زمانشاه

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

۱۲۰۷ - ۱۲۱۶ هجری قمری

۱۷۹۳ - ۱۸۰۱ مسیحی


زمانشاه تیمورشاه سومین پادشاه سلالۀ سدوزائی بعد از یک سلسله مخالفت های  برادران و دسیسه های مادر اندران و دسته بندی های سرداران و بزرگان و ارکان دولت بالاخره در نیمۀ اول ماه شوال ۱۲۰۷ در دیوان خانه خاص بالاحصار کابل به عمر ۲۲ سالگی به پاد شاهی انتخاب شد. زمانشاه من حیث سن و سال پنجمین پسر تیمور شاه بود. مادرش فاطمه بیگم دختر یکی از بزرگان قبیله یوسف زائی پشاور بود. زمانشاه به اغلب احتمال در سال ۱۱۸۶ در قندهار متولد شد ولی چون در همان سال پدرش به تخت جلوس کرد و بلاتاخیر به کابل آمد و این شهر را پایتخت خویش گزید تمام دورۀ طفلی و جوانی شهزداه زمان در کابل گذشت شهزداه زمان در بالاحصار کابل بزرگ شد دورۀ طفلی وی در حرم سرای و قصر و باغ های بالاحصار گذشت. در بالاحصار درس میخواند و یکی از اساتیذ وی مولوی میر خیرالدین بود که معلم شهزادگان (اولاد تیمور شاه) بود. مولوی نعمت الله نامی هم به شهزاده زمان درس هائی بیشتر در امور شرعیات میداد. در جوانی در گرد و نواح اطراف شهر گاه گاه به سواری اسپ دیده میشد طوریکه در صفحه های پیشتر ذکر کردیم، تیمور شاه و فرزندان او غالباً در شعر گوئی و شعر دوستی تمایل مخصوص داشتند و دیوان هائی از خود تیمورشاه و بعضی از اولاد او باقی مانده. شاه شجاع الملک برادر سکۀ زمانشاه هم دیوانی دارد و اشعار قشنگی در فارسی سروده اما از زمانشاه کدام اثری دیده نشده.

زمانشاه مانند پدرش تیمور شاه زنان و فرزندان متعدد نداشت معذالک دوتن از زنان او شناخته شده که یکی دختر نور محمد خان بابری امین الملک و دیگری دختر عبدالرحیم خان هوتک بوده. از جملۀ اولاد او از چهار پسر و دو دختر عجالتاً سراغ داریم. پسران او عبارت اند از: شهزاده قیصر ملقب به سلطان منصور، شهزاده حیدر ملقب به سلطان ناصر، شهزاده محمد یونس، شهزاده عبدالرزاق، از دو دختر او همین قدر سراغ داریم که یکی را به شهزاده کامران پسر برادرش شاه محمود سدوزائی داده بود. زمانشاه در یک فضای پرهنگامه بالاحصار کابل بر تخت نشست این هنگامه در حرم سرای شاهی در پیرامون ارگشاهی، در دیوان خاص در ولایات افغانستان، و در خاک های مفتوحه امپراطوری درانی همه جا حکمفرما بوده و در هر جائی معنی داشت. در حرم سرای، در میان زنان تیمورشاه در میان مادر اندران شهزاده زمان عبارت بود از کینه زنانه، در دیوان خانه، خاص ارگ شاهی عبارت بود از جاه طلبی و خود خواهی که برادران زمانشاه را آرام نمیگذاشت. در ولایات مخصوصاً در قندهار و هرات که در یکجا شهزاده همایون و در جای دیگر شهزاده محمود بحیث نایب الحکومه ها حکومت مینمودند هنگامه مذکور بشکل رقابت و جاه طلبی و ادعای سلطنت تبارز نمود و در خاک مفتوحۀ امپراطوری درانی و خارج آن حدود در ممالک همسایه هند و ایران بار اول شهزاده زمان که این بار اول وی را زمان شاه میخوانیم به تحریکات دستگاه استعمار انگلیس مواجه کردیده و هنگامه در آنجاها به معنی تحریکات و اغوای سکه و قاجار ظهور کرد. بدین طریق زمانشاه سومین پادشاه سدوزائی که در عنفوان جوانی در بالاحصار کابل برتخت نشست دفعتاً با یکجهان مخالفتها و دسیسه ها و اغواها (از داخل حرم سرای تا خارج حدود ثغور خاک های امپراطوری درانی) مواجه گردید ولی گذارشات تاریخی که شرح آنرا در رساله ئی بنام "زمانشاه و فعالیت دستگاه استعماری" ۱۴ سال قبل نوشته ام که در این کتاب هم ذکر میشود نشان میدهد که با ارتکاب بعضی اشتباهاتی که منجر به سقوط قبل از وقت سلطنت او گردید پادشاه با کفایت و لیاقت بود و عزم و ارادۀ قابل وصفی داشت و میتوان وی را در میان اخلاف احمد شاه بابای غازی بزرگترین پادشاه این دودمان خواند.

زمان شاه مدت (۹ سال) سلطنت کرد. ولی آنی در یک نقطه آرام نگرفت و استراحت نکرد. هنگامه های حرم سرای، مدعیات برادران، رقابت های برادران بزرگتر چیزی نبود که زمانشاه به حل آن موفق نگردد هنگامه های بزرگ تر، نقشه های (تزار) و(ناپلیون) بود که همگان راجع به چگونگی آن مطالبی درتاریخ های عمومی خوانده اند و شاه مراد بیگ و آقا محمد قاچار و فتح علی شاه قاجار و رنجیت سنگ به اشارۀ سرانگشت طراحان آن نقشه ها و عمالی که در عملی ساختن آن از قبیل مهدی علیخان ها، مالکم ها و غیره کار میکردند وضع را در داخل و خارج حدود قلمرو سلطنت درانی باریک ساخته بود و برخی از برادران زمانشاه، شهزاده همایون، شهزاده محمود، حاجی فیروزالدین بیشتر آلۀ مقاصد اغیار قرار گرفتند. زمانشاه به کرات و مرات از لاهور تا مشهد، از شرق تا غرب قلمرو سلطنت خود از کوها و دره های افغانستان چون سیلاب فرود آمده و تا توانست از سلطنت مشروع خود در مقابل برادران و از حدود ثغور کشور و امپراطوری خود مقابل دسایس و اغوای دستگاه استعمار دفاع کرد تا اینکه در ۱۲۱۶ هجری قمری بالاخره بدست عمال برادرش شاه محمود در قلعه عاشق شنواری در حوالی جگدلک اسیر و از حلیه بصر عاری گردید و به صفت پیر مرد نابینا بقیه سالهای عمر را در آرزوهای بی پایان به پایان رسانید. این بود کوتاه ترین خط راه ۹ ساله سلطنت زمانشاه و بعد ازین به اساس روش خاص این اثر پیش آمدهای بزرگ عصر و زمان او را که به بالاحصار و شهر کابل ارتباط دارد از نظر میگذرانیم و برای اینکه سلسله واقعات ناکسیخته نماند جنبه آفاقی مطالب هم مد نظر گرفته نخواهد شد.


روزهای اول سلطنت زمانشاه در بالاحصار رفت و آمد سران قوم حبس شهزداگان در بالاحصار بالا روز یکشنبه ۷ شوال ۱۲۰۷ تیمورشاه وفات کرد و به نحوی شرح یافت تا بخشی از روز مسئله وفات شاه را از نظرها و گوش ها پنهان و مسکوت گذاشتند تا اینکه با تشریفات مراسم تدفین در چهار باغ در یکی از باغ های معروف آن وقت در کناره های راست رود خانه کابل دفن نمودند و در نتیجه یک سلسله تحریک های حرم و تک و پوی شهزادگان و تحریکات ضد و نقیض و موافق و مخالف بزرگان و اعیان و تشبثات شهزادگان بالاخره شهزاده زمان در دیوان خاص بالاحصار کابل بر تخت پادشاهی نشست روزهای اول سلطنت او که مصادف به هفته اول و دوم ماه شوال ۱۲۰۷ قمری بود از روزهای بسیار پرهنگامه بشمار میرود با اینکه در داخل حرم سرای صدای شیون و گریه و آه و ناله شنیده میشود وبیرون در دیوان خاص مراسم فاتحه خوانی بر پا است تمام فضای بالاحصار و فضای شهر کابل را یکنوع اضطراب و بیقراری فرا گرفته و مردم همه نگران معلوم میشوند زیرا علاوه بر وفات شاه مسئله استقرار شاه جدید امری مهم و بی سابقه بود شاه جدید با اینکه منتخب شده و به جای پدر نشسته باز هم چه خودش چه امنای دولت همه میدانند که دامنه تحریکات و مدعیات شهزاده گان بدین زودی کوتاه نخواهد شد. چون انتخاب زمانشاه به پادشاهی تقریباً در غیاب شهزاده گان صورت گرفت زیرا قراریکه دیدیم همۀ شهزاده گانی را که در کابل حاضر بودند و درأس ایشان شهزاده عباس کلان سال همه قرار داشت همۀ آنها را در خانۀ شهزاده اخیر الذکر در حال محاصره گرفته و عمل انتخاب جانشین تیمورشاه را عملی نمودند. بدین شرایط طبیعی نه تنها برادران شاه زمان بزعم خویش خود را از حق پادشاهی بی نصیب می پنداشتند بلکه عمل محاصره را در حق خود بی حرمتی و تجاوز تصور می نمودند. بدین مناسبت شهزاده عباس و جمعی دیگر از برادران وی که خویش را در مقابل عمل انجام شده تصور کردند بیشتر به تحریک و تگ وپو افتادند و یک هنگامه بی سرو صدا ولی عمیق تر و پر دامنه در داخل کنگره های بالاحصار و خارج آن در شهر کابل پدیدار گردید شهزاده گان درانی از بیعت به برادرشان زمانشاه خودداری میکردند و مخصوصاً شهزاده عباس حاضر نبود که حضور شاه جدید شرفیاب شود تا او را به زور آوردند بدین ترتیب بیعت به زور گرفته میشد و چون پای زور در میان بود دل شاه و شهزاده گان غبار آلوده ماند و هنوز هفته اول پادشاهی زمانشاه نگذشته بود که امر حبس دسته جمعی شهزاده گان را صادر کرد. آیا تصور میتوانید که اصدار چنین امری چه غوغای بزرگی در بالاحصار کابل تولید کرده باشد. هفته اول سلطنت زمانشاه در بالاحصار یکی از هفته های بسیار پرهنگامه، پرغوغا، پرسر و صدائی است که تاریخ بالاحصار کمتر نظیر انرا دیده است. درین گیر گرفت که آنهم در نفس خاندان شاهی صورت گرفت همه شهزاده گان را زیر مراقبت گرفته و آنهائی که به سن و سال بلوغ رسیده بودند همه را بطرف محبس بالاحصار بالا سوق دادند. میگویند حتی شهزاده شجاع را که به سن ده سالگی رسیده بود و برادر سکه زمانشاه بود امان ندادند و او را هم در جمله شهزاده گان دیگر بطرف بالاحصار بالا میکشانیدند و در اثر مداخله مادرش فاطمه بیگم از حبس معاف کردند، ولی در حرم سرای تحت نظارت گرفتند و سائر شهزاده گان از قبیل شهزاده عباس، شهزاده نادر، شهزاده جلال و غیره را در بالاحصار بالا به حبس افگندند و برخی از آن میان در همین محبس جان داد، مانند شهزاده نادر و شهزاده جلال که اولی سه سال بعد ازین واقعه در سال ۱۲۱۰ به سن ۲۱ سالگی در زندان بالاحصار بالا جان سپرد و دومی جوان تر یعنی به عمر ۱۳ سالگی وفات یافت و ازین وقایع در موقعش یاد خواهیم کرد.


مراسم دستار پوشی و تاج گذاری

مراسم تاج پوشی پادشاهان سدوزائی درانی به اساس سنتی که از شروع سلطنت احمد شاه غازی مانده بود بسیار ساده و باروح ملی نزدیک و سازگار بودهمه میدانیم که در ۱۱۶۰ هجری قمری مطابق ۱۷۴۷م چطور در مزار شیر سرخ قندهار، صابرشاه فقیر شیخ متصوف کابلی خوشه گندم را از کشت زار مجاور بر داشته و تیمناً بحیث تاج شاهی بر دستار احمد خان خلانید و با این عمل ساده در حالیکه تمام روئسای قبایل جمع بودند مراسم تاج پوشی موسس سلاله سدوزائی صورت گرفت. همین قسم مراسم تاج پوشی نواسه او زمانشاه به بسیار سادگی که از روح دموکراسی عنعنوی افغانی نمایندگی میکند بعمل آمد. تعیین شدن شهزاده زمان به پادشاهی از اتفاقاتی که در بین اولین پادشاه درانی در مزار شیر سرخ قندهار در میان بزرگان و روئسای قبایل پیدا شده بود کمتر نبود آنوقت روئسای با نفوذ و بزرگ قبایل یکی به دیگری تمکین نمیکردند و این دفعه جمعی از برادران با پشتی بانی مادران خود و هوا خواهی برخی از امنای دولت اشکالی بزرگ تولید کرده بودند که آخر الامر به محصور و قید ساختن شهزاده گان و برخی از بزرگان و حبس ایشان در بالاحصار بالا انجامید. بهر حال به مجردیکه شاه زمان از مراسم فاتحه گیری پدر خویش در دیوان خاص بالاحصار فارغ شد بفکر انجام مراسم رسمی تاج پوشی خویش افتاد ولی این کار عوض اینکه با زرق و برق در دیوانخانه خاص بالاحصار صورت پذیرد بی سرو صدا و بطور بسیار ساده و محرمانه در یکی از خانه های شور بازار کابل بپاشد. این خانه، خانه یکی از مشاهیر روحانی کابل بود، موسوم به حاج محمد صفی الله که به لقب حضرت قیوم جهان خوب تر شهرت داشت و در عالم انزوا و خلوت زندگانی میکرد. زمانشاه با ارادتی که به این مرد روحانی داشت در اولین شب جمعه وفات پدرش (روز پنجم وفات) پای پیاده به شور بازار به خانه او رفت و دستاری که با خود برده بود به وی تقدیم کرد و حضرت قیوم جهان دستار را پر سر شاه جوان پیچید با این مراسم ساده و پر کیف پادشاهی وی بصورت خصوصی رسمیت پیدا کرد و عند المراجعه به بالاحصار به فکر انعقاد جشنی افتاد تا سلطنت خویش را در محضر عام رسمیت دهد.


جشن جلوس زمانشاه در بالاحصار کابل اتحاف فاتحه بر آرامگاه پدرش عبور زمانشاه به سواری فیل گل پوش از کوچه های کابل - قلعه پخته شهر پخته خاتم و سکه  در اواسط ماه شعبان سال ۱۲۶۶ در حالیکه هنوز افکار مردم چه در کوچه های بالاحصار و چه در محله های شهر کابل اضطراب انگیز بود و گیر و گرفت شهزادگان تشویش مزید تولید کرده بود و حلقه های مختلف خانواده های بزرگان را سرنوشت آینده در بیم و هراس افگنده بود. مراسم دستار بندی زمانشاه قدم اولی بود در استقرار افکار مردم. برای اینکه این آرامش بیشتر و آفاقی شود و جنبه رسمی تاج پوشی در محضر بزرگان و امرای دولت عملی گردد امر ترتیب انعقاد جشنی در تالار دیوانخانه خاص بالاحصار از طرف شاه داده شد متاسفانه جزئیات ترتیبات این جشن در کدام ماخذی به نظر نرسیده ولی آقای عزیز الدین فوفلزائی در پاورقی (۱) صفحه ۲۴درة الزمان شرحی نوشته اند و از روی آن اینقدر حدس میتوان زد که قصر شاهی بالاحصار و مسند پادشاهی را به بهترین بیرایه آراسته و پیراسته بودند و ترتیبات مجلل گرفته شده بود. اینک متن کتاب مذکور:

"... جشن جهان ارای و بزم علم پیرای جلوس اقبال مانوس بر اورنگ"

"خلافت و جهانداری بآلاف مبارکی و فرخی مبارک و خجسته گردید درین"

"محفل خلد مشاکل تخت سلیمانی پای بوس قدوم میمنت لزوم بخت همایون شهنشاه"

"زمان رفیع الشان در کنار یافته بدرجۀ آسمانی در رسید و چتر کیانی بسایبانی"

"فرق مبارک طالع خویش بلند دانسته سر باوج فلک کشید. منابر هفت اقلیم از خطبۀ"

"نام اقدس رتبۀ رفیع پزیرفته پایه خود به آسمان رسانیده و وجوه دراهم و دنائیر"

"از سکه رسم رسامی و نقش مقدس در ربع مسکون آبروی تازه و رونقی"

"بی اندازه به همرسانید مقدسان عرش برین که مترصد حصول این عطیۀ عظمی"

"بودند به منتهای تمنای خود در رسیدند و متوطنان عرصۀ زبین که بمناجات"

"سحر و شام از روی احراز دولت دوام می نمودند بادراک خواهش باطن کامیاب"

"گردیدند. زمینیان بر آسمانیان زبان مبارکباد کشادند و افلاکیان نوید شادی"

"فرستادند حدیقۀ روز گار بسان ایام بهار از اهتزاز نسیم این مژدۀ طراوت"

"و نضارت پذیرفت عالم جان و جان عالم ازین نوید دولت جاوید و فورسرور و افراط"

"نشاط بر گرفت آثار امن و امان از انوار عدالت و نضفت به عالمیان پدیدار گشت"

"و فراشان امنیت و جمعیت از مامن عمل و احسان بجهانیان نمودار شد."


قبل از ینکه زمانشاه طبق دستور معینه به تالار دیوان خاص رفته و بر مسند پادشاهی رسماً تکیه زند بسواری فیل خاصه برای انحاف فاتحه بر مزار پدر خویش عازم چارباغ کابل شد. میگویند درین روز عدۀ از فیل هائی را که تیمورشاه از ملتان آورده بود زینت نموده و حمایل گل بر سر و گردن آنها آویخته بودند و خود زمانشاه به سواری فیل خاصه که در زیر گل و حمایل غرق بوده از میان کوچه های بالاحصار کابل گذشت و به مزار پدرش رفت و به همین ترتیب به بالاحصار مراجعت کرد. حین عبور و مرور موکب شاهی از کوچه ها اهالی شهر عموماً در دو طرف مسیر شاهی صف کشیده و مبارکباد میگفتن و شاه از حوزۀ فیل مشت مشت پول بهر طرف بخش میکرد تا اینکه به (شهرپخته)و (قلعه پخته) رسید. مردم شهر کابل به اصطلاح عامیانه خود (شهر بالاحصار) ) و (قلعه بالاحصار) را شهر و قلعه پخته میخواندند و هنوز هم این صفت (پخته) به معنی آباد و پر ناز و نعمت از میان نرفته و به شیوه و مذاق اهالی کابل میتوان مثلا فلان شهری را (شهر پخته) خواند. عند الوصول فیل سواری زمانشاه به دروازه بزرگ بالاحصار نقاره نواخته شد و دهل و سرنا به صدا در آمد شاه در غرش توپ های شادیانه از فیل فرود آمد و در حالیکه جمعی از امرای دولت در گرد و نواح او دیده میشد و نزدیکتر او سردار پاینده خان بارک زائی و سردار رحمت الله خان کامران خیل سدوزائی و نور محمد خان امین الملک بابرى تشخیص میشدند به تالار دیوان خانه بالاحصار نزدیک شده کنار مدخل تالار جمع غفیری از بزرگان و رؤسای قومی و معاریف شهر از موکب شاه استقبال نموده و زمانشاه شاه جوان ۲۲ ساله در حالیکه بار سنگین سلطنت را تازه بردوش احساس میکرد داخل تالار شده بار اول بر تخت پادشاهی پدرش تکیه زد. بردستار او که عبارت از شال گران بهای کشمیری بود سه پرخلانیده شده بود که تا آخر بحیث جیغه شاهی مخصوص زمانشاهی باقی ماند و در خاتم سلطنتی و روی سکه ها این ابیات نقر و نقش شد.

