عقاید
آریائی ها در مراتب اولی و قدیمترین روزهای زندگانی خود در "آریانا ویجو" و بخدی از دین و آئین به معنی اصل کلمه هیچ نوع آن را نمی شناختند اما طبعاً مناظر زیبا و قشنگ طبیعت وقوه های محیر العقول و عجیب آن در ایشان تاثیر نمود. آفتاب ایشان را گرم میکرد، ماه سیاهی شب را به نور نقره فام خود روشن می ساخت، ستارگان در دل شب با تلالو و اشکال الماس نمای خود ایشان را واله می ساخت رعد و برق از ماورای لایتناهی فضا آنها را تهدید مینمود ظلمت خوف انگیز شب چون فرا میرسید طبعاً ایشان را افسرده می ساخت و باز دمیدن صبح سپیده شفق، طلوع آفتاب و حرارت منفعت بخش آن روح تازۀ در ایشان دمیده افکار سیاهی را که از تهدید شب عائد شده بود درو می نمود بهمین نوع مناظر بدیع و شگفت آور طبیعت و تغیرات دائمی صحنۀ آن دائماً ایشان را بخود مشغول ساخته یکنوع جذبه در آنها تولید میکرد چنانچه همین جذبه است که آهسته آهسته نزد آریائیها در مراتب اولی حیات انبساط یافته شکلی بخود گرفت که آن را میتوان "احترام عناصر طبیعی" خواند. دین آریائی مربوط مظاهر طبیعی بود و امید استفاده از عناصر و ترس از آن طبعاً ایشان را مربوط به طبیعت ساخته آهسته آهسته نها را اول به احترام و باز به تمجید و توصیف قواهای طبیعی و ادار ساخت و از همین جا است که مرحله دومی در سیر مراتب مذهبی آریائی بمیان آمد و ازان پایان تر صحبت خواهیم کرد.
پیشتر گفتیم که از سرود ویدی نمیتوان به آسانی دین آریاها را به معنی اصل کلمه شرح داد. این موضوع اگرچه شرح و بسط زیاد میخواهد ولی بازهم به چند کلمه ئی میتوان گفت که سرود ویدی با وجودیکه در اثر احتیاج مبرم مذهبی بمیان آمده واجد قوانین و نظام و اصول و اساس وفروعات و مراسم مشخص یک دیانت معین نیست بعضی از مدققین به این موضوع اشاره میکنند که در سرودها آثار دیانت های مختلف دوره های قبل التاریخ آریائی تاثیر افگنده و بصورت پرا گنده مظاهر آنها معلوم میشود. روی همرفته در دیانت آریائی در عصر ویدی مخصوصاً در عصر "ریگ وید" یکعده قوای سری مظاهر عناصر طبیعی بنام های "وارونا" ( آسمان پرستاره )، اندرا (رب نوع رعدو جنگ)، سور یا میترا (مهر آفتاب) اگنی (آتش) سوما (مشروبی که از گیاه کوهی و شیر و عسل ساخته میشد) ماروت (باد)، آسمان، زمین، شفق، شب، روز ستارۀ صبح و شام وغیره وغیره اسم برده شده هکذا درین ردیف اسمای بعض شاهان هم تذکار رفته که اشاره به احترام و پرستش اجداد میکند مبداء و اصلیت شخصیت های مذکور آنقدرها روشن نیست و داستانهای مربوطۀ آنها قسمت های متضادهم دارند معذالک سرودها روی همرفته در توصیف و ستایش آنها و قف شده و معلوم میشود که آریاهای عصر ویدی عناصر طبیعی را نام ها و شخصیت معین داده و آنها را با داستانهای کهن پرستش اجداد مخلوط کرده اند.
