تیوره ، کهسار مژگان، پرچمن
معمول اهالی محلی امروز کلمۀ غور را در مورد "تیوره" استعمال میکنند. غور، قراریکه پیشتر هم اشاره کردم از خود مفهوم جغرافیائی و تاریخی و اداری علیحده داشته .است غور خاص از نقطه نظر جغرافیای طبیعی علاقه ایست کهسار و تپه زار میان حوزه هریرود و خاشرود غرب آنرا شروع حاشیه جلگهٔ سیستان گرفته و از طرف شرق به رشته کوههای توده مرکزی افغانستان پیوست است. از نقطه نظر تشکیلات اداری اراضی غور حکومت کلانی را تشکیل داده و مربوط به ولایت هرات است. مرکز این حکومت کلان "تیوره" است ومربوطات آن بدین قرار است: حکومت درجه دوم چغچران مرکز آن کاسی، حکومت درجه سوم شهرک مرکز آن شهرک این حکومتی از خود علاقه داری دارد موسوم به علاقه داری فراه رود که مرکز زمستانی آن "غارک" و مرکز تابستانی آن او جوش (آب جوش) میباشد حکومت درجه دوم "تولک" و علاقه داری "پسابند" و "پرچمن" بصورت مستقیم به تیوره مربوط است.
غور در جنوب غرب افغانستان و در جنوب شرقی ولایت هرات بین خط جریان حصه علیای هریرود و خاشرود قطعه زمین پست و بلندی است مرکب از چند رشته کوه که فواصل آنها را موج تپه ها پوشانیده است زمین غور نسبت به شرقی آن یعنی هزاره جات پست تر است و این وضعیت از روی خطوط عمومی کوه ها و خط جریان یکدسته رودخانه ها که بطرف غرب و جنوب غرب شمال غرب جریان دارند واضح معلوم میشود یکطرف غور را کوه های بلند 4، 5 هزار متری و طرف دیگر را جلگه هموار سیستان گرفته که بیش از 800 متر از سطح بحر بلندی ندارد غور میان این دو افتاده و با نشیبی که سطح عمومی این گوشۀ افغانستان احراز کرده از گوشه شرقی غور مثلاً "سنگان" و"پسابند" تا کناره های غربی آن مثل "مژگان" و "لشکرگاه" (غیر از لشکرگاه هلمند) از نقطه نظر ارتفاع و آب و هوا و زراعت فرق زیاد دارد و اگر در یکی از نقاط وسط غور مثلاً "خیسار" یا درۀ "مژگان" به خط عمومی کوه ها نظر انداخته شود بصورت محسوس دیده میشود که تیغه کوهها بصورت عمومی بطرف غرب سراشیبی فاحش دارند. پس اگر چه در ظاهر امر غور کهستانی و پوشیده از کوه ها و تپه ها میباشد سطح زمین آن روی همرفته چقور و پست است و از همین جهت کوه ها در نظر مرتفع معلوم میشود.
بصورت عمومی مناصفه شمالی غور بیشتر تپه زار و مناصفه جنوبی آن بیشتر کهسار است. مناصفه شمالی نسبت به مناصفه جنوبی آب کمتر دارد. چشمه سارها، آبهای جاری دره های بدیع و تنگ قله های قشنگ و زیبا و مرتفع بقایای آبادی و عمران قدیمه و دهکده های امروزی همه در مناصفه جنوبی آن تمرکز دارد. از کناره های هریرود و از پای "بند بایان" تا درۀ "یخن" که "تیوره" در قسمت وسطی آن واقع است غور خشک و تپه زار و کم آب است. جز آب باریک فراه رود چیز دیگر دم راه نمی آید. دره سبز "یخن" در سایه قله های بلند کوه های "سنگان" و "پسابند" و قلهٔ "چهل ابدال" و بقایای خرابه های متعدد خود منظرۀحقیقی غور را بنظر جلوه میدهد از این دره بطرف جنوب تا کوه های "لارجی" و "دوبرار" که جدار جنوبی درۀ "مژگان" را تشکیل میدهد، این وضعیت و این مناظر ادامه دارد دامنه های جنوبی و جنوب غربی کوه مذکور بطرف "نوزاد"، "زمین داور" و "گلستان" فراه خمیده رفته است.
پنجشنبه ساعت 5 عصر به "تیواره" واصل شدیم خیمه های ما را روی فرش سبزه ها کنار آبی که از درۀ "خواجه غار" می آید نصب کرده اند. تیوره مرکز حکومت کلان غور به 128 کیلومتری "گذر پام" بین نقطهٔ انشعاب سرک غور و هرات، به 185 کیلومتری کاسی مرکز چغچران واقع است. تیوره در قسمت وسطی دره ئی افتاده که آنرا درهٔ "یخن" گویند و از شمال شرق بجنوب غرب ممتد است از حدی که سرک داخل این دره میشود تا خود تیوره 16 کیلومتر است. دره یخن روی همرفته گشاده و فراخ است و در حصه که "تیوره" واقع است، فراخ تر میباشد تیوره محوطه کهستانی است زمین آن سراسر تپه زار است. خطوط تپه ها را کشت و زراعت و قلبه کمی ملایم تر ساخته. پیشتر گفتیم که تیوره در حصه وسطی دره یخن واقع است. از گوشه جنوب شرقی درۀ دیگری در اینجا باز میشود موسوم به "خواجه غار" آبهای خواجه غار و یخن یک کیلومتر پایان تر از مقر حکومتی با هم یکجا .میشوند در مثلثی که میان سواحل راست و چپ رودخانه خواجه غار و حصه علیا و سفلی رودخانه یخن واقع است، تپه ها افتاده است. این تپه ها به رشته کوه های "پنج شاخ" در افق جنوبی و به "کوه سفید" در افق شرقی متکی میباشد. چون این تپه ها از ته دره های "خواجه غار" و "یخن" بلندتر و از تهدید سیلاب ها در امان ،بود آبادی های قدیمه روی آنها و متصل به کوه های عقب آنها آباد بود.
چون تیوره در حصه وسطی دره فراخی واقع است دو رشته کوه بلند شمال و جنوب آنرا محدود ساخته است رشته کوهی که بطرف جنوب واقع است و از فراز درهٔ "خواجه غار" شروع و تا آخر دره یخن میباشد "پنج شاخ" نام دارد و از عقب تپه بزرگی میگذرد که قلعه و مقر حکومتی روی آن واقع شده و از قلعه اخیر الذکر بخط مستقیم سه کیلومتر فاصله دارد کوهی که به شمال "تیوره" واقع و حدود شمالی حصه علیا و وسطی درهٔ "یخن" را محدود ساخته کوه سیاهی است که در مقابل تیوره آنرا کوه "تنگی چهک" .گویند این تنگی کوه مذکور را شق کرده و دره تنگی تشکیل داده که آنرا درۀ "سور" یا "سوری" هم گویند و به پای قله بلند "چهل ابدال" منتهی میشود گردنه کوهی که میان "پنج شاخ" و کوه "تنگی چهک" افق مشرقی تیوره را گرفته، کوهی است که مواد آهکی و کلسیت زیاد دارد و سفید میزند و آنرا کوه "سفید" گویند و از آخر درهٔ "خواجه غار" تا "کویان" منبسط است.
چهل ابدال
یکی از بلندترین قله کوهسار غور که از زمانههای قدیم نظر مؤرخان و سیاحان داخلی و خارجی را بخود جلب نموده قله "چهل ابدال" است که به شمال تیوره عقب جدار شمالی درۀ "یخن" فراز دره و علاقه "سوری" مانند مخروط گلابی در هوا بلند رفته است.
این قله را جنرال "فِریه" (فرانسوی) تقریباً صد سال قبل دیده و بنام "چلپ دالان" یاد کرده و دربارۀ آن چنین مینویسد: "... قله چلپ دالان یکی از بلند ترین قله های کره زمین (؟) است و به علاقه ئی که وارد آن شدیم حاکمیت دارد. قلهٔ مخروط پر برف، با عظمت مخصوص مقابل ما ایستاده و در پیرامون آن زیباترین خطوط کوه ها ملاحظه میشوند در حدود مناصفه ارتفاع اندازه احاطه دورادور آن 12 فرسنگ است دامنه های آن از جنگل و چراد اگاه های سبز و دهکده ها و سیاه خیمه ها پوشیده میباشد. نقاط مستحکم طبیعی زیاد دارد و رؤسای محلی برای پناه خود در موقع خطر قلعه های کوچک مستحکم ساخته اند..."
از روی سفرنامه جنرال "فریه" خوب معلوم نمیشود که این قله را از کجا و از کدام زاویه دیده است بهر حال وارد "تیوره" نشده و از "زرنی" حینی که عازم هرات بود، یا از جانب شرق و یا از جانب غرب آن عبور نموده است. در ماه اسد (آگست) که ما در "تیوره" بودیم در قله "چهل ابدال" برف دیده نمیشد. شاید برف در دامنه های جنوبی آن که از آفتاب چپ میباشد محافظه شود.
«هولدج» در کتاب خویش موسوم به "دروازه های هند" این قله را به تلفظ صحیح آن "چهل ابدال" یاد میکند و میگوید که راه "مرتفع و خوبی بطرف "خواجه چشت" رفته و این راه بعد از تپه های میان "زرنی" و "تیوره" در زیر سایه کوه قابل ملاحظه عبور میکند موسوم به "چلپ دالان" یا "چهل ابدال" که روایات زیاد اطراف آنرا فرا گرفته است ارتفاع این قله همانطوریکه "هولدج" نوشته از 12700 فت یعنی 4000 متر تجاوز نمیکند در قله این کوه زیارتی است و تمام کوه و قله آن بواسطه همین زیارت به "چهل ابدال" شهرت یافته است. "چهل ابدال" و "چهل ملنگ" در تسمیه بعضی قله های کوه های غور مدخلیت دارند چنانچه در قسمت سفلی دره "یخن" بالای تیغه کوهی که میان دره "یخن" و وادی "آنه" افتاده کوهی است موسوم به "کوه مزار" و یکی از قله های آنرا "چهل ملنگ" گویند و آنجا هم زیارتی میباشد.
مقر حکومت کلان غور در تیوره قلعۀ بسیار بزرگ مستطیل شکلی است که از عمران آن هم دوصد سال میگذرد تپه ئی که این قلعه روی آن آباد شده از نقطه نظر وسعت و موقعیت بهترین نقطهٔ تیوره است و قراریکه اهالی میگویند پیش از تعمیر قلعه بزرگ بقایای آبادیهای زیاد در اینجا وجود داشت و هنوز هم به جنوب قلعه بزرگ بطرف کوه پنج شاخ جنوب شرقی آن علاوه کرده اند. بازار تیوره هم در داخل همین قلعه بزرگ است و عبارت از 10، 15 دکانی میباشد. مال التجارهٔ خارجی را دکانداران بیشتر از قندهار می آرند. شکل خارجی قلعه هنوز بحال سابق خود باقیمانده است.
در خود تیوره و در دره یخن مخصوصاً در قسمت سفلی آن از عمرانات قدیم و دوره اعتلای غور شواهدی باقیمانده است. در خود تیوره با آبادیهای تازه ئی که از دوصد سال باینطرف شده خرابه های قدیم از بین رفته معذالک روی تپه های شرقی و جنوبی هنوز دیوارهای نیمه ویرانه و بعضی برجها است. یکی از ین دیوارها از دور چنین معلوم میشد که از خشت پخته آباد شده باشد. نزدیک که رفتم دیدم که از لوحه سنگهای شیست طبیعی است که از دامان کوه جمع شده و با گل محلی آباد گردیده است. این گل که با لوحه های سنگی کار شده بمراتب از گچ و چونه ما سخت تر و محکم تر است و فهمیده میشود که چطور با برف و بارانهای قرون متمادی مقاومت کرده است. در پای همین تپه های شرقی علاوه بر شواهد برجها، غندیهائی هم معلوم میشود سرهای سنگهای روی تپه معلوم میشود که شاید قبرستان قدیمه بوده که تحقیق این مسایل بسته به حفریات است.
چندین هزار سال پیش یا به قرین و تقریب نزدیکتر چهار هزار سال قبل از امروز که مهاجرت آریائیها از باختر شروع و قبائل مختلف آن در دره ها و وادیهای جنوب هندوکش پراگنده و مستقر گردید، قبایلی هم در امتداد هریرود و فراه رود یا "هرویو" و "فراداتا"ی اوستائی بحرکت آمده و از آن جمله قبیله ئی بسرزمین "کهسار و هزار چشمه واصل شد و کوه پشت کوه ایشان را مجبور ساخت که اینجا را به تلفظ اولیه زبان آریائی خود "گیری" یا "غیری" یعنی "کوه" یا "کوه ها" بنامند و "غور" همان نام قدیم است که با مفهوم صحیح و اصلیه خود تا حال باقی مانده است. این قبیلهٔ آریائی همان قبیلهٔ "سوری" است که در ترتیب اولیه اسم آنها کلمه "سوریا" (آفتاب) دخیل است و معنی "سرخی" را میدهد که در کلمۀ "سور" (سرخ) پشتو هم محافظه شده که از حرارت و سرخی سوزان آفتاب هم نمایندگی میکند اگر کسانیکه در غور بنام "زوری" یاد میشوند عبارت از سوریها باشند، آنوقت گفته میتوانیم که تا موقع ورود عربها در حصص غربی غور در "جبل الزور" دارای بزرگترین و مجلل ترین "معبد آفتاب" بودند.
مؤرخان اسلامی با وجودیکه از قضایای ورود قبایل آریائی در حوزه هریرود و فراه رود و منجمله قبیلهٔ "سوری" در کهسار غور دور افتاده اند، به آمدن اجداد سوری و شنسبانی ها واضح و صریح اشاره میکنند "بسطام" را که فردوسی "سر غوریان" میشمارد و طبقات ناصری هم بهمین وتیره از او یاد میکند، کسی است که اجداد او در "اوستا" ذکر شده است و همه پهلوانان و اشخاص نام آوری بودند که در آریانا و در تاریخ قدیم آن مشهور اند.
