تسلیم شدند ولی در سید پور مردم آنجا با حکومت پشتون ها ی لودی متفق گردیده وبابر مصاف دادند اما بابر درسید پور اثری از آدم ومعموری نگذاشت و مردم راکنیز وغلام ساخته واموال آنها رابتاراج برد وپس از آن بکابل برگشت.(۳۳).
تسخیر قندهار
طوریکه پیشتر هم نو شتیم درسال ۹۱۳ه قندهار موقتا بدست بابر وبعد از چند ماه پس بدست شاه بیگ ارغوانی افتاده ولی شاه بیگ می دید که بابر قندهار را ازدست دادنی نیست بنا بر آن دراول زمستان (۹۲۵ه ) بخیال اینکه اگر قندهار را از دست دهد صحنه برای حکمرانی داشته باشد هزار سوار را در آنطرف دره بولان از سیوی بطرف سند گماشت و مواضع کاهان وباغبان راتاخت نمود.
طوریکه شاه بیگ سنجیده بود در اوائل سال ۹۲۶ه قندهار رابه محاصره کشید واخیر باشاه بیگ مصالحه نموده و نموده وبسبب اینکه مرض تب درلشکر بابر پدید افتاده بود بالضرورت بکابل معاودت کرد (رجب ۹۲۶ه=جون ۱۵۲۰ع).
دراثنای محاصره قندهار خبر فوت جان میرزا به بابر رسید وعوض وی شهزاده همایون را بحکومت بدخشان گماشت و خود از کابل به عزم هند (تاخت سوم ) خود را آغاکرد .
بعد ازآنکه بابر از هند برگشت نگذاشت که شاه بیگ در قندهار در حرکت آمد وشاه بیگ را در قندهار محصور داشت شاه بیگ دران حصار پای فشرد و از شهزاده طهماسپ صفوی که به تخت اداره امیر خان بر خراسان حکمرانی داشت ولی بابر قبول نکرد تاکه شاه بیگ بتنگ آمده وشیخ ابو سعید پورانی (هروی ) را بغرض مصالحه ومعاهده فرستاد بابر نیز خواجه محمود وعبدالعظیم را درون قندهار ارسال داشت وبرین قرار دادند که قندهار را سال آینده به وی بسپارند .
شاه بیگ که ولایت ماورای کوژک وبلوچستان حوالی شوال (کویته) و سیوی(ماورای بولان) طرح اقامت افگند، و در ۱۳ شوال ۹۲۸ه کلید قندهار را ذریعه میر غیاث الدین نبیره خواند میر (نویسنده تاریخ حبیب السیر ) بدربار گسیل داشت و باین صورت قندهار در تصرف بابر آمد و شهزاده کامران به حکمرانی آن گماشته شد(۴۰).
اما شاه بیگ ارغون و پسرانش بعد ازینکه قندهار پدرود گفته توسن بخت را در اراضی سند و بلوچستان حالیه تا سواحل بحیرۀ عرب دواندند، با جامهای سند مصاف ها نمود و مدتها در آنولا حکومت کردند که شرح حال آنها درینجا وظیفه ما نیست. ولی مواریث ادبی و فرهنگی را از قندهار بسند نقل دادند و بسا از جال علم و اداره و فرهنگ با آنها از هرات و قندهار به سند منتقل شدند.
تاخت چهارم:
ابوالفضل تاریخ سفر چهارم بابر را بطرف هند بصورت تخمین (۹۳۰ه) نوشته و از تفصیل این سفر صرف نظر کرده ولی فرشته درین باره مفصلی میدهد:
در اواخر سلطنت لودی هند که امراء و اراکین پښتون با شهنشاه ابراهیم لودی مخالفت ورزیدند لاجرم اشخاص نامی و برجسته سلطنت افغانی لودی بهر طرف متفرق گشتند، و تزلزلی در ایوان سلطنت لودی پدید آمد، از آنجمله در سال (۹۳۰ ه) دولت خان لودی یکی از مشاهیر رجال پښتون در هند که باشاه ابراهیم اختلاف داشت کسانی را بکابل فرستاد و بابر را به فتح هند ترغیب کرد(۴۱)
بابر که از اختلاف امرای افغان در هند اطلاع داشت فرصت را غنیمت شمرد، و فورا بر هند تاخت آورد هر چند جمعی از پښتونهای مقتدر پنجاب که در آنجا دستی داشتند چون بهار خان و مبارک خان لودی و بکمن خان لوانی، در شش گروهی لاهور با بابر مصاف دادند ولی اختلاف و عدم اتفاق امرای مذکور را هم منهزم کرد و بابر لاهور را گرفته به دأب چنگیزی شهر را در داد و بعد از چند روز بر دیبالپور تاخت و آنجا را قتل عالم نمود ولاهور را به میر عبدالعزیز و سیالکوت را به خسرو و کوکلتاش و دیبالپور را به بابا قشقه مغول سپرده، و بسوی کابل شتافت(۴۲)
تاخت پنجم :
تاخت پنجم، جنگ پانی پت و فتح دهلی:
سلطنت لودی در هند بعد از تاخت چهارم بابر بسبب نفاق و خانه جنگی امرای دربار لودی سخت ضعف دید و ابراهیم شاه لودی نتوانست فتنه های خانگی را فرو نشاند، زیرا دولت خان لودی که مرد آهنین و قوی پنجۀ بود خود را وارث سلطنت و سهیم پادشاهی لودی می پنداشت، این شخص دلیر ولی عاقبت نیندیش که در پنجاب خود را قوت می بخشید، از دو طرف را رقبای زبردستی مواجه بود، پادشاه لودی دهلی ابراهیم و غاصب گورگانی کابل بابر، هر دو در صدد استیصال وی بودند، و بالعکس بابر هم در مقابل خود دو حریف قوی داشت که نخست آن دولت خان در پنجاب و بعد از و ابراهیم شاه لودی در دهلی بود(رجوع به منمظر نمره ۱).