آیا عناصر پرستی آریائی چه مراسمی داشت ؟ و این مراسم در کدام جای و محل معین انجام میگرفت یا نه؟ طوریکه پیشتر اشاره کردیم مراسم مذهبی آریائی آنقدر مشخص نیست که اینجا شرح یابد و اگر پارۀ مراسمی هم داشت مربوط به قربانی و نوشیدن سوها و پارۀ چیزهای دیگر بود که با شروط واساس معین مراسم کلی مذهبی را نمایندگی نمیتواند. قراریکه ظاهراً معلوم میشود میتوان مراسم مذهبی آنها را دو حصه نمود: یکی مراسم رسمی مانند قربانیها و صرف سوما و دیگر مراسم خانوادگی در قسمت اولی بیشتر ریشی ها و طبقۀ منور شرکت می جست و دومی در کانون خانواده روزسه یا پنج دفعه بعمل می آمد ریاست مراسم مذهبی در کانون خانواده متعلق به پدر بود و مادر و دیگر اعضای خانواده در آن شرکت میجستند مراسم دیگری در اوقات معینۀ سال در کانون خانواده صورت میگرفت. ریشی هائی که اصلاً از روی پیشه روحانی بودند فقط در بعض مراسم معینه خانوادگی مانند مراسم عروسی، وفات، و در دادن آتش در کانون خانواده جدید و غیره مداخلت میکردند
به این ترتیب گفته میتوانیم که آریاها برای اجرای مراسم مذهبی بنام معبد کدام محل مشخص ومعین دیگر نداشتند و چون مراسم مذهبی آنها مانند خود مفکوره آئینشان ساده بود معبد و عبادت آنها اشکال و تکلفی نداشت. بعضی مراسم قربانی که خارج خانه بعمل می آمد عموماً در یکی از نقاط قشنگ دامان طبیعت اجرا میشد. لذا این را هم میتوان گفت که دامان طبیعت معبد آنها و شنیدن تمجید و توصیف عناصر طبیعی و کار نامه های خارق العادۀ اجداد عبادتشان بود.
قربانی یکی از مشخصات آئین آریائی عصر ویدی است و آنرا یکنوع مجبوریت و قرضی تلقی میکردند که ادای آن بر هر فرد و خانواده لازمی و حتمی بود زیرا تصور میکردند که به این ذریعه ارباب انواع در حل مشکلات با آنها شریک شده و طرفین از آن بر خواهند خورد چنانچه درین مورد می میگفتند:
"قربانی کنید تا ارباب انواع غنی شوند آنگاه شما را مستعد وغنى خواهند ساخت... از غذا موجودات پیدا میشود، از باران، غذا بمیان می آید و از قربانی باران میخیزد... کسیکه به گردش این عراده کمک نمیکند ین سزاوار زندگی نیست."
درین شبهه نیست که آئین ساده و ابتدائی آریائی با تحول تدریجی مراتب مختلف را پیمود و قواهای طبیعی آهسته آهسته در مخیلۀ آنها صاحب شخصیت و نام ونشان وصفات و سجایای علیحده گردیده است. از خلال سرو دها اینطور هم حس میشود که مجموع تمام عناصر مفید و نورانی را "دووس Davos" یعنی "ذرات در خشان" میگفتند و در اکثر زبان های هند واروپائی نام "خداوند" (ج) از همین کلمه با جزئی تغیراتی بمیان آمده و در پښتو مفهوم لغوی آن به شکل (ډیوه) یعنی چراغ باقی است "دووس" کلمۀ بود که به آن بلا استثنا تمام ارباب انواع ومظاهر مفید و نورانی طبیعی را یاد میکردند و حتی قوۀ مافوق کل را بنام "دووس پاتر Dyeus Pater" مسمى حتی در دورۀ ویدی هم موضوع وحدانیت خداوند (ج) را حسن نموده بودند. بهمین اساس بعضی از مدققین اظهار میکنند که آریلها اگرچه در ظاهر امر قوای طبیعی را تمجید و ستایش میکردند بالواسطه خالق کل آنها را هم میشناختند. "مستر داس" در اثر خود موسوم به "ریگ وید یک کچر" تحت عنوان "وحدت در تعدد" درین موضوع به تفصیل وارد شده و اظهار میکند که در سرود ریگ وید تعدد اسمای ارباب انواع مثلاً: اندرا، میترا، وارونا ٠ ا کنى وغیره نام های مختلف یک ذات واحد است مشارالیه درین مورد نظریه "مستر گریفت" را چنین میآرد: "نامهائی که شعرا ذکر کرده اند همه در حقیقت اسمای یک ذات واحد است که قدرت ما فوق کل را تشکیل میدهد و از خود مظاهر مختلف دارد." مستر دای بعد از ذکر فقرات متعدد متن سرود ویدى تحت عنوان پراجیاتی که در ریگ وید بنام "هیرانیه گربها" ذکر شده و معنی تحت اللفظی آن ه"سته طلائی" است سرود ذیل را می آرد که از آن مفهوم وحدانیت و یگانگی ذات خداوندی روشن میگر ددو ترجمۀ آن قرار اتی است:
"در شروع خلقت نوری تجلى کرد. او ما لک تمام مخلوقات است. او زمین و آسمان را آفرید. ایا او آن نیست که قربانی های خودرا به او تقدیم کنیم؟ او که نفس داد، او که قوت بخشید اوامرش راهمۀ ارباب انواع میپذیرند. سایه او فنا ناپذیر است. آیا او آن نیست که قربانی های خود را به او تقدیم کنیم. او که در سایه عظمت خود یگانه پادشاه ذی روح و جنبندگان است. او که بر انسان و حیوان یکسان سلطنت میکند. آیا او آن نسیت که قربانی های خود را به او تقدیم کنیم ؟ او که هیماوات سمودرا، راشا شاهد عظمتش میباشند. کسی که این همه مناطق از آن اوست ایا او آن نیست که قربانیهای خودرا به او تقدیم کنیم او که قدرتش اسمان را نورانی و زمین را محکم نگه داشته. او که آسمان هارا برقرار نموده، او که پیمایش طبقات فضا درید قدرت او است. آیا او آن نیست که قربانی های خودرا به او تقدیم کنیم ؟
او که قدرتش حتی بر آبهای غریونده مستولی است. او که ما فوق تمام ارباب انواع است. ایا او آن نیست که قربانی های خودرا به او تقدیم کنیم؟ او که خالق زمین است بما ضرر نمیرساند. در سایه نظام معین حکمفر مائی میکنند. آفریدگار آسمان و ابهای درخشنده و غریونده است. ایا او آن نیست که قربانی های خودرا به او تقدیم کنیم؟
ای "پراجپاتی" جز تو کسی دیگر به این مخلوقات حیات نداده استدعا میکنیم خواهشی را که برای آن قربانی بتو تقدیم کرده ایم بر آورده شود و ثروتمند گردیم."
* * *
نا گفته نماند که در آخر عصر ویدی نزد شاخه آریاهای مهاجر هندی بعضی عقاید تازه و نوی هم پیدا شد. جادو جادوگری در عقاید آنها داخل شد و حتی بعض حیوانات هم طرف تمجید وستایش واقع گردید که بدان کاری نداریم و بیشتر مختص به هند است.
* * *
مهمترین عناصری که نزد آریائی ها در عصر ویدی به شکل ارباب انواع در آمده بود قرار ذیل اند:
دییوس Dyaus آسمان
پریتی وی Prithivi زمین
آفتاب به نام های مختلف مثل: سویار، ساو یتار. یو شان، متیر رودرا وغیرۀ باد که بنام های وایو Vayu واتا Vata ماروت Marut یاد میشد.
اگنی Agui آتش
اندرا Indra (رب انوع رعد یا جنگ )
سوما (مشروبی که از عصارۀ یکنوع گیاه کوهی مخلوط باشیر و عسل ساخته میشد و با حرارتی که در بدن تولید میکرد در صف از باب انواع قرار گرفته بود )
وارونا: رب النوع آسمان ستاره دار.
برای تعین شخصیت های بعضیهای آنها ذیلاً کمی تشریح میدهیم
"اندرا": قرار یکه از خلال متن سرودها معلوم میشود مهمترین تمام ارباب انواع آریائی اندرا بوده که اصلااً در اوائل و هله رب النوع حامى کدام قبیله فاتح بوده و قراریکه در مبحث (پکتها) ملاحظه شد. قبیله سحل شور "پکت ها" را همیشه حمایت مینمود اندرا چون حامی جنگجویان بود علامه فارقه او رعد و برقک یا آتش آسمانی را تصور می نمودند و رفته رفته بکلى شکل رب النوع جنگ بخود گرفت در جنگ هائی که آریائی ها بر علیه دابسیوس ها بومیان هندی نموده اند همیشه از اندرا استعانت و فیروزی میخواستند صدقه هائی که بنام اندرا میدادند بیشترش مشروب سوما بود اندرا نوای توله ومستى مشروب کوهی (سومنا) را دوست داشت و چون این دو چیز از اختصاصات کتله آریائی این عصر بود میتوان گفت که اندرا نمونه کامل فرد وذوق آریائی عصر ویدی و پیش از آن شمرده میشد « اندرا » در کشتار حیوانات خارق العاده مخصوصاً مارهای بزرگ و اژدهای کو هی هم صرف مساعی زیاد نموده و قصه های اژدها که درع قصه های اژدها که در عصر بودائی رونق زیاد پیدا کرده و تاحال در مخیلات ساکنین افغانستان وجود دارد منبعش را عجالتاً تا سرود های عصر (ریگ وید) بلند برده میتوانیم قصه های اژدهای کوها و خرابه ها و غیره که امروز در میان ما مروج است سراسر از خلال سرود های ریگ وید معلوم میشود، اینک یک گوشه را بصورت نمونه ترجمه میکنم.