عصر 13 اسد است خیمه های ما کنار سواحل سبز و خرم رود خانه کوچک "خواجه غار" نصب است و در تابش آفتاب دیگر "تیوره" یا غور را به خوردترین ولی قشنگترین مفهوم آن تماشا میکنیم. در زاویه جنوب شرقی در مدخل دره خواجه غار قلعه های کوچک و مقبول در نشیب تپه ها افتاده است. آسیاب های کوچک در میان شاخسار درختان در گردش است. دهکده و دامان تپه هر دو سرخ میزند. تنههای چنارهای جوان خطوط عمودی سفید و شاخسار انبوه درختان قوی بید لکه های سبز تشکیل داده است کنار جریان آب در اطراف آسیاب ها، در پای تپه ها سیه خیمههای مستطیل شکل تیمنی (دهکده سیار) بهاری را هر طرف بمیان آورده است. خاک تیوره تمام ، تپه های زیبا، همه در چار دور پای این کوه بلند و بزرگ جمع است. این کوه و دامنه های قشنگ آن با داشتن تمام شرایط مساعد حیات مالداری جائی بود که در روزگار باستان موقعیکه تعیین آن هم بصورت دقیق مشکل است اجداد سوریها در آن متمرکز شدند . به تعبیر دیگر و به فهم نزدیکتر چنین میتوان گفت که اجداد امیر "کرور" و امیر "فولاد" و ملک "شنسب" و ملک "خرنگ" (که مأخذ اسلامی نام های شان را محافظه کرده) در پای همین کوه چهل ابدال در محلی که هنوز اولاده ایشان (سوری ها) در آنجا سکونت دارند مسکن گرفته و جنبش پهلوانان سوری از
دامنه های کوه "چهل ابدال" آغاز یافته است.
آفتاب نزدیک غروب است، نسیم لطیف و فرح بخش از روی قله های کوه ها و تپه ها میوزد. تیغه های کوههای "پنج شاخ" و "کوه سفید" و "تنگی چهک" و "کوه سوری" در تابش اشعه مایل آفتاب دیگر و لکه های سایه ئی که تولید نموده بیشتر پست و بلند معلوم میشود کوه پنج شاخ خیلی زیبا شده، برآمد گیهای کوچک مخروطی دامنه های این کوه در زیر شعاع آفتاب و انعکاس سایه آن هر کدام شکل کوه بچه جداگانه بخود گرفته و قله علیحده معلوم میشود.
در گرداگرد افق کهسار تیوره دیوار ،شکسته برج نیمه ویرانه اینجا و آنجا متفرق و پر اگنده افتاده و شعاع آفتاب به تدریج از ته دره،ها روی کشت زارها، دامنه تپه ها، تیغه کوه ها پریده و تنها در افق شمال غربی قله "چهل ابدال" در صفحهٔ لاجوردی آسمان برق میزند.
زار مرغ
در غور یا دقیق تر بگوئیم در علاقه "مندیش"، کوهی بود بزرگ بلند که و صاحب طبقات ناصری در جمله "راسیات جبال عالم" آنرا در مرتبه اول می شمارد و قبیلهٔ "سوری" که از آن نام بردیم بار اول در چراگاه های سبز و دامنه های خرم آن مسکن گزید و اولین مقر سلطنتی "غور شاهان" و بسا قلعه های مستحکم دیگر در پای و گرد و نواح آن آباد شد.
این کوه عالی و بلند همان کوه "چهل ابدال" است که از روزگار بسیار قدیم تا امروز افسانه و داستان و قصه و اسطوره بدورادور قله بلند آن چرخ میزند. سام زال، رستم، سیمرغ و نامهای بسا پهلوانان معروف دیگر که صحنه های حماسی ما جولانگاه ایشان میباشد بکوه زیبا و بزرگ "چهل ابدال" به "زار مرغ مندیش" که آنرا اینجا "اولمپ غور" میخوانم ربطی دارد و قراریکه داستان های قدیم ما را منهاج السراج جوزجانى 800 سال پیش شنیده و نقل میکند، در قله بلند و زیبای همین کوه در "آشیان سیمرغ" نیرومند ترین پهلوانان آریانا "زال زر" ، گویا "اشیل مندیش" و گویا "هرکول" غور تولد یافته است.
میگویند که در خانه "سام" سر حلقه پهلوانان باستانی آریانا، پسری تولد شد که موهای سرش مانند موهای پیر مردی سفید بود. سام ترسید و پسر خود را برده و در کوه انداخت و "کوه" را در اینجا باید دامنه های "زار مرغ" یا "چهل ابدال" تعبیر نمود. سیمرغ که از قله کوه از آشیان سنگی ناظر این واقعه بود، بال گشوده و پسر کوچک را به آشیان خود برد و در عوض شیر او را با خون پرورش داد. چند سال بعد سام پسر خود را به خواب دید و از کرده خود پشیمان شد و در صدد تفحص فرزند خود افتاد و به جستجوی او در پای کوه آمد. سیمرغ چون سام را در پیرامون کوه دید، او را شناخته با پسر او (که نزدیک به جوانی رسیده بود) خدا حافظی کرد و او را بطرف پدرش اعزام نمود و پری هم از شهپرهای خود به او داد تا در موقع خطر آنرا دود کند سام فرزند خود را شناخته و در آغوش کشید و بوسید و او را "زال" نامید و حکمران سیستان و نیمروز و زابل و کابل مقرر کرد و خود بجنگها مصروف شد زال حینی که در اقطار قلمرو مربوطه خود گردش میکرد عاشق "رودابه" (دختر مهراب شاه کابلی) شد و از ازدواج آنها نیرومند ترین پهلوان آریانا "روت تستخم" پهلوان روئین تن یعنی "رستم دستان" قهرمان کابل و زابل تولد گردید.
غور چه در زمانه های پیش از اسلام و چه در عصر اسلامی کانون پرورش و رهایش پهلوانان بود یکی از پهلوانان اوائل دوره اسلامی امیر "کرور"، پسر امیر "فولاد" است فولاد و کرور پدر و پسر کسانی هستند که میتوان ایشان را "زال" و "رستم" عهد اسلامی .خواند همانطور که زال و رستم کهسار آریانا را از خطر تهاجم تورانیها محافظه کردند، فولاد و جهان پهلوان "کرور" با ابومسلم خراسانی همدست شده و کوه پایه های خراسان را از سلطه سیاسی دولت بغداد آزاد ساختند. در زمان خانه جنگی های "غور" و "غزنه" (موقعیکه سلطان علاؤالدین حسین سام و بهرام شاه غزنوی مقابل شدند) باز یک جوره پهلوانان غور "خرمیل سام حسین" و "خرمیل سام بنجی" روی صحنه می آیند و صف پیلان و پیل آوران غزنه را می شکنند.
دوره نی به سواری اسپ
چون غور علاقه ایست وسیع و غیر از تیوره جاهای دیدنی زیاد دارد، آقای عبدالله خان [ملکیار] وکیل نائب الحکومه هرات از روی دلچسپی ئی که در معاینه امور اداری حوزۀ حکومت خود و آثار تاریخی و جغرافیائی آن دارند و ضمناً اینکه همراهان ایشان هم توانسته باشند حتی المقدور نقاط معروف غور را ببینند، طرح نقشه گردش دوره ئی را در غور بسواری اسپ در میان نهادند ویکی دو شب روی نقشه های جغرافیائی به کمک ریش سفیدان و بزرگان نقاط مختلف که در تیوره جمع شده بودند، (مخصوصاً به رهنمائی یکنفر قاضی که اسم شان فراموشم شده) خطوط حرکت خود را طرح کردیم و قاضی مذکور را بحیث رهنما با خود گرفتیم. این گردش دوره ئی در حدود 250 کیلومتر راه را در برگرفت و غیر از روزهای توقف ایام حرکت ما 9 روز طول کشید نقشه مسافرت ما چنین بود که از تیوره اول بطرف شرق از راه خواجه غار "درۀ چهاردر"، "خطیف" و "کچی کرد" تا "یامان" برویم و از آنجا پس به کچی کرد آمده قدری استقامت جنوب و باز جنوب غرب را پیش گرفته و در امتداد حاشیه جنوبی از "زرنی" و "نیلی" و درۀ "مژگان" گذشته و باین طریق تا کوتل "لخت" مسافرت خود را بجانب غرب ادامه دهیم سپس بطرف شمال داخل "لروند" شده و در "درهٔ حصار" تحقیقاتی بعمل آریم و از آنجا به استقامت شمال غربی به "پرچمن" فرود آئیم. از اینجا که آخرین نقطه غربی مسافرت ما بود بطرف شرق یعنی "تیوره" برگشته و در راه "ایستوی" ، "تولی" ، قلعه "خیسار" ، "دو رودی" ، "آنه" و حصه سفلی دره یخن را دیده و از جانب غرب دوباره به تیوره مراجعت نمائیم.
از تیوره تا یامان
یکشنبه 14 اسد ساعت دو و نیم صبح بسواری اسپ به راه افتادیم. دهن درهٔ "خواجه غار" در زاویهٔ جنوب شرقی تیوره بفاصله 3 کیلومتر افتاده و سر کوه های اطراف دره از تیوره معلوم میشود از تیوره تا اینجا راه باریکی در کنار کشت زارها، بغل جوها و در امتداد رودخانه "خواجه غار" کشیده شده، گندم درو شده و باد نشده و جواری هنوز سبز است. رودخانه آب زیاد ندارد و کناره های آنرا در هر گوشه درختان غلوی ،بید، صخرههای کوه سیاه خیمه های تیمنی زیبا و قشنگ ساخته است.
فالیز کاری هم است و خربوزه هم میکارند درختان بید در کناره های جویها مصفا قطار است و از هر گوشه و کنار چشمه ها جاری است. کوه ها سرخ میزند و آبهای عهد سوم طبقات الارضى رده هائی در طبقات مختلف قشر آن تولید کرده است. خواجه غار اصلاً زیارت و عبارت از چند مغاره طبیعی و چشمه آب گرم معدنی میباشد و تمام دره باین نام شهرت یافته است چون از تیوره دیرتر حرکت نموده بودیم، نان چاشت را در کنار چشمه و آب دره خواجه غار در سایه بیدهای بزرگ در مقابل مغاره های زیارت صرف نمودیم. در دهن یکی از مغاره ها کسی بنام حبیب الله هروی سطری بسیاهی روی صفحه سنگ نوشته که اگر با آب تر شود قدری خوانده میشود.
از زیارتی که دهن دره خواجه غار را تشکیل داده داخل دره شدیم. این دره از شمال بجنوب ممتد و نهایت تنگ است. آبی که از قسمتهای علیای دره می آید، در نزدیکی زیارت در کاسه بند کوچکی حوضی تشکیل داده و ماهی زیاد دارد. دره خاک زراعتی ندارد و جدارهای آنرا صفحات بزرگ و لشم احجار آهکی و کلسیت تشکیل داده و در همین احجار کلسیتی که با آب مقاومت نمیتواند باران مغاره ها تشکیل میدهد و این کیفیت در کوههای حصص جنوبی غور بکثرت دیده میشود. در ته دره غیر از مجرای آب جای دیگر نیست و راه بسیار باریک سنگلاخ بفاصله هر 500 متر روی پلهای باریک چوبی از یک کنار بکنار دیگر رودخانه میرود و در طول راه که 3 کیلومتر میباشد 7 ، 8 پل می آید. راه باریک و مشکل و دشوار گذار است یکجا از اسپ ها پایان شدیم زیرا اسپ هم به آسانی عبور نمیتوانست.
چار در
در آخر دره "خواجه غار" ساحه فراخی آمده و اینجا به استقامت شرقی درهٔ "چهار در" آغاز میشود جدارهای دو طرفه کوه از هم کمی دور میشوند و دره کسب وسعت میکند. خاک زراعتی و با آن کشت و کار هویدا میشود. به فاصاله 8 کیلومتری "تیوره" درختان بید و قلعهٔ کوچکی در دامان کوه سمت شمالی افتاده و آنرا "خرنگ" گویند شاخههای کوه دو جانب دره دندانه های تیزی تشکیل داده و در لب های جوی یگان بتۀ نسترن وحشی روئیده و هنوز هم یگان گل سفید آن باقی است. چشمه خیلی مصفا و سرد در پای کوههای شمالی قریب این دهکده واقع است. از اینجا گذشته دره فراختر میشود و تا نقطه ئی که بصورت اخص به "چار در" موسوم است یگان آبادی می آید.
چاردر، چهار راهی ئی است که از آنجا چهار دره به چهار سمت ذیل رفته است :
1- بطرف شمال دره "پشکران"
2 - بطرف جنوب دره "بشوره"
3 بطرف شرق دره "جوز" و
4- بطرف غرب درۀ "خرنگ" ،
که تا اینجا از ته آن عبور کردیم و اهالی تنها همین قسمت را هم "چاردر" گویند. این دره 12 کیلومتر از تیوره فاصله دارد.
دره جوز
دره شرقی را "جوز" گویند، بعد از "چهاردر" داخل آن شدیم. دهکده "چاردر" در زمان قدیم هم آبادی داشته و موقعیت مهم سوق الجیشی آن متقاضی است که اینجا آبادی بوده باشد. برج ها و خرابه هائی بشکل غندی بار اول در اینجا دیده میشود. از روی شکل و رنگ و موقعیت غندیها روی تپه ها و بقایای برجها معلوم میشود که آبادیهای متراکمی در اینجا وجود داشته است. در دهن دره "جوز" بطرف راست متصل به راه دهکده ایست و یک پارچه دیوار قشنگ با تزئینات مخصوص لوزی دیده میشود از آن بعدتر بصورت عمومی در اصول عمران و تزئینات آبادیهای قدیم غور حرف خواهم زد این پارچه دیوار کهن با تزئینات و رنگ نخودی که دارد در صفحه لاجوردی آسمان خیلی زیبا و قشنگ است. آب باریک کم شده و ته دره بلند شده میرود زراعت آبی کم و دیمه شروع میشود. گندم در اکثر جاها هنوز سبز است تا اینکه دیمه کاری هم کم میشود. چشمه آب لطیفی میآید و بعد از آن دره خشک و سنگلاخ است. و این وضعیت تا "کچی کرد" و از آن گذشته تا گردنۀ "خطیف" که حدود اداری میان "تیوره" و علاقه داری "پسابند" ، "بایان" و "کاکری" میباشد و 21 کیلومتر از تیوره دور است، ادامه دارد.