قرار داد ز الطاف خویشتن یزدان

نگین حکم جهان را بنام شاه زمان

*     *     * 

طراز یافت بحکم خدای هر دوجهان

رواج سکه دولت بنام شاه زمان


اعطای خطاب و القاب نشیب و فراز ماموریت معتمد الدوله وفادار بهادر مختارالدوله اشراف الوزرا قاضی فیض الله خان قاضی القضات و مدارالمهام در محبس بالاحصار بالا زمانشاه در اولین روز دربار خویش در دیوانخانه خاص بالا حصار کابل که شرح آن گذشت پاره تصمیمات مهمی گرفت که در همین هفته اول سلطنت عزم و اراده او را در امور مملکت داری نشان میدهد. شاه زمان در طی دو هفته اول ماه شعبان ۱۲۰۷ که واقعه مریضی و فوت پدر و نیات باطنی مادر انداران و اهل حرم و آرزوها و ادعاهای نهفته برادران و افکار نهانی ضد و نقیض امراو امنای دولت همه رادید و هوا خواهان و مخالفان سلطنت خویش را شناخت فوری و جدی به گرفتن تدابیری متوصل شد و درباره عزل و نصب و اعطای القاب و توبیخ امرای دولت تصمیماتی چند گرفت. کسانیکه در استقرار پادشاهی وی هوا خواهی کرده بودند به احراز القاب و رتبه ها نایل شدند و آنهائی که مظنون واقع شدند از جاه و مقام افتادند حتی مال و دارای آنها ضبط شد و به محبس رفتند. زمانشاه در این موارد بسیار جدی و سخت گیر بود چنانچه حین اصدار امر حبس شهزاد گان دیدیم که حتی برادر سکه اش شاه شجاع را که به سن بلوغ هم نرسیده بود بطرف محبس کشانیدند و در اثر مداخله مادرش از حبس معاف شد ولی مدت ها در سفر و حضر نظربند بود و از مجاورت قصر و کمپ شاهی دور تر رفته نمیتوانست. آنهائی که طرف توجه و لطف شاه واقع شدند چند نفر بودند مثل سردار رحمت الله خان بن سردار فتح الله خان کامران خیل سدوزائی، حافظ شیر محمد خان بن وزیر شاه ولیخان مرحوم نور محمد خان امین الملک بابری سردار پاینده خان سردار رحمت الله خان به خطاب معتمد الدوله و لقب وفادار بهادر سر افراز شد. حافظ شیر محمد خان که بعد از قتل پدرش در کابل در عالم انزوا، زندگانی میکرد و حافظ قرآن مجید و آدم متدین و با کفایتی بود از گوشۀ انزوا و فقر به خطاب مختار الدوله و به لقب ارثی پدری اش اشرف الوزرائی نایل گردید. قاضی فیض الله خان دولتشاهی قاضی القضات و مدار المهام عصر تیمورشاهی آنکه خود را در دربار شاهی از همه مقرب تر و بانفوذتر ساخته بود دفعتاً از جاه و مقام افتاد اموال و دارائیش ضبط و مصادره شد و خودش را از بالاحصار پائین به بالاحصار بالا فرستادند و از دیوانخانه خاص به محبس بالاحصار بردند. قبل برین حین شرح و اقعات عصر تیمور شاهی مختصری از شرح زندگانی و نیات و افکار باطنی قاضی فیض الله حان را شرح دادیم و بیشتر به این موضوع روشنی انداختیم که چطورمیان قاضی فیض الله و سردار رحمت الله خان در همین بالاحصار در یکی از شب های جمعه حین بحث و مناظره تماس و تصادم بمیان آمد و در نتیجه قاضی القضات و مدارالمهام چه کوششهائی بخرج داد تا سردار رحمت الله خان را در نظر تیمورشاه سیاه و منفور سازد. بچه حیله ها وی را به دربار نمیگذاشت و با چه سعایت ها میخواست نامبرده را در محبس اندازد. اینک بابر گشتن ورقی در تاریخ بالاحصار قضایا همه معکوس دیده میشود. آنکه قاضی القضات و مدار المهام دولت بود به محبس بالاحصار بالا رفته و مال و دارائی اش ضبط شد و آنکه را همین محبوس امروز و قاضی القضات چند روز قبل میخواست به محبس افگند خطات و لقب معتمد الدوله وفادار بهادر پیدا کرد. در فاصله چند روز وزیری از تالار در بار به تاریکخانه محبس بالاحصار میرود و مرد گوشه گیری که به فقر و انزوا تمام ایام جوانی را سپری کرده از کنج عزلت بر خاسته مختار الدوله و اشرف الوزرا میشود. این پیش آمدهای تاریخی که در اواسط ماه شوال ۱۲۰۷ در میان دیوارهای بالاحصار کابل بوقوع پیوست تابلوئی است که چهره واقعی نشیب و فراز زندگانی در آن خوب دیده میشود و ازین نشیب و فرازها بعد از این در تاریخ قلعه مستحکم کابل بسیار خواهیم دید.


اولین فرمان زمانشاه که از بالاحصار کابل عنوانی برادرش همایون به قندهار ارسال شد:

تیمور شاه به تاریخ ۷ شوال ۱۲۰۷ ق در بالاحصار در گذشت و پسرش زمانشاه به نحوی که دیدیم در یک فضای پر هیجان بجایش انتخاب شد. تمام برادران خود را به استثنای شجاع الملک در محبس افگند و بعد اولین اقدام وی این بود که فرمان هائی به برادرانش همایون و محمود در قندهار و هرات ارسال کند و آنها را به اطاعت و قبول سلطنت خود دعوت نماید. فرمانی که به اسمی همایون فرستاده در ماه ذی قعده در بالاحصار کابل نوشته شده ولی تاریخ روز آن متاسفانه قید نشده اینک بحیث اولین فرمان زمانشاه متن آنرا اینجا نشر میکنیم


بسم الله خیر الاسماء

قرار داد زالطاف خویشتن یزدان

نگین حکم جهان را بنام شاه زمان

"اعوذ بالله تعالی حکم همایون شد آنکه سلطان بی زوال ممالک هر دوجهان"

"و احکام فرمائی اقالیم وسیع هفت آسمان فرد وجود با هر الجود ما را بشرف"

"قابلیت انا جعلنکم خلیفة فی الارض برعایت حق مسلمین و حمایت ناموس تابعین"

"برگزید و تاج مرصع شاهنشاهی را از نصیب شریف ازلی بر تارک مبارک این عبد"

"زینت بخشا گردانید. مرام خاطر علویت مظاهر اقدس را با نضمام شرف صدور"

"رقم مرحمت شیم اعلی مائل و متوجه ساخت تا بما حصل مباهات کثیره زبدۀ پاک"

"گوهران نقاوۀ دودمان با عزوشان سلطنت و عمدۀ و الافطر تان سعادت نشان"

"در درج نقابت و ساده پیرای شوکت و جلالت چراغ خاندان فطانت و کیاست"

"فروغ سلاله شرافت و بسالت برادر محبت مظهر شهزاده پاکیزه گهر محمد"

"همایون شاه احسن الله عاقبة دام عمره و عافیة بکسب مباهى آن مخاطب رفیع"

"المنزلت امر و اطلاع رسانیم که درینوقت پر مفخرت و این فرصت با سعادت بنوعی"

"که حدائق آرزوی جمیع رعایا و ریاحین بساطین تمام برایا از نفخات نسیم سعادت"

"شمیم بالطف عمیم حضرت اقدس کریم به مسند نشینی اشرف شهریاری و ساده پیرائی ذات"

"خدیو کامگاری و اریکه ارائی سیاست مداری فرد فائض الجود ما مباهی و سر فراز"

"گشته اند و اورنگ سلطنت کبرای شاهنشاهی از اجلاس نواب اعظم الاعدلین"

"و در در ان ترصیح و تجلیل یافته و فراش زراندود و بساط بارگاه سلطانی بقدمگاه"

"ما گستریده شده ازین نوید سوید مراتب دولت و اقبال و مدارج عروج جاه و جلال تمام"

"دولت خواهان واراد تمندان و اعیان و ارکان و افسران جیوش و سپاهیان و سرهنگان"

"و ملتزمان و نیکوکیشان و قاطبۀ قاطنین جهانیان دلشاد شده حصول مباهی"

"مینمایند و همگنان افراد اتباع و اعداد سپاه تصدق کنان به پیشگاه ذیجاه اعلی"

"حضرت بندگان سپهر مکان شاهنشاه با عزوعلای ما صفوف بربسته و سیوف"

"آراسته و بحکم جهان مطاع لازم الانقیاد واجب الاتباع آراسته اندو سر به تسلیم"

"و جان به شرائط تعظیم عتبۀ عالیۀ خسروانی فرود آورده دستور اطاعت و لوازم"

"تابعیت قبول کرده الفاظ تصدیق برزبان شرین بیان همی رانند و حکام و والیان"

"سعادت اختران ممالک محروسه یکایک کسوت مباهات بدوش شجاعت خروش"

"افگنده نامه های تهنیت جلوس خاقان فردوس پیوسته به پیشکاران خاصه و غلامان"

"کمر بسته حریم بارگاه این دولت محول و امیر خاص معروض مقدس معلی"

"مینماید و بشما که اکبر اخوان با عزو احشام سلطنت رفیع شوکت بلند مرتبت"

"میباشید به اصدار رقم مبارک خاقانی اطلاع و آگاه فرمودیم که در همۀ"

"حادثات زمان بقضا و رضای حضرت الهی خورسند و مسرور"

"بوده و امروز بصورت طوع ورغبت شرف تابعیت سلطنت ما از دل و جان"

"قبول داشته. تمهید قواعد عقیدت و گذارش آئین ارادت که شیوۀ شایستۀ خیر"

"اندیشانه راسخ الاعتقاد است زینت ضحائف نیاز نموده باد ای تسلیمات"

"خود را از اکابر اعیان سلطنت قاهرۀ خاقانی دانسته به موقف اعزاز یافته گان پایۀ"

"سپهر مدار سریر این دولت کبرا محسوب و از سهام حصول مرام آن عالیمقام"

"ذوى الاحرام مدام بر هدف آرزو و کام و اصل و از زمره معززین درست آئین"

"دولت و اقبال و مظاهر وجود جود و نوال مخلد دارادو به موجب احکام قضای نظام"

"اشرف اقدس اعلی خدمت والا منزلت سلطانی اشرف البلاد خجسته بنیاد را"

"با جمیع توابعات و ایلات بلاد و قصبات که از قدیم باسترضاء سلطان السلاطین"

"و خاقان الخواقین شهنشاه نیکو آئین جنت تمکین قبلتنا نور الله مضجعه بان برادر"

"فرخنده سیر مفوض بوده حسب الضمن این رقم مطاع من ابتدای جلوس میامن"

"مانوس خاقان فردوس کما کان قبای زیبای سلطانی انخطۀ مبار که را بقامت"

"شریف الا قامت خود لازم و لایق دانسته و از جانب خیر جوانب سلطنت کبرای"

"مابان برادر خجسته مظهر مقرر و مفوض گردید تا در اجراء و اجتراء امور مزبور"

"قرار واقع چنانکه باید و شاید صلاحیت خود را در انجام مقاصد خیر مضافه و قوی"

"داند و از عنایات موفورۀ خسروانه و تلفطات مزید پادشاهانه آنچه سر افراز فرموده ایم"

"بلوازم و مراسم شغل مذکور بدیانت و راستی و طوع ورغبت پرداخته دقیقۀ از"

"دقائق در انجام هیچ امری که باعث خیر خلق الله و رفاه رعایا ورضاء سلطان باشد"

"فرو گذاشت ننموده و بدریافت استرضاء خاطر خطیر اعلی حضرت بندگان بلند شان"

"ملائک پاسبان ظل الله و جویای احوال اتباع شریعت بیرا و صلحای دیانت آگاه"

"باز پرسی و وارسی کرده بدستورات خاصۀ پادشاهانه در نظم و نسق اشرف البلاد"

"و جمیع ایلات و توابعات و مرافقات و لواحقات به نحوی که از عهد سلطان جنت آشیان"

"ثریا مکان بان نقاوۀ دودمان سلطنت اختیار و اقتدار بخشیده شده بود کماکان"

"مضافه از ان مشغول و مصروف بوده بقبول اطاعت اعلی حضرت والامنزلت سلطان"

"رفیع الشان شهنشاه زمان بر مسند ایالات و جلالت خود دائماً بر قرار و مرفه الحال"

"بوده متضمن مال و عوائد خزائن خود و خالصه جات طائفه شریف الاشرف درانیه و غیره"

"متوجه بوده دستورات دیوانی را کما فی السابق اجراء و مرعی داشته و برفاهیت"

"حال رعایا و بقای آبادانی برایا نیک ملتفت باشند و بلوازم ولواحق نزدیک و دور"

"و سرحد و ثغور امور ایالت و متفرقات بعمال پاکیزه خصال و امراء ذى الاعتلا"

"تحت خود دستور و تاکید اکید کنند که در پرداخت و معاف محال خالصه جات و زیارات"

"و موقوفات و جایگیرات امراء و علما و سادات و استمالت رعایای اشرف البلاد"

"و تمام توابعات و مربوطات و ازدیاد آبادانی و معموری بساط زندگانی باشندگان بلاد"

"و قراء و قنوات و تحکیم اتحاد و اتفاق افاغنه و غیره دقیقۀ از دقایق نامرعی نگذارند"

"و بنوعی بکوشند که احدی از اعمال و ضباط و مستحفظان بلوکات در اخذ و خراج"

"و باج بطریقۀ که در شرع انور و ملت حنیفۀ اطهر مقرر گشته از رعایا و مستاجران"

"و احکام و اتباع اکناف و اطراف و ایلات در سیورسات و تحمیلات اضعاف بعمل"

"نیاورند و زیاده ستانی نکنند و به صیغۀ بهلیت و بالادستی چیزی نستانند و آنچه"

"که بمقتضای رعیت پروری و شریعت شعاری سلطانی از قدیم الایام معاف شده"

"و از راه قوم دوستی و قبایل پروری بتصرف ابواب منهیه و وجوه ممنوعه دست"

"درازی ننمایند البته آن برادر با جان برابر رفیع القدر که مختار با اقتدار کل"

"و ذات شوکت و جلالت مآب ایشان که خیر خواه خیر اندیشان و راه نمای بد اندیشان"

"است با سترضاء خاطر عاطر مبارک سلطان و دعا طلبی از طبائع رعایا اوطان"

"بهتر از بهتر خواهند کوشید و در ارسال نامه تبعیت و تهنیت سلطنت ابد مدت"

"ما برمسند ایالت و جلالت خویش با تمام وجود و مصارف ومداخل"

"کماکان مرفه الحال میباشند و در خاتمه بان برادر سعادت اختر"

"خواطر نشان میدانیم که تا کوکبۀ بهار سلطنت انجمن افروز عرصۀ روزگار"

"ورشحات سحاب دولت طراوت افزای حدیقۀ لیل و نهار است آفتاب دولت سلطان"

"زمان باتفاق طبایع احوان بلند شان در محاذی نقطه اعتدال و بیت الشرف جاه"

"و جلال بر دوام و مقصد تمام بکام باد برب العباد شهر ذیقعده الحرام سنه ۱۲۰۷"


عبدالله یکی از چاردیوارهای کابل چطور از ماست فروشی به دربار راه یافت و به لقب جان نثار مختار کار و امیر و حاکم کابل شد سعی جان نثار خان در عمرانات سلطنتی در کابل: تشدد جان نثار بر محبوسان بالاحصار کشته شدن جان نثار توسط سیلاوه بدست شهزاده محمد هاشم یکی از پسران تیمورشاه: شهزاده گوهر ملک سیلاوۀ مذکور را به سردار عباس خان نشان داد:


یکی از اشخاصی که در عصر سلطنت زمانشاه به مقامات عالیه رسید و طرف مهر و اعتماد قرار یافت کسی است که علی العموم در تاریخ ها به لقب (جان نثار) یاد شده برخی از کتب تاریخ که در دست است عموماً از آغاز و انجام کار جان نثار خان اطلاعی ندارند و فقط قسمت وسط زندگانی او و دورۀ تقررش در دربار زمانشاه معلوم است. زندگانی این شخص که اصلا آدم ساده و فعال و خیر اندیشی بود و از طبقات عوام چهاردهی کابل بر خاسته بود به داستان های افسانوی بیشتر شباهت دارد و آنرا به سه جمله میتوان خلاصه کرد: از سایه برآمد، معروف و مقتدر شد، و در تاریکی فرو رفت. شرح این سه جمله بدین قرار است: جانثار که بهتر است او را به نام اصلی اش اول ترعبدالله بخوانیم اصلاً از چهار دهی کابل بود زمین دار و مالدار بود و ماست فروشی میکرد و قرار عادت اکثر چاردیواران که تا این سال های اخیر بیشتر دوام داشت و قیماق و ماست به بانکی به کابل میآوردند او هم خمره های ماست خود را روزانه بشهر می آورد ولی چون بیپار آشپز خانه سلطنتی بود هر روز بلاناغه خمره ماستی به مطبخ شاهی میرسانید و چون آدم خوش چهره و قوی اندام بود روزی از روزها نظر تیمورشاه را بخود جلب کرد و در اثر لطف شاه بوی جامه و لباس نو پوشانیدند و پیش خدمت حضور شد. عبدالله خان پیشخدمت با رفتار ساده و شیوه صمیمانه خدمت گذاری مصروف بود تا دورۀ سلطنت تیمورشاه پایان رسید. در دورۀ سلطنت زمانشاه عبدالله خان موصوف بیشتر مورد اعتماد و توجه قرار گرفت و به رتبه مختار کاری و قللر آقاسی سر کار خاصه و لقب (جان نثار خان) سر افراز شد. زمانی در غیاب شاه که مصروف تنظیم امور قندهار بود و پسرش شهزاده قیصر (ملقب به سلطان منصور) در کابل حکومت میکرد مشیر و مشاور شهزاده محسوب میشد و زمانی هم خود عهده دار حکومت کابل شد و از مختار کاری به امیری رسید و درصف امراء دولت زمانشاه قراریافت. جان نثار در تعمیر قصرهای سلطنتی زمانشاهی در بالاحصار و شهر کابل دخالتی زیاد داشت و قراریکه در جایش خواهیم دید میرزالعل محمد عاجز شاعر کابلی حین وصف برخی از قصرهائی که به امر شاه زمان در مجاورت بالاحصار کابل ساخته شد از سعی و مجاهدت جان نثار خان صحبت میکند، عبدالله ملقب به جان نثار خان در مهر خود این بیت را به حیث سج حک کرده بود:

(بود عبدالله در عهد شه گردون سریر

جان نثار از رتبه مختار کاری شد امیر)

جان نثار خان تقریباً تا سال های اخیر سلطنت زمانشاه با احراز مقامات عالیه حیات داشت و بیشتر در امور پیشکاری شاه در بالاحصار کابل در فعالیت دیده میشد. از سرپرستی عمرانات سلطنتی تاخبر گیری از نان و آب محبوسان بالاحصار بالا همه به عهدۀ او بود و واقعاً به کمال جان نثاری خدمتگذاری میکرد:

اینکه گفتیم آخر کار او در تاریخ ها چندان روشن نیست ماجرائی دارد و آن این است که روزی از روزها که برای خبر گیری احوال شهزادگان محبوس به بندی خانه بالاحصار بالا میرود شهزاده محمد هاشم یکی از پسران محبوس تیمورشاه وی را به ضرب سیلاوه به قتل میرساند متاسفانه تاریخ این حادثه معلوم نیست و کسی که ازین پیش آمد اطلاع میدهد سردار محمد عباس کامران خیل بن نظام الدوله سردار محمد عثمان خان وزیر شاه شجاع الملک است که پیشتر هم مطالبی از کتاب قلمی او اقتباس کردیم: نامبرده در حاشیۀ اثر قلمی خود یاد داشتی دارد که به شرح حال جان نثار خان و آغاز و انجام کارش روشنی می اندازد و اینک عین آن مطالب را اقتباس میکنم.