"میخواهم کارهای اندرا را بیان کنم. اولین کارهائی که به زور سلاح انجام داده است. مشارالیه مار را زده است شکم کوه را در انده است تا آب مجرا پیدا کند مشارالیه ماری را که در کوه بو دزده است برای او تو اشتار Tvashtar اسلحه ئی ساخت خروشان آبها مانند گاوها بوغ زده مستقیماً بشتاب بطرف بحر پایان می شدند"
* * *
وارونا: وارونا که او را رب النوع آسمان، تعبیر میکنند بزرگترین رب النوع آریائی و سرچشمه حیات بخشا و نیکوکاری بشمار میرفت و با اندرا که همیشه در جنگ و قتل و ستیز بود فرق کلی داشت نسبت به اندرای جنگجوی "وارونا" رب النوع باشکوهی بود که مقام رب الارباب بخود گرفته بود آریائی ها آفتاب را چشم، آسمان را لباس و طوفان بادرا تنفس او تصور میکردند و ایجاد آسمان و زمین و باد را به او نسبت میدادند. عقیده داشتند "وارونا" همه چیز را میبیند و میشنود و نظام جهان را اداره میکند آریائی ها از اندر ا ثروت وفتح میخواستند و از وارونا التماس می نمودند که ایشان را از حزن و کدر وارهاند، ببخشاید و عفو کنند. یکی از سرودها که روح معتقدات آریائی را نشان میدهد چنین آغاز میشود.
"آنکه دو دنیای بدین وسعت را از هم جدا کرده "و ارونای" باعظمت است. آسمان را بزرگ و بلند آفریده ستاره گان را جدا کرده و زمین را وسعت بخشیده من بخود میگویم چه وقت به جوار وارونا ملجاء خواهم یافت؟ چه وقت بادل صاف اثرات رحمت او را خواهم دید؟ ای وارونا من میخواهم گناه خود را بدانم من از آنهائی که میدانند پرسان میکنم تمام عقلا متفقاً بمن یک اب دادند که وارونا بر علیه تو قهر شده ای و ارونا این گناه بزرگ چه بوده که به سزای آن دوستت شاعر را میزنی؟ آن را بمن بگوای کسی که مغلوب نمیشوی وذات خودت خودت را نگاه میکند آیا میشود که باین عرض عبودیت از گناه پاک شوم (کتاب هفتم سرود ٨٦ ترجمه بر گین)
اگنی: اگنی رب النوع آتش است و چون آتش در کانون خانوادگی آریائی همیشه بود او را صاحب اختیار دائمی خانه یارب النوع کانون خانوادگی تصور می نمودند که آبادی و فراخی زندگانی و ازدیاد نسل از برکات او بود چنانچه ازین جهت او را پدر انسان میدانستند و در موقع تولدى طفل نوزاد میگفتند "ستایش کن اگنی در خشانی را که اینجا حاضر است و بتوحیات بخشیده زندگانی مار اطوالت بده ای اگنی منقسم حیات، تو که تقویه می بخشی تو که رخساره ات از مسکه پر است و در آغوش مسکه تولد شده ئی مسکه عسل و شیر گاو را بنوش بالای این طفل مانند پدر بر پسر مواظبت کن"
اگنی رب النوع قربانی هم شمرده می شد و چنین تصور میرفت که از میان چوب مذبح برآمده و نذر و تحایف و قربانی را میخورد. اگنی در مخیلۀ آریائی ها جاویدانی بود زیرا چنین عقیده داشتند که اگنی مانند جرم آسمان و باد وطوفان در پای درختان جنگل مخفی است و با تلالو برقک آسمانی تولد میشود و چون از آب های اولیه هم اگنی بمیان آمده اگنی بمیان آمده لذا قدامت زیاد دارد پدر ارباب انواعی میباشد که در اثر تقدیم قربانیها ظهور کرده اند.