از گردنه خطیف بطرف شرق افق وسیعی مدنظر گسترده میشود. یکی از قله های مخروطی کوه "کلپی" بفاصله دو کیلومتر بطرف راست بالای دهکده کوچکی در هوا بلند رفته و باقی دامنه کوه افق جنوبی را محدود ساخته است. حاشیه شمال شرقی را رشته تپه ها و عقب آن را خط کوهی گرفته که بطرف شرق ممتد است. بفاصلۀ 4 کیلومتری گردنۀ مذکور دهکده خطیف واقع است و پیرامون و اطراف قریب آنرا چمن زار سبزی گرفته است. از گردنۀ خطیف به بعد در امتداد پای تپه هائی که در سایه کوه بلند "کلپی" افتاده غندیهای خورد خورد زیاد است. هکذا شواهد و بقایای خرابه بعضی قله ها مشاهده میشود این غندی ها تا خطیف و از آن گذشته تا "یامان" ادامه دارد و تعداد آن از هزارها تجاوز میکند. خطیف دهکده ایست بسیار کوچک و اهالی آن تیمنی است. خانه های محقر گلی زمستانی و سیاه خیمه های آنها متصل هم واقع شده و اطراف و جوانب آنها را چمن های سبز و چراگاه ها فراگرفته است.
در دامنه های کوه های غرب و شمال غرب هم حد بحد غندی های مصنوعی افتاده و فاصله بفاصله جلب نظر میکند حدود شمالی را کوه "پسنگان" و افق شرقی آخر صحنه را سلسله کوه بلند و زیبای "پسنگان" گرفته و قله نوک تیز آن تحت تابش آفتاب دیگر سرخ .میزند در امتداد راهی که از گردنه خطیف تعقیب میکنیم، فراز خانه های دهکده خطیف بطرف چپ در دامنه های کوه "پسنگان" بقایای برج ها و آبادیهای قدیمه "سیبک" بصورت خط مستقیم بطرف یکی از گردنه های کوه مذکور بالا رفته است.
از خطیف تا دهکده "یامان" 5 کیلومتر است راه گاهی از پای تپه ها و گاهی از روی چراگاههای سبز میگذرد در امتداد راه سلسله غندیها یعنی بقایای آبادیهای قدیمه چندین بار قطع و باز شروع میشود ساعت 5 عصر به "یامان" رسیدیم.
یامان یا یمن
حینیکه قافله ما به "یامان" رسید در تجسس محلی برای گذرانیدن شب افتادیم و آخر در سایه یکی از قلعه های ویرانه خیمه های ما را نصب کردند. پروگرام فردای ما چنین است که باید وقت حرکت کنیم و باین ترتیب جز همین یک ساعت تا شام و نیم ساعت هم فردا صبح قبل از حرکت دیگر وقت نیست، بنابرین بمجرد توقف قافله خرابه زارهای سمت شمال غربی را کم و بیش معاینه نمودم. این خرابه ها ساحهٔ وسیعی را گرفته اما به خرابههای شهری نمی ماند. زیرا بهم پیوست و متصل نیست بلکه واضح بقایای قلعههای مستحکم و منفرد را نمایندگی میکند که بفاصله صد متر و دوصد متری یکدیگر بدون کدام ترتیب و پلان معین افتاده اند و مجموع آنرا اهالی "تیمنی" به علت کثرت بقایای دیوارهای نیمه ویرانه "گله دیوال" گویند. خرابه های "گله دیوال" شکل معینی دارد. عموماً روی تل خاک مخروطی دو پارچه دیوار به ارتفاع 8، 9 متر دیده میشود.
از روی بقایای دیوارهای موجوده معلوم میشود که برجهای بعضی قلعه ها پلان مربع و بعضیهای دیگر پلان مدور داشته و کمانهای کلان ساده در آنها کشیده بودند که مدخل قلعه را تشکیل میداد قرار اکثر احتمالات هر یک از ین قلعه ها بیک شخصی تعلق داشته و مواد عمرانی عموماً خشت .است. تهداب و قسمتی از دیوارها سنگکاری هم دارند در قسمتهای ضخیم دیوارها پارچه های چوب زیاد دیده میشود و این اصول برای دفع شکست دیوار خیلی مفید ثابت شده است. باین ترتیب بقایای چندین قلعه را یکی بعد دیگر دیده ضمناً داخل یکی از سیاه خیمه های تیمنی را هم مشاهده کردم در دروازۀ خرگاه انواع مختلف پارچه های کوچک فلزی، زنگوله ها و دیگر چیزها را آویزان کردهاند. علت آن این است که اگر شب حیوانی به سیاه خیمه تماس کند آواز بلند شود و بیدار شوند.
علاقه پسابند
"یامان" یا "یمن" که وارد آن شده ایم جزء علاقه ایست موسوم به "پسابند" (یعنی "پشت کوه") و علاقه داری بسیار بزرگی میباشد که مرکز آن بواسطهٔ مردم مالدار سیار است و گاهی در "ناوۀ کاکری" و گاهی در "یامان" میباشد. این علاقه را از طرف غرب گردنه "خطیف"، از طرف شرق کوه بلند "پسنگان" و علاقه های "سپین بز" ، "روف"، "تل مستان" ، "بیلتو" ، "خوینه" ، و "دایکندی هزاره" گرفته است شمال آنرا درهٔ علیای "یخن" و کوه "پسنگان" گرفته و از طرف جنوب به قریه های "کندلان" ، "خواجه باز" و "پیرک" زمینداور متصل میباشد تقریباً 120 خانه هزاره دایکندی منحیث تشکیلات اداری داخل علاقهٔ "پسابند" آمده است.
قله بلند کوه پسنگان که از طرف شرق بر تمام صحنه حاکمیت دارد از 4000 متر بلند تر است. آب و هوای این علاقه نسبت بمرکز غور به مراتب سردتر است و زمستان خیلی طولانی و شدید دارد و برف به اندازه ئی میشود که تردد را از یک دهکده به دهکدهٔ دیگر مشکل و حتی غیر ممکن میسازد گندم در تیوره درو شده بود و اینجا هنوز سبز است. در این علاقه و مخصوصاً در گرد و نواح دهکدهٔ "یامان" اشجار کم و عبارت از چند دسته درخت بید .است به شهادت اهالی در زمانه های گذشته جنگل بید تمام این علاقه را از درهٔ "سیبک" تا "یامان" فراگرفته بود. آب باریکی از وسط وادی بطرف شرق جاری است که کمی دورتر بطرف جنوب مایل میشود و بنام رود یا جوی "الماس" مشهور است. اهالی دره "سیبک" را "کرسی" و باشندگان مجاور خرابه های "یامان" و پای کوه "غارک" را "حسن جانی" گویند.
صبح پیش از ینکه قافله بار بندد و رفقای ما آماده حرکت ،شوند، به بلندترین نقطهٔ دهکده "یامان" که فراز تپه واقع است بالا شدم افق چهار طرف تحت نظر منبسط است بطرف غرب و شمال غرب آبادیهای شیلهٔ "سیبک" بجانب شمال "سرخ نو" و بطرف جنوب "سرخ نو" بالای غندی های بقایای آبادیهای قدیمه برجستگی ئی است که آنرا "تخت انتر" گویند و از اینجا تا سه کیلومتر دورتر بطرف شرق خرابههای شهر "یامان" دامنه دارد.
از یامان تا در زآب
روز دوشنبه 15 اسد ساعت 8 صبح از "یامان" حرکت کردیم و با پروگرامی که نقاط عمده را آنرا شرح دادم لازم بود که تا "کچی گرد" تقریباً 10 کیلومتر راه دیروز را عقب بیائیم لذا از خطیف و گردنۀ آن مجدداً عبور کردیم و به "کچی گرد" رسیدیم. اینجا سه راهی می آید یکی بطرف غرب به "چاردر" ، دیگری بطرف شرق بطرف "یامان" ، این هر دو راهی است که در رفت و آمد خود طی نمودیم و سوم هم راهی است که بطرف جنوب، جنوب غرب از فراز گردنه ئی بطرف "ورشک" و "زرنی" و "نیلی" میرود.
در "کچی گرد" چند قلعه قدیمه است و در یکی آن یک پارچه دیوار خیلی قشنگی تا حال محافظه شده است. سنگ کاریها و پارچه های بروج و دیوارهای این قلعه ها و حتی تزئینات بالای تیرکشها از بین نرفته است هیئت فنی بکمال خوبی پلان و تزئینات و سبک عمرانی آنها را مطالعه میتواند.
از قلعه ها گذشته به کوتل "ورشک" که 3000 متر ارتفاع دارد، بالا شده و به استقامت جنوب و جنوب غرب به دره خشک و بایر فرود آمدیم. چندی نگذشته استقامت غرب را پیش گرفتیم تا اینکه به دهکده کوچک و زیبای "ورشک" که 13 کیلومتر از "یامان" فاصله دارد، رسیدیم.
ورشک
"ورشک" موجوده بالای پوزه کوه عبارت از چند خانۀ دهاتی، جوی باریک آب و چند درخت بید است. اینجا روی پوزه کوه خرابه های چندین قلعه مربع شکل با دیوارهای کلفت و ضخیم وجود دارد. سنگهای خیلی بزرگ در تهداب این قلعه ها کار شده و تا ارتفاع سه متر سنگکاری منظم معلوم میشود. بقیه دیوارها را پلستری از گل زرد پوشانیده است خانه های امروزی دهکده از مواد عمرانی قلعه های قدیمه آباد شده است نان چاشت را اینجا صرف کردیم.
چند کشتزار کوچک جواری و تنباکو و بعضی بیارههای خربوزه دیده میشود. بطرف جنوب قلعه کوهی است و بالای آن همواری ئی میباشد که اهالی آنرا "گردان یمن شاه" گویند. اینجا را محل مشق پهلوانان داستانی شاه مذکور میشمارند. 500 متر پایان تر از "ورشک" بطرف غرب قلعه ایست سنگی موسوم به "قلعهٔ ملک انتر" . این قلعه فعلاً مربع معلوم میشود. دیوارهای آن هنوز تقریباً ده متر بلندی دارد، تزئینات مارپیچ هنوز در اطراف تیرکشهای دیوارهای سمت مشرقی و شمالی آن دیده میشود از اینجا به بعد در راست و چپ دره روی پوزه ها و برجستگی ها بقایای چندین قلعه دیگر موجود است.
بشوره
بفاصله 16 کیلومتری یامان دهکده و آبادی منبسط تر دیگری می آید موسوم به "بشوره". اینجا هم چهاراهی است و از آن راههائی به چهار طرف کشیده شده. یکی آن همین است که ما از آن آمدیم دیگر آن بشمال غرب بطرف "چاردر" میرود. سومی در گوشه جنوب غربی کشیده شده و بطرف "سرمازود" که تعقیب خواهیم نمود و چهارم آن زاویهٔ جنوب شرقی بطرف "اورپتو" رفته است. راه "سرمازود" از خود "بشوره" بفاصله 3 کیلومتر در کوتلی بالا میشود که آنرا کوتل "اورپتو" گویند و شخی زیاد ندارد.
در "بشوره" مخصوصاً بجانب غرب بقایای آبادیهای قدیمه زیاد دیده میشود و بشکل غندیهای زردگون در میان کشتزارهای شبدر و گندم جلب نظر میکند. این ها بعقیده اهالی محلی آثار عمرانات پیش از اسلام است در امتداد رشته کوه های جنوبی و شرقی بقایای قلعه های سنگی زیاد است. دهکده ئی موجود است که 30 خانه بیشتر ندارد و سیاه خیمههای آنها هم بهمین تعداد در دامان کوه های مذکور نصب است. از روی کثرت بقایای عمرانات قدیمه گفته میتوانیم که جمعیت در نقاط آبادان غور در دوره اعتلای آن نسبت به امروز خیلی زیاده تر بوده و در هر جائی که امروز دهکده کوچکی موجود است در قرون ،5، 6، 7 هجری قلعه های مستحکم و باشکوهی وجود داشت که امروز اگر اهل دهکده تماماً جمع شوند سنگهای تهداب آنها را در یک نقطه جمع نمیتوانند.
قلعه هائی که تا حال در "چاردر" ، "یامان"، "خطیف" ، "کچی گرد" ، "ورشک" و "بشوره" دیدم همه تقریباً به یک سبک ساخته شده اند. تنها تزئینات اطراف تیرکشها کمی با هم اختلاف دارند از نقطه نظر معماری قلعه "کچی گرد" و از نقطه نظر عظمت موجوده قلعه "ملک انتر" در گورشک" قابل ملاحظه است. تزئینات هم بیشتر در همین قلعه محافظه شده است.
از کوتل "اورپتو" روی فلاتی بالا شدیم ته دره ها عمیق نیست. کوه سیاه بریده بریده افق جنوب و جنوب غرب را محدود ساخته است. راه در میان تپه ها و ته گودالهای خشک و بایر پیش میرود حرارت آفتاب بعد از ظهر محسوس میشود.
سرمازود
"سرمازود" در حدود 25 کیلومتری "یامان" واقع است و اینجا را شروع درهٔ "نیلی" میخوانند. "سرمازود" در ته دره و متکی به حاشیه کوه است و نسبت به نقاط پایان دره بلند تر است. کوه بلندی در افق مقابل بطرف غرب معلوم میشود. اینجا را از ین جهت "سرمازود" گویند که سرمای زمستان زودتر در آن محسوس میشود و نسبت به حصص سفلی دره "نیلی" سردتر است. از "سرمازود" به بعد داخل دره "نیلی" شدیم شروع این دره سبز و به تدریج سبزتر شده میرود و 11 کیلومتر دورتر "درزآب" می آید.