"شرح حال جان نثار خان که در عهد پادشاهی به مرتبۀ عالی رسید جان نثار خان"

"لقب شخصی بود که خانه آن در چاردهی متصل شهر کابل به فاصله سه کروه"

"راه بود و مردمان چاردهی زمینداری میکنند و مالدار هستند، ماست و پنیر و قیماق"

"در بازار آورده بفروش میرسانند. همین شخص که ملقب از جانب تیمور شاه"

"بادشاه به جان نثار خان شد ماست فروش بود یومیه خمرۀ ماست از خانه خود به"

"آشپزخانه تیمورشاه می آورد و بفروش میرسانید. البته شخصی خوب"

"صورت، خوش اندام بود چونکه طالع یاری کرد روزی نظر تیمورشاه بادشاه"

"برهمین شخص افتاد فرمود همین شخص را حاضر نمائید حاضر کردند. بدیدن بادشاه امر"

"فرمود: خمرۀ ماست شما با قبای تاسی مبدل شد خلعت دهند، خلعت فاخره آورده"

"پوشانیدند و رقم شاهی بر لقب جان نثاری دادند و از جملۀ خاصان دربار تیمورشاه"

"به رتبۀ رسید که جپان نشین و صدرنشین شد. چونکه شاه زمان پادشاه بر تخت"

"نشست آنچه از قوم سدوزائی یعنی شهزاده بودهمۀ مرد و زن در بالاحصار بالا"

"مقید نموده خبر داری و پهره ونان و آب آنها را تعلق جان نثار خان کرد"

"و جان نثار خان نهایت دست بدی را برهمان شهزاده های مقید بهر باب می نمود."

"آخر الامر کدام سیلاوه راهمان شهزاده های مقید پیدا نموده و قسمت دو پهر"

"روز جان نثار خان از برای خبر گرفتن شهزاده ها آمده، همان شهزاده که اسمش"

"محمد هاشم بود بهمرای همان سیلاوه جان نثار خان را قتل نمود چنانچه"

"شهزاده گوهر ملک پسر شهزاده محمد هاشم همان سیلاوه را هم نشان داد که"

"مصنف به چشم خود دیدم و قضیۀ قتل نمودن جانثار خان را هم شهزاده گوهر ملک"

"نمود چند دفعه وزیر اعظم به خدمت شاه زمان پادشاه عرض نمود تا شهزاده ها را"

"از قید رها نمائید هرگاه رها نمیکنید اینقدر سختی و ستم که از جانب"

"جان نثار خان به آنها میرسد لازم نمیباشد مگر این سخن پسند خاطر"

"شاه زمان بادشاه نمیشد وقتیکه شاه محمود بر تخت کابل نشست شهزاده ها"

"از قید رها شدند. بجانب آب روان میدیدند متفکر میشدند که آب چگونه راه"

"میرود ازین سبب که از عمر خورد سالی مقید بودند و اکثر شهزاده ها به طبیعت"

"زن ها کلان شدند که در قید بودند و گاهی به همراه مرد نشست و برخاست آنها"

"نبود فقط."


مشکلات زمانشاه در داخل و خارج

زمانشاه از همان دقایق اول پادشاهی به مشکلات گوناگون مواجه شد. این مشکلات از نفس حرمسرای شاهی شروع و دامنۀ آن در داخل و خارج قلمرو و سیع سلطنت درانی انبساط داشت. زمانشاه با حبس برادرانی که در کابل حاضر بودند قسمتی از موانع آنی و فوری را از مقابل خود برداشت. اما مسئله به کلی حل نشد زیرا شاه برادران دیگر هم داشت مانند شهزاده همایون و شهزاده محمود که هم در سن و سال از وی بزرگتر بودند هم خویش را وارث بالاستحقاق سلطنت پدر میدانستند. ازین گذشته این هر دو شهزاده بحیث نایب الحگومه های دو ولایت بزرگ افغانستان یکی در قندهار و دیگر بر هرات حکمرانی داشتند و از کابل دور بودند و انعکاس ماجرای بالاحصار و شدتی که از طرف زمانشاه نسبت به اولاد پدرش بعمل آمده بود انعکاس گوناگون در اقطار کشور بخصوص در ذهن همایون و محمود تولید کرده بود. مرحله اول مخالفت برادران زمانشاه با اقدامات جدی و شدید خنثی ساخته شد و شاه جدید قراریکه در اولین دربار رسمی در بالاحصار کابل دیده شد متوجه اداره مملکت و ایفای وظایف جدید خود گردید ولی اشکالات بزرگتری در پیش داشت که شاید در آن روزهای اول در تالار دیوان خاص بالاحصار کابل حجم و وزن واقعی آن چندان خوب معلوم نمیشد. قراریکه در رسالۀ:"زمانشاه و فعالیت دستگاه استعماری" شرح داده ام مرحله دوم مشکلات زمانشاه دو پهلوی جداگانه داشت که میتوان یکی را (داخلی) و دیگری را (خارجی) خوانده مشکلات داخلی عبارت از مخالفت های بسیار جدی دو تن از برادرانش همایون و محمود بود که در قندهار و هرات نضج گرفته و دامنۀ آن در تمام دورۀ ۹ ساله سلطنت زمانشاه تمام قلمرو کشور را در آشوب و بیقراری افگند و مشکلات خارجی عبارت بود از ظهور دستگاه استعماری کمپنی هند شرقی که از کرانه های آبهای خلیج بنگاله سر کشیده و پیشرفت آن در نیم قاره هند و مقابله آن با نقشه های (ناپلیون) و (اتزار) یک سلسله تحریکاتی را در سرحدات قلمرو امپراطوری درانی در داخل خاک های مفتوحه و در داخل خاک افغانستان بمیان آورد که متأسفانه فرصت هرگونه اصلاح و عمران کشور را از زمانشاه سلب کرد. اولین کاری که شاه زمان در مقابل دو برادر بزرگتر خویش نایب الحکومه های قندهار و هرات انجام داد ارسال فرمان هائی بود بنام ایشان. شاه وفات پدر و پادشاه شدن خویش ریا به ایشان اطلاع داده و از آنها بیعت خواست ولی در مقابل از هر دو طرف جواب رد شنید. شهزاده همایون بزرگترین پسران تیمور شاه غیر از خود کسی را مستحق پادشاهی نمیدانست و شاه محمود طوری لحوج و خود خواه بود که از ادعای خود منصرف نه میشد جنگ های زمانشاه و همایون و محمود که چندین مرتبه در نقاط مختلف مملکت تکرار گردید یک سلسله پریشانی ها برای زمانشاه تولید کرد که تا آخر سلطنت حواسش آرام مانده نتوانست این اضطراب داخلی که دست خارجی از عقب در آن دخیل دیده میشد بسیاری از افراد کشور را قربان حرص و آرزویی اتفاقی شهزادگان ساخت و بصورت محسوس پیکر مملکت و نیز وی دولت سدوزائی را ضعیف گردانید. زمانشاه قراریکه اجرا آت و پشت کار و عزم و اراده و واقع بینی او در طی سال های آینده نشان میدهد مردی بود بسیار شایسته و بارسلطنت را با تمام اشکالاتی که داشت بخوبی برداشته میتوانست ولی متأسفانه صعود او بر تخت پادشاهی افغانستان در بالاحصار کابل مواجه بیک امر جدید و بی سابقه ئی شد که علت العلل همچه مشکلات او و باعث اصلی بیشتر پراگندگی ها و بدبختی های افغانستان محسوب میشود و آن ظهور دستگاه استعماری انگلیس است در نواحی شرقی نیم قارۀ هند.

مخالفت همایون و محمود و زمانشاه به جنگ هائی مبدل شد که یک سلسله آن با همایون سه سال و سلسلۀ دیگر آن با محمود تا اخیر سلطنت زمانشاه ۹ یا ده سال کامل دوام کرد همایون بعد از یک سلسله جنگ ها در باغ ببرو در حوالی قلات و در قندهار و بلوچستان و سند بالاخره در مقام (لیه) در ۲۵ کروهی ملتان سر راه دیرۀ اسماعیل خان اسیر شد و به امر زمانشاه کور گردید و محمود بعد از اینکه در مقابله اول با برادرش زمانشاه کاری ساخته نتوانسته و با اغماض بزرگواری زمانشاه مواجه گردید کماکان حکومت هرات برایش داده شد از لجاجت باز نماند. تا خود میتوانست در هرات بنای مخالفت را گذاشت و حینی که در مقابل قوای مرکزی دولت سدوزائی زمانشاهی چاره ئی جز تسلیم نمیدید به دربار شاهان قاجاری و امیر بخارا پناهنده میشد و از اغیار و بیگانگان استمداد میکرد و چون تمام بازی های که در طهران و بوشهر و نیشاپور و طبس و ترشیزو کاشان یکطرف و در لاهور و پشاور و سند، ملتان طرف دیگر بنظر می آمد به تحریک انگشتان مرئی دستگاه استعماری صورت میگرفت بالاخره شاه زمان بدست گماشتگان محمود افتاده بینائی خویش را از دست داد.


مخالفت همایون و محمود

کثرت اولاد تیمور شاه مشکلات زیادی در امر تعیین جانشین وی در بالاحصار کابل، در موفقیت دوره سلطنت زمانشاه و در دوام و ترقی سلطنت سدوزائی درانی تولید کرد که متأسفانه مملکت افغانستان از نتایج آن بسیار خساره مند شد. مرحله اول مخالفت برادران زمانشاه نسبت به مرحله دوم آن بسیار ناچیز بود مرحله اول خنثی ساخته شد ولی مرحله دومی به کوتاه شدن دورۀ سلطنت زمانشاه و ختم آن و کور شدن وی منتج گردید. قراریکه کفتیم شاه زمان فرمان هائی مبی بر اطاعت برادران خود همایون و محمود به قندهار و هرات فرستاد ولی از هیچ جا جواب مساعد نیامد و همایون فوراً در قندهار اعلان شاهی نمود و بنام خویش سکه زد و هر دو برادر در صدد جنگ بر آمدند زمانشاه در حالیکه قیادت سپاه خویش را به سردار پاینده خان سپرده بود راه قندهار را پیش گرفت همایون لشکری تحت ادارۀ میراخور مهر علیخان در مقابل فرستاد هر دو سپاه در محلی موسوم به (باغ ببرو) در حوالی قریب قلات باهم مقابل شدند سردار پاینده خان ملقب به سرفراز خان با شهرت و نفوذ شخصی طوری بر سران قومی مخالف تاثیر وارد کرد که مهرعلیخان از جنگ منصرف شد و با قوای خود تسلیم گردید و همایون مجبور شد که با خسرش دلدارخان به بلوچستان عقب نشیند و نزد نصیر خان بلوچ پناه برد. خدمتی که درین وقت بدست سردار پاینده خان صورت گرفت از نقطه نظر ملت و شاه اهمیت به سزائی داشت زیرا اقوام از کشت و خون بی موجب خلاص شد و شاه بر یکی از رقبای جدی خود غالب آمد و پایه سلطنتش استوار گردید لذا مقام پاینده خان در نظر زمانشاه به مراتب بلند گردیده سالانه مبلغ هشت هزار روپیه برایش معاش مقرر کرد و با سپاه فاتح خویش وارد قندهار شد و بعد از انجام نظم و نسق امور پسر خورد سال خویش شهزاده قیصر را که هنوز طفل هفت ساله ئی بیش نبود به نیابت عبداله خان نورزائی به حکومت قندهار نامزد نمود. شاه زمان با وجود فتح خویش و بسط نفوذ در قندهار فوری مواجه به دو سوال شد که آیا همایون را در  بلوچستان تعقیب کند و یا برای مطیع ساختن برادر دیگر یعنی شاه محمود عازم هرات شود؟ درین فرصت نصیر خان بلوچ نامه ئی مبنی بر عرض اخلاص و وفاداری به شاه فرستاد و عفو همایون را خواستار شد لذا شاه از تعقیب همایون صرف نظر نموده عزم رفتن هرات کرد. چون محمود از عزم شاه آگاهی یافت قلیچ خان تیموری را مامور حفاظت هرات نموده و خود برای مقابله بیرون آمد ولی چون متعاقباً اطلاع یافت که قلیچ خان در خفابه شاه زمان و فادار شده است بر گشت و در دو طرف دیوارهای حصار میان او و قلیچ خان تیموری جنگ شد تا اینکه محمود مجدداً هرات را تصرف نمود و در اثر ضعفی که در خود احساس نموده فوراً عریضۀ انقیاد بحضور شاه فرستاد و زمانشاه که کارهای جدی تری در مرکز مملکت و در ولایات شرقی کشور پیش رو داشت اطاعت نامۀ برادر را کافی دانسته از کشک نخود قندهار عنان بطرف کابل گردانید.

شبهه ئی نیست که رفتار مسالمت کارانه زمانشاه و اغماض او از مخالفت برادرش همایون و محمود و عدم تعقیب آنها از لحاظ ایجابات وقت و اخلاق بزرگوارانه شاه دال بر نظریات بهی خواهانه او میباشد ولی طوریکه گفتیم اجباری هم در پیش بود که عجالتاً دیگر عقب آنها نگردد آنهم در صورتیکه سلطنت او از طرف هردوی آنها شناخته شده بود معذالک اگر از نظر مفاد عمومی مملکت و مفاد شخصی شاه نگاه شود عدم تعقیب شهزاده گان اشتباهی بود که نتایج آن در سالهای بعد بصورت مشکلات بزرگتری تبارز کرد و به سقوط سلطنت زمانشاه و کوری چشم او و به خانه جنگی های دامنه داری منتج گردید که در خلال آن سک ها قوت یافته و دست استعمار در حواشی مملکت رسید. بهر حال در حالیکه شاه محمود کماکان در هرات و همایون در بلوچستان در مجاورت قندهار باقی ماند شاه زمان طفل خورد سال هفت ساله خویش شهزاده قیصر را در قندهار گذاشته و به کابل برکشت و برای تعمیل نظریات کشورکشائی های خویش که بدان علاقمندی زیادی داشت ترتیبات حرکت را بجانب پشاور گرفت و به اساس بعضی ماخذ بدان صوب حرکت هم کرد که وقایع نامساعد منجمله تجاوز شاه مرادبیک امیر بخارا بروز کرد این تجاوز در زمان سلطنت تیمورشاه هم بعمل آمده و بار دیگر تکرار شد و دامنه آن به جنوب آمو دریا کشید.