سوما: سوما در عصر ریگ وید عبارت از عصاره گیاه کوهی بود که قرار افسانه ها عقابی از آسمان آورده بود و در کوه "منجوان" میروئید دختران وزن های آریائی عصاره سفید یا زرد گون این گیاه را در زیر اشعه ماه از دامنه های کوه ها جمع نموده با آب و شیر و مسکه و عسل مخلوط کرده از ان مشروب مفرح و صحت بخشی میساختند و در حین اجرای مراسم مذهبی به نام ارباب انواع نذر میکردند و بیشتر مردان طبقۀ شریف از آن میخوردند.
چون این مشروب قوت میبخشید و دماغ را مفرح می ساخت آریائی ها تقویت دل واعصاب، فرحت دماغ، قوه عضلات ادامه حیات وحتی زندگانی جاویدان را از نوشیدن آن انتظار داشتند و این خصایص کار را بجائی رسانید که سوما هم در صف ارباب انواع قرار گرفت.
سوها و نوشیدن آن یکی از مراسم بزرگ و تحایفی است که آریائی ها بنام ارباب انواع خود تقدیم میکردند و قراریکه در مبحث علیحدۀ این فصل خواهید دید محل نشو و نمای گیاه سوما کوه های افغانستان بود نوشیدن این مشروب تا آخرین مراحل عصر اوستائی در مملکت ما معمول ومروج بود. چون گیاه سومارا در روشنی ماهتاب جمع میکردند و پیش ازینکه عصاره آن گرفته شده ساقه های آن را در آب و شیر میگذاشتند و در انجا منبسط می شد تصور میکردند که از اشعه ماه چیزی دران حلول کرده ازین جهت عصاره زردگون آن را قطرات طلائی آسمان یا "شبنم مهتاب" تصور می نمودند که صبحگاهان بر گیاه مذکور ریخته و آن را نشو و نما میداد. در میان ارباب انواع آریائی آنکه از همه بیشتر به شرب سوما میل داشت اندرا رب النوع جنگ بود تا صاحب نیرو و توانائی شود.
* * *
آریائی ها تا جائیکه از خلال مضامین سرودها استنباط میشود ارباب انواع مجرد که مفهوم معنوی را نمایندگی کند کمتر داشتند فقط یکی دوتائی قهرو عقیده و غیره را نمایندگی میکرد و برخی دیگر عبارت از صفات ارباب انواع فوق الذکر است که در دماغها بعضی اوقات شخصیت علیحده حایز شده است. نا گفته نماند که بعضی ارباب انواع آنها جوره جوره و دسته دسته هم بودند مانند "میترا - وارونا" یا ماروت - واسو Vasu و ادیتیا Adityae و غیره.
آنچه که روی هم رفته در آئین آریائی های عصر ویدی قابل ذکر است این است که جلو روابط بین انسانها و ارباب انواع بدست انسان است که با تقدس و قربانی آن را اداره میکرد و برای حصول آرزوهای خود نذر و قربانی هم میکردند ارباب انواع آریائی طوریکه ترسیم شده اند قوی بودند و نسبت به عدالت
و خیر اندیشی، نیرومندی داشتند قراریکه بالاذکر شد تنها (وارونا) با حضور خود همه جا و با خبری از اعمال انسان تنها رب النوع آنها است که بیداری و مواظبت وجدان بشری را ترسیم میتوانست.
ساده ترین نذر آنها مراسمی داشت خانوادگی که پدر با همسر خود در کانون خانواده اجرا میکرد و عبارت از شیر و مسکه و حبوبات بود و جزئیات مراسم آن معلوم نیست. قربانی بزرگ عبارت از کشتن اسپ بود. که شاه و دولتمندان و رؤسای قبیله بدان اقدام میکردند.
جسد مردگان را عموماً در خاک پنهان میکردند آینده مردگان آنها از روی سرودها چندان روشن معلوم نمیشود گاهی از روی بعضی قسمت ها استنباط میشود که با آبها یکجا می شدند برخی الحاق آنها را با نباتات اشاره میکند و بعضی هم میگوید که بعد از مرگ دوباره زنده شده با یاما "Yama" اولین پادشاه متوفی یکجا یا از او علیحده زندگی بسر می بردند.
