129

حضور دلبر

از کتاب: مروارید گمشده ، غزل
05 February 2016

از شوق لبت باده به گفتار آمد

وز خندۀ تو گل ز بر خار آمد


شد زنده سحر ز روی فرزانۀ تو

وز جلوۀ تو خنده با گلزار آمد


لب تشنه و دل خسته نشستم به رهت

تا لطف حضورت به من زار آمد


ای وای که از لذت وصلت مُردم

سر تا قدمم لرزه به یک بار آمد


بیرون نرود لحظه ای از خاطر من

یادی که ز تو دلبر عیار آمد


دیگر نتوان کرد علاج عشقت

کز جلوه ات ای شوخ ستمگار آمد


«واهِب» که نداشت هیچ امید وصلت

از آمدنت امید دیدار آمد