محمود خان سپه منصور حکمران کابل 

به امر زمانشاه، محمود خان سپاه منصور که سمت حکمرانی کابل را داشت علیه مهاجم حرکت کرد و بعد از مقابله های بسیار شدید اسیر شد و شاه مراد بیک بلخ را در محاصره افگند ولی در مقابل سران درانی بالاخره خواهان صلح شد و ایلچی و تحایفه  دربار زمانشاه فرستاد بشرطیکه شاه سدوزائی تعهدات عصر پدرش را احترام کند زمانشاه که عجالتاً به مسایل مختلف مقابله بردران و نقشه های فتوحات هند مشغول بود با شاه مرادبیک کنار آمد و مشارالیه مجدداً خود را به پار دریا کشید و شاه به سرعت از کابل بار دیگر طرف پشاور حرکت کرد. زمانشاه به تسخیر قطعات مزیدی از خاک هند شوق زیاد داشت و مکوشید بهر طریق و سرعتی که باشد خویش را به پشاور استانه ولایات شرقی قلمرو خود رسانیده نقشه های پیش روی را سردست گیرد. در کابل در حالیکه مصروف تدارک مسافرت به طرف پشاور بود اطلاعات نامساعدی از طرف همایون رسید نصیر خان بلوچ که نسبت به زمانشاه و فادار و مطیع بود درین بین فوت نموده و برادرزاده اش محمود بلوچ که جای او را گرفته بود و هم خود میخواست از اطاعت مرکز سلطنت سر پیچی کند و هم همایون را اغوا نماید زمانشاه حافظ شیر محمد خان بن وزیر شاه ولیخان مرحوم را که تازه در اولین دربار رسمی در بالاحصار کابل به خطاب مختار الدوله و لقب ارثی پدری اش اشرف الوزرائی سرفراز ساخته بود باسید خدا داد خان فوشنجی و لشکری بطرف بلوچستان فرستاد. نمایندگان و قوای اعزامی میتوانستند یا به نصیحت یا به قوه شهزاده را به راه آورند ولی خدا داد خان موجب مزید اغوای او شد و هنگامه چاق تر گردیده و اشرف الوزراء مجبور شد که مراجعت نماید و کوایف را به شاه که درین وقت در پشاور بود برساند. شهزاده همایون به کمک محمودخان بلوچ از دوری زمانشاه و بودن او در پشاور و از ضعف حکومت پسر هفتساله شاه در قندهار استفاده نموده به شهر حمله آورد. شبهه ئی نیست که شهزاده قیصر در قندهار تنها نبود، اشخاصی مانند سردار پاینده خان، کدوخان، یار محمد خان در پیرامون قیصر در قندهار حاضر بودند چنانچه حفاظت شهر به یار محمد خان و ادارۀ عملیات جنگی به سردار پاینده خان تفویض گردید و خود شهزاده بجنگ بر آمد در وهله اول سپاه قیصر و پاینده خان موفقیت های خوبی حاصل کردند ولی همایون شخصاً خویش را به قیصر رسانید و زخم های شمشیر به بدن آن طفل وارد کرده و در اثر مداخله احمد خان پسر همایون اخیرالذکر از قتل برادرزادۀ خود، خود داری کرد و به این ترتیب رخ جنگ به مفاد همایون برگشت و سران سپاه چون پاینده خان و پسرش فتح خان و عبدالله خان نورزائی و کدوخان بارک زائی شکست کرده خویش را نزد زمانشاه به پشاور رسانیدند و قیصره به دست همایون اسیر شد و در قندهار در محبس افتاد. همایون مجدداً بر قندهار مستولی شد. بار دیگر اعلان شاهی نمود سکه زد و پرچم بلند کرد. در این فرصت که شهر تازه بدست او آمده بود احمد خان نورزائی یکی از سردارهائی که به زمانشاه ارادت داشت و عزم رفتن پشاور را نموده بود در عرض راه بین فراه و قندهار از سقوط شهر و محبوس شدن قیصر آگاهی یافته بشهر حمله کرد ولی موفقیتی نصیبش نشد و زخمی گردید و درویشی بنام ملاحسین او را بغرض معالجه به خانه خود پناه داد و همایون از قضیه خبر شده او را دستگیر کرد و میخواست بقتل برساند ولی در اثر شفاعت بزرگان قندهار عفو کرد و سر عسکر قوای خود مقرر نمود. اعلان مجدد پادشاهی همایون در قندهار زمانشاه را مجبور ساخت که نقشه های فتوحات هند را عجالتاً کنار بگذارد. زمانشاه به فتوحات مزید در هند خیلی دلبستگی داشت و میخواست که کشورکشائی های عصر جد خویش احمد شاه غازی را تجدید کند ولی طوریکه همه میدانیم با اینکه نفوذ دولت افغانی سدوزانی تا قلب پنجاب یعنی تا لاهور هنوز برقرار بود بازهم به پیشروی های مزید موفق نشد بلکه آهسته آهسته نفوذ وی از پنجاب هم کاسته شده رفت. علت این امر در ظاهر امر مخالفت برادران سدوزائی، بی اتفاقی های داخلی، جسارت های شاه مراد بیگ ازبک و محمود خان بلوچی از شمال آمو دریا و ماورای جنوب کوهای کوژک و برخاستن سک ها و دخالت های آقا محمد شاه قاجار و غیره میباشد که عقب آن دلچسپی های روسیه و نقشه های ناپلئون را هم به خاک های هندوستان باید حساب کرد ولی علت العلل این همه هنگامه های نامساعد ظهور فرنگی ها بود در مجاورت ما در خاک هند که شرایط زندگانی مملکتی را در عصر زمانشاه نسبت به دورۀ جدش احمدشاه بابا بکلی تغیر داده بود. شبه ئی نیست که احمد شاه غازی حین فتوحات مکرر خود در هند با قوای بزرگ مرهته و بقایای اولادۀ کورگانی ها مواجه شد ولی قراریکه تاریخ خود شاهد است تعداد و کثرت سپاه مانع پیشروی این پادشاه فاتح نشد بلکه یکی از عوامل موثری که زمینه را برای توسعۀ نفوذ کمپنی هند شرقی انگلیس در نیم قارۀ هند باز کرد همین نیروی افغانی و فتح احمد شاه درانی در جنگ معروف پانی پت بود. پس زمانشاه مانند جدش از کثرت سپاه باک نداشت بلکه دعوت های تپوسلطان و میرزا حسن بخت یکی از شهزاده گان دهلی که حین سلطنت تیمورشاه بکابل هم بناهنده شده بود و بعضی دیگر از نواب ها وراجاها اجرای نقشه او را آسان تر میساخت ولی بی خبر بود که در هند بامال التجاره کمپنی هند شرقی دستگاه افسونی وارد شده که نه تنها آرزوهای او بلکه نقشه های (ناپو لئون) و (اتزار) را در هزاران کیلومتر دور تر از سرحدات هند عقیم خواهد ساخت. او نمیدانست که دستگاه افسون مانند عنکبوت در خاک پهناور هند تار دوانیده و جراثیم استعمار بلباس تاجر و مسافر و سپاه بطرف لاهور و شکارپور و پشاور و بوشهر و طهران و مشهد و قندهار در حرکت آمده و بیشتر فعالیت های مخفی و علنی متوجه دولت سدوزائی افغانی زمانشاهی است که عملاً هنوز تا قلب پنجاب حکومت دارد. به هر حال زمانشاه که میخواست از آب های سند بطرف پنجاب حرکت کند عزم خویش را فسخ کرد و فوری بکابل مراجعت کرد و با سپاه گران بطرف قندهار به حرکت آمد تا حساب خویش را با همایون یکطرفه کند. بار دیگر در چهل کروهی قندهار سپاه زمانشاه و همایون بهم مقابل شدند سرعسکر قوای زمانشاه باز سردار پاینده خان بود ولی همایون این دفعه احمد خان نورزائی یعنی کسی را در رأس سپاه قرار داده بود که تا دیروز با او در جنگ و مخالفت بود. باری سردار پاینده خان بار دیگر جنگ را بدون خون ریزی برد و احمد خان نورزائی با سردار پاینده خـان نزد زمانشاه آمد و تسلیم شد و همایون بار دیگر قهراً شکست خورد و راه هرات پیش گرفت تا به شهزاده محمود پیوست شود. فتح خان پسر پاینده خان او را تا گرشک تعقیب کرد ولی گرفته نتوانست. پیش ازینکه زمانشاه شخصاً با سردار پاینده خان و سپاه خویش وارد قندهار شود زوجه سردار پاینده خان که در عقل و تدبیر و دلاوری زنی مردانه صفت بود شمشیر حمایل نموده و به سواری اسپ به زندان شهر حمله برد و شهزاده قیصر را بیرون آورده بر مسندش نشاند. در حالیکه شهر و شهر نشینان از سرنوشت خویش و عاقبت جنگ بخوبی آگاهی نداشتند این زن افغانی همنوائی خویش را به پادشاه متبوع خویش عملا ثابت ساخت و پسر او را مجدداً بر مسند حکومتش نشانید و توسط منادی دوام استقرار سلطنت زمانشاه را به گوش مردم رسانید، تا اینکه شاه با اردوی خویش وارد شد و پسرش شهزاده قیصر را بخطاب ولیعهدی مجدداً به حکومت قندهار کماشت آنگاه یکطرف فرمانی به نام محمود به هرات راجع به تسلیم دادن همایون فرستاد و بجانب دیگر چون ملتفت شده بود که دست برادر نصیرخان بلوچ درین تحریکات شریک میباشد در اثر عرایضی که از طرف محمود خان بلوچ پسر نصیر خان به شاه رسیده و بالاخره خودش هم شرفیاب حضور شده بود مختارالدوله شیر محمدخان را با اخیر الذکر ولایت جنوب غربی یعنی بلوجستان فرستاد و خود طرف کابل حرکت نمود، مختار الدوله، محمودخان را بر مسند پدرش نشانیده امور بلوچستان را نظم و نسق داد و در اثر ابراز وفاداری به مرکز دولت سدوزائی افغانی محمود خان بلوچ شش هزار سوار بلوچی برای ملازمت در رکاب شاهی فرستاد.


بنای قصر چهل ستون به سمت شرقی بالاحصارکابل:

زمانشاه در دورۀ کوتاه ۹ ساله سلطنت خود با اینکه گرفتاری های زیاد در داخل خاک افغانستان و درخاک های مفتوحه قلمرو درانی و در سرحدات شرقی و غربی و شمالی کمتر بوی فرصت میداد که در کابل بماند بازهم هروقت مجالی یافته به آبادی و احداث باغ ها و طرح و بنای برخی عمارت ها در بالاحصار و شهر کابل پرداخته است. در قطار این آبادی ها اول تر از همه باید طرح بنای قصر چهل ستون را حساب کرد که در حصص شرقی بالاحصار کابل بنا نهاد تنها ماخذ معاصر زمانشاه که درین باب  معلومات کافی میدهد منظومه ایست از میرزالعل محمد عاجز افغان شاعر و طبیب معروف کابلی که در عصر تیمور شاه و زمان شاه می زیست و در دربار حیثیت طبیب و شاعر را داشت و قبل برین در ذیل واقعات عصر تیمور شاهی از او نام بردیم. این شاعر نامور در دورۀ سلطنت زمانشاه هم در کابل حیات داشت و قصیده ها و پارچه هائی در مدح شاه مذکور و در توصیف برخی از آبادی های زمان وی دارد که از نظر تاریخ بسیار مغتنم است چون یگانه ماخذ مهم در باب تعمیر قصر چهل ستون که در حصص شرقی بالاحصار کابل به امر زمانشاه و به توجه جان نثار خان آباد شد همین منظومه است اینک اول به نقل آن از دیوان غزلیات شاعر مرحوم می پردازیم:

بعهد دولت خورشید و سایۀ یزدان 

مه سپهر کرم شاه ملک خسرو دوران 

یگانه گوهر اکلیل شهر یاری شاهی 

خراج و باج گرفته زملک قیصر و خاقان 

اگر زموج گهر پاشی کفش بنگارم 

بروی بحرزند پشت دست پنجۀ مرجان 

سپهر مرتبه شاه زمان کزو بزمان شد 

بسیط روی زمین از بساط عدل درخشان 

دمیکه دست عطایش رواج جود به بخشد 

به نیم حبه نیرزد متاع قلزم امکان 

بقهر وخشم عتابش زدست رفته عدو را 

دل و طرب جگر و تاب و جرئت و سامان 

زجود و بخشش او کرده است پرسائل 

بنقد درو زرولعل جیب و کیسه و دامان 

بخلق و مشرب و تدبیر او زمانه ندیده 

کسی به کشور هند و بلادروم و خراسان 

بامرشاه همان خانه زاد خاص قدیمی 

که جان نثار خطابش بود بسلک غلامان 

بسمت شرقی بالاحصار قلعۀ کابل 

بنا نمود بنائی که سر کشیده به کیوان 

عمارتی چه عمارت چهل ستون رفیعی 

که بیستون بود آنجا زجمع سایه نشینان 

چهل ستون که بود هر ستون او به لطافت 

چوسرو دلکش جانبخش همچو قامت خوبان 

چهل ستون که به تعظیم پایتخت شهنشه 

زچهار سمت ستونها کشیده صف چو غلامان 

سریر شاه بود اندر و چود دیدۀ روشن 

بدور دیده ستون ها کشیده حلقه چو مژگان 

از آن به منزل چارم یقین منزل شه شد 

که آفتاب از چرخ چهار مست نمایان 

بزخم چشم عدو بر سرش نهاده زمانه 

یکی کلاه فرنگی چو خود رستم دستان 

چه طرح ریخته دلکش چه نقش راست فتاده 

بسمت مشرق از ینقصر عکس رنگ خیابان 

تمام حسن و همه نور چون ریاض تجلی 

مگو زمین خیابان بگو جبین نکویان 

زمین صاف، نهالان سبز هر طرف آن 

دوانده ریشه به دورش چوخط عارض خوبان

نهالها همه سر سبز گشته اندر آبش 

سز است گر بد هم نسبتش به بخت جوانان 

هر آنکه دیده در آن روز این عجیبه تماشا 

زخویش رفت و لیکن بذات شاه ثنا خوان 

توهم به ختم سخن کوش (عاجز) ازرۀ خواهش 

برار دست و بخواه این دعا ز حضرت یزدان 

به ظل رحمت خویشش بدار خرم و شادان 

که یا رب از اثر چشم بد دهی تو امانش

زمانه تا بود او را بقا بده به زمانه 

بجام دار میعشرتش همیشه به دوران 

کسیکه روی بگرداند از اطاعت امرش 

بروی شاهد عیشش دودیده باز مگردان 

بسی از فکرت تاریخ بود دل متردد 

سروش هاتف عیبم به غیب گفت که بر خوان 

بجیب شرم کشیدند آسمان و زمین سر

بود چو سال ظهورش (چهل ستون خیابان)


چهل ستون رفیع جان نثار خان سمت شرقی بالاحصار قلعۀ کابل سریرشاه در منزل چهارم کلاه قرنگی به شکل خود رستم دستان خیابان، نهال های سبز ماده تاریخ چهل ستون خیابان ۱۲۱۰ 


حالا که این منظومه شیوای عاجز کابلی را راجع به قصر چهل ستون که یکی از قصرهای مجلل عصر زمانشاهی بود خواندیم باید در خلال کلمات آن بیشتر دقت کنیم تا کمی موقعیت نمای خارجی عمارت و برخی از خصوصیات داخلی آن روشن تر شود. عاجز کابلی درین منظومه خود این قصر را به نام (چهل ستون) یا (چهل ستون خیابان) و به صفت (چهل ستون رفیع) یاد کرده راجع به موقعیت آن یکی مصرع واضح میگوید "به سمت شرقی بالاخصار قلعه کابل" (سمت مشرق) در یک مصرع دیگر هم تکرار شده ولی آنجا چنین آمده: "بسمت مشرق از این قصر عکس رنگ خیابان" در مقطع قصیده که شاعر ماده تاریخ سال ظهور قصر را از (چهل ستون خیابان) استخراج میکند این سوال بیشتر بخاطر میآید که (خیابان) بدینجا چه معنی دارد همه که در کابل از زمانه های مغل ها منطقه نی بنام (خیابان) یاد میشد. در جلد اول بالاحصار کابل و پیش آمدهای تاریخ (صفحه (٢٤٤) تذکر دادم که روز پنجشنبه سوم صفر ۱ به ۱۰۱۶ به امر جهانگیر اسپ دوانی در (خیابان) بعمل آمد خیابانی که امروز در لب رودخانه کابل داریم گوشه از آن خیابان وسیع آن وقت را نشان میدهد. آیا از جمله (سمت مشرق بالاحصار قلعه کابل) چه مفکوره صحیح گرفته میتوانیم. قصر چهل ستون زمانشان در حصص شرقی داخل بالاحصار بنا شده بود یا به سمت مشرقی بالاحصار در خارج حدود قلعه چه حصه نی که امروز به خیابان مشهور است نه به سمت مشرق بالاحصار بلکه به طرف شمال شرق آن افتاده خیابان بدون وسعتی که در زمان جهانگیر اسب دوانی در آن بعمل میآمد طبعاً وسعت زیاد داشت. بدین مفهوم دامنۀ آن تا مشرق بالاحصار هم امتداد یافته میتواند بهرحال قصر چهل ستون یا در سمت شرقی داخل بالاحصار یا در سمت شرقی خارج قلعه از بالاحصار بسیار دور نبوده قراریکه میرزا لعل محمد خان عاجز تعریف میکند چهل ستون زمانشاهی عمارتی بود بلند و رفیع و مشتمل بر چهار منزل و در یکی از اطاقهای منزل چهارم سریر پادشاهی گذاشته شده بود، پوشش قصر بشکل گنبد بزرگ صورت گرفته بود چنانچه آنرا (کلاه فرنگی) میخواند و به (خود رستم دستان) تشبیه میکند زمین های اطراف قصر صاف و خیابان ها همه مشجر بود و دیدن قصر وجدولهای آب و صفوف در خشان آن مجموعۀ زیبا و دیدنی تشکیل داده بود. این قصر به امر زمان شاه و به سعی جان نثار خان در سال ۱۳۱۰ به پایۀ اتمام رسید. تاریخ اتمام این قصر به نظر ښاغلی خلیل از جمله (چهل ستون خیابان) بدست می آید به این ترتیب که عدد خود این جمله (۱۲۱۸) میباشد و (سر) زمین و آسمان که عبارت از حروف (الف) و (زا) باشد به حساب ابجد مجموع آن (۸) میشود که باید از رقم بالا کم شود و بدین ترتیب سال ۱۲۱۰ هجری قمری بدست می آید.


شهزاده همایون در حال کوری در محبس بالاحصار بالا 

همایون بزرگترین پسر تیمور شاه نایب الحکومه ولایت قندهار آنکه خویشتن را وارث تخت و تاج پدر و مستحق پادشاهی میدانست بعد از سه سال مخالفت و مقاومت و جنگ و جدل با برادرش زمانشاه در حالیکه از قندهار تا هرات و از هرات تا بلوچستان و سند و ملتان را عرصه فعالیت های خود قرار داده بود و دو مرتبه در قندهار اعلان پادشاهی کرده بود بالاخره در سال ۱۲۱۰ هجری قمری در قصبه (لیه) در ۲۵ کروهی ملتان بدست عمال زمانشاه گرفتار شده و به امر پادشاه مذکور کور ساخته شد و شهزاده نابینا را به کابل آورده پهلوی سائر شهزادگان در محبس بالاحصار بالا افگندند. شرح این قضیه بدین قرار است حینیکه زمانشاه در قندهار مصروف مقابله و خنثی ساختن نقشه های برادرش همایون بود سک ها در لاهور بنای فتنه انگیزی و خود سری را گذاشتند. زمانشاه در ۱۲۱۰ از بالاحصار کابل بار دیگر به قصد ولایت شرقی قلمرو خویش برآمد و مقصدش این بود تا به پنجاب رفته و سک ها را تنبیه نماید. شاه از اتک گذشته به علاقه حسن ابدال وارد شد و برای چند روز به شکار در علاقه رهتاس مصروف گردید. همایون که در نواحی سند کدام جائی مخفیانه می زیست از ترس موکب شاهی با صد سوار و عده از همراهان که دران میان از پسرانش احمد خان هم شامل بود خویش را به ریگستان لیه کشید. چون زمانشاه همیشه در تعقیب همایون بود فرمانی بنام محمد خان حاکم (لیه) فرستاده و دستور داده بود تا او را دستگیر کند. حینی که حاکم مذکور با ۵۰۰ سوار در تجسس همایون بر آمد شهزاده با پسر و همراهانش در ریگستان (لیه) به ۲۵ کروهی ملتان بجانب دیرۀ اسماعیل خان در بین رودخانه جیلم و سند رسیده و زیر درختی استراحت داشت محمد خان سدوزائی حاکم لیه میخواست با پیش آمد خوش و اظهار مهمان نوازی شهزاده را دستگیر کند اما همایون حقایق حال را درک کرده به مقابله برخاست و برخی از همراهانش زخمی و کشته شد تا اینکه پسرش احمد خان هم به گلوله تفنگ بر زمین افتاد و همایون با دیدن نعش پر خون پسرش حرکت نتوانسته و گرفتار شد. محمد خان شهزاده را به لیه آورده مراتب را به حسن ابدال به اطلاع زمانشاه رسانید و شاه فوری حسن خان قزلباش پیش خدمت باشی حضور خود را امر نمود که رفته او را از حلیه بصر عاری ساخته و بعد به بالکی انداخته روانه کابل نماید حسن خان حسب الامر شاه در چشمان همایون میل کشیده وی را نزد شاه زمان آورد و شاه او را بکابل فرستاد و امر داد تا با سائر شهزادگان در محبس بالاحصار باشد بدین طریق بزرگترین پسر تیمور شاه بعد از سه سال مخالفت و مقاومت علیه برادرش زمانشاه بالاخره در حالی که عده محدودی به دورش نبود و در موقعی که نعش خون آلود پسر جوانش را در آغوش کشیده بود در دامان ریگستان لیه اسیر شد و در عالم ناامیدی و افسردگی بی پایان به چشمانش میل کشیدند و در حالیکه جهان در نظرش تاریک شده بود او را در بالاحصار بالا در محبس تاریکی پهلوی سائر برادران نشانیدند.