سوما: در میان ارباب انواع آریائی که رول مهمی در حیات و آئین آریائی بازی کرده یکی "سوما" است که اصلا و اساساً یکنوع مشروبی بود که بسان اصول ساخت آنرا بیان خواهیم کرد. این مشروب باداشتن خواص صحی و حرارتی که در بدن تولید میکرد آهسته آهسته شکل رب النوع بخود گرفت و بعد از آتش آسمانی "اندرا" وزمینی "اگنی" بنوبۀ سوم از وستایش میکردند چنانچه تمام جزو نهم و چند سرود مختلف دیگر همه وقف صفات و ممیزات او است و از روی کثرت تذکرات اسم او میتوان "سوما" راسو مین رب النوع آریائی خواند.
آریاها در مهد تهذیب قدیم خویش یعنی کوه پایه های آریانا از محصولات طبیعی کشور، از عصاره یکنوع گیاه و عسل و شیر مشروبی بنام سوما درست میکردند. عین این کلمه "سوما" با تغیر (س) به (هـ) که قاعده عمومی بین زبان سنسکریت ویدی و اوستائی است در باختر وسائر نقاط آریانا در عصر اوستائی "هوما" خوانده میشد اگرچه "سوما" و "هوما" اساساً نام همین مشروب بودولی تنها در مورد خود گیاه که یکی از مرکبات آن شمرده میشد هم اطلاق میشد این گیاه را آریائی های کتلۀ باختری در ادوار مدنیت های باستانی خود میشناختند و آنرا گیاه مقدسی میشمردند و دافع شروبلیات ومقوى جسم وروح میدانستند طوریکه در سرودهای ریگ وید جزو نهم برای مناقب وستایش "سوما" وقف شده در اوستا هم قسمتی بنام "هوم یشت" ازان صحبت میکند. سوما در معتقدات آریائی های باختری عصر اوستائی افسانۀ کوچکی هم دارد که قرار آن مبدء اولیه این گیاه در آسمانها بوده و عقا عقابی موسوم به "سینا Cyena" از کوه بلند "هریتی بری زا Haratibareza" برداشته و روی کوه های بلند یوپائی ری سنا Upairisaena (هندوکش) ستیرا Staera (کوهای تیرا)، کوسرادا Kusrada(کوه کو راسون غور)، پورانا Parrana (پروان)سپی تا گوناگیری Spita-gaona- gairi (سفیدکوه) و سایر کوه ها پراگنده ساخت از روی تذکرات اوستا واضح معلوم میشود که این گیاه در قلل و دامنه های مرتفعۀ کوه ها و اراضی کهستانی می روئید قراریکه بالا ذکر شد اوستا یک یشت کامل را بنام "هوم یشت" در بن زمینه وقف کرده و از نقاطی که این گیاه دران می روئید مفصل و بصورت دقیق ذکر کرده. کوه هائی را که گیاه "سوما" در آنها می روئید و اسامی آنها در اوستا ذکر شده بسیاری از مستشرقین مخصوصاً "سراورل ستن" انگلیس مطالعه کرده و تحت عنوان "جغرافیه اوستا" در ۱۸۸۶ کنفرانسی درین زمینه و دیگر مسایل مربوطه در هفتمین کنگرۀ بین المللی مستشرقین در وین داده است و دار مستتر هم در ترجمۀ زند اوستای خود از آن استفاده نموده از روی این همه مطالعات دقیق علمی معلوم میشود که از نقطۀ نظر اوستا کوهائی که گیاه "سوما" یا "هوما" در آن ها میرویند فقط کوهای آریانا یا افغانستان بود چنانچه بالاتر در مقابل اسمای قدیم اوستائی کوهای مذکور نام های امروزۀ آنها هم نوشته شد و آشکار گردید که سلسلۀ هندوکش با تمام شاخه های آن و کوه های سفید کوه و تیرا و کوهستانات غور و کوه پروان و غیره تنها نقاطی بود که گیاه معروف در آنها می روئید. انحصار کوهای آریانا از نقطۀ نظر اوستا برای روئیدن سوما دلیل دیگری است که اوستاتنها از نقطۀ نظر جغرافیا خاک آریانا را خوب تر میشناخته و کانون خاک آریائی های اوستا اینجا بود.