درزآب
"درزآب" از "یامان" 36 کیلومتر فاصله دارد شام اینجا رسیدیم و شب همین جا متوقف شدیم. "درزآب" سبزترین نقطه درۀ "نیلی" ، محلی است نسبتاً و گشاده فراخ آبی در اینجا جاریست که منتهی به "خاشرود" میشود. دهکده و خانه های زیادی در اینجا دیده میشود. بطرف جنوب در دامنه کوه خرابه هائی بشکل غندیها معلوم میشود. در گوشۀ جنوب، جنوب شرقی آن تنگی ئی است که آب باریکی از آن می آید. از ته این تنگی راهی بطرف "گله بید" رفته است. مردم "درزاب" تیمنی هستند. (جناب محمد اکبر خان برادر رئیس خزائن که در "ورشک" بدیدن وکیل نائب الحکومه هرات آمده بود، در بقیه مسافرت با ما بودند.) در "درزاب" از نزد اهالی محلی یک هیکل کوچک برنجی سواری بالای شیر و یک دیگ چودنی و یک جام کار غزنی دستیاب نمودم که قیمت آنرا بصاحبانش پرداخته و برای موزه هرات خریداری نمودیم در "درزاب" گندم و جواری بسیار خوب نمو میکند و درخت های زرد آلو هم دارد.
از درزآب تا سر مژگان
روز سه شنبه 16 برج اسد ساعت 7 صبح از "درزاب" حرکت نمودیم. اولین قریه دم راه به قریۀ "ملاها" موسوم است بعد از آن "سنگ لچ" می آید که از "درزاب" 3 کیلومتر فاصله دارد. تا "سنگ لچ" درهٔ "نیلی" نسبتاً تنگ است و در اینجا فراخ میشود "سنگ لچ" محلی است گشاده و کوه های دورادور افق معلوم میشود. اسم "سنگ لچ" به مفهوم خاص به دره ئی هم اطلاق میشود که بطرف جنوب افتاده است. در افق جنوب غربی قلل بلند و تیز "جهان قلعه" بهوا بلند رفته است. در یکی از نقطه های آن لکه های برف هم دیده میشود. حصهٔ مرکزی سنگ لچ را تپه هائی اشغال کرده که سطح آنها را به کشت زارها و باغها تبدیل کرده اند. دهکده سنگ لچ آباد و خانه های آن متعدد است. نقطه سبزی که دورتر معلوم میشود زلرگه» نام دارد. از سنگ لچ بطرف شمال گفته، کوه سیاه با قلههای تیز جلب نظر میکند و یک قلهٔ آن بشکل گنبد منار است و آنرا "کوه مزار" گویند اینجا زیارتی هم است. "زلرگه" در پای تپه ها و کوه مزار واقع و دهکده قشنگی میباشد. از اینجا گذشته "زرنی" می آید.
زرنی
«زرنی» از نقاط آباد و حاصل خیز و معروف غور است. "زرنی" در محوطهٔ کوهستانی افتاده است غرب آنرا کوه غچه گک جنوب آنرا کوه "غکه" و شرق آنرا کوه پنج شاخ گرفته است. در "زرنی" تقریباً دوصد خانه وار مردم زندگانی دارند. بیشتر مردم زراعت پیشه هستند. جو و گندم زیاد کشت میشود. آبی که از طرف جنوب شرقی می آید "اولیه" نام دارد و از زأ چشمه سارها تشکیل میشود. بطرف غرب و شمال غرب "زرنی" رودخانه ئی میگذرد که از "سنگ مزار" و کوتل "فرنگی" که دم راه ما بطرف غرب واقع است، سرچشمه میگیرد.
ژنذال "فریه" فرانسوی که صد سال قبل وارد "زرنی" شده بود اینجا را در سفرنامه خود مرکز قدیم غور یا بقایای مرکز قدیم غور خوانده بود. در زمان عبور او از آبادیهای قدیمه شواهدی باقی بوده زیرا از محوطه و حصار نیمه ویرانه ئی صحبت میکند هکذا از اشجار و تاکهای بزرگ و سبز انبوه درختان اینجا ذکر نموده و با افکار شاعرانه فرانسوی خود از دهکده "زرنی" ، اشجار و تاکها و بقایای خرابه های قدیمه و آبهای شفاف و ماهیهای خالدار تابلوی قشنگ و زیبائی رسم میکند.
چون "زرنی" در امتداد درۀ "مژگان" راه عبور و مرور مالداران کوچی حوزهٔ خاشرود و فراه رود است از ین جهت به کشت و کار زراعتی آن کمی نقصان میرسد. یکی از قله های کوه "جهان قلعه" در افق شمال غربی آن نمایان است و فراز آن قلعه مستحکمی است موسوم به "جام قلعه" که بواسطه ارتفاع زیاد و سختی راه بران بالا شدن مشکل است.
سنگ مزار
از "زرنیگ به بعد راه در امتداد جریان معکوس رودخانه "زرنی" بطرف غرب ادامه دارد. حد بحد غژدی های قبایل ،کوچی مخصوصاً "لرزائیها" دم راه می آید. "سنگ مزار" بفاصله 16 کیلومتری "درزاب" واقع است. در اینجا بار دیگر به غژدی لرزائیها برخوردیم و نمد مالیدن را تماشا کردیم پنج تن از دختران و زنان قبیله در زیر دامن فراخ غژدی نمد می مالیدند روی زمین کاه شالی هموار کرده بودند و روی آن پارچه کلفت پشمی را پهن کرده و بالای آن ورقه ئی از پشم چیده بودند. این پشم را تر کرده و پنج نفره یکجا آنرا لوله کرده میرفتند. باین ترتیب آب میزنند و لوله میکنند تا ورقه پشم سخت شود و شکل نمد بخود بگیرد. نمدی که از آن "کوسی" میسازند بعد از اینکه شکل بخود گرفت با پای آنرا دور داده و لگد میزنند تا ملایم شود.
یک کیلومتر دورتر از محل نصب غژدی، چشمه ایست موسوم به "چشمه سنگ مزار" و چند درخت که در سایه آن توقف نموده و نان چاشت را صرف کردیم، وجود دارد. از اینجا 5 کیلومتر دورتر کوتل "فرنگی" می آید و احتمال زیاد دارد که حین عبور جنرال "فریه" فرانسوی این کوتل باین نام شهرت یافته باشد.
چشمه ملکان
از کوتل "فرنگی" هم پایان شدیم تا پای کوتل آب بسیار باریکی بطرف شرق جاری بود. این همان آبی است که با آبهای "چشمه سنگ مزار" یکجا شده و رودخانه "زرنی" را تشکیل میدهد و قراریکه دیدیم از نزدیکی "زرنی" میگذرد. از کوتل "فرنگی" بطرف غرب گفته در ین وقت سال آب نیست. سنگهای مدور در بستر خشک مجرای آب دیده میشود. وجود سنگها مدور و پستی و بلندی راه در دامان لرهای آب برده عبور و مرور را مشکل ساخته .است. حد بحد رمه های بزرگ و غژدی های نورزائی ها دم راه می آید.
این وضعیت ادامه دارد تا بفاصله 36 کیلومتری "زرنی" به چندین چشمه بسیار صاف و شفاف که دارای آب نهایت گوارا است، رسیدیم. 6 کیلومتر دورتر به چشمه دیگری رسیدیم که آنرا چشمۀ "ملکی" یا چشمۀ "ملکان" گویند و بیاد "ملکان غور" تا حال یاد میشود.
سر مژگان
از نقطه حرکت از "درزآب" تا حال بیش از 45 کیلومتر طی کرده ایم. قاضی صاحب رهنمای ما که 17 سال قبل از این راه گذشته در اندازه طول منزل در اشتباه افتاده بود. دیشب در "درزآب" نقشه رسیدن به لروند» را پیش خود طرح نموده بودیم و حالا که می بینیم رسیدن به "سر مژگان" یعنی قسمت علیای درهٔ مژگان دشوار مینماید مژگان را اهالی محلی اصلاً "مشکان" تلفظ میکنند ولی تلفظ صحیح آن "مژگان" است. وجه تسمیه آن بریدگیهای تیز تیز تیغه کوه های دو طرفه دره است که مانند صدها سوزن پهلوی هم قطار و بشکل مژگان چشم صف کشیده اند. خود این دره را "مژگان" و قسمت علیای آنرا "سر مژگان" گویند.
اصلاً این دره از حدود چشمۀ "ملکان" شروع و آب شفاف همین چشمه و چشمه سارهای دیگر در ته آن بطرف غرب جاری است در حوالی نزدیک چشمهٔ "ملکان" آفتاب عقب تیغه های بریده بریده یا مژگان بلند کوه "لارجی" نشست و در سرخی فلق "کوه سرخ" یعنی جدار شمالی دره سرخ تر شده و چنین می نماید که سر تا سر آنرا آتش گرفته و شعله از آن زبانه میکشد در موقعی که هنوز پایان افق سرخ است، از میان دو قله بهم نزدیک "سرخ کوه" ماه سر بلند کرده و وارد آسمان دره مژگان شد.
راه طولانی و توقفگاه شب ما هنوز معلوم نیست بیش از 50 کیلومتر طی کرده و خسته شده ایم. با وجودیکه شام تاریک شده ولی در افق مقابل، در افق سراشیب میان دو دیوار کوهی در افق هموار هامون سیستان سرخی بعد از غروب آفتاب از بین نرفته و در تیغه های تیز کوه سرخی فلق و سپیدی ماه بهم حل و مزج شده است. شامگاهی است نهایت قشنگ و کهساری است در کمال زیبائی. در ین ساعتیکه روز تمام و شب آغاز میشود در این گوشه افق غروب و ماه از کنار دیگر سر بلند کرده است. در ین موقعی که سیاهی شام و سرخی فلق و سپیدی ماه بهم ترکیب شده چنین تصور میکنم که در میان حصار و بروج شهر کهن و افسانه ئی سیر میکنم که دامنه دیوارهای بلند و برجهای عظیم آن تا پایان افق منبسط است.
اسپ های خسته ما به آهستگی قدم میبردارند شام تاریک شده میرود. ستارگان یکه یکه در صفحۀ آسمان پدیدار میشوند، یکی از میان دو سنگ، دیگری از میان دو قله تلالو دارد. در تاریکی شب و روشنی سپیدگون کم رنگ ماه ده شبه خط عمومی کوه ها، مغاره ها صف قله های تیز ،مژگان منظره بخود گرفته زیبا و مرموز که در میان خیال و حقیقت خوب تشخیص نمیشود.
در سایهٔ تاریک دامان کوه، در خط باریکی که از ته دره 40، 50 متر بلندی دارد، پیش میرویم. از دور روی پوزه سنگلاخ در روشنی ماه نقطه های سفیدی به نظر خورد. جمعی از اهالی دهات سر مژگان است که به استقبال ما آمده اند. فهمیدیم که آبادی و توقفگاه شب نزدیک شده است. به ایشان رسیدیم و با ایشان رفتار خود را ادامه دادیم. سیاهی متراکمی ته و دامان دره را فراگرفته، شاخسار انبوه درختان است که در تابش نیم رنگ ماه و سایه های کوه سیاه میزند. وارد اولین دهکده "سر مژگان" شدیم از میان کوچه باغهای ده میگذریم. این دهکده ها تا اندازه شبیه به دهکده های نورستان است زنان مردان و کودکان از خواب برخاسته، از روی بامها و از دریچه های اطاقها عبور ما را تماشا میکنند. راه کج و پیچ، پستی و بلندی دامان و ته دره جویهای آب جریان رودخانه، تنه بزرگ درختان جوز شاخسار انبوه سایه عجیب و غریب بریدگی های قلل کوه، صحنه در ین شب مهتاب تشکیل داده بود که بی اختیار یکی از همراهان ما صدا زد و گفت : "اولین پرده کوه قاف" است. بعد از طی 60 کیلومتر راه ساعت 10 شب به "ده نصر"، یکی از دهکده های دره مژگان رسیده و در نشیب دره، در پای درختان جوز و چنار فرود آمدیم.
درهٔ "مژگان" جنوبی ترین درۀ غور است و به علاقه های "نوزاد" زمین داور و "گلستان" فراه تماس دارد و در مراودات نامهای "دلارام" و "بکواه" بیشتر شنیده میشود. "مژگان" یکی از درههای قشنگ و نهایت کوهستانی غور است و مهمترین راه رفت و آمد کوچیان حوزه فراه رود بشمار میرود.
طوریکه پیشتر اشاره کردم، دره "مژگان" شامل دو قسمت است: حصه علیا را "سر مژگان" و قسمت سفلی را "پای مژگان" گویند دهکده های سر مژگان: "ده آبشو"، قریهٔ "شین جبین"، "ده نصر"، ده نرغان و دهکده های پای مژگان: "ده خرم جان" ، "ده خرامان ده بالا" ، "ده ترسان" و "ده سواران" نام دارند.
در تابستان هوای آن معتدل و در زمستان خیلی برف گیر میباشد و تا یک و نیم متر برف میبارد برف در گودالهای کوه تمام سال باقی میماند. این دره نسبت به اراضی زراعتی، باغ و اشجار میوه دار بیشتر دارد مخصوصاً زرد آلو، شاه توت و سیب زیاد دارد و حین عبور ما هنوز شاه توت موجود بود. در این ایام گندم مانند "تیوره" درو ولی هنوز باد نشده بود.
این دره از نقطه نظر تشکیلات اداری مربوط به علاقه داری «پرچمن» است. هوای سر مژگان نسبت به پای مژگان فرق دارد یعنی بطرف غرب به تدریج گرم شده میرود چنانچه در آخر دره شالی کاری هم میشود.
از اینجا تا "دلارام" سه منزل راه است و شب سوم بدانجا میرسند. از "سر مژگان" راهی مستقیم بطرف "تیوره" رفته که از "زرنی" و "آنه" میگذرد. از "ده نصر" (که شب آنجا توقف داشتیم) بصورت مستقیم تا قلعه "خیسار" دو روزه راه است.