شاه زمان خودش از آب جیلم عبور کرد و علیه سک ها به اقداماتی پرداخت. در همین فرصت شاه عالم علی گوهر بن عزیز الدین عالمگیر ثانی پادشاه سدوزائی افغان را به ورود به دهلی دعوت کرد ولی چون بار دیگر خبرهای نامساعدی از طرف محمود برادر دیگرش از طرف هرات واصل شد از حسن ابدال به کابل مراجعت کرد بعضی از منابع اروپائی تاریخ اعزام شهزاده همایون را از پشاور به محبس بالاحصار بالا در کابل به تاریخ ۳۰ سپتامبر ۱۷۹۵ نسبت میدهند.


وفات شهزاده نادر بن تیمورشاه در محبس بالاحصار بالا 

قبل ازین در صفحه (۵۲) شرح دادیم که زمانشاه در روزهای اول جلوس خود در بالاحصار جمیع اولاد پدرش را در محبس بالاحصار بالا محبوس نمود تا اینکه کلان ترین برادران خویش شهزاده همایون را هم بچنگ آورده اول کور کرد و بعد در حال کوری به محبس مذکور فرستاد. این را هم متذکر شدیم که حکم زمانشاه جنبه کلی داشت که حتی برادر سکه اش شجاع الملک را که بالغ هم نشده بود بطرف محبس بردند ولی در اثر مداخلۀ مادرش از راه پس گردانیدند.

در میان شهزادگان محبوس که تازه به جوانی رسیده بودند یکی شهزاده نادر و دیگر شهزاده جلال بود در همان سالی که همایون را کور ساخته و به محبس بالاحصار بالا افکندند یعنی در سال سوم سلطنت زمانشاه (۱۲۱۰) واقعۀ ناگوار دیگری در داخل محبس بالاحصار بوقوع پیوست و شهزاده نادر دار فانی را وداع گفت سلاله نسب شهزاده نادر بن تیمور شاه از طرف مادر به نادر افشار میرسد. شهزادۀ مذکور با وجود صغر سن مانند اکثر شهزادگان درانی طبع شعر داشت و رباعیاتی از او باقی ماند شهزاده نادر به عمر ۱۷ یا ۱۸ سالگی حین جلوس برادرش زمانشاه در محبس بالاحصار بالا افتاد و بعد از مرور سه سال به عمر ۲۱ سالگی در حالیکه به عنفوان جوانی رسیده و سر شوریده و دل عاشق پیشه داشت در همان محبس جان داد. از روی یک رباعی که در محبس ساخته معلوم میشود که در عالم جوانی و ناکامی از قید و ظلم و فشار محبس خیلی به ستوه آمده بود. این رباعی زبان حال تمام اولاد تیمور شاه است و تنها صدای ضجه و ناله ایست که ازان زندان تاریک بیرون تراوش کرده و خواندن و شنیدن آن هر گوینده و شنونده را بعد از ۱۷۰ سال متأثر و غمگین میسازد.

تا چند توان به درد و حرمان بودن

در قید ظلم و جور اخوان بودن

شد طاقت من طاق نجاتی یا رب

زین بیش نمیتوان به زندان بودن

بواقع شهزاده جوان و ناکام بیش ازین طاقت نتوانست و تاب نیاورد و در محبس بالاحصار بالا جان داد و قراریکه ښاغلی عزیز الدین وکیلی فوفلزائی در کتاب تیمورشاه درانی نوشته و کتیبه لوح مزارش را خوانده است در چارباغ پهلوی پدرش دفن است و این ابیات در لوح مزار آن جوان ناکام مرقوم است

فغان کز رحلت شهزاده نادر 

فغان مردمان تا آسمان رفت 

همان شهزاده کز فضل و کمالش 

سخن ها بر زبان کاملان رفت 

پدر تیمور شاهش بود کانرا 

زاحمد شه شرف بر خسروان رفت 

ز نسل شاهرخ شه مادرش را 

نسب تا نادر صاحبقران رفت 

بجان مادر و اخوان و خواهر 

ازین غم رنجهای بیکران رفت 

همه اخوان به آه و ناله گفتند 

که این گنج از کف ما رایگان رفت 

بزندان عمری از بیداد اخوان 

مکانش بود آخر زین مکان رفت 

خدایا شاد کن در آن جهانش 

که با اندوه بیحد زین جهان رفت 

بگو با آب چشم از سال فوتش

ز دنیا نامراد آن نوجوان رفت

راجع به محبس بالاحصار که مخصوص شهزادگان و رجال بزرگ بود خوشبختانه رساله کوچکی در دست است که مشتمل بر (۳۵) صفحه میباشد و از طرف ملایوسف نام متخلص به "مقتول" تصنیف شده و وضع شهزادگان، محبوس مخصوصاً صورت حال شهزاده عباس و فرار او را ازان محبس تاریک در سال ۱۲۲۵ مقارن سال اخیر دورۀ اول سلطنت شاه شجاع الملک و سال اول دورۀ دوم سلطنت شاه محمود و رفتنش را به کوهستان رسم میکند قسمت های مطلوب این رساله به جایش داده خواهد شد عجالتاً چند بیتی از آن منظومه را مربوط به محبس بالاحصار بالا اقتباس میکنیم:

ز بالاحصاری که شهزاده ها 

بدند اندران جملگی مبتلا 

حصاری که راهش نیامد پدید 

چو قفلی که پیدا ندارد کلید 

بدورش کجا داشت اندیشه بار 

رهش پیچ پیچ از یمین و یسار 

چنین قید محکم عجائب بلاست 

که وصفش نیاید بتعریف راست 

کسی را که نکبت شود راهبر 

برایش بسازد در انجا مقر 

ز دامش ندانم کسی جسته است 

که نامش نفس در گلو بسته است 

برانست این قید بی پالهنگ 

که آید دل ساکنانش به تنگ 

ملکزاده ها در چنین قید و بند 

نبودند از پخت خود بهره مند 

گهی شاد و گاهی بغم مشتعل 

گهی در هوسها پراگنده دل

گه از فرط محرومیی بخت خویش

نشستند با هم سر افگنده پیش 

شب و روز در مسکن تنگ و تار

ز فضل خدا جمله امیدوار 

بداد خدای جهان ساخته 

رعونت ز سر دور انداخته


*     *     *

شده فارغ از فتنه های جهان

قناعت نمودند بر آب و نان 

شنود این سخن از ملک زاده ها 

چو مرغان بدام غم افتاده ها 

به شغل عمل های خود مشتعل 

بدر کرده امیدواری ز دل 

فتاده دران دامگاه کهن 

چو مرغان گم کرده راه چمن 

نه روی رهائی نه بال رسا 

نه راهی که حاصل شود مد عا 

شب و روز از بهر ماوای شان 

نموده فلک در قفس جای شان 

نشیمن دران غمکده داشتند 

وزانجا برون پای نگذاشتند 

چو خیل کبوتر به یکجا همه 

بخود داشتند روز و شب زمزمه 

که از بیم شاهین غم سر به بال 

همه شب گرفتار فکر و خیال 

نه امیدواری به امداد کس 

بسر برده ایام اندر قفس 

دل هر یک از غصۀ بیدرنگ 

زده شیشه شادمانی به سنگ 

چه سازم بیان کز چنان قیدبد

ز یادش مرا موی بر تن جهد


چوبتره یا قصر چوبی: مکان چوبی، شش جهت، چهار طرف: در و دیوار منقش:

 قبل برین یکی از قصرهای زمانشاه را که در سال ۱۲۱۰ در شرق بالاحصار کابل آباد شده بود شرح دادیم اینک اینجا یکی دیگر از قصرهای او را که در ظرف همین سال آباد شده است معرفی میکنم: منبع بزرگ معلومات ما درین مورد بازیکی از قصاید شاعر معاصر زمانشاه میرزالعل محمد عاجز کابلی است در پارچه منظومی که پایان نقل آنرا از روی دیوان شاعر مرحوم میدهیم این قصر به کدام نام مخصوص و معینی یاد نشده اگر به کلمات و عبارات شاعر اکتفا شود باید گفت که زمانشاه امر فرموده بود تامکانی از چوب ساخته شود جان نثار خان که مجاهدت وسعی او در تعمیر قصر چهل ستون هم مشهود شد در امتثال امر شاه شروع بکار کرد و منزل مرتفع و خرم و دلکش و قصر فردوس مثالی که در و دیوارش به تصاویر و نقوش و الوان مزین شده بود ساخت و در پیرامون آن باغی احداث کرد و درخت های مختلف در آن غرس نمود.

تاجائی که از خلال ابیات قصیده عاجز معلوم میشود این قصر تماماً از چوب ساخته شده بود بنحوی که میتوان آنرا (چوبتره) یا (قصر چوبی) خواند. این قصر چوبی که منزلی بود رفیع بحیث یک جایگاه بهاری به تمام اطراف خود باز بود معلوم نمیشود که نمای بیرونی آن مدور بوده یا مربع یا شش ضلعی ولی از آن هر طرف باغ و گلشن معلوم میشد. این بنگله چوبی به نقوش الوان مختلف ملون و مزین بود و سرا پا منقوش و با رنگ های مختلف نظر فریب معلوم میشد جایگاه آن به یقین معلوم نیست که در بالاحصار بوده و یا در قرب و جوار آن میرزالعل محمد عاجز شاعر کابلی در طی قصیده ئی این چوب تره را چنین تعریف میکند:

شاه شاهان زمان خسرو دین شاه زمان 

قبلۀ عالمیان کعبۀ امید جهان 

داورد دهر که از بیم و امید آمده اند 

پادشاهان بدرش باج ده و تاج ستان 

تاببفروخت به تمهید جهان رایت عدل 

گشت عالم همه بر اهل جهان عهد امان 

بنده اند اهل جهان بر در او کزرۀ لطف 

کردش امروز خداوند خداوند جهان 

مادر دهر به قرا آن که نزاید هرگز 

اینچنین شاه جوان بخت بصد قرن قرآن 

امر فرمود بسازند مکانی از چوب 

که به بندد بقفا دست گلستان جهان 

دست بر سینۀ اخلاص نهاد ازرۀ صدق 

جان نثاران برۀ بند گیش بسته میان 

منزل مرتفعی بهر سفر طرح نمود 

که....................................

خرم و دلکش وزیبنده چو ایوان فلک 

همچو خورشید درخشنده و چون مه تابان 

قصر فردوس مثالیکه از وشد بزمین 

شتجهه جوش گل و چار طرف باغ عیان 

گلشنی لیک چه گلشن که بود تا به ابد 

نوبهار چمنش دور ز آسیب جهان 

پایه اش گر بنهد پای به گردون شاید 

که بود هر گل او همسر لعل رخشان 

رفعتش سرنزد آنجا که بپایش ننهد 

روز وشب مهرومه از جبهه خود نام و نشان 

عجبی نیست که چون آینه از دیدن او

گردد آینه صفت چشم تماشا حیران 

بهر شوقش چوقد سر و بدلجوئی راست

شوخ و برجسته تر از مصرع بالای بتان

روح بخش است گل گلشن نقشش که درو 

سر و از بلبل تصویر شود خوش الحان 

نقشها جلوه گر اینجا نه برنگی شده است 

که چو آینه در و دیده نگردد حیران 

بنگرد گر به نقوش گل دیوار و درش 

همچو تصویر شده دیده مانی نگران 

سرزد از جلوۀ او بو قلمون گل اینجا 

گر نهد پشت بدیوار زنخوت بستان 

چقدر پای خرد در رۀ وصفش پوید 

پایۀ طی ننماید که ندارد پایان 

به که در کام زبان دوزم و باشم خامش 

وصف فردوس چه تقریر کند کام و زبان 

هست بی پر تو خورشید فلک تیره و تار 

باغبان گر نبود باغ نگردد خندان 

تاشه از راه کرم پای در آن قصر نهاد 

متجلی شد و نوری دگری یافت از آن 

دیده بی نور بود مردم اگر نیست درو 

شرف از نور مکین است بسیمای مکان

نام خاور بجهان گشته ازین رتبه بلند 

گر شود پر تو خورشید زحسنش تابان 

یارب این منزل میمون که مبارک قصر است 

باد میمون و مبارک به شهنشاه جهان 

نیک خواهان زمان خدمت او را بادا 

نیک نامی ابد حاصل نیکو خواهان 

هر که در دیدۀ نقصان نگرد بر رخ او

ننگرد در همۀ عمر بغیر از نقصان

عاجز از سال تمامش خوش و خندان میگفت 

قبله عیش و مکان طرب شاه جهان

از روی ماده تاریخ که مصرع دوم است چنین معلوم میشود که عمارت مذکور در سال ۱۲۱۰ پایان یافته است.


تحریک دستگاهفرنگی: هنگامه شهزاده محمود اقدامات تجاوزی سک و قاجار از شرق و غرب: پناه آوردن اولادۀ نادر افشار در دربار زمانشاه قره گوالو ایلچی قاجاری: کدو خان ایلچی افغانی:

 زمانشاه در آغاد سال ۱۷۹۱ م (۱۲۱۱هجری قمری) سـر کوبى سک هاى پنجاب (قلعۀ روهتاس گجرات) را بنابر خبر تجاوز آقا محمد خان قاجار در مشهد و جنبش شهزاده محمود بار دیگر در هرات گذاشته و به سرعت راه کابل پیش گرفت. از دو برادری که علیه پیوسته مخالفت میکرد یکی همایون روشنی چشم خویش را از دست داد و پیشاپیش شاه به کابل فرستاده شد و در محبس بالاحصار افتاد و دومی شهزاده محمود که بارها از طرف شاه عفو و مورد لطف و اغماض قرار گرفته بود بار دیگر سر طغیان بلند کرد گرچه در ظاهر امر در داخل مملکت برادر آن شاه و در خارج و در اقطار امپراطوری درانی و خارج ثغور آن سک ها و قاجارها در فعالیت و اغوا و تجاوز دیده میشوند ولی طوریکه قبل بر این اشاره کردیم همۀ این تظاهرات مخالفت خودی و بیگانه در اثر تحریکات دستگاه فرنگ بود که باید یک نظر تحلیلی جریانات را برسی کنیم:

درین موقع که پادشاه سدوزائی افغانستان زمانشاه یکطرف در شرق به پنجاب با راجاهای سکه مواجه شده و از جانب دیگر در غرب قاجارها بنای تجاوز را گذاشتند و بار اول در شرق و غرب قلمرو و امپراتوری درانی افغانی تحریکات و اغشاشاتی در لباس مخالفین خودی و بیگانه به منصبه ظهور میرسد جا دارد که قدری در قضا یا عمیق تر شویم زیرا همایون و محمود سکها و قاجارها همه در اثر تحریکات دستگاه دیگری حرکت میکردند که شناختن آن در تاریخ افغانستان از مسایل ضروریست. چند صفحه قبل اشاره نمودیم که از نظر واقعات خارجی عصر زمانشاه نسبت به دوره جدش احمد شاه غازی فرق زیاد داشت در دوره های زمامداری زمانشاه کمپنی هند شرقی در قسمت اعظم مواد هند تا حوالی قریب پنجاب تار دوانیده و با حرص و ولع زیاد نه تنها مصمم به پیش روی بود بلکه از همانوقت که هند را در کشش نفس استعماری خود میدید با چشمان دوربین در افق دور و نزدیک مترصد بود که از هر جا خطری نشئت کند به هر قیمتی که باشد آنرا ناپدید نماید.

شبهه ئی نیست که سیاست مداران انگلیسی از نقشه های ناپلیون و تزار در هراس بودند ولی میدانستند که در مقابل یکی خان نشینهای آسیای مرکزی و پیش روی دیگری خاک های وسیع آسیای شرقی از سواحل بحر سفید تا افغانستان افتاده است. معذالک در حالیکه برای خنثی ساختن نقشه های شمالی و غرب مصروف اقدامات اخذ تدابیر لازمه بودند خطر فوری را در وجود زمانشاه سدوزائی تشخیص داده بودند و بسیار میترسیدند که عملیات پیشروی احمد شاه درانی بار دیگر در هند تکرار نشود واقعاً فتوحات احمد شاه بابا در هند هنوز مدنظر همه بود و مخصوصاً مسلمانان نیم قاره فاتحان افغان را بحیث منجی خویش میدانستند و بسیاری از نوابها از قبیل تیپو سلطان و وزیر اعلی و امثالهم از نقاط مختلف شاه سدوزائی را به بسط فتوحات در هند دعوت می نمودند و قراریکه متذکر شدیم آرزوی قلبی و نهائی زمانشاه هم همین بود که بدون فوت وقت دامنه فتوحات را از پنجاب به خاک های هند وسعت دهد زمانشاه طوری به این کار اشتیاق داشت که تازگی سلطنت مخالفت برادران بعضی هنگامه های مخالفت کارانۀ امیر بخارا و شاهان ایران را وقعی نداده در فاصله واقعات داخلی کوچکترین فرصتی که می یافت فوراً خویش را به پشاور و اتک و لاهور و نقاط سوق الجیشی ایالات شرقی میرسانید تا نقشه های پیشروی خود را عملی کند. (ولسلی) حکمران انگلیسی هند معاصر زمانشاه اولین کسی است از انگلیس ها که به اهمیت حیاتی منطقه جنوب شرقی افغانستان عصر سدوزائی منطقه نی که بعدتر در عرف اداری هند انگلیسی به صفت (علاقه سرحدی شمال - غرب) موسوم شد و به قدرت زمانشاه افغان پی برد و در صدد دفع و خورد ساختن آن بر آمد و خطوط مختصه سیاست انگلیسی علیه شاه سدوزائی عبارت از این شد که در شرق و غرب قلمرو افغانستان سدوزائی در پنجاب و خراسان خاص هنگامه هائی بر پا کنند بدین معنی که زمانشاه هر وقت به آستانه شرقی کشور خویش به پنجاب بیاید شاهان قاجاری را تحریک به مداخله مستقیم و غیر مستقیم نمایند تا پادشاه افغان به سرحدات غربی متوجه شده و آنگاه راجاهای سک را تشویق به اتحاد و خود سری و دعوی آزادی نمایند و با حمایت و تقویت آنها از سک های دولتی در پنجاب علیه افغانها ایستاده کنند و با جنگ اندازی عنصر افغان و سک را ضعیف ساخته نه تنها در پنجاب بلکه در علاقه های شرق و جنوب شرقی افغانستان آنوقت در حوزه سند و بلوچستان نفوذ استعماری خویش را پهن نمایند. بدین اساس استقرار روابط بادر بارقا جاری ایران بار اول مورد توجه "لاردولسلی" و اولیای امور انگلیسی کلکته قرار گرفت و قبل از اینکه هیئت معروف "کپتان ملکم" را به تهران بفرستند، شخصی موسوم به مهدی علیخان را که یکی از نجبای ایرانی مقیم بمبئی بود و تابعیت هندی داشت بحیث نماینده کمپنی هند شرقی به بوشهر فرستادند. چون کمپنی هند شرقی اصلا ً نه کدام کمپنی تجارتی بلکه قوی ترین دستگاه استعماری بود مهدی علیخان هم در حقیقت کدام وظیفه تجارتی در بندر بوشهر نداشت بلکه قراریکه "راولنسن" انگلیس در کتاب: "انگلستان و روسیه در شرق" مینویسد به مهدی علیخان دستور داده شده بود که: "تمام وسایل لازمه را در دربار ایران بکار اندازد تا زمانشاه دایماً مشغول و گرفتار باشد و بطرف هند مراجعت نتواند" و برای اینکه مهدی علیخان بقوت پول نقشه های خویش را در ایران عملی بتواند سالانه دو سه لک کلدار در اختیار او گذاشته شده بود.

