الرابع سيف الدين ايبك اچه
[ خواجه] سیف الدین ایبک بندة سلطان شمس الدین بود، ترك (۵) با شهامت وجلادت وحسن اعتقاد [ بود او را ازجمال الدین جوبکار(۶) خریده بود دربداون، اول سرجاندارشد، درآن شغل اورا دخلی فرمود، ازوجوه مصادره، سه لك جيتل، بدان وجوه التفات نه کرد چون بسمع [ مبارك]اعلمی رسید، بسبب عدم التفات از وی پرسید عرضه داشت کرد، خداوند سلطان اول بنده را شغل مصادره می فرماید واز بنده جورکردن ومصادره[ از] مسلمانان و رعیت (۷) نیاید بنده را وجه دیگرفرماید،سلطان را درباب او اعتقاد [ی] ظاهر شد نارنول او را داد ،مدتی درآن ایالت خدمت کرد، پس اقطاع برن اورا داد (۸ ) و پس از آن سنا مش (۹) فرمود، چون لشکر(ی) لکھنوتی بکردند (۱۰) و بلکاخلجی را مقهورگردانیدند، بحضرت مراجعت کرد، کزلك خان ( به اچه ) برحمت حق تعالی پیوسته بود،سلطان السيد طاب ثراه، شهرواقطاع اچه ( را) اقطاع سيف الدين ايك فرمود، مدتی درآن بلا د داوری ورعیت پروری کرد، وآن بلا د را درضبط آورد، وچون سلطان برحمت آفریدگارپیوست،ملی (سيف الدين )حسین قرلغ (۱۱) را طمع ولايت اچه افتاد، ازآن طرف
(۱) مط: درغزاونهب ولایان،(۲) مط: تنگی افتاد.(۳) مط: شد (۴) اعمل: ایپل خواجه، راورتی: ايبك أچه (۵) مط: و ترکی (۶) كذافي الاصل مط: خو بكاره راورتی این کلمه را به اسلحه سازوکسی که به سلاح آب دهد ترجمه کرده و نمی دانم که درنسخ وی اصل کلمه چه بود، در فرهنگهای موجوده اصل آنرا نيافتم شاید چوبکارونارسی ندارباشد (۷) مط: ورعايا ۔ (۸) مط: او را فرمود،
(۹) اصل: شناس، مط: سنامش داد (۱۰) مط:کردند، (۱۱) مط: قرلغی
ملوک شمسیه طبقه ۲۲ (۹)
لشکربدراچه آورد (۱) سيف الدين ايبك باحشم آراسته از( شهر)اچه بیرون آمد، وبایشان مقابل شد،نصرت حق تعالی در رسید،لشکرقرلغيان منهزم شد،و بي مراد بازگشت (۲) و الحق درآن وقت آن فتح بس بزرتی بود،بدانچه فرومهابت مملکت هندوستان بسبب فوت سلطان طاب ثراه،درخاطرها نقصان پذیرفته بود، وخصمان را ازاطراف مملکت (۳) جامع خام بضبط ولايت (۴) دردماغ زحمت میداد اورا حق تعالی این نصرت به بخشید، وازوی درآن بلاد این اسم (۵) باقی ماند،ودربلاد هندوستان این ذکرمنتشرگشت، بعد ازآن فتح بمدت نزديك از اسپ خطا کرد، واسپ اورا لگدی بزد برمقتل و هلاك كرد،[ حق تعالی اورا بيامرزد ] ( عليه الرحمة والغفران والله الباقي والدايم )