گوسفند کوهی در کوههای "مزار" و "لارجی" و "دو برار" یعنی کوه های دو طرفه دره زیاد است. گوسفند کوهی از گوسفندان اهلی خیلی کلان تر است و رنگ آن خرمائی مایل به گلابی میباشد و موی آن درشت است، شاخهای کلان و کج دارد و 7، 8 سیر کابل گوشت میکند شکار آن در هر فصل سال میشود. کبک هم زیاد است مخصوصاً در بهار و تیرماه خوب شکار میشود.
شکار بز کوهی در دورهٔ اعتلای غور یکی از مشغولیتهای بزرگ شاهی قدیم بود. مخصوصاً سلطان غیاث الدین غوری یکی از شیفتگان این شکار بود و ایام شباب و جوانی را در کهسار جنوبی غور بشکار حیوانات کوهی میگذرانید. قراریکه طبقات ناصری شرح میدهد سلطان غیاث الدین میان پای تخت تابستانی و زمستانی خود یعنی حضرت "فیروز کوه" و شهر "داور" که چهل فرسنگ از هم فاصله داشت کسی را اجازه شکار نمیداد و این علاقه را که کهسار مژگان در میان آن می آید مخصوص شکارگاه شاهی ساخته بود و میرهای شکار مخصوصی در هر ناحیه داشت. علاوه برین در زمینداور باغی ساخته بود نهایت بزرگ قشنگ و موسوم به "باغ ارم" که از خود میدان شکار وسیع و قصری مجلل مخصوص تماشای شکار داشت و سال یک مرتبه با بزرگان غور و خدم و حشم خویش به آن میدان و قصر میرفت و هزاران تن شکاری حیوانات مختلف مخصوصاً بز کوهی را از شاخهای کوهها از حدود "اورپتو" گرفته تا کوتل "لخت" ، منتها الیه غربی درهٔ مژگان بطرف زمینداور میبردند و سلطان و ملوک غور شکار .مینمودند فخر الدین مبارک شاه که شوق شکار نداشت، در یک رباعی سلطان را از رفتن شکار چنین منع میکند :
اندر می و معشوق و نگار آویزی
به زان باشد که در شکار آویزی
آهوی بهشتی چو بدام تو در است
اندر بزکوهی بچه کار آویزی؟
اهالی درهٔ مژگان بیشتر به فراه و مخصوصاً قندهار ارتباط معاشرتی دارند و برای کسب و کار و مزدوری بیشتر به قندهار .میروند اهالی بی بضاعت حاشیه جنوب و جنوب غربی غور زمستان به قندهار میروند و حمالی میکنند و در آنجا بنام "بندوالا" معروف اند.
قبایل کوچی که از دره مژگان عبور و مرور میکنند عبارت اند از نورزائی، اسحق زائی، بارکزائی و جمالزائی میباشند که از بکواه و گلستان فراه برخاسته از راه زرنی به کوههای مجاور "اورپتو" بالا میشوند.
لروند
روز چهارشنبه 18 اسد از "ده نصر" بطرف قسمت سفلی دره مژگان حرکت کردیم. در آخر پای مژگان کوههای دو جانب دره بهم پیوست شده و دره بسته میشود. فقط در گوشه شمالی راه باریکی برای عبور آبای دره مژگان است و بس که اگر آب هم کم باشد یک نفر به سختی از شق کوه عبور خواهد توانست. در اینجا که دره مژگان بسته میشود رشته های کوه ها بهم گره خورده و از ین گره کوتلی تشکیل گردیده بنام کوتل لخت که در حدود 1900 متر ارتفاع دارد.
دامنه های جنوبی کوتل چندان دشوار نیست ولی دامنههای شمالی که به "لروند" منتهی میشود، خیلی پر پیچ و طولانی و سراشیب است. فراز کوتل بطرف راست گودال بسیار عمیقی واقع است که چهار طرف آنرا جدار کوه ها احاطه کرده و مانند دهانه آتش فشان خاموش چقوری عمیقی تشکیل داده که اهالی آنرا "دوزخه" گویند.
در دامنه های شمالی کوه یعنی رخ بطرف لروند درخت بادام کوهی زیاد است. از کوتل پیاده و اسپها را مجبوراً جلو کش پایان نمودیم.
"لروند" اسمی است پشتو و اصل آن لار "بند" یعنی "راه بند" بوده است. "لروند" محوطه ایست کهستانی که چار طرف آنرا کوههای بلند حلقه کرده است. کوهی را که بطرف جنوب شرقی افتاده کوه "بلومه" گویند. سمت جنوب "لروند" را کوه بلندی گرفته با قله مخروطی و آنرا "اله زنگی" مینامند. این قله خیلی بلند است و از بالای آن علاقه های "گلستان" و "دلارام" فراه معلوم میشود رشته کوهی که از طرف جنوب غربی لروند را محدود ساخته به کوه "خبنه" موسوم است و کوتلی دارد موسوم به آب سیب که میان راه لروند و فراه واقع است. کوه سمت غرب "غرق او" و کوه سمت شرقی "بالارنگ" و "سو" نام دارد.
کهسار شمال غربی در حدود مختلف بنامهای "راغه" و "غربالک" یاد میشوند. بطرف شمال شرق کوه ناوه دان افتاده و کوتلی را که سر راه لروند و پرچمن واقع است "کوتل سرخ" گویند. کوتل "لخت" و کوتل "سرخ" در دو منتهاالیه جنوبی و شمالی "لروند" افتاده و "لروند" در چقوری میان این دو کوتل و سائر رشته کوههای متذکره واقع شده است.
لروند قراریکه از اسم آن معلوم میشود حقیقتاً محوطه ایست که رشته کوه ها از چهار گرد افق آنرا در میان گرفته و سه راه بسیار باریک آنرا به علاقه های مجاور وصل میکند :
1- راه کوتل لخت بطرف دره مژگان
2- راه کوتل سرخ بطرف پرچمن
3- راه کوتل آب سیب و کوتل "بورک" بطرف فراه.
از لروند به پرچمن همروزه و به فراه به چهار روز میروند.
لروند در جمله نقاط گرم سیر غور است و حلقه کوهها از چهار طرف آنرا گرم تر ساخته است. قریه های آن عبارت است از قریه "خبنه" در پای کوتل لخت، قریه "ده در قریه ورغمن" ، قریۀ "رباط" ، ده میدان "ده برهنه" ، "ده ترکان" ، "صد" رباط و قریه "میدان ریز".
شالی در قریه میدان ریز و ده ترکان میشود پنبه در تمام قریه های لروند کشت میشود. کدو، تربوز، خربوزه، بادرنگ حاصل میدهد توت زرد آلو و سیب دارد. زمستان کم برف میگیرد و از 30 سانتی متر بیشتر تجاوز نمیکند. در لروند و مخصوصاً در ترکان تربیۀ زنبور عسل معمول است.
دره حصار و معاینه مغاره مسکوکات
از مدتهای مدیدیست که قصه یکی از مغارهها که از آن مسکوکات پیدا میشود اهالی غور و هرات را مصروف ساخته و میگفتند که غاری ایست در جدار کوهی که از بالا و پایان بدان رسیده نمیشود زیرا از هر دو طرف هم فاصله زیاد است و هم صفحهٔ کوه لشم میباشد و اگر فرضاً کسی را به ریسمان هم آویزان کنند چون دهن غار در فرورفتگی صفحهٔ کوه است بدان رسیده نمیشود.
اهالی در تیوره و هرات نقل میکنند که پرندگان حینیکه از غار مذکور بیرون می آیند بعضی سکه ها از آنجا پایان می افتد این قصه نه تنها در زبان ها حتی در بعضی کتب هم دیده شده که یکی از غور شاهان دارائی خود را در آنجا پنهان کرده بود.
این قصه ها را تا تیوره و دره مژگان و حتی لروند هر کسی نقل میکرد ولی هیچ کسی غار مذکور را به چشم خود ندیده بود تا اینکه روز پنجشنبه 19 اسد 1322 از "ده ترکان" لروند بقصد تجسس و معاینه آن برآمدیم اهالی لروند محل این غار را در "درهٔ حصار" قرار میدادند از ده ترکان 7 ، 8 کیلومتر دورتر به دهن دره حصار رسیدیم.
اینجا در پهلوی مسجد سنگی که از آن بعدتر حرف خواهم زد. قافلهٔ خود را توقف دادیم تا شب را بگذرانیم و با چند نفر به معیت وکیل نائب الحکومه هرات داخل دره شدیم درهٔ حصار دره ایست بسیار تنگ و نهایت دشوار گذار.
سه کیلومتر دورتر از دهن دره طبقهٔ مدوری است موسوم به "تخت". در اطراف آن آثار دیوارها و آبادی قدیمه معلوم میشود میگویند که دورادور آن باغی بود. ازین جا بالاتر دره تنگ تر و عبور از آن سخت تر میشود. اسپ ها را گذاشته و پیاده پیش رفتیم یک ساعت بعد به آخر دره رسیدیم و کنار چشمه سرد و گوارا توقف نمودیم. بعد از صرف نان چاشت و قدری خواب و استراحت ساعت 3 و نیم بعد از ظهر به کوه بالا شدیم یک نفر میرگن (صیاد لایق) از تیوره مخصوص برای پایان شدن به این مغاره آمده و با جمعی از اهالی لروند از راه عقب کوه ها به قله کوه فراز غار رفته بودند.
کوه درختان بادام و انجیر و خنجک زیاد دارد یک رقم بته در اینجا میروید که اهالی آنرا خر اسپ» گویند و دانه آنرا میده کرده و در شوربا و پیاوه می اندازند. تقریباً 500 متر از ته دره بالاتر به اندازه کافی بجائی رسیدیم که در صفحه مقابل کوه ،دیگر غار را تشخیص داده میتوانیم.
میرگن و جمعیتی که بالا رفته بودند بالای قله کوه مقابل ایستاده بودند. میرگن را به ریسمان بسته و در شق طبیعی پایان کردند مدخل دو غار طبیعی در امتداد شق مذکور معلوم میشود در غار اول جز پیخال کبوتر چیز دیگر نبود.
از ین کوه به کوه دیگر که آواز هم خوب رسیده نمیتوانست، چیزی به اشاره و چیزی به صدا به او فهمانیدیم که به غار پایان تر فرود آید آنجا هم رفت، چیزی نبود. حینیکه او را بالا میکشیدند در شق کوه چندین دقیقه بند ماند و باز بفضل خداوند موفق شدند که او را بالا بکشند بالای قله کوه بعضی پارچه های خشت پخته و تیکر شکسته که علایم آبادی است، وجود داشت چنانچه میرگن چندین تکه آنرا با خود آورد و همینکه اینجا به این ارتفاع زیاد که حتی برای یک مرتبه هم بالا شدن به آن حوصله میخواهد آبادی ئی بوده عجیب و حیرت آور. عصر پس از سرچشمه و شام تاریک به خیمه های خود پهلوی مسجد سنگی رسیدیم.
مسجد سنگی
روز جمعه 20 اسد تا چاشت در دهن دره حصار و تنگی سرخ که بطرف "پرچمن" رفته به پهلوی مسجد سنگی توقف نمودیم این مسجد اولین بنای سنگی و تقریباً آباد و کاملی است که در غور .دیدم پلان آن مربع و هر ضلع آن دونیم متر طول دارد. ارتفاع دیوارهای آنهم سه متر است سقف آن هشت ضلعی است. پلان مربع و مثمن سقف را به این اصول ترکیب کردهاند که برابر ثلث طول ضلع یک یک خشت بزرگ در هر زاویه مربع گذاشته و پلان مربع را به مثمن تبدیل کرده اند. بعد از خشت های مذکور بیک قطار خشت دیگر مثمن را به دایره تغییر شکل داده و بالاتر از آن از یک قطار خشت دیگر لر مدور شروع سقف را بمیان آورده اند.
قسمت وسطی سقف حالا افتاده و آن را چوب پوش کرده.اند. چنین مینماید که اصلاً گنبد کوچکی در وسط سقف بوده و هنوز هم حصهٔ مرکزی آن که افتاده در پای محراب مسجد گذاشته شده و عبارت از سنگ مدوری است به قطر 60 سانتی متر. کمربندی دارد به ارتفاع 10 سانتی متر و در آن رخ ها کشیده اند و باز به کمربند دیگر به ارتفاع 10 سانتی متر منتهی میشود.
بعد از کمربند سوم قسمت استوانه ئی میآید که شکسته است. این سنگ قسمت مرکزی گنبد را تشکیل میداد یک طاق و یک کلکین مستطیل در دیوار شمالی و یک کلکین در دیوار جنوبی باز .است دروازه در مقابل محراب در دیوار شرقی کشیده شده. صفحه خارجی ضلع شرقی مسجد از یک کمان بزرگ و دو کمان کوچک اطرافی تشکیل شده است در میان کمان به عمق چهل سانتی متر چوکات دروازه از سنگ تراشیده شده است دروازه در دو طرف خود دو ستون سنگی دارد. بالای ستونها رفی است بالای رف در سه جا در وسط و در دو گوشه یک یک جوره مرغابی کوچک رو برو و نول به نول تراشیده شده است. خود چوکات دروازه تزئینات مارپیچی دارد پلههای دروازه معلوم نیست که از چوب و یا از سنگ بوده بالای چوکات دروازه سه چهار قطار تزئینات دیگر است احتمال و دارد در یک قطار آن نوشته هائی هم بوده که متاسفانه در اثر نفوذ آب باران خوب تشخیص نمیشود.