طبق این هدایات مهدی علیخان از ۱۷۹٦ بنای مکاتبه را بیا طهران گذاشته و آقا محمد شاه قاجار را تحریک میکرد که به مشهد بر سر اولادۀ نادر افشار تحت الحمایه دولت سدوزائی افغان تعرض کند و شهزاده محمود و فیروز الدین را اغوا نماید. ملتفت باید بود که مشهد از آغاز تشکیل دولت سدوزائی مطیع و تحت الحمایه دولت افغانی بود و حکومت آن از طرف شاهان درانی احمد شاه و تیمور شاه به اولاده نادر شاه افشار سپرده شده بود و شاهرخ و نادر میرزا نواسه و کواسه نادر شاه از حمایت پادشاهان سدوزانی افغانی متمتع شده و به کمال وفاداری بر خاک مذکور حکومت می نمودند.

بقرار نوشته های الفنستن آقا محمد قاجار که دودمان آبائی اش از دست نادر شاه جور و جفای زیاد کشیده بود تصمیم داشت اولادۀ نادر را در مشهد مستاصل کند و آن شهر را متصرف گردد. نادر میرزا (کواسه نادر افشار) حکمران مشهد که از تجاوز شاه قاجار اطلاع یافت پدر پیر و نابینای خود شاهرخ میرزا را روی صحنه کشیده و خود به هرات پناه برد با اینکه شاهرخ ناتوان و پیر جز تسلیم کاری نمیتوانست و تسلیم هم شد، شاه قاجار همه دارائی و جواهرات او را به شدت و عنف از وی گرفته خودش را بالاخره به عذاب های شدید بقتل رسانید و داخل شهر مشهد شد و قبر نادر شاه را نبش کرده استخوان های او را بیرون آورده و به طهران فرستاد و به اساس نظریه نویسنده، انگلیسی مذکور حق خدمات نادر را با قتل دودمان و خراب کردن قبر او ادا کرد.

به نحوی که پیشتر اشاره شد شاه زمان در اثر خبرهای ناهنجاری که از جانب هرات و مشهد از ناحیۀ شورش برادرش شهزاده محمود و تجاوز آقا محمد خان قاجار در مشهد شنید فوری از پشاور به کابل آمد و بعد از اخذ ترتیبات جانب قندهار حرکت کرد. میان پیشداران دو برادر در خاک ریز تصادم واقع شد که به جزئیات آن کاری نداریم و بالاخره در اثر مداخله و شفاعت خواهی مادر شهزاده محمود و ارسال عریضه ئی بحضور شاه، شهزاده محمود بار دیگر مورد عفو قرار گرفته و به حکومت هرات باقی ماند. چون شاه در اغوای شهزاده محمود دست آقا محمد خان قاجار رادخیل میدانست و بر علاوه از تجاوز او بر شهر سرحدی کشور مشهد و از آزار پسران شاهرخ میرزا نواسه های نادر افشار که تحت حمایت دولت افغانی بودند انزجار خاطر پیدا کرده بود قصد کرد تا علیه شاه ایران عسکر کشی کند و اوامری هم درین مورد داده شد آقا چون محمد قاجار از تصمیمات جدی زمانشاه افغان اطلاع یافت فوری آقا حسن خان قره گوزلو را بحیث ایلچی دولت قاجاری نزد زمانشاه فرستاد که غالباً بر قندهار بحضور پادشاه افغانستان بار یافت و چون ایلچی مذکور عقب نشینی قوای قاجاری را از مشهد و تخلیه فوری آن شهر را وعده داد شاه زمان از عسکر کشی صرف نظر نموده گدا محمد خان بارکزائی (کدو خان) را بحیث نماینده و سفیر خویش به در بار تهران اعزام نمود و خود به کابل برگشت.

نقشه "لارد ولسلی" و شبکه همکارانش مانند مهدی علیخان و دیگران یک سال توجه پادشاه سدوزائی افغان را از هندوستان بر گردانیده ریار سدوزائی و قاجاری را علی الرغم نیات نیک متقابله آنها بهم مقابل ساخت ولی باز هم عجالتا مقابله آنها به تبادله سفر امنتهی شد و زمان که آنی از تعقیب نقشه های کشورگشائی در در هند غافل نبود با سپاهی که تعداد آن به ۳۰ هزار نفر میرسد در زمستان ۱۲۱۱ (۱۷۹۲ م) بطرف پشاور برگشت.

شاه تقریباً یکماه به قصد جمع آوری سپاه مزید در شهر مذکور توقف کرد. مختار الدوله با ۱۵ هزار سوار درانی از کشمیر برگشته به وی محلق شد و در اوائل دسامبر ١٧٩٦ (٤ دسامبر) از اتک عبور نمود راه جیلم پیش گرفت و مختار الدوله را بحیث طلیۀ سپاهش فرستاد زمانشاه مانند جدش احمد شاه غازی به حمله های خورد خورد مبادرت میکرد و به تانی و کامیابی پیش میرفت سکها درین وقت پراگنده بودند و جز راجا های کوچک محلی قدرت متمرکزی نداشتند و مهمترین سران آنها عبارت بود از صاحب سنگ در گجرات، رنجیت سنگ در وزیر آباد، لینه سنگ در لاهور و گلاب سنگ در امرتسر که همه هنوز مطیع دولت سدوزائی بودند ولایت طوس و پنجاب هنوز در دومنتها الیه کشور جز قلمرو دولت سدوزائی افغانی بشمار میرفت.

زمانشاه بتاریخ اول جنوری ۱۷۹۷ وارد لاهور شد. ورود پادشاه سدوزائی در لاهور ولوله عظیمی در اقطار هند تولید کرد و هیچوقت هندوستان بعد از وفات احمد شاه درانی چنین روز پر هیجانی را ندیده بود موقع برای بسط کشورگشائی پادشاه افغان بسیار مساعد بود هنوز مهاراته پارچه پارچه و مصروف اختلاف با همی در جنوب نیم قارۀ هند بودند و هوا خواهان شاه افغانی از هر طرف لوای استقبال بلند نموده بودند نواب های او دو میسور و دهلی خود آرزو مند موفقیت پادشاه سدوزائی بودند و روهیله و مسلمانان در اقطار بلاد هند در جنوبی ترین نقاط دکن برای کامیابی و فتوحات اولادۀ احمد شاه دعا میخواندند و راه دهلی باردیگر در مقابل افواج افغانی بازدیده میشد ولی باین همه مساعدت های زمان و مکان یک چیزی بی سابقه در نیم قاره هند بمیان آمده بود که عبارت از دستگاه استعماری بود. این دستگاه که ناظر واقعات بود برای خنثی ساختن نظریات پادشاه سدوزائی چه در هند چه در افغانستان و چه در خاکهای مجاور و کشورهای همسایه مشغول طراحی بود چنانچه قراریکه مورخان و نویسندگان انگلیسی مانند (الفنستن) و (راولنسن) و غیره خود می نویسند علاوه بر اعزام مهدی علی خان بحیث نمایندۀ کمپنی هند شرقی در بوشهر و صرف ١٧ لک کلدار برای تحریک شاهان قاجاری به جنگ یگانه مقصد از اعزام هیئت انگلیسی سرجان ملکم در ۱۷۹۹ در ایران این بود که تحریک شاهان قاجاری و اغوای شهزاده محمود و فیروز الدین توسط شاهان اخیر الذکر غوغائی در سرحدات غربی و در داخل کشور افغانستان تولید کنند که اقلاً برای سه سال زمانشاه وقت و مجال برای انجام نقشه های پیشروی و فتوحات خود در هند پیدا نکند. این است سنگ بزرگی که در راه کشور کشائی های زمانشاه سدوزائی پیدا شده و شرائط پیش روی را نسبت به عصر جدش در هند بکلی تغییر داده بود تمام اشکالی که زمانشاه و افغانستان عصر او در داخل و خارج کشور دید بدان جهت بود که او و کشورش مواجه به افسون دستگاه استعمار شده بود و هر قدر درین زمینه مطالعات جامع تر و عمیق تر بعمل آید عظمت شاه زمان از نظر تاریخ ملی در نظر اولاد افغانستان روشن تر خواهد شد.

تکرار فتوحات احمد شاه غازی در هند برای نواسهاش و سپاه افغانی به کمال سهولت میسر بود علی الخصوص که روح قهرمانی نیروی افغانی در میدان (پانی پت) جاویدان مانده و همه مردم هند انتظار احمد شاه جدید را میکشیدند. به هر حال شاه زمان خان در لاهور نشسته، پنجاب سراسر مطیع و راجاهای سک چیزی در دربار و چیزی به حکومت ایالات به مقامات بلند رسیده و مورد لطف پادشاه درانی افغان قرار گرفته بودند. هوا و فضا بروز واقعات بزرگتری را به نفع زمانشاه مژده میداد که بار دیگر صدای ناخوشی از غرب کشور از هرات بگوش رسید.


شاه زمان در کابل: ۱۷ رمضان ۱۲۱۱: ۱۶ مارچ ۱۷۹۷: آمادگی حرکت طرف هرات علیه شهزاده محمود:

 شاه زمان بار دیگر از ایالات شرقی کشورش این دفعه از لاهور به پشاور و از آنجا به کابل وارد شد و به تاریخ ۱۷ رمضان ۱۲۱۱ (١٦ مارچ ۱۷۹۸) وارد بالاحصار گردید. میگویند که علت ظاهری اغوای شهزاده محمود عطا محمد خان غلزائی شده بود که پنجهزار اقوام خود را از حوالی قندهار به هرات برده و شهزاده محمود را تقویت میکرد هر دو به اتفاق هم نقشه حمله بر قندهار را پیش خود طرح نموده بودند زمانشاه بعد از اخذ ترتیبات در کابل طرف قندهار به حرکت آمد حین وصول به وقلات غلزائی عبدالله خان الکوزائی حکمران کشمیر با هدایای زیاد بحضور شاه مشرف شد شاه حکمران مذکور را امر مراجعت به حوزه حکومتش داد و بتاریخ ۶ جولائی ۱۷۹۸ وارد قندهار شد و عندالورود به شهر خبر عطا محمد خان غلزائی را که دست بزرگ در اغوای شهزاد محمود داشت بوی رسانیدند. زمانشاه در قندهار ترتیبات مزید گرفته پیش قراولی مرکب از ۱۲ هزار سپاه تحت اوامر پسرش شهزاده قیصر و احمد خان نورزائی بطرف فراه فرستاد و خودش با قوای اساسی و توپخانه بتاریخ ۸ سپتامبر ۱۷۹۸ بطرف هرات بحرکت آمد.

شهزاده محمود که به اغوای دیگران منجمله عطا محمد خان غلزائی بر خاسته بود بعد از قتل اخیر الذکر ششدر مانده و نمیدانست چه کند میگویند که قلعه هرات را به قلیچ خان، خان معروف تیموری سپرده و خود بیرون شهر برای مقابله شهزاده قیصر در نقطه ئی موسوم به (روضه باغ) بر آمده همین طور بین قوای محمود وسواران غیر منظم زمانشاه که تحت قیادت جهانداد خان اعزام شده بود در نقطه دیگری در (اوبه) زد و خوردی در گرفت و قوای شهزاده محمود طرف هرات عقب نشست. در چنین موقع باریک تنها چاره که به فکر شهزاده محمود رسید این بود که خود را در داخل قلعه هرات حصاری کند ولی قلیچ خان تیموری که با زمانشاه رشته فرمان برداری قایم کرده بود دروازه های شهر را بر روی او باز نکرد و شهزاده محمود که از نزدیک شدن شهزاده قیصر به دروازه هرات در هراس افتاده بود بصورت اجبار با پسرش کامران و برادرش فیروز الدین بطرف ایران به کاشان وقاین فرار کردند.

زمانشاه عقب پسرش قیصر به تاریخ ۱۴ اکتوبر ۱۷۹۸ داخل هرات شد. شهزاده قیصر را که سمت ولیعهدی هم داشت به نایب الحکومگی هرات مقرر کرد و زمان خان با میزائی و احمد خان نورزائی را بحیث مشاور و سر عسکر سپاه او تعیین نمود.

به اساس تاریخ سلطانی زمانشاه در حدود چهار ماه در هرات توقف کرد. درین وقت ایلچی اوگدا محمد خان (گدوخان) بار کزائی که نزد آقا محمد خان قاجار فرستاده شده بود از تهران برگشت و راپورتی مبنی به ضعف دولت قاجاری به شاه تقدیم کرد. واقعۀ رفتن این سفیر و مطالعات او در اوضاع در بار ایران و مخصوصاً تشخیص ضعف قوای نظامی ایران از یک نقطه نظر مطالعات میرویس خان زعیم هوتکی را به یاد میدهد که در دربار شاه حسین صفوی بعمل آورده و عند المراجعه به قندهار نهضت معروفی را آغاز کرد که منتج به فتح اصفهان بدست قوای افغانی شد. گدو خان بارکزائی به صفت یکنفر سردار افغان حین اقامت در تهران مطالعاتی در اوضاع نظامی دولت قاجاری و ضعف شخص آقا محمد قاجار بعمل آورد و حین تقدیم نظریات خویش در هرات بحضور زمانشاه واضع ساخت که اگر ۱۲ هزار سوار تحت فرمان او گذاشته شود مملکت ایران را فتح خواهد کرد. این مباحث در حضور زمانشاه جریان داشت که خبر قتل آقا محمد خان قاجاری توصل نمود. چون شاه قاجار به نحوی که ذکر شد اول به قلمرو سلطنت سدوزائی افغانستان تجاوز نموده و بعد آنطوریکه بزبان سفیر خود حسین خان قره گوزلو وعده داده بود از عقب کشیدن قوای خود از مشهد تخلف ورزیده بود و نادر میرزا پسر شاهرخ حکمران مشهد تحت الحمایه دولت افغانی از دست تعدی او به در بار زمانشاه پناه آورده بود. شاه سدوزائی بعد از مواصلت خبر قتل آقا محمد خان با اینکه راپورت گدا محمد خان سفیر اشغال ایران را امری سهل جلوه میداد محض به استرداد مشهد موافقت نموده شیر محمد خان مختار الدوله را امر نمود که عباس میرزا و نادر میرزا نواسه های نادر افشار را با خود گرفته جانب مشهد حرکت کند و بعد از تسخیر مجدد آن شهر را به ایشان بسپارد. امر شاه صورت عمل به خود گرفت و نادر میرزا به سعی و به حمایت حکومت سدوزائی افغانی بار دیگر به احراز حکومت مشهد فایز شد. بدین ترتیب زمانشاه هم بر برادرش شهزاده محمود غالب شد و هم نقشه های فرضی آقا محمد خان قاچار را خنثی ساخت و هم اولادۀ نادر را که به دربار وی پناهنده شده بودند بار دیگر در تحت حمایت خود به حکومت مشهد رسانیده و مجدداً مشهد را فتح کرده و بیاد بود این همه کامیابیها جشن شادی و خوشی در هرات تشکیل داد و حکومت این شهر را به شهزاده قیصر تفویض نمود و بطرف پایتخت خود حرکت کرد و در ماه رجب ۱۰۱۲ قمری (دسامبر ۱۷۹۸) وارد بالاحصار کابل شد.