بابر میخواست از نفاقیکه در دودمان لودی پدید آمده استفاده کند و نگذارد که قوای پښتون در هند باهم اتصال جویند و شاید با وسایل مخفی م وسائل نفاق را شدیدتر می ساخت بابر در سفر چهارم باجود نفاق قوای پښتون نتوانست، دو نفر حریف خود را درهم شکند، بنابران مدت دو سال در کابل به تقویۀ لشکر پرداخت و شهزاده همایون را که حکمران بدخشان بود باقوای شمالی مملکت خواست، هکذا خواجه کلان بیگ را که از طرف بابر در غزنه و زابل حکمرانی میکرد با تمام عساکر آنصوب جلب کرد، درینوقت قوای بابرکه عبارت از رزمجویان سمرقند و خراسان و بدخشان تا سیستان بودند در کابل تمرکز نمودند و بابر توانست با قوای محکم و دلیری از کابل بصوب هند حرکت کند.
روز حرکت بابر مصادف بود با غره صفر (۹۳۲ه) که این حرکت با مراسم با شکوهی اجرا شده و میرزا کامران از دربار بابر به حکمرانی قندهار گماشته شد و نظارت امور کابل هم بوی تفویض گردید.
قوای بابر در غرۀ ربیع الاول در کږه کوټ از آب سند گذشته و با سرعت زیاد پیش رفت و بر بهت آب جیلم را و نزدیک بهبو لپور آب چناب را عبور نمودند و روز جمعه چهارم ربیع الاول سیالکوټ را گرفته و قلعه ملوټ را مقر دولت خان بود به محاصره کشیدند، دولت خان روز (۲۴) ربیع الاول تسلیم و بابر که که روحیۀ نجیب پښتون را میدانست به نفس خود نوامیس قوای تسلیم شده قلعه ملوټ را حفظ کرد، و کتب خانۀ مهمی را که دولت خان و پسران وی داشتند تصاحب نمود و برخی از مکتب مهمه را به همایون داد، و بعضی را به شهزاده کامران بکابل ارمغان فرستاد، ابوالفضل و فرشته در وصف این کتب خان رطب اللسانند.
بابر باینصورت رقیب اولین خود دولت خان را از میان برداشت قوای پښتون را چون جلوانی و لودی و غیره بسبب معاملۀ ناموس کارانۀ که با دولت خان نمود بخود جلب کرد و روی بفتح دهلی و استیصال حریف دوم خود آورد، و قوای لودی که بسبب نفاق و خانه جنگی مدتها ضعف دیده بودند در جنگ مشهور پانی پت که یکی از خونین ترین جنگهای هند است روز جمعه ۸رجب (۹۳۲ه) در حالیکه شهنشاه آخرین لودی سلطان ابراهیم مطابق به عنعنات افغانی سر خود را هم درین راه نهاده و شهادت یافته بود، درهم شکست، و در حدود پنجاه هزار کس از قوای افغانی لودی در معرکۀ خونین با شهنشاه خود سر بازی نموده کشته گشتند، و بدینصورت آخرین ستارۀ درخشندۀ دودمان لودی و شاهنشاهی افغان بقتل ابراهیم شاه و فنای قوای او چشمک های آخرین خود را درسمای هند زده افول نمود، و بابر روز سه شنبه ۱۲ رجب (۹۳۲ه) بر اریکۀ شاهی دهلی نشست و اساس سلطنت گورگانی را در هند گذاشت(۴۳)
بعد ازین بابر بحیث شهنشاه هند شناخته می شود ووقائعیکه در چند سال بعد ازین در مدت سلطنت پدید می آید مربوط به تاریخ وطن عزیز ما نیست، فقط در صفحات آینده ما وقایعی را ذکر خواهیم کرد که بتاریخ وطن ربطی داشته باشد.