از سوراخی که در وسط سقف تولید شده و آنرا با چوب و گل پوشانیده اند، آب باران تراوش کرده و به سقف و حصه های بالای دیوار کمی تاثیر نموده با تصمیماتی که آقای وکیل نائب الحکومه هرات در این موضوع گرفته بودند، امید است مسجد مذکور بصورت بهتری مرمت کاری شود این مسجد از خشت های سنگی و پارچه های تراشیده رنگ سیاه رنگی ساخته شده است. تزئینات و سبک معماری آن به اصول متداول عصر شکوه غوری سر نمیخورد. همین قسم تزئینات آن روح اسلامی ندارد وضع مجسمه های مرغ آبیهای بالای دروازهٔ مسجد چیز خارقه و عجیب است. خوردی مسجد هم سوالی در خاطر تولید میکند. پیش خود دو مفکوره در این باره دارم یا اینکه از آبدات قبل از سلام است که بعدها به مسجد تحویل داده اند و محرابی در آن کشیده اند و یا اینکه مسجد بوسیلهٔ کدام بنأ هندی بعد از فتح هند بدست غوریها ساخته شده است. تحقیقات مزید در ممیزات عمرانی و تزئینات این مسئله را حل خواهد کرد.
اینجا را زیارت ملکان هم گویند و احتمال میرود که مدفن کدام یک از ملکان غور بوده و قبر بکدام مناسبت در کدام موقع هموار شده باشد و کوچکی محوط مسجد هم این نظریه را تائید میکند.
از زیارت ملکان تا پرچمن
فاصله عبارت از چهارده و نیم کیلومتر و راه خیلی دشوار گذار و خطرناک و سخت بصورت ردۀ باریک به ارتفاع دوصد متر از کمر کوه میگذرد. فاصله زیاد نیست ولی راه سخت است آبهائی که از دره مژگان عبور میکند و از تنگی "لخت" داخل "لروند" میشود اینجا از تنگی سرخ که محل عبور و مرور برای اسپ و پیاده ندارد، گذشته و بطرف پرچمن میرود راه خیلی بالا در کمر کوه کشیده شده و سطح آب در مجرای عمیق و تنگ خود در بعضی حصص بکلی معلوم نمیشود. اولین کوتلی که دم راه می آید موسوم به کوتل "سنگ شکن" است، کوتل چندان بلندی نیست چنین قصه میکنند که تقریباً دوصد سال پیش دهکده کوچکی مرکب از 8، 9 خانه در اینجا بود و دفعتاً پرگنه کوه کنده شده و دهکده را با اهالی آن ناپدید ساخت. از این جهت آنرا "سنگ شکن" گویند.
از این محل قدری گذشته دو برجستگی می آید که اهالی روی آنها سنگهای دیگری را هم کوت کرده اند و آنرا "دروازهٔ سنگ شکن" یا "دروازه لروند" گویند.
راه در کمر کوه ادامه دارد از اینجا گذشته محل خطرناک دیگری می آید موسوم به «سنگ ارباب انداز از روی ظرافت چنین نقل میکنند که در زمانه های گذشته عده ئی همراه ارباب خود برای گرفتن چوچه های باز بیکی از مغاره های نزدیک اینجا آمده بودند در کمر کوه ارباب ریسمان بسته و او را در غار پایان کرده بودند. ارباب چوچه های باز را گرفته و برآمد و اهالی با ریسمان او را بالا کش میکردند. در ین وقت یکنفر فریاد زد که دست بالا کرده دعا کنند که ارباب ما از غار پس آمد مردم ساده ریسمان را گذاشته دست بالا ،کردند، ریسمان رها شده و ارباب دوباره به سوراخ عمیق افتاده و تکه تکه شد لذا اینجا را "سنگ ارباب انداز" گویند.
از اینجا قدری دورتر در فراخی دامان کوه کنار راه صخره سنگی آمد که درخت بادام کوهی نیمه سوخته در بیخ آن روئیده است. اهالی آنرا "سنگ کر" گویند و نقل میکنند که اگر یک نفر این طرف و نفر دیگر آنطرف سنگ ایستاده شود، هر چه فریاد کنند صدای همدیگر را نمیشنوند سنگ بزرگ نیست. سوار بودیم و گذشتیم و امتحان نکردیم. ولی حقیقت ندارد.
در عرض راه دو جا چشمه آمد ولی آب هر دوی آن به اندازه ئی کم بود که به زمین دراز کشیده و از آن مینوشیدند. قسمت آخر راه که به "پرچمن" منتهی میشود نسبت به سایر قسمتها مشکل تر است از کمر کوه به تدریج به جلگه پایان میآید و آنرا پیاده پایان شدیم.
اولین قریۀ پای کوه "جهازک" نام دارد و از ده خانه تجاوز نمیکند. رود خانه "ایستوئی" از طرف شرق پیدا شده و بطرف غرب جانب پرچمن میرود و رودخانه لروند در وادی پرچمن با آن یکجا میشود راه در سواحل راست رودخانه "ایستوی" رفته و از میان مجرای کم آب رودخانه و سواحل چپ آن هم عبور میکند. محل تقاطع دو رودخانه "لروند" و "ایستوی" و آبادیهای نزدیک آن مرکز پرچمن شمرده میشود چون خیمه های ما را درین نقطه در سواحل دو رودخانه نصب نموده بودند برای گذرانیدن شب متوقف شدیم.
پرچمن از نقاط گرمسیر و حصص غربی آن از گرمترین نقاط غور است. دهات آن "سبز انار"، "سرتنده" و "سرپل" نام دارد مردم پرچمن اکثر تاجک اند. چند خانه سادات و چند خانه "زوری" هم در اینجا رهایش دارند. کوچی ها از حوزهٔ فراه رود زیاد در اینجا رفت و آمد دارند.
زمستان پرچمن برفگیر نمی باشد، عوض ،برف باران زیاد میبارد. زمستان پرچمن خیلی گوارا و خوش آیند است. به آتش و حرارت هم چندان ضرورت نمی افتد. تابستان آن زیاد گرم است از میوه ها انار آن خیلی مشهور است و میگویند از انار قندهار بمراتب بهتر میباشد ،انجیر، انگور، زردآلو، سیب، آلو، شفتالو، توت، و شاه توت حاصل میدهد پنبه بخوبی میروید ،ماش برنج لک و لبلبو کشت میکنند.
شکار در پرچمن زیاد است. گوسفند یا بز کوهی که در اینجا "نخجیر" گویند، بسیار شکار میشود و در کوههای اطراف پرچمن خیلی زیاد میباشد و در تمام فصل سال شکار میشود در پرچمن دو رقم "نخجیر" است که یکی آنرا "گذری" دیگر آنرا "مسکنی" گویند گذری آنست که زمستان از کوه ها فرود آمده و و بطرف فراه میرود و وقت گذر آنها اوائل حمل یعنی سر بهار میباشد. کبک در ماه حوت از طرف فراه می آید و از حوالی پرچمن گذشته و به کوه های قریب تیوره و دورتر میروند کبک محلی هم دارد پلنگ در گرد و نواح قریب پرچمن دیده شده است. "سیاگک مخصوص ماحول پرچمن و "فاسک" (یا فالسک) است. روباه هم زیاد شکار میکنند.
پرچمن وادی ایست که بیشتر سه طرف شرقی و شمالی و جنوبی آنرا کوه ها گرفته و بطرف غرب که آبهای غور سیر میکند و به فراه رود میریزد، هموارتر است. به طرف شمال غربی پرچمن به فاصله تخمینی 30 40 کیلومتر کوهی است. موسوم به "نجدابه" که دامنه های آن بطرف چهل ابدال حوالی تیوره رفته است. بطرف جنوب کوهی افتاده که در پرچمن آنرا کوه تیغه» گویند و دامنهٔ آن تا حوالی قریب فراه ادامه یافته است بطرف شرق کوه "نیل" است و راه بین لروند و پرچمن در کمر آن میگذرد بشمال شرق کوه دیگری است موسوم به "کوه شوره" و بعضی آبهای شور مزه از آن پایان میشود.
دو رودخانه ئی که در محل تقاطع آن خیمه های ما نصب است، یکی رودخانه "ایستوی" است. اصلاً همان آبی است که از کوتل "فرنگی" و چشمۀ "سنگ مزار" از حدود "زرنی" میگذرد و آبهای دیگری به آن یکجا شده به قریه "لاخ سنگ" می آید و از آنجا به "کوت" و سپس به "ایستوی" و باز به "جهازک" آمده و از پرچمن میگذرد رودخانهٔ دیگر که از گوشه جنوبی وارد میشود، همان آبی است که از چشمۀ "ملکان" از قسمت علیای دره مژگان سرچشمه گرفته بعد از طی درهٔ مژگان از راه تنگی لخت وارد لروند میشود و باز از تنگی سرخ عبور نموده و در پرچمن به رودخانه "ایستوی" ملحق میگردد. آبهای مرکبه از اینجا به بعد بنام رودخانه پرچمن یاد میشود.
پایانتر در آبریز "کلکی" آب دیگری که از کوه "نجدابه" می آید به آن یکجا میشود و مجموع آن به "مژگان" میرود و بعد در مقام "لشکرگاه" (که متعلق به غور است) به فراه رود .میریزد بدین ترتیب به استثنای یک قسمت بسیار جزئی تقریباً همه آبهای کهسار غور به فراه رود منتهی میشوند.
در میان سادات اینجا شخصی ،روشناس سید محمد هاشم آقا نام دارد. ایشان 5 عدد سکه نقره ئی آورد که به موزۀ هرات برده شد سکههای مذکور عبارت از قرآن و روپیه امیر تیمور کورگانی بود.
از پرچمن تا خیسار
پرچمن غربی ترین نقطه غور است که در مسافرت خود بدان تماس نمودیم. چون "خیسار" بطرف شرق آن و سر راه مراجعت ما به تیوره واقع است، سمت شرقی را پیش گرفتیم. ساعت 9 و چهل دقیقه روز دوشنبه 22 اسد است و منزل ما 33 کیلومتر طول دارد. در امتداد رودخانه "ایستوی" ولی در مقابل سمت جریان آن سیر داریم. آبادی اول دم راه "باغ میر" نام دارد و 5 کیلومتر از نقطه حرکت ما دور است. مردم باغ میر "ایماق" است و تابستان در سیاه خیمه زندگانی میکنند. دامنه کشت زارها و باغها از پرچمن تا اینجا ادامه دارد.
انجیر و انگور را در نزدیکی باغی صرف کردیم. انار هنوز هم سبز است و پخته نشده است. ایستوی و آبادیهای آن 8 کیلومتر از پرجمن فاصله دارد. دهکده در پای تپه زرد رنگ و تپه در پای کوه بلند تری واقع شده است. تقریباً 3 کیلومتر دورتر از اینجا دشتی می آید تقریباً مدور که چهار طرف آنرا رشته کوه ها حلقه کرده و به "دشت بهاری" معروف است. 3 کیلومتر دورتر رباط "تولی" می آید و میان این دو جا یک گردنه گذشته است. اول درهٔ "بانگ" یا "دانگ" می آید و تقریباً 20، 30 خانه در آن آباد است.
متعاقباً "تولی" می آید. میان "بانگ" و "تولی" تپه ئی حائل است. اشجار و شاخسار چنار این دو دهکده از دور نمایان میشود در اینجا زیارت "شاه امان" است که در جنگ میوند شهید شده بود این زیارت روی پشته ئی در میان شاخسار درختان میوه دار مخفی و بجانب غرب دور نمای قشنگی دارد. تقریباً یک و نیم کیلومتر دورتر دهکده دیگر، "تولی" واقع است.
در اینجا از یکصدو بیست سال به اینطرف اولاده محمد غوث خان رهایش دارند. مسجد مقبولی با احاطهٔ زیبا در اینجا آباد کرده و به تدریس مشغول اند. دهکدهٔ "تولی" در پای کوه بلند "جهان قلعه" واقع است و اهالی بواسطه دهکده کوچک پای کوه انرا کوه "هوند" میگویند. کوهی که بطرف غرب "تولی" افتاده مشهور به "یکه کوه" است. "تولی" را اهالی حد وسط راه بین پرچمن و قلعه خیسار حساب میکنند از پرچمن تا «تولی" 18 کیلومتر و از تولی تا قلعه خیسار 15 کیلومتر میباشد.
راه نیمه اول نسبت به نیمۀ دوم هموارتر است. در نصف دوم عموماً از روی پشته ها عبور و مرور میشود و پستی و بلندی بیشتر می آید. قلعه خیسار از فاصله 13 کیلومتر دور روی یکی از پوزههای کوه "جهان قلعه" معلوم میشود. بعد از تولی اول شیلهٔ "برزیری" و بعد از آن "شیلهٔ لرزیری" می آید. برزیری تقریباً 10 خانه و لرزیرى 30 خانه دارد نزدیک پوزه ئی که قلعه بالای آن واقع است دهکده بسیار کوچکی است موسوم به "ده بالا" از آن بالاتر چند درخت کهن بید و قنات آبی است.
آفتاب غروب کرده و آذان شام در دامان کوه قریب درختان بید در پای قلعه خیسار فرود آمدیم.
قلعه خیسار
قلعه خیسار که ادبای غور بنام "خونسار" و "قیصار" و عوام به اسم "قلعهٔ دختر" هم یاد میکنند یکی از قلعه های نهایت حصین و مستحکم و بلند غور بوده و بلندی زیاد آنرا نسبتاً از خراب کاریهای دست بشری محافظه کرده و یگانه قلعه ئی است که تا امروز آنقدر از حصار داخلی و خارجی و بروج آن شواهدی باقی مانده که شکل و استحکام و ابهت زمان آبادی آن را بخوبی میتوان تصور کرد. خیسار بفاصله 33 کیلومتری پرچمن افتاده است. فاصلهٔ آن از تیوره اگر از راه "دورودی" و "آنه" و راه "یخن" سفلی که ما حین مراجعت تعقیب نمودیم، تخمین شود 50 کیلومتر میشود خیسار بصورت خط مستقیم بطرف جنوب غرب تیوره واقع است. در طبقات ناصری بصورت واضح از کدام قلعه به صفت و اسم "خیسار" یاد نشده بلکه در جملۀ پنج باره کوه بلند و عالی غور یکی هم "خیسار" یا "فج خیسار" بشمار آمده است. این کوه را امروز "جهان قلعه" گویند و یکی از زیباترین قشنگ ترین و بلندترین کوههای غور است که از حوالی قریب "زرنی" تا "کوتل لخت" انبساط دارد و میان دره مژگان و تولی و خیسار حایل میباشد و بقایای قلعه قدیم روی یکی از پوزههای بلندی موجود است.