ورود زمانشاه به کابل تعیین حکام کشمیر و لاهور استمداد شهزاده محمود از فتح علیشاه قاجار مسافرت زمانشاه بار دیگر به لاهور و هرات و نجیت سنگ نایب الحکومه دولت سدوزائی در پنجاب

پیشتر دیدیم که زمانشاه در ماه رجب ۱۲۱۲ وارد کابل شد تقریباً یکماه در بالاحصار استراحت کرد و مشغول تهیه مقدمات حرکت بطرف پنجاب بود زمانشاه در شعبان ۱۲۱۲ (اکتوبر ۱۷۹۸) از کابل جانب پشاور و لاهور حرکت کرد عند الورود به مرکز پنجاب عبدالله خان الکوزائی را به حکومت کشمیر گماشت حکومت لاهور را کماکان در اختیار احمد خان بارکزائی قرار داد سک های متمرد بیشتر از ترس قوای پادشاهی به کوها فرار کردند شاه سدوزائی بار دیگر عزم جزم کرده بود که از ولایت پنجاب نقشه های پیشروی خود را تعقیب کند باز هم قراریکه میبینیم هیچ چیز در ظاهر امر مانع نبود جز همان دست. مخفی و افسون دستگاه استعمار که باشر حیکه دادیم در دو منتها الیه قلمرو سلطنت سدوزانی در خراسان غربی و در پنجاب شرقی و عقب پرده در ایران و خاک های مفتوحه کمپنی هند شرقی در هند مشغول فعالیت بود این دستگاه با اعزام نماینده گان رسمی و غیر رسمی در ایران (میرزا مهدی علی خان و سرجان ملکم) و تحریکات مختلف در میان را جاهای سک در پنجاب وضعی بمیان آورده بود که زمانشاه را پیوسته بین مشهد و لاهور در حرکت و بحال سفر بری نگه میداشت و بهر کدام از ولایات شرقی و غربی یعنی پنجاب و خراسان خاص که وارد میشد درست در موقع حساس کارها در طرف مقابل بحرانی میشد. این است که شاه در لاهور دست به کار مهمی نزده بود که بار دیگر ندای مخالفت از حلقوم شهزاده محمود از سرحدات غربی بلند شد پیشتر دیدیم که شهزاده محمود در مقابل لوای شهزاده قیصر پسر زمانشاه شکست خورد و بطرف (قاین و کاشان) رفت. تفصیل این وقایع چنان است که شهزاده محمود پسرش کامران و برادرش فیروزالدین بعد ازینکه خویش را به مشهد رسانیدند بنا گذاشتند که به شاه قاجار فتح علیشاه پسر آقا محمد شاه توسل جویند. چون کار پردازان انگلیسی بخصوص مهدی علیخان با فعالیت های خود عمال دربار قاجاری را بقدر کافی تحریک نموده بود، فتح علیشاه آرزوئی ازین بهتر نداشت که از شهزادگان سدوزانی استفاده کند شاه قاجار هم به نوبه خود تصور کرده بود که با مداخله در امور مملکت مجاور و تضعیف زمانشاه کاری به مفاد خود و کشور خود انجام خواهد داد ولی او هم اشتباه کرده بود زیرا با مداخله در امور افغانستان و تحریک شهزاده گان در حقیقت راه توسعۀ نفوذ استعمار فرنگی را در هند و در خلیج فارس وسعت داده افغانستان و بیشتر از آن خود ایران را مورد تهدید قرار میداد. باری فتح علیشاه در رمضان ۱۲۱۲ شهزادهگان سدوزائی محمود و کامران و فیروزالدین را در طهران پذیرفت و با توصیه های کتبی زمینه استقرار ایشان را (در طبس) و (قاین) فراهم کرد ولی مقصود ازین استقرار این نبود که شهزاده گان افغان در گوشه ئی راحت شوند، بلکه از روی هدایاتی که فتح علیشاه به امیر علیخان عرب و میر حسن خان و مصطفی خان خوانین (ترشیز) و (طبس) و (کاشان) داد واضح معلوم میشود که میخواست به کمک ایشان شهزاده فراری و پناهگزین افغانی را علیه سلطنت مرکزی سدوزائی اغوا کند. چنانچه شهزاده محمود به دستیاری ایشان موفق شد که از یزد به فراه حمله آورد و بعد از اشغال اینجا بقصد هرات طرف سبز وار (شین دند) حرکت کند شهزاده قیصر که مترصد اوضاع بود طبیعی موضوع را فوری ذریعه مکاتب و سواران چپر به پدرش به پنجاب اطلاع داد و خود با سردار محمد زمان خان مشاور خود برای دفاع هرات بر آمد و در حوالی سبز وار هر دو قوا بهم مقابل شدند. در نتیجه شهزاده قیصر در بر خورد اول شکست خورد و به هرات برگشت و خویش را در حصار شهر حصاری ساخت سردار محمد زمان خان که سقوط شهر را قریب الوقوع میدانست حیله ئی اندیشیده مکتوب ساختگی از طرف بعضی از عناصر طرف دار بنام امیر علیخان و حسین خان رؤسای قاین و طبس که از طرف شاه ایران مامور کمک رسانی به شهزاده محمود بودند مبنی به دستگیری اخیرالذکر فرستاد و قاصد را با وضع مصنوعی به چنگ شهزاده محمود افگند محمود که از متن مکتوب آگاه شد ترسیده با پسر و برادرانش کامران و فیروزالدین در تاریکی شب بطرف فراه و پوزه کبوتر غار عقب نشست و از آنجا این دو نفر را نزد فتح علیشاه قاجار فرستاد و خود راه بخارا پیش گرفت زمان خان مشاور شهزاده قیصر به روسای قاینی و طبس و قوای ایشان که در اطراف شهرهرات بودند حملۀ سختی نموده بسیاری ایشان را شکست داد و بقیه را به عقب نشینی بطرف قاین مجبور گردانید.

زمانشاه که در اثر در یافت مکاتیب پسرش شهزاده قیصر فوری از لاهور به کابل برگشته بود و به عزم هرات در راه بود وقتی به شهر مذکور واصل شد که بار دیگر قضیه تهدید برادرش محمود و اغوا کنندگان او حل شده و خودش نزد شاه مرادبیگ امیر بخارا پناهنده شده بود. شاه سدوزائی فوراً ملا عبدالحق خان را با منشوری به بخارا فرستاد و به شاه مرادبیگ نوشت که شهزاده محمود را تسلیم دهد و یا از خاک خود اخراج کند محمود در نتیجه به بهانه ادای حج از بخارا بر آمد ولی از راه اور گنج بار دیگر خویش را به تهران به دربار فتح علیشاه رسانید.

*     *     *


شاه سدوزائی بار دیگر مانند سال ۱۲۱۱ ق مطابق ۱۷۹۷م که شرحش گذشت چند ماهی در هرات گذرانیده مشغول انتظام امور گردید و مجدداً شهزاده قیصر را بسمت حکمران ولایت مقرر ساخت و به سردار محمد زمانخان در مقابل حسن تدبیر و خدمت گذاریش عنایات زیاد نمود چون به اساسیکه مکرر خاطر نشان ساختیم جریان وقایع و یا بهتر بگوئیم اختراع حوادث به اشاره همان دست غیر مرئی بود که از هزاران کیلومتر روی صحنه هند و افغانستان و ایران دراز شده بود و مانند چکش ضربات آن متناوباً بر فرق خراسان و پنجاب میخورد در موقعیکه زمانشاه در هرات بود آواز ضربه از لاهور بلند شد. در حالیکه دست قاجار در تهران مصروف نوازش سر و صورت شهزاده محمود بود دست عمال کمپنی هند شرقی یا حالا صریح تر بگوئیم دست (لاردوسلی) به ریش و بروت مهابت سنگه در پنجاب بازی میکرد و بار دیگر سکها را به بغی و جسارت تحریک میکرد. مهابت سنگه که حین ظهور زمانشاه در ۱۲۱۲ در پنجاب از ترس قوای سلطنتی به کوه های (سوالک) فرار نموده بود شاه و دبدبه قوای پادشاهی را دور دیده از کوه به مرکز پنجاب حمله کرد و احمد خان بارکزائی حاکم افغانی لاهور را بقتل رسانید این خبر چون صاعقه مشاعر زمانشاه را تکان داد پسر خویش شهزاده قیصر را کمافی السابق بحکومت هرات گذاشت و امیر افضل خان بن مدد خان اسحق زانی را به نیابت او مقرر نمود و خود شاه با زمان خان بن حاجی کریم داد خان با میزانی از راه مستقیم هزاره جات و بامیان در ۱۲ روز خویش را به کابل رسانید و بعد از اخذ ترتیبات فوری نظامی بطرف پشاور حرکت کرد زمانشاه بتاریخ ۱۲ اکتوبر ۱۷۹۷ از پشاور راه لاهور پیش گرفت. سک ها با همۀ شور شهائی که بر پا کرده بودند مخالفت جدی نتوانستند و بزرگترین مظاهر مخالفت آنها اعزام دسته پنجهزار نفری در یکی از قلعه های جیلم بود که از آنهم کاری ساخته نشد و شاه افغان به سیر طبعی قوای خود به لاهور رسید. زمان شاه حین اقامت در لاهور میخواست در باب ادارۀ سک ها و استقرار امنیت با دوامی در ولایت پنجاب مطالعات خوب تری کند، چون سک ها دسته های علیحده و روسا و راجاهای متعددی داشتند و مخالفت های ذات البینی آنها هم باعث اضطراب ولایت پنجاب شده بود شاه مصمم شد که به سک ها اعتمادی نشان داده یکنفر از خود را جاهای ایشان را که مرد با کفایت تر بود و با مهابت سنگه هم مخالفت هائی داشت به حکومت لاهور و پنجاب تعیین کند شهبه ئی نیست که زمانشاه با اخذ این تصمیم کار خوبی کرد و به سکهای پنجاب اعتماد نشان داد و احتمال هم داشت که این رویه موثر افتد ولی یک نکته را شاه خوب احساس نکرده بود و آن همان وجود دست مخفی دستگاه استعماری بود که عامل حقیقی اغوای سک ها و راجاهای ایشان محسوب میشد. نایل شدن رنجیت سنگ به حکومت لاهور اعطای مرکزیتی بود به سک ها که بار اول به احراز آن موفق شدند و دستگاه استعمار از آن به کمال خوشی استقبال نمود تا به حیث نقطه اتکاء در عملیات آینده از آن کار بگیرید. مفکوره زمانشاه برای دفع تشنجات وقت از حساب بیرون نبود ولی این تصمیم شیرازه قدرت دولت سدوزائی افغان را پراگنده ساخت از این روز به بعد تحریکات دستگاه استعمار در اغوای سکه ها و تشویق رنجیت به تشکیل حکومت علیحده ضربات شدید به نفوذ و اقتدار دولت افغانی در پنجاب وارد نموده و بعدتر تاثیر سوء آن هنوز هم بیشتر و شدیدتر محسوس شد.


طرح باغ و قصر شاهی در کابل امر احداث باغ و بنای قصر به وفادار خان وزیر اعظم داده شد این قصر در ۱۲۱۳ درسال هفتم سلطنت زمان شاه تکمیل شد قطعۀ فردوس گلزارارم باب نعیم اوج جنت قبله دنیا قصر جان فزای ۱۲۱۳هـ

قبل برین دیدیم که زمانشاه در طی سال ۱۲۰۹ و ۱۲۱۰ هجری قمری اوامری به جان نثار خان در باب عمارت چهل ستون و کاخ بهاری بنگله چوبی (چوبتره) صادر کرد و هر دو کاخ و باغهای مربوطه آن در ظرف سالهای ۱۲۱۰ به پایان رسید. در ۱۲۰۸ یعنی در سال دوم امر احداث باغ قشنگ و عمارت بزرگ و بلند دیگری از طرف شاه به سردار رحمت الله خان سدوزائی ملقب به وفادار خان که وزیر اعظمش بود داده میشود در پایان سال ۱۳۱۳ تمام می شود.

واضح نمی توان گفت که باغ کاخ مذکور که حتماً در کابل وقوع داشت در کدام گوشهء شهر طرح شده بود با اینکه تعریف آنرا در پارچه منظومی در لفافه قصیده ئی می شنویم با قبول هر گونه اغراق شاعرانه باز هم گفته میتوانیم که هم باغ و هم قصر که بسعی و مجاهدت بزرگترین شخصیت عصر زمان شاهی یعنی وزیر اعظمش احداث و تعمیر شده بود زیبا ترین و قشنگترین باغ و کاخ شاهی کابل در یک و نیم قرن قبل بشمار می رفت. همانطور که وصف آبادیها و باغهای عصر زمان شاه را از زبان شاعر معاصرش میرزا لعل محمد عاجز شنیده ایم اینک درین مورد هم بسخنان شیوای او گوش باید داد:

پادشاه دهر سلطان جهان شاه زمان

آنکه بر درگاهش اسکندر بود کمتر گدای

آن سپهر جاه را خورشید تابان از شرف

می کند کسب شرف از سایه اش چتر همای

انجوان بخت فریدون مرتبت کز عقل نیز

شد ز الطاف خدا ملک خدا را کدخدای

امر فرمان شد به کابل بهر طرح گلشنی

با وفادار آن وزیر اعظم فرخنده رأی

ریخت طرح باغ و قصری آنچنان کزدیدنش

می کند معمار فطرت گم زحیرت دست و پای

طرفه باغ خرم و شاداب و سرسبز و لطیف

بوالعجب قصر رفیع روح بخش دلکشای

هر رواقش در نظرها راست چون محراب عشق

هر خم طاقش چو آبروی بان طاقت ربای

میرود تا آسمان بالا زسیر رفعتش

گرنگه از دیده چون فواره می لغزد ز جای

صفه حسن خیابانها ز جویش جدولست

حوض آبش از صفا آینه حیرت نمای

از فضای او بود آب و هوای باغ خلد

طبع را فرحت فزای و سینه را کلفت زدای

هرکه باشد آرزوی سیر جنت در دلش

گو برآ از خویش بیرون و درین جنت درای

لطف دیگر کرد تا سلطان دین چون نو بهار

ماند اندر دیدۀ آن قصر چون خورشید پای

سر بگردون سودشان آن عمارت کز شرف

بهر شوقش کرد چون مژگان بچشم مهرجای

یارب این قصر و عمارت تا جهان باشد بود

باوجود دولت سلطان عالم دیر پای

بر لب احباب دایم قاه قاه خنده باد

دشمنان را باد روزی گریدهای های های

از بنای باغ و تاریخ تمام قصر باغ

گفت در یک بیت عاجز چون دو مصرع جابجای

قطعۀ فردوس گلزار،ارم باب نعیم 

اوج جنت قبله دنیا و قصر جان فزای

ارزوی مصرع اول تاریخ احداث باغ که عبارت از سال ۱۲۰۸ هجری قمری می باشد بدست می آید و از مصرع بعد تکمیل قصر مذکور روشن میشود و طبق آن می توان گفت که به سعی و توجه وزیر اعظم وفادار خان عمارت مذکور در پایان سال ۱۲۱۳ هجری قمری به اتمام رسید.


مراجعت زمانشاه به کابل حرکت شاه بطرف قندهار کشف توطه حجرۀ میان غلام محمد استخوان شکنی عظیم درمیان سرداران افغان 

سک رنجیت سنگه را بحیث نایب الحکومه دولت افغانی در لاهور مقرر کرد و به علت نبودن وقت کافی کمک به شاه دهلی و استقرار مجدد او را بر تخت شاهی اش بوقت دیگر گذاشته راه مراجعت کابل پیش گرفت و عندالورود به پشاور (۳۰ جنوری ۱۷۹۹) حکومت آنجا را به برادر عینش شجاع الملک تفویض کرد و خودش بطرف کابل حرکت نمود.

این مراجعت شاه از پنجاب باز بی علت نبود و همان عامل همیشگی اضطراب در غرب او را به تشویش افگند. اگر آقا محمد خان قاجار وفات نموده بود بجایش فتح علیشاه بر تخت نشسته بود. اگر مرزا مهدی علیخان خسته شده بود هیئت سر جان ملکم طریق طهران را در پیش گرفته بود و عناصر داخلی باز همان محمود و پسر و برادرش بار دیگر خود را به طهران رسانیده و از هم آهنگی این همه واقعات طبعا چیزی بروز کردنی بود که شاه زمان را مجبور کرد از کنارهای جیلم فوری به کابل مراجعت کند مسترتیت انگلیس می نویسد: "علت مراجعت ناگهانی و سریع زمانشاه از لاهور و پشاور در جنوری ۱۷۹۹ بطرف کابل حرکت فتح علیشاه قاجار با سپاه زیاد به همراهی شهزاده محمود بطرف خراسان بود که هدف اول حمله آنها سبز اوار و نیشاپور به شمار میرفت" مؤلف انگلیسی مذکو بی پرده می نویسد که تهدید پیشروی افغانها در تمام هند اضطراب تولید کرده و حمله های هر ساله شاه زمان برطانوی ها را به تشویش زیاد افگنده و دفع آن مخارج زیاد نظامی را ایجاب میکرد. برای ناکام ساختن نقشه های جاه طلبانه دولت سدوزائی در هند مامورین برطانوی مهدی علیخان یکنفر از تاجرهای معروف بمبی را به دربار شاه قاجار فرستادند. این همان شخصی است که به صفت نماینده کمپنی هند شرقی وارد بوشهر شد و از آنجا شبکه های جاسوسی و تحریکات خود را به دربار قاجار انبساط داد فعالیت این تاجر که مال التجاره اش تحریک و اغواء و جاسوسی بود. در دربار قاجار در عصر آقامحمد خان دیده شد و اینک در زمان پسرش فتح علیشاه دیده میشود چون شهزاده محمود بهترین آله برای عملی ساختن این نقشه ها بشمار میرفت اینک فتح علیشاه و شهزاده محمود بار دیگر طریق خراسان پیش گرفتند و در اثر اطلاعی که شهزاده قیصر والی هرات و میر افضل خان نایب او به زمانشاه فرستادند پادشاه افغان از پنجاب به فوریت به کابل برگشت.

مامورین برطانوی کلکته از بس حمله های متواتر زمانشاه و نقشه های وی متوحش شده بودند به کاروائی های مهدی علیخان اکتفا نکرده کپطان مالکم (سرجان مالکم) معروف را هم در رأس هیئتی بطرف ایران فرستادند چون اوازه لشکر کشی های ناپلیون بطرف شرق و هند بلند شده بود انگلیسها وارخطا و مشوش شده بودند که مبادا نفوذ سیاسی و نظامی فرانسوی با ایران قاجاری و افغانستان سدوزائی هم آهنگ شود. طبعاً در چنین صورتی کار انگلیس ها در هند ساخته میشد ولی "انتیلیجنت سرویس" خیلی زرنگتر از آن بود که این دستها بهم یکجا شود پروگرام هیئت مالکم سه نقط اساسی داشت: (۱) اتخاذ ترتیباتی بادشاه قاجار که هند از حملۀ هر ساله افغان ها مصون شود (۲) بر هم زدن امکان نقشه همکاری فرانسوی و ایرانی (۳) استقرار روابط تجارتی انگلیس با ایران و کمک به کشور مذکور از این راه.

زمانشاه در هفت سال اول سلطنت انی آرام نماند و بسیار کم اتفاق افتاد که چند ماه مسلسل در بالاحصار کابل باشد علت این اضطراب که از حلقه دربار شروع و به کل مملکت پهن و گسترش داشت در ظاهر هنگامه مخالفت برادران و امراو سرداران هرچه باشد علت العللی همۀ پیش آمدهای سورا اعم از مخالفت برادران و جنبش ها و تعرض های سک و قاجار همان تحریکات مخفی دستگاه استعمار میدانیم. شبه ئی نیست که در داخل مملکت مملکتی که در آن فرزندان تیمور شاه ادعای پادشاهی داشتند و امرا و اعیان قوی بیکدیگر تمکین نمیکردند و حرص و آرزو خود خواهی همه جادیده میشد و بعد از قتل وزیرشاه ولی خان و پسرانش از طرف تیمور شاه صف آرائی سائر عشایر علیه سدوزائی ها احساس میشد تعمیم آرامش کاری بود مستحیل.

