دوره دوم نثر نویسی

از کتاب: ادبیات افغانستان از قدیمترین دوره ها

طوریکه در دورۀ اول نثر فارسی تذکار گردید , سبک دوم نثر نویسی از سال ۶۲۸ هجری یعنی انقراض خاندان خوارزمشاهیان شروع شده تا اوایل قرن  دهم یعنی ۹۰۵ هجری ادامه می یابد . تمام این مدت شامل حکمرانی دورۀ مغول ها و تیموری هایی که قریب ششصد سال بر بلاد فارسی زبان حکومت کردند, می باشد. سلطنت مغلولیان بر محیط فارسی تاثیر عجیبی بخشید و همین سبب بود که در نثر فارسی تحول فاحشی رونما گردید؛ اگر چه همانطوری که علوم ادبیات به صورت آنی در یک محیط تبارز نکرده و نشو و نما نمی یابد. همانطور مضمحل نشده از بین نمی رود بلکه ادبیات یک قوم هم سیر تدریجی به کار دارد و بایست به آهستگی و تدریج ترقی کرده و یا دفعة تنزل یابد به همین سبب است وقتی که به مطالعۀ آثار عصر مغول بر خورد می کنیم , بعضی آثاری را می بینیم که در عصر و دورۀ مغول به رشتۀ تحریر در آمده ولی همان شیوه و سبک قدما را دار است لذا پیش از اینکه ما به خصوصیات و تحولات این دوره بپردازیم , لازم می افتد که آثار منثور این دوره را از نظر بگذرانیم .       از این لحاظ , در این دوره دو نوع کتب به مشاهده می رسد: اول کتبی که به پیروی از سبک متقدمین نوشته شده و دیگر کتبی که نسبتآ جدیدتر و متکلف تر به نظر می رسد. در زمرۀ آثاری که به پیروی از سبک قدیم نوشته شده , یکی «مرزبان نامۀ» ای است که اصلا به زبان طبری که نگارش یافته و بعد سعدالدین وراوینی در حدود سال ۶۰۷ الی ۶۲۲ هجری آن را به فارسی ترجمه نموده است . مرزبان نامه کتابی است مانند «کلیله و دمنه » که از زبان طیور و جانوران در آن سخن گفته شده است . این کتاب تماما به شیوه و پیروی از کلیله ودمنۀ ابو المعانی و ذوق و سلیقۀ او ترجمه شده است گویا مترجم مرزبان نامه مقلدی است که از کلیله و دمنه تقلید کرده است .       اثر دیگر این عصر همانا تذکرة الاولیایی شیخ عطار است . با صرف نظر از مقدمات فصول که به نثر مسجمع و فوق العاده متکلف نوشته شده  در دیگر حصه ها بسیار ساده و روان و خیلی کهنه و قدیمی است و هم بعضی حصص گلستان سعدی را می توان دلیل بر ادین ادعا خواند . از آثار منثور این دوره آثاری است که به نثر فنی متکلف نگارش یافته است این دسته آثار در این قرت اکثریت دارد . در آثار این وقت جانب لفظ بیش از معنی مراعات می وشد تا اندازه ای که حتی معنی قربان لفظ گردیده و نویسنده کوشیده است برای پرورش یک معنی الفاظ نو و کلمات رنگین ابدان کند . لذا حد اعلای تکلف و تصنع را در آثار خویش مراعات می کرده تا اینکه اثر مذکور از ادای مفهم بکلی دور افتاده و اصل موضوع درهم و پیچیده می گردید. از این نوع آثار یکی «نفثة المصدر » محمد بن احمد نسوی می باشد که در سنۀ ۶۲۲ هجری تألیف شده است .  این کتاب در کمال اشکال و تصنع انشاء گردیده است و مؤلف تمام قدرت و استعداد ادبی خود را در نگارش این نثر به طرف لفظ متوجه ساخته و جمله ای نیست که در ان یکی از صنایع بدیعی مانند جناس , اشتقاق و غیره به کار نبرده باشد مانند این عبارات « عظام را عظام لگد کوب شده , یمانی در قداب اقاب جایگیر آمده خناجر با حناجر الفت گرفته سلامت از میان امت چون زه کمان گوشته نشین شده امن و امان چون تیر از دست اهل زمان بیرون رفته ....» دیگر از آثار مهم و برجستۀ این دوره « لباب