صبح روز یکشنبه 22 اسد ساعت 6 صبح برای معاینه قلعه خیسار به کوه بالا شدیم. از روی آب جاری قناتی که در پای کوه حفر شده در دامنه شخ کوه به استقامت قلعه به راه افتادیم آفتاب تازه طلوع کرده ولی هنوز خط صعود ما گودالی که میان دو سنگی واقع است در سایه میباشد چهار پنج جا دم گرفته و بالا شده رفتیم. اگر چه قلعه از پای کوه هم بلند معلوم میشود ولی ارتفاع آن بعد از طی مسافه های دامان کوه خوبتر محسوس میشود نزدیک به صخره ئی که فراز آن بقایای قلعه موجود است حصه عمودی سنگی می آید که بالا شدن بر آن مشکل تر است.
از ین حصه بالاتر قسمتی است خاکی و باز صخره عمودی به ارتفاع تقر یباً 25 متر می آید. بالا شدن درین حصه هنوز هم مشکل تر است روی این پوزه سنگی قلعه حصار و بروج معروف برپاست. از گوشه شمال غربی بالا شده و از روی سنگهائی که از دیوارهای دو برج یکی از مدخلهای قلعه جدا شده داخل محوطه حصار شدیم. یک مدخل در دیوار شمالی قلعه گذاشته بودند. دو طرف آن دو برج ضخیم آباد بوده که هنوز بقایای آن به ارتفاع 6 متر ایستاده است. میان این برجها خالی است. بعد از عبور از میان دو برج مذکور بطرف غرب متوجه شدیم. اینجا صفحه ضلع شرقی اصل قلعه پیش رو می آید. در وسط این دیوار بلند کمانی مدوری بوده که حصه ئی از سمت جنوبی انحنای آن هنوز دیده میشود. دو برج نسبتاً باریک در دو طرف کمان مدخل ساخته شده بود.
برج جنوبی آن هنوز به ارتفاع 8 متر موجود است. بعد از ین برج بطرف جنوب گفته بعرض تقریباً چهار متر صفحه هموار دیوار محوطه اصل قلعه آباد است و از بلندترین نقطهٔ موجوده آن تا خاکهای آب باران آورده پای دیوار یک کمربند برجسته از پلستر دیده میشود.
در حصه بین برج متصل مدخل و این کمربند دریچه کوچکی است. پلستر خاکی رنگ دیوار به اصولی که تا حال در تمام قلعه ها و عمرانات حصص مختلف غور مشاهده نمودم با خطوط افقی که فاصله آنها از هم 20 سانتی متر میباشد، تقسیم شده و فرورفتگیهای مثلث نما که از زاویهٔ فوقانی آن نسبت به دو زاویهٔ دیگر کوچکتر است از ته دیوار تا حصه فوقانی آن لوز بزرگی تشکیل داده است. این پارچه دیوار منتهی به برج بزرگتری میشود که در زاویه جنوب شرقی قلعه هنوز پا برجاست. در بعضی شقها خوردگیهای دیوار باران پلستر گل زرد را از بین برده و سنگ کاری اصل دیوار کم و بیش ظاهر شده است. از مدخل دومی که در ضلع شرقی قلعه کشیده شده داخل شدیم. محوطه مربعی پدیدار شد که هر ضلع آن 9 متر طول دارد در میان دیوارهای محوطه خارجی فاصله است تقریباً به عرض چهار متر در دو ضلع جنوبی و شمالی سه سه اطاق کشیده شده بود. در ضلع غربی که رخ آن بطرف افق وسیع و گشاده باز است نظر به وضعیت صخره که قلعه روی آن بنا یافته بود یک اطاق طولانی و در هر زاویه دو برج بنا کرده بودند و هر برجی منفذی داشت. از ضلع دیوار محوطه داخلی هم سه منفذ کوچک به دهلیزی کشیده شده بود که متصل به اطاق غربی بود.
خارج از محوطهٔ اصل قلعه مقابل جدار شرقی چهار دیواری مستطیل شکل دیده میشود که در ضلع غربی آن منفذی بشکل محراب باز است و بعضی از رفقای ما آنرا مسجد تعبیر کردند قدری بالاتر در گوشه شمال شرقی برج، مربع بزرگی آباد بوده که سنگ کاری و حصه ئی از پلستر کاریهای دیوارهای آن معلوم میشود. از ین بالاتر قطار بروج و حصار خارجی قلعه آید که 6 می برج آن به ارتفاع عمومی تقریباً 7 متر هنوز باقی است و از گردنه ئی که قلعه روی آن واقع است در خمی بغل کوه خم شده رفته و باز دوری بطرف غرب زده است.
از خط این دیوار بیرون تر بقایای سه برج دیگر دیده میشود که پلان یکی آن 6 ضلعی است. رویهمرفته در قلعه خیسار مخصوصاً در اصل خود قلعه سنگ های پارچه طبیعی زیاد استعمال شده و خشت خام و پخته دیده نمیشود. سنگ ها را با گل زرد بهم محکم کرده اند و پلستر کاری هم تماماً از گل زرد خود کوه است. خیلی محکم میباشد حصار و بروج خارجی تا یک اندازه سنگ کاری شده بالاتر خشت خام بکار رفته است در قطار حصار دومی خارجی باز خشت خام با سنگ استعمال گردیده است.
صبح ساعت هفت و نیم در میان بقایای دیوارهای قلعه خیسار وارد شدیم. 400 متر از پای کوه بلند تر هستیم خود قلعه از طرف شرق به صخره های کوه جهان "قلعه تکیه" دارد افق مدنظر بطرف غرب و شمال غرب و جنوب غرب باز است. شاخه های کوه جهان قلعه از طرف جنوب و شمال دور زده و افق را در ین دو سمت محدود ساخته است پیش روی بجانب غرب تا چهل کیلومتر افق گشاده و زمین با تیغه کوهها و موج تپه ها سراشیبی محسوسی دارد. در آخر افق خط گرد آلود کوههای "فالسک" (یا فاسک) و چندین تیغه پست تر دیگر فراز سلسله لا ینقطع تپه ها در هوا معلق معلوم میشود چشم انداز این قلعه مانند بروج و حصار مستحکم آن حیرت بخش و سهمگین و ترس انگیز است. 40 کیلومتر در 30 کیلومتر زمین را یک سلسله غندی ها و تپه های خشک و بایر فراگرفته است. در ین ساحه وسیع چین خوردگی های زمین و مجموع یک عده بیشمار خطوط منحنی تپه ها، غندی ها، و کوه ها قابل تماشا است. تا چشم کار میکند غیر از تپه و باز تپه و بالاخره جدار بلند تیغه های چندین کوه چیز دیگر به نظر نمی آید. در میان هزاران غندی چند لکه سبز جلب نظر میکند نزدیک به پای کوهی که قلعه روی یکی از پوزههای آن آباد است چند قطعه زمین مزروعی، چند درخت بید قریب ترین نقطه سبز را تشکیل داده است. قدری دورتر دو لکه سبز دیگر افتاده است. این ها "ده بالا و ده پایان" یعنی آبادیهای حاضره خیسار است. نزدیک به پای کوه برجستگی گنبد شکلی معلوم میشود و گویند که بقایای یکی از بروجی است که در اثر امر "جهان سوز" از مخلوط خاک غزنه و خون سادات غزنی آباد شده بود.
دورتر از دهکده های امروزی خیسار کمی بطرف شمال گفته کوهی است که تیغه آن سیاه میزند. پیش روی این کوه در پستی قریهٔ "ایستبی" یا "ایستوی" واقع است که دیروز از مقابل آن گذشتیم از بالای قلعه خیسار آبادیهای این دهکدهٔ کوچک در میان تپه ها نیمه مخفی معلوم میشود خرابه های قلعه "اشکلجی" بطور مبهم تشخیص میگردد. بطرف شمال عقب یک سلسله تپه ها در پای یکی از شاخه های بلند کوه جهان قلعه لکه سبز دیگری است که آنرا "واسپ" گویند و سر راه منزل فردای ما واقع است دورتر از ین آبادیهائی که اسم بردم به استقامت غرب در میان خم و شکن خطوط تپه ها در پای دو قله مخروطی شکل بی اشجار و خانه های دهکده "گلخانه" و کمی دورتر آبادیهای "ده جلال" تشخیص میشود. در پای قلعه خیسار بالای تل خاک زیارت "محمود زر بخش" است. دورادور مرقد او دیواری از سنگهای طبیعی دامان کوه ساخته اند و مسجدی بصورت سردابه دارد.
این است آنچه بیننده امروز از منفذهای نیمه ویرانه و از کنگره های حصار متروک خیسار می بیند. این قلعه و موقعیت و سبک آبادی آن ذوق سلیقه و احساسات و افکار و روحیات ملکان و سلاطین غور را در نظر مجسم میکند. کوه نشینان آزاد و رادمردان آزادی منش کوه پایه های غور که هیچگاه به اسارت تن در ندادند و در قله های بلند کوه که بهترین مأمن آزادی است قلعه های مستحکم خود را اعمار مینمودند باشندگان این قلعه ها چشم اندازی میخواستند گشاده و فراخ و در عین حال دهشتناک و ترس انگیز قلعه ئی مانند خیسار افق نظر و آمال باشندگان خود را وسعت داده و از احساسات آمریت و جهانگیری آنها نمایندگی میکند.
"سیفی هروی" که از طرف ملوک کرت مدتی در ین قلعه محبوس بود و زندان او هنوز هم در پای کنگرۀ سمت جنوب غربی قلعه در شق طبیعی احجار کوه دیده میشود، قلعه خیسار را از نقطه نظر آب و هوا و سبزی و اشجار و گل و ریاحین و میوه جات و استحکام خیلی تعریف نموده که متن او را در شماره 16 مجلهٔ "آریانا" داده ام.
در ین شبهه ئی نیست که قلعه خیسار یکی از مستحکم ترین قلاع غور بوده و بروج و حصار متین آن حتی چشم چنگیز را هم سوزانیده بود. از این قبیل قلعه ها در پوزه های کوههای غور زیاد بوده و هنوز هم اسمای عده ئی در تاریخ ثبت است. امروز از "یامان" گرفته تا "زرنی" ، از "سر مژگان" گرفته تا "لروند" و از "خیسار" گرفته تا "تیوره" و از "پرچمن" گرفته تا "ساخر" و "آهنگران" و "شهرک" بقایای برجها و قلعه های مستحکم سنگی هنوز دیده میشود. در ین برجها و قلعه هائی که امروز متروک و نیمه ویرانه افتاده پهلوانان، رادمردان ،امرا ،ملکان شاهان و سلاطین نیرومند و مقتدری مانند بسطام، خرنگ ،شنسب امیر فولاد امیر کرور امیر بنجی، امیر شیث محمد سوری، ابو علی سوری، عباس ،سوری عزالدین حسین علاوالدین حسین، شهاب الدین، فخرالدین، سیف الدین به والدین سام، ملک الجبال قطب الدین، محمد بن حسین غیاث الدین، معز الدین شمس الدین و غیره تولد و نشو و نما یافته و از در و دیوار سنگی و افق وسیع و آزاد آن الهام گرفته اند. اینها دسته ئی از فرزندان غور اند که در ین قلعه های سنگی مانند چوچههای عقاب پرورش یافته، غور و کهسار بلند آنرا با خود در جنبش آوردهاند و با شهپر عزم و اراده به ماورای کهسار پرواز نمودهاند. ایشان و حتی غلامان ایشان مدتها پرچم تهذیب و مدنیت ما را در دهلی برافراشته نگهداشتنند.
پس این قلعه های نیمه ویرانه قابل ستایش و محل تعظیم و تکریم است و جا دارد که مانند بهترین آبدات ملی احترام شوند بهترین درام جنبشهای ملی ما در همین قلعه های سنگی در قله های کوههای بلند غور بازی شده است. قلعه های غور هر کدامش مجسمه شهامت متانت، عزم اراده و قدرت است. همه چیز آنها از نقشه و پلان گرفته تا مواد عمرانی و تزئینات و نقوش همه اش ملی است. کارنامه های باشندگان آنها به ما درسهای بزرگ حیاتی داده و خرابه های این قلعه ها امروز بما بهترین درس عمرانی میدهد.
چشمه آذان
یکی از جاهائی که در زبان اهل غور شهرت دارد و حتی در بعضی مأخذ قلمی هم از آن ذکری ،رفته چشمه ایست موسوم به چشمۀ آذان چون این چشمه در یک کروهی جنوبی قلعه خیسار واقع است عصر روز یکشنبه 22 اسد که در خیسار توقف داشتیم بسواری اسپ به دیدن آن رفتیم از پای کوهی که قلعهٔ خیسار روی یکی از پوزه های آن بنا یافته راهی از روی تپه ها و گودالها بدان وب رفته است. چشمه ئی در زیر درخت بید و عناب واقع و تقریباً از چهار جای آب بطور متناوب جوش میزند گاهی از دو منفذ شمالی و گاهی از دو منفذ جنوبی آب می برآید و به تدریج مقداری آب از حوض چشمه برآمده و جویچه بسیار باریکی بطول ده متر تشکیل داده است. آب این چشمه آهکی و در عین زمان گاز دار است گاز بطور متناوب گاهی در یک گوشه و گاهی در گوشه دیگر جمع میشود.