در سال ۱۲۱٤ هجری قمری (مطابق ۱۷۷۹م) حین توقف زمانشاه در قندهار واقعه ئی رخ داد بی سابقه و هول انگیز آتشی در قلب افغانستان در گرفت که زبانه های آن در طول یک قرن (سه ربع اخیر قرن ۱۸ و ربع اول قرن۱۹) مشتعل بود و مشتعل تر شده میرفت. درست در موقع حساسیکه افغانستان برای مقابله با پیش آمدهای سوء شرق و غرب احتیاج به همکاری آبنا خود داشت بی اتفاقی در میان آمد که اساس سلطنت زمانشاه را واژگونه ساخت و کشور را از خدمتگذاری عده از فرزندان لایق آن محروم ساخت. منابع تاریخی چه شرقی و چه غربی تا حدی زیاد علت بروز این واقعه را به سردی شاه نسبت به سران قومی خصوصاً بارکزائیها میدانند و علت آنرا به جاء طلبی وزیر اعظم او سردار رحمت الله خان ملقب به وفادارخان نسبت میدهند. بدین ترتیب که گوئی طبق آن منابع شاه متمایل بود که به تدریج دست بارکزائیها از کار کشیده شود و وزیر اعظمش سردار رحمت الله خان با حس خودخواهی و جاه طلبیی که داشت برای اینکه بیشتر کسب قدرت کند در تقویت این مفکوره با شاه همنوائی میکرد و حتی شاه را تحریک می نمود. شبه ئی نیست که میان سردار پاینده خان بارکزائی و سردار رحمت الله خان سدوزائی و در نتیجه میان طرفداران ایشان نقاضت های شخصی روز بروز کسب شدت میکرد شبه ئی نیست که سائر رجال بزرگ درباری به همان علتی که ذکر شد علی العلوم به سردار رحمت الله خان بنظر خوب نمیگریستند سوالی که بخاطر میگذرد و مؤلفان را دچار حیرت کرده است این است که چطور زمانشاه مرد خدمتگذاری چون سردار پاینده خان را که از بدو پادشاهی در تقویت سلطنت او صرف مساعی نموده بود کم کم از نظر انداخت و چطور حاضر شد که برای خاطر وزیری خودخواه که نقاط ضعیف دیگری هم داشت جمعی از شخصیت های بزرگ را از خود ناراض کند؟ قراریکه در همه ماخذ نوشته شده زمانشاه در همنوائی زیاد با وزیر خود سردار رحمت الله خان محبوبیت زمان شهزاده گی و اوایل سلطنت خود را درمیان امرا و رجال بزرگ از دست داد و در اثر تضعیف بارکزائی ها و فشار و تعدی کار به جائی کشید که سردار پاینده خان و جمعی دیگر از شخصیت های متنفذ در صدد بر سلطنت خلع کنند و وزیر او سردار رحمت الله خان را نابود سازند و شهزاده شجاع را به سلطنت انتخاب کنند با پیدا شدن این افکار در داخل مملکت شبهه ئی نیست باری از دخالت دستگاه استعمار که دایم در پی تضعیف و برانداختن سلطنت زمانشاه بود بی اعتنا نباید گذشت این فقیر هندی میان غلام محمد که سران ناراض قومی در قندهار برای ملاقات های مخفی و طرح نقشه های خود در حجره او جمع میشدند کی بود ؟ بعد از کشف توطیه و قتل سرداران قوم از طرف زمانشاه چطور در روزی که کشتگان در میدان فیل گاه افتاده بودند مخفیانه به کامیابی فرار کرد؟ و باز چطور در بلوچستان دستگیر شد و به امر گماشتگان وزیر اعظم بقتل رسید؟ چون تاریخ افغانستان در طی قرون ۱۸ و ۱۹ و بعد از ان ازین گونه فقیرها جعلی و مرموز که در امور سیاسی دخالت داشته اند بسیار دیده و در موضوع مورد بحث که (حجره) او کانون ملاقات های مخفی و طرح نقشه ها بوده و خود او هم بعد از فرار مخفیانه بقتل میرسد او را بی ارتباطی به دستگاه استعمار نمیدانیم. بهر حال علت ظاهر در چوکات داخلی تاریخ افغانستان همان مسایل داخلی است که در پیشاپیش آن سردی شاه را با بارکزائی ها و گرم گرفتن او را با سردار رحمت الله خان وزیر اعظم می شمارند و مرام اختلا فیون این بود که شاه خلع و عوض او برادرش شجاع الملک حکمران پشاور به پادشاهی انتخاب شود. رژیم شاهی انتخابی روی کار آید و اقتدار شاه تحدید شود و وفادار خان (سردار رحمت الله خان) به قتل برسد در میان کسانیکه درین مذاکرات شامل بودند به نامهای ذیل بر میخوریم سردار پاینده خان ملقب به سرفراز خان اسلام خان ضبط،بیگی محمد عظیم خان ولد میر،هزارخان حکمت خان سرکانی، نور محمد خان امین الملک بابری امیر اصلانخان جوانشیر جعفر خان،جوانشیر، خضر خان علیزائی، یوسف علیخان خواجه سرا، میرزا محمد شریف خان منشی باشی، محمد زمان خان رکاب باشی، میان غلام محمد فقیر یا تاجر هندی و غیره این نفری مخفیانه در حجرۀ میان غلام محمد هندی جلسه نموده و نقشه اخری ایشان چنین بود که محمد عظیم خان الکوزائی رحمت الله وزیر اعظم را در حین گردش و شکار در (توروزیر) در دو کروهی شهر قندهار بقتل رساند. و ارصلان خان و دیگران شاه را دستگیر و خلع نمایند ولی قبل ازینکه نقشه عملی شود میرزا محمد شریف به اتفاق احمد خان بارکزائی مراتب را به اطلاع وزیراعظم رسانید و او فوراً زمانشاه را مستحضر ساخت و فردای کشف قضیه توطئه کننده گان یکه یکه به ارگ شاهی احضار شده و بقتل رسانیده شدند. این پیش آمد ناگوار تکان عظیمی بود که نه تنها سلطنت زمانشاه بلکه بنیاد سلطنت سدوزانی را متزلزل ساخت.


اظهارات مادر وزیر اعظم سردار رحمت الله خان: 

بیشتر متذکر شدیم که اکثر ماخذ تاریخی جاه طلبیهای سردار رحمت الله خان وزیر اعظم زمانشاه را در کشتار سرداران قومی و ضعیف ساختن پایۀ بارکزائی ها مخصوصاً سردار پاینده خان دخیل میدانند اینک اینجا نظریات مادر وزیر اعظم موصوف را به شرحیکه سردار محمد عباس خان در کتاب قلمی خود نوشته بنظر خوانندگان گرامی میرسانیم:

"... چند ایام بعد یوم عید شد وزیر اعظم در خانه آمده و عیال وزیر اعظم"

"و برادرانش از برای سلام وزیر اعظم آمدند در این اثنا والده، وزیر اعظم"

"در نزد وزیر اعظم آمد. وزیر اعظم از جابر خاست و تعظیم نمود فرمود"

"خود به سلام می آمدم شما چرا آمدید؟ والدۀ وزیر اعظم فرمود: از برای"

"چند سخن آمدم سخن اینست که قوم درانی و قزلباش را قتل کردید"

"گاهی در قوم درانی در مابین خود تیغ جاری نبود و شما جاری کردید"

"سبب چه بود؟ وزیر اعظم فرمود همین اشخاص که پادشاه قتل نمود"

"دشمن پادشاه بودند و پادشاهی را خراب می نمودند. والدۀ وزیر اعظم"

"فرمود سخن را به تحقیق رسانیده بودید؟ یا نه یا به سخن یک شخص این"

"کار را کردید؟ خوب پادشاه و وزیر بداند که بیخ پادشاه و وزیر بدر"

"شد، و این پادشاهی برباد شد، و این علت از برای پادشاه و وزیر ماند"

"در بدر در ملک ها اولاد پادشاه و وزیر خواهد بود. کاشکی از بطنم"

"پیدا نمی شدی که قوم سدوزانی را دشمندار قوم درانی ساختید و آل"

"و عیال سدوزائی را برباد دادید احمد شاه قوم سدوزائی کم قوم بود جمیع"

"قوم درانی یکجا شده خطاب پادشاهی احمد شاه را دادند و بخدمت احمد شاه"

"حاضر بودند و ملک ها را به تسخیر گرفتند و اتفاق داشتند و در عمل داری"

"شما تیغ بر قوم درانی جاری کردید و بی اتفاقی در قوم درانی پیدا کردید"

"تیمور شاه پادشاه وزیر شاه ولیخان را معه دو پسرانش بقتل رسانید"

"هنوز آن آتش گل نشده دیگر آتش فتنه را برپا کردید از این اطوار"

"که در قوم سدوزائی پیدا شده بربادی قوم سدوزائی شدنی است باید"

"که این حکومت قوم سدوزانی رفته رفته بر باد فنا رود همین قدر سخن"

"گفته در جای مسکونه خود رفت بعد از چند یوم بیماری بر او حاصل شده"

"از دار فنا به دار بقا رحلت نمود بعد آن قوم درانی یومیه در خرابی"

"حکومت سدوزائی متوجه شدند."

 به اساس این متن والدۀ سردار رحمت الله خان وزیر اعظم بحیث یک زن سر سفید و با تجربۀ افغان در حالیکه از پیش آمدهای گذشته مخصوصاً قتل وزیر شاه ولیخان و پسرانش متاثر بود و قراریکه از خلال کلماتش معلوم میشود راز تعالی کشورش را به اتفاق و اتحاد میدانست پسرش وزیر اعظم و شاه زمان هر دو را به لحن ملامت آمیز مؤاخذه میکند و معلوم میشود که حتی در زمان حیات شاه و وزیر اعظمش در حالیکه هنوز یکی دو ماهی هم ازین قتل فجیع نگذشته بود علت چنین حکمی نا بهنگام که استخوان شکنی بزرگ و بی سابقه در میان اقوام مخصوصاً سدوزائی و بارکزائی تولید کرد حتی پیش مادر و زیر اعظم سردار رحمت الله خان هم مرموز بود.


انعکاس این پیش آمد پیش بینی مادر سردار رحمت الله خان پیش گوئی مرموز نوشته ئی در محراب مسجد بالاحصارکابل:

کشتار بزرگان قومی در قندهار پیش آمد ناگواری بود که بنیاد سلطنت زمانشاه و ارکان قدرت وزیر اعظمش را تکان داد و مانند زنگ خطر شروع انحطاط سقوط سلطنت سدوزائی را اعلام کرد کشته شدن ناگهانی ۱۲ تن از سران بزرگ قومی مخصوصاً قتل سردار بزرگ و نامداری چون سردار پاینده خان ولولۀ عظیمی در میان همۀ خانواده ها تولید کرد چون سردار پاینده خان به حساب پسران تیمور شاه اولاد داشت دفعتاً نیرومند ترین خانواده افغانستان علیه دستگاه سلطنت سدوزائی زمانشاهی قد علم کرد. سردار فتح خان پسر سردار پاینده خان که اینک بار اول نامش در گذارشات تاریخی بالاحصار ذکر میشود و در آینده اسمش را در واقعات بزرگ خواهیم شنید از قندهار فرار نموده با برخی از برادرزاده گان خویش را بطرف ناد علی و فراه رسانید و از آنجا از راه سیستان به ایران رفت و به شهزاده محمود پیوست و قراریکه بعد تر خواهیم دید دستگاه سلطنت زمانشاه به نیروی فکری و شمشیر همین مرد بزرگ سقوط میکند.

انعکاس واقعه قندهار طبعاً در کابل هم بسیار بود و تاثیر آنرا از نوشته ئی میتوان حدس زد که به اساس شهادت یکنفر از انگلیس ها "مسترتیت" در محراب مسجد شاهی بالاحصار کابل تحریر شده بود. اصل این نوشته شعری بوده که متاسفانه مؤلف انگلیسی ترجمه آنرا در مولفه خود سلطنت افغانستان (صفحه (۱۱۲) داده است و مطلب آن از این قرار است: "جد دوام سلطنت درانی (مقصد از سلطنت سدوزائی است) سال ۱۲۱۷ است بعد ازین هر ولایت از خود شاهی خواهد داشت و هر شاه دو یا سه روز دو یا سه ماه دو یا سه سال سلطنت خواهد کرد."

قراریکه همه میدانیم ۱۲۱۷ هجری قمری ختم سلطنت زمانشاه است حتی زمانشاه در سال ۱۲۱۷ هم نرسیده و در پایان ۱۲۱۶ در قلعه عاشق شنواری در نزدیکی جکدلک کور شد و وزیر اعظمش را اسیر گرفته به کابل آوردند و در بالاحصار شهر بقتل رسید.

پیش بینی والدۀ سردار رحمت الله خان در قندهار و پیش گوئی یکنفر از کابلیان در لفافه شعری در مسجد شاهی بالاحصار کابل هر دو بجا و صحیح افتاد و متاسفانه در موقعیکه دست استعمار در سرحدات کشور ما دراز شده و در شرق و غرب و در داخل این مرزوبوم فعالیت میکرد و احتیاج به افغانستان قوی و دستگاه سلطنت نیرومندی داشتیم و مردان کاردیده بیشتر در کار و کشتار قندهار اوضاع را بکلی دگر گونه ساخت و زمانشاه را در سراشیبی قرار داد که بعد از وی افغانستان عصر سدوزائی رو به انحطاط رفت.


همکاری سر مالکم با فتح علیشاه همکاری فتح خان با شهزاده محمود توقف مختصر زمانشاه در بالاحصارکابل:

چند صفحه قبل دیدیم که علت مراجعت ناگهانی و فوری زمانشاه از لاهور به کابل و مقصد او فتح علیشاه قاجار به نیشاپور و مشهد بود و شاه زمان به صواب دید وزیر اعظمش رحمت الله خان طره باز خان را به رسم رسالت فرستاد تا از جنگ و خون ریزی جلوگیری بعمل آرد چون شاه قاجار توان تسخیر نیشاپور را در خود ندید در مقابل پیام مصلحت جسویانه زمانشاه عزم خویش را فسخ نمود و به طهران مراجعت کرد و طره باز خان به قندهار عودت نمود و درین بین واقعه ناگوار قندهار رخ داد.

در بهار سال ۱۲۱۵(۱۷۸۰م) فتح علیشاه بار دوم بنای تهاجم را بر خراسان گذاشت طبعاً شهزاده محمود باوی همراه بود و بوی وعده داده بود که او را بر تخت شاهی خواهد نشانید. تحریکات دستگاه استعماری انگلیسی درین فرصت بیشتر تقویت شده و علاوه بر مهدی علیخان که طبق منابع انگلیسی فعالیت داشت هیئت کیطان مالکم هم به جنوب ایران وارد شده و در موقعیکه فتح علیشاه و شهزاده محمود راه خراسان را پیش گرفته بودند. مالکم در راه حرکت بطرف طهران بود به هر حال در اثر اطلاعیکه شهزاده قیصر پیرامون حرکت شاه قاجار بطرف خراسان غربی به پدرش نوشت زمانشاه میر آخور مهر علیخان اسحاق زائی معروف به شاه پسند خان را به حکومت قندهار گذاشته خود بطرف هرات حرکت کرد و تابستان (۱۲۱۵ق) (۱۷۸۰م) را در آنجا گذرانید وجود شاه سدوزائی در هرات نقشه های فتح علیشاه و شهزاده محمود را بار دیگر برهم زد شاه قاجار بدون اینکه کدام حرکت عملی کند به تهران برگشت و شهزاده محمود به ترشیز ماند و شاه قاجار عندالراجعه به پایتخت خود هیئت کیطان مالکم را با ر اول پذیرفت. بدین ترتیب ظواهر امور در ولایت غربی سر براه معلوم میشد. ولی در حقیقت اوضاع وخامت مزید پیدا کرده بود از یک طرف هیئت انگلیسی مالکم در تشویق و تحریک دربار قاجار بیشتر صرف مساعی میکرد و از جانب دیگر مرد مدبر و فعالی چون فتح علی خان با شهزاده محمود و نقشه های مخالفت کارانه او همدم و همقدم شد. در داخل مملکت عده از مردان کار آگاه چون سردار پاینده خان و امثالهم از میان رفتند و در شرق سک ها که سر و سرکرده ئی از خود پیدا کرده بودند به تحریک دیگران بیشتر علم مخالف بلند کردند. مطابق همان فورمولی که ضربه ها متناوباً به شرق و غرب قلمرو سدوزائی فرود آید، دستگاه استعمار بعد از اینکه با دست قاجار مشت شهزاده محمود را میخواست حواله هرات کند با دست رنجیت سنگه مشت سک را حواله پنجاب نمود. شجاع الملک برادر عینى زمانشاه موضوع فتنه انگیزی سک ها را فوراً به اطلاع برادرش رسانید زمانشاه سپاه خویش را از راهای معمولی بطرف کابل حرکت داده و خود از راهای دشوار گذار ولی کوتاه ایماق و هزارجات عازم پایتخت شد و به بالاحصار کابل آمده چند روز مختصراً را در اخذ ترتیبات لازمه به پایان رسانید و روانه پشاور شد و تازه بدین شهر رسیده بود که خبر سقوط قندهار بدست شهزاده محمود و فتح خان برایش رسید این دفعه دیگر شاه سدوزائی مجال نیافت که خود را به لاهور مرکز ولایت پنجاب برساند.

پیشتر دیدیم که فتح علیشاه قاجار شهزاده محمود را در ترشیز گذاشت و خود بار اول هیئت مالکم را در طهران،پذیرفت این را هم گفتیم که سردار فتح خان پسر سردار پاینده خان بعد از قتل پدرش از قندهار بر آمده از راه نادعلی و سیستان به ایران رفت. حوادث آمال مشترک و مخالفت به یک طرف و جبهۀ معین شهزاده، سدوزائی و سردار بارکزائی را در ترشیز بهم یکجا ساخت و یکجا شدن پنبه و آتش به سرعت برق حریقی برپا کرد که زمانشاه با همه اقتدار سلطنتی خود به گل کردن آن موفق نشد بلکه آخر از دود آنهم کور شد.


فتح قندهار بدست شهزاده محمود مراجعت فوری زمانشاه به کابل و اعزام ده هزار سپاه بطرف غزنی و مقر علیه شهزاده محمود و فتح خان حرکت خود شاه بدان طرف:

فتح خان و شهزاده محمود چون در ترشیز یکجا شدند یکی بحیث برادر و رقیب و مدعی تاج و تخت و دیگری به حیث منتقم خونپدر، نقشه واحدی تشکیل داده در صدد اقدام عاجل بر آمدند. شهزاده محمود که تا حال چندین مرتبه بخت آزمایی کرده بود از نیروی عقل و بازوی فتح خان استفاده زیاد کرد و حقایق نشان داد که کار زمانشاه بالاخره در اثر اقدامات مخالفت کارانه سردار فتح خان یکسره شد شهزاده محمود هر چند طپید به کمک بیگانگان موفقیتی حاصل نتوانست تا اینکه مرد مدبری از خود افغان ها بوی و به نقشه های وی همنوا شد و تبردسته حسابی پیدا کرد ایشان هرات و شهزاده قیصر را کنار گذاشته و بصورت مستقیم از راه سیستان بطرف قندهار روی آوردند. مهر علیخان ملقب به شاه پسند خان حکمران شهر بعد از مقابله در حوالی (باغ هرمز) یا (باغ مریز) در حصص جنوبی کشک نخود شکست خورد و خویش را به شهر کشید و بعد از چهل روز محاصره در هم شکست و قندهار بدست شهزاده محمود افتاد و خود مهر علیخان خبر سقوط شهر را به پشاور به زمانشاه رسانید زمانشاه مجال رفتن لاهور و سرکوبی سک های متمرد را نیافت و فوری خویش را به کابل رسانید.

چون سرعت واقعات اقدامات، عاجل میخواست زمانشاه عمداً نخواست که بحرم سرای شاهی بالاحصار فرود آید در کمپ سفری خویش در میان نظامیان ماند و دسته بزرگی مرکب از ۱۰ یا ۱۵ هزار سپاه را بحیث مقدمة الجیش فورى بطرف غزنی حرکت داد و خود هم بلا توقف یکی دو روز بعد با دسته سپاه دیگر که عده آن از دسته اولی کمتر نبود بسمت مذکور بحرکت آمد.