الالباب » محمد عوفی است . اهمیت تاریخی این کتاب بیشتر از قسمت نثری و ادبی آن است . مؤلف علاوه بر موضوع تاریخی کتاب خویش به آراستن الفاظ و پیرایه کلمات نیز توجه کرده است ؛ چنانکه در نثر این کتاب , سجع ایهام مراعات النظیر و استعاره بسیار دیده می شود. و هم لغات عربی زیادی استعمال کرده طوری که به جرأت می توان گفت در کتابهای سابق به این حد ترکیبات و الفاظ عربی استعمال نشده است . مؤلف این کتاب اولین کسی است که نثر فارسی را از سهولت و سادگی بیرون آورده و به آرایش های لفظی و معنوی پرداخته و بدین جها لطافت ان کاسته است ؛ است چون مؤلف در انشای این کتاب بیشتر متوجه لفاظی و عبارت پردازی بوده لذا کمتر مطالب تاریخی به دست داده است .همچنین خصوصیات دیگری که با نثر این دوره پیوسته است آوردن آیات و احادیث امثله و حکم و شعر شعر است که نویسندگان این عصر در آثار خویش جهت غلبۀ وصف و عدم توجه تام به معنی به کار می بردند ؛ چنانکه نفیس ترین نوع این گونه اثر همان مرصاد العباد « نجم الدین دایه »است که در علم تصوف و اخلاق ره رشتۀ  تحریر آمده است مؤلف موصوف در انشاء این کتاب آیات و احادیث و رباعیها لطیف و دیگر انواع شعر را از پارسی و تازی جای داده است و غالبا اشعاری هم از سنایی و دیگر استادان قدیم بدون  ذکر نام اوشان شاهد آورده است اثر دیگری که به این شویه و سبک نگارش یافته است « تاریخ جهانگشایی جوینی » است که موازنه سجع و تجنیس , اشتقاق و استدلالات از قرآن و حدیث وشواهد و امثال از شعر تازی و و فارسی و تحلیل شعر و تلمیح از آیات قرآنی  در سراسر نثر مذبور دیده می شود . سبکش بیشتر به عوفی شبیه است چه گاهی عبارات سلیس و لطیف دارد و عبارات خشن و متکلفانه و امیخته به تعسف و تعقید به کار می برد و همچنین در استعمال لغات و کلمات مغولی که بعد ها در سراسر کتب تاریخ معمول شده مقدم و پیش از اهنک است . بزرگترین تاریخ این دوره همانا « طبقات ناصری» است و مؤلف ان قاضی منهاج السراج جوزجانی می باشد  که لغات مغولی را در انشای خود استعمال کرده است و کلمه ن تات» به معنی تازیک و تاجیک یعنی فارسی زبانان در این اثر دیده شده است . فعلهای قدیمی در این کتاب بسیار کم استعمال می شود . پیشاوندی های فرا ؛ فرو , اندر , در , بر , فراز , قبل از اعال منسوخ گریده است . منهاج السراج مانند دیگر مورخین از قبیل «بیهقی » افعال انشایی و التزامی را به صیغۀ خبری استعمال نکرده و هم افعال را در پایان جمله ها مکرر نیاورده است . گویا نویسنده موصوف ماندد سایر نویسندگان و مورخین پیش از خود سخن نگفته بلکه شیوه و سبکی از خود ابداع کرده که مورخین صد سال بعد از آن پیروی نمودند تا اینجا صورت عمومی به تاریخ دوره ی دوم نثر نویسی نظر انداخته شد اکنون صورت اجمال ممیزات و خصوصیات این دوره را با انشاه و کتب آن بیان می کنیم .        ۱- همانطوریکه هجوم و حمله عرب بر ادب فارسی زبانان تأثیر افکنده کلمات و الفاظ تازی داخل زبان دری گردید و در نظم و نثر معمول گشت . استیلا و تهاجم مغول نیز عین همان تأثیر را بر زبان فارسی وارد آورد؛ چنانکه لغات و اصطلاحات ترکی , مغولی و جغتایی بسیار داخل زبان فارسی شده و در نظم و نثر و نامه نگاری فارسی متداول و مروج گردیده و آن لغات بیشتر عبارت است از اصطلاحات  نظامی , حقوقی , اجتماعی عمومی مثل یورش , چپاول , قراول و غیره از مصطلحات نظامی , ایلچی , یرلیغ , ایل و غیره از اصطلاحات حقوقی , ایاغ آقا و غیره از اصطلاحات انها در زبان نیست ع بلکه تعبیرات و عبارات مغولی نیز در زبان فارسی به یاد گار مانده است که به واسطه همین تأثیرات زبان فارسی سادگی و روانی اصلی خود را بلکی در این دوره از دست داد.         ۲- وقتیکه مغولها بر محیط فارسی تسلط یافته مظالم و شکنجه های گونا گون بر مردمان این سر زمینن روا می داشتند ادبا و نویسندگان این دیار دچار زحمات طاقت فرسا گردید و از آن سبب به یاس و ناامیدی مواجه شدند و طبعا محصولات قلمی انها پر از ناله و شکایت گردید؛ چه اینگونه طرز تفکر در نویسندگان و شعرای سابق چندان وجود نداشت بلکه زادۀ همین عصر است چون اشخاص تابع محیط هستند و عوامل محیطی و اجتماعی بر انها تاثیر دارد لذا افکار و گفته هایشان نیز مطابق مقتضای زمان و محیط انهاست ایشان نمی توانند خارج از چوکات زمان و محیط خویش بسنجند و بگئویند؛  بنابر این بایست تا اندازه ای در دایره محیط خویش فکر کنند والبته همین مفکوره است که به زبان قلم به صورت نثر یا نظم بر روی صفحه کاغذ عرض اندام میکند ؛ پس عصر مغول که یک دوره زالم و غیره افرا بوده بنا چار نویسندگان و شعرا زبان به شکایت تضرع ناله وزاری باز کردند و استمداد و تظلم خواستند از این رو در ادبیات فارسی  باب نوینی باز کردند که پبشتر در ادبیات متداول و معمول نبود .       ۳- به طوریکه در بالا اشاره شد اینگونه تعدی و تجاوز به حقوق مردم , نه تنها زبان شکایت و ناله به آنها دلد, بلکه افکار دیگر مانند بی اعتباری  و بی اعتنایی بر دنیا و ناچیز شمردن حیات ظاهری , عقیده و دلبستگی به حیات اخروی را در مردم تلقین کرد, و هم رفته رفته افکار تصوفی و عرفانی و توجه به عالم روحانی  و امور ماوراءالطبیعیه که قبلا در نثر فارسی راه یافته بود به حد اعلی شیوع یافت که از این لحاظ نه تنها شعر فارسی , بلکه نثر آ« نیز دچار کابوس , پیچیدگی , اسرار و تاریکی گردید.     ۴- نثر فارسی از فصاحت , شیرینی و سادگی که در سابق داشت به دور افتاد ؛ چه از یک طرف لطافی و عبارت پردازی جای ایجاز و روشنی سابق را گرفت و از طرفی استعمال صنایع لفظی مانند مراعات النظیر, مسجع , جناس و صنایع معنوی مانند ایهام , کنایه , استعماره , مجاز و تشبیه بی حد و اندازه داخل نثر گردید. همچنان مغلق نویسی و به کار بردن عبارات غامض ,  مبالغه و اغراق های خنک و دور از ذهن و آوردن امثال و گفته های مشکل عربی و پر کردن نثر از نظم های استادان سلف معمول  و متداول گردید.      ۵- دراز نویسی و اطناب بی فایده و ملال آور در نثر عرض اندام کرد . یک موضو بسیار کوتاه را به قالب الفاظ و عبارات مسجع و متوازی در آوردند که هر خواننده از خواندن آن خستگی حس میکند گویا روانی و اختصار سابق جای خود را به مغلق نویسی و اطناب واگذار شد و برای ادای یک مطلب کوچک و بسیط به اندازه ای پر گویی و حشو و زواید به کار بردند که در بسیاری از اوقات اصل موضوع در ببین  تکلیفات لفظی و تصنعات بدیعی نیست و نابود می گردید. چنانچه به مقایسۀ بعضی از کتباهای این دوره مانند «تاریخ و صاف » , تاریخ معجم » و « و جامع التواریخ » با کتب فصیح سبک متقدمین مانند « ترجمه تاریخ طبری » , تاریخ بیهقی » و « و قابوسنامه » این معنی به خوبی اثبات می شود .