آب آهکی وقتیکه از چشمه خارج میشود آهک آن با تماس هوا منجمد شده و یکنوع فلس تشکیل میدهد معاینه این چشمه برای کسانیکه اژدهای "سرخ در" بامیان را دیده اند، فوق العاده دلچسپ است اژدهای سرخ در بامیان که امروز 300 متر طول و تقریباً 15 تا 20 متر عرض و تقریباً 10 ، 12 متر بلندی دارد و مانند تپه ئی افتاده، در اوایل (که مدت زمان و قدامت آنرا تخمین نمیتوان کرد) عیناً مانند "چشمه آذان" ، چشمه ئی بوده که بعد از فوران چندین هزار سال هنوز آب آن جاری است و این آب با رفتار خود در مرور زمانه و سر شدن آهک آن تپه ئی به شکل اژدها ساخته و شق بزرگی که در تیر پشت اژدها دیده میشود، خط جریان قدیم آب است آن کیفیت عظیم و بزرگ را امروز چشمه آذان بصورت نمونۀ بسیار کوچک که همه اجزای آن در حال تشکل است در نظر بیننده مجسم میکند. مجرای آب چشمه آذان هنوز اژدها نشده و مار بسیار کوچکی است بطول 10 متر. شقی در تیر پشت او هم است که الان از آن آب عبور کرده و بطول مار افزوده میرود. بهر حال چشمه آذان و خط جریان آب آهکی بصورت نمونهٔ کوچک که در حال تشکل است یکی از اشکال و اسرار طبقات الارضی را بما نشان میدهد که صورت ساختن و پرداختن آن با قدامتی که تخمین آن متعلق به علمای علم جیولوجی است در چندین نقطه مختلف افغانستان ، در سرخ در بامیان، در سر راه بند امیر در "شیدان" و نزدیک دهزنگی دیده میشود.
از خیسار تا دورودی
اگر چه یک روز بحیث استراحت در پای قلعه خیسار گذرانیدیم ولی چون روز های رفتار را حساب نموده ام با این حساب روز هشتم (دوشنبه 23 اسد) از خیسار طرف "دو رودی" حرکت نمودیم.
"دورودی" بطرف شمال شرق خیسار افتاده است و فاصلهٔ آن از نقطهٔ اخیرالذکر 27 کیلومتر است. برای اینکه وقت به منزل رسیم ساعت چهار و نیم صبح در روشنی ماه برخاسته و راه منزل را پیش گرفتیم و ساعت ده و نیم در ظرف پنج ساعت به درودی رسیدیم راه خیلی دشوار گذار و از یک سلسله تپه ها و گودالها میگذرد. این وضعیت بلاتغیر تا اولین آبادی دم راه یعنی قریه "واسپ" ادامه دارد. این قریه همان لکه سبزی بود که دیروز از فراز قلعهٔ خیسار در میان تپه های شمال شرقی معلوم میشد بعد از "واسپ" کوتلی دم راه آمد که آنرا "پنج خوله" گویند.
فاصله این کوتل از قلعه خیسار 12 کیلومتر است از بلندترین نقطه گردنه سر کوتل نگاه آخری به قلعه خیسار افگنده و بطرف "دو رودی" یکی از مناظر کهستانی خیلی حیرت آوری مدنظر گسترده شد اینجا چشم انداز دیگری بین دامنه های شرقی کوه "جهان قلعه" و کوه "مزار" می آید که منحیث چین خوردگی های زمین و تشکل غندی ها از دند خیسار حیرت آورتر است هزاران غندی مانند موج دریای بیکران میان دو جدار سنگی کوه افتاده است.
از اختصاصات مناظر غور این است که تیغه بلند کوهها مانند حصاری یک سلسله تپه های پست و غندیها را در آغوش کشیده و یگان لکه سبز در ته و میان تپه ها معلوم میشود و سبزی در بعضی نقاط طوری پوشیده میباشد که چشم در اول وهله آنرا تشخیص داده .نمیتواند راه در کمر دامنههای شرقی "جهان قلعه" بطرف تپه های روی زمین به تدریج پایان آید. اولین آبادی اینطرف کوتل می «کاوان نام دارد و تقریباً مشتمل بر 30، 40 خانه میباشد. "کاوان" منقسم بر دو حصه است و تپه ئی آنها را از هم سوا کرده است اولی بصفت "کاوان خواجه" و دومی محض بنام "کاوان" یاد میشود و از طرف علاقه داری "پرچمن" اداره میشود از کاوان راه بطرف شمال شرق، بجانب مجرای مشترک رودخانه "نیلی" و "زرنی" پایان میآید تا اینکه به محل تلاقی دورود خانه مذکور میرسد و اینجا را "دو رودی" گویند. دهکده کوچک دو رودی کنار سواحل رودخانه افتاده است. خانه ها در پای تپه و کنار سواحل آباد شده و کشت زارهای باریک در کناره های راست رودخانه پهن است قطار اشجار بید و چنار پیش روی خانه ها را سایه کرده است. جواری خوب رسیده و پخته شده و گندم درو و باد شده و گندم حاصل خرمن روی زمین کشتزار کوت است. اهالی دهکده بیشتر سادات و مردمان مهمان نوازی هستند رودخانهٔ مشترک نیلی و زرنی ماهی زیاد دارد.
از دو رودی تا تیوره
فاصله قریب 40 کیلومتر است. ساعت چهار صبح در حالیکه ستارگان میدرخشدندو ماه بته ها و شاخسار درختان را روشن ساخته بود، حرکت نمودیم. از میان خانه های دهکده دو رودی روی تپه ها راه بالای "بابی" و "کالی" را پیش گرفتیم. راه بلدی از خود دهکده با ما بود و اگر نمی بود اشتباهات زیادی در تعیین راه رخ میداد زیرا چندین مرتبه ردۀ باریک راه را گذاشته و در پشته ها بالا و پایان شدیم. استقامت حرکت ما بطرف "آنه" است. مجرای آبی پیش روی ما آمد. این آب را "ورائی" گویند و از کوه "پنج چراغ" سر چشمه میگیرد. پانزده مرتبه از یک کنار بکنار دیگر رودخانه عبور نمودیم بعد از چندی آب دیگری آمد و آنرا "آب آنه" گویند که از قسمتهای علیای دره سرچشمه میگیرد. از مدخل دره "آنه" به بعد یک سلسله برجها و قلعه های قدیمه می آید. در مدخل دره دو برج مانند دروازه ئی آباد میباشد. در سواحل چپ رودخانه در بالای پوزه تپه قلعه ئی دیده میشود با بروج مختلف الشکل در کنار راست رودخانه میدان وسیعی است که بپای کوه مزار منتهی میشود. در این قسمت در زمانه قدیم آبادیهای متراکمی وجود داشته و هنوز شواهد و بقایای آن از بین نرفته است. آب "ورائی" که پیشتر اسم بردم در حوالی "ده سین" که یکی از دهکدههای آنه است با آب آنه یکجا میشود. و این دو آب مشترکاً پیش رفته در آخر دو رودی به مجرای مشترک نیلی و زرنی یکجا میشود.
دهات مشهور "آنه" قرار آتی است "ده و رادئی" ، "ده پنج چراغ" ، "ده اگینی" ، "ده پای مزار" و "ده خرمی". در "ده ورائی" آثار برجها و خرابه ها زیاد دیده میشود. دره آنه را تا نزدیکیهای آخرش تعقیب نموده و به کوه مزار نزدیک شده رفتیم. در حالیکه آخرین دهکده آنه علیا در کمر کوه سبز میزد، بطرف چپ بخط کوه مزار نزدیک تر شده از کوتل آنه گذشتیم و در پای دامنه های جنوبی کوه پنج شاخ که عقب آن وادی "تیوره" افتاده بطرف غرب راه خود را ادامه دادیم. باین ترتیب پیش رفته و در منتها الیه غربی پوزه کوه مذکور در مقابل دره سفلی "یخن" رسیدیم. چون ساعت ده و نیم بود و از ساعت چهار صبح حرکت نموده بودیم، منتظر بارخانه قافلهٔ خود شدیم و نان چاشت را همینجا صرف کردیم.
در افق مقابل بفاصله سه کیلومتر درختان و خانههای دهکده یخن سفلی، در پای کوه بچه سیاه رنگی معلوم میشود که درخت بادام کوهی زیاد دارد. بعضی برجهای قدیمه هنوز بلند و آثار خرابه های دیگر بصورت غندیها معلوم میشود. از قطار برجهای خرابه و از ردۀ معین دیوارها واضح معلوم میشود که شهری در اینجا آباد بوده و از خود حصار و بروجی داشته فراز خرابه های مذکور قلهٔ کوهی را که بطرف جنوب افتاده "چهل ملنگ شاه مردان" گویند.
از پوزه کوهی که توقف نموده بودیم دور زده و در امتداد دامنه های شمالی آن استقامت شرقی را بطرف "تیوره" پیش گرفتیم اولین آبادی دم راه "ملای اعلی" نام دارد. رودخانه غور که یک قسمت آب آن از "چاردر" آمده و از "تیوره" میگذرد با رفتار ملایم از ته دره .میگذرد. احجار کنار دره و حتی سواحل رودخانه سرخ و کشتزارها سبز میزند. در اکثر نقاط کنار سواحل رودخانه را قطار منظم درختان چنار زیباتر ساخته و ساقه های راست و شاخسار آن در سطح آب انعکاس دارد. در بعضی قطعاتی که گندم درو شده زمین رنگ زرد کاهی قشنگی بخود گرفته است.
از دهکدههای بسیار قشنگ اینجا یکی "زای نوروز" است. اهالی آن به ساز و نوا و خواندن شهرت زیاد دارند این دهکده زیبا کنار جریان کج و پیچ رودخانه افتاده و سایه درختان بید و چنار آن را در آغوش کشیده است. رنگهای طبیعی خاک زمین و سطح آب و شاخسار درختان و مزارع و کشت زارها و سیاه خیمه ها از آن منظره نهایت زیبا و قشنگ ساخته است.
در این قسمت های دره یخن شواهد عمرانات قدیمه بصورت برجها موجود و هر کدام هنوز با تزئینات خود به ارتفاع بیش از 10 متر بلند .است. ساعت یک و نیم بعد از ظهر روز پنجشنبه 26 اسد بعد از طی بیش از 250 کیلومتر و انجام یک دورۀ بسیار دلچسپ و مفید نه روزه با سواری اسپ در معروفترین نقاط غور دوباره به "تیوره" مواصلت نمودیم.
تیوره و تیمنی ها
بعد از انجام دوره ئی در حصص مختلف غور دو روز آخر ما در تیوره بگردش و صید ماهی و استراحت سپری شد چون دهکدههای تیمنی ها هر طرف افتاده، یکروز عصر یکی از دهکدههای بهاری و شکل سیاه خیمه ها و اصول نصب آنرا تماشا کردم تیمنی ها در غور مخصوصاً در دره "یخن" و هم در گرد و نواح خود تیوره زیاد هستند تیمنی ها زمستان در خانه و تابستان در سیاه خیمه زندگانی دارند. شکل یک خانه گلی و یک سیاه خیمه آن یکی است و گفته نمی توانم که کدام یک از روی دیگری ساخته شده ولی احتمال بیشتر به این دلالت میکند که خانه ها از روی شکل سیاه خیمه بمیان آمده باشد.
یک سیاه خیمه تیمنی عبارت از یک خیمه ایست مستطیل شکل بطول عمومی 6 متر و عرض چهار متر و با سقفی به شکل قیچی پوش که با دیرکها و پارچه پشم بز و ریسمان ساخته میشود معمولاً 6، 6 دیرک در دو طول مستطیل و 4، 4 دیرک در دو عرض آن ایستاده میکنند پارچه سیاه را به دورادور آن می آویزند و دیرکها را با ریسمان و میخ به اطراف بسته میکنند آنگاه پوش سیاه خیمه را بشکل قیچی بالای مستطیل برپا میکنند برای اینکه حیوانات از دامن خیمه داخل نشود در قسمت داخلی دورادور سیاه خیمه به ارتفاع اقلاً یک متر از شاخسار درختان یکنوع پنجره میبافند که باد از آن وارد میشود و حیوانات داخل شده نمیتوانند سیاه خیمههای یک دهکده که عبارت از 20، 30 خیمه میباشد هم به اصول مستطیل در یک میدان نصب میشود. یعنی خیمه ها پهلوی هم طوری نصب میشود که هم از فاصله میان دوی آن کسی عبور نتواند و هم در میان خط مستطیل مجموع آن میدانی برای کارهای مشترک دهکده باقی بماند. البته مدخلی در یکی از اضلاع مستطیل .میگذارند. این دهکدههای بهاری اگر چه همیشه در گرد و نواح قریب دهکده زمستانی تشکیل میشود باز هم در یک نقطه نمی باشد بلکه محل تشکیل آنرا هر سال تغییر میدهند تا از فضله حیوانات زمین شان هم کود حیوانی حاصل کند و آباد .شود به این ترتیب تیمنی ها را میتوان یکنوع کوچی محلی خواند که تقریباً مناصفه سال را در هوای آزاد میگذرانند.
در غور مخصوصاً در قسمتی میان آهنگران و تیوره عموماً سیاه خیمه های تیمنی و غژدیهای قبایل کوچی بفاصله قریب پهلوی هم دیده میشود. چون غژدیها تقریباً نیمه مدور و پست است بزودی شناخته میشود این دو دهکده به این جهت پهلوی هم تشکیل میشود تا داد و ستد و معاملات تجارتی میان آنها به سهولت صورت گیرد.
تیوره و راه های گرد افق
غیر از سرک موتررو که تازه از گذر "پام"، از سرک عمومی هرات بطرف مرکز غور کشیده شده راههای پیاده از تیوره به اطراف افق رفته است. این راه ها مخصوص پیاده و سوار و عموماً بصورت مستقیم از ته دره ها و فراز کوتل ها در اثر رفت و آمد میان دو نقطه بمیان آمده است. این راه ها قرار ذیل اند: از تیوره تا قندهار :
1- تیوره
2- چاردر
3- جغ امبان
4- سر تیز هنه
5- موسى قلعه
6- آب خانه
7- گرم او
8- لیونه
9- کاریز
10- قندهار.
از تیوره تا دلارام :
1- تیوره
2- یخن سفلی
3- پای مزار
4- زرنی
5- کوتل فرنگی
6- غور مژگان (سرمژگان)
7- پلکوانان
8- گلستان
9- تلی کند
10-دالارام
از تیوره تا ادرسکن :
1- تیوره
2- ایگین
3- کوتل ملا قره
4- کوت (کوتل ایستوی)
5- پرچمن
6- کمرک
7- نزگان
8- فراه رود
9- قبر حاجی
10- واخل
11- اگل