همین قسم اگر بالاتر برویم سرودهای ویدنی هم مفصل از "سوما" وصفات ورنگ آن با کلمات و استعاره های بس شاعرانه صحبت میکند چنانچه پسان بدانها اشاره خواهد شد. ولی مانند اوستا راجع به محل نشوو نمای این گیاه صریحاً چیزی نمیگوید ولی این خالیگاه را "عتروید" که کتاب دیگری از جملۀ چهار کتاب سرودهای ویدی است پر میکند زیرا در آنجا واضح تذکار رفته که گیاه سوما روی کوه (موجاوات) یا بهتر تر بگوئیم کوه "منجوان" می روئید مدققینی که از وضعیت و نام های جغرافیائی افغانستان اطلاع کافی ندارند با وجود صراحت اسم منجوان اشتباه کرده و محل آنرا به بعض جاهای دیگر افغانستان و پنجاب تعین کرده اند حال آنکه نام این کوه بدون کدام تغیر کلی بهمان شکل قدیم خود تا امروز باقی مانده و عبارت از کوه (منجان ) است که بدان کوتلی هم معروف شده و راه رفت و آمد بین نورستان و صفحات بدخشان است که از راه درۀ جرم عملی میشود. بین کلمۀ (منجوان) و (منجان) فقط یک (و) فرق است و با مثالهای متعددی که در دست است (و) و (الف) چون هر دو حروف علت اند در تلفظ صوتی (و) حذف شده (و) حذف شده و(منجوان) (منجان) گردیده است به این ترتیب و با دلایل جغرافیائی دیگری که پایان ذکر میشود درین هیچ شبهه و تردیدی نیست که (منجوان) سرودها همان (منجان) فعلی است که شاخه ئی از کهستانات جنوب شرقی هندوکش را در بر میگیرد.
علاوه برین در "عتروید" دومی موسوم به "منجووات" هم ذکر شده که بعقیدۀ Macdonelle A. عبارت از قبیله ایست که در مجاورت کوه "موجاوات" یا "منجوان" می زیست و با قبیلۀ "گنداری" متصل و همسایه بود. چون قبیله گنداری در گندهارا می زیست و گندهارا منطقۀ بین کابل و پشاور را در بر میگیرد این هم دلیل دیگری است که واضح موقعیت "منجوان" را در منجان امروزی قرار میدهد و قبیله "منجوات" در اراضی مجاور شمال گندهارا در لغمانات و بعضی حصه های نورستان زندگانی داشت.
"مورگنسترن" G.Morgensterne تحت عنوان ( نام "منجان" و بعضى نام های نقاط و مردمان هندوکش) مقالۀ مخصوصى شایع کرده وضمناً می نویسد که فارسی زبان های کاتی Kati و کلاه Kalasha کافرستان با اختلاف جزئی تلفظ اینجا را "منجان" میخوانند.
حال "عتروید" فقط کوه "منجوان" یا منجان را جای نشو و نمای بته سوما قلمداد میکند و هوم پشت اوستا از تمام کوهای بزرگ آریا نانام می برد به استناد این دو منبع قدیم گفته میتوانیم که این گیاه را آریائی ها در مراتب حیات قدیم ویدى و اوستائی خود در آریانا بخوبی میشناخته و در ادبیات و آئین و رسومات حیات اجتماعی آنها رول مهمی بازی کرده است.
"سرا ورل استن" مدقق و جهان گرد معروف انگلیس تحت عنوان "افدرا" و نبات هوم وسوما مقاله فصل در اطراف این گیاه نوشته و اظهار میدارد. که گیاه هو ما وسوما " که در الحال هم پارسیهای هند استعمال میکنند نباتی از خانوادۀ "افدرا Ephedra" یا افدرا فولیا تا (Ephedra foliata) است در همین مقاله تذکار رفته که داکتر "ئی تی نیشن" که در هیئت تحدید سر حدات افغانی شامل بود در طی را پورتی اظهار نموده که Ephedrapaclyclada در درۀ هریرود و باد غیس هرات خام هوم Hum هو ما Huma ویهما Yehma معروف است و از بلو چستان گرفته تا دره هری رود و بادغیس در اراضی سنگلاخ وریگی میروید. قرار نظر یه داکتر موصوف این گیاه بنام "هو م بندک Hum-i-bandak هم یاد میشو هم یاده میشود سر او را "سراورل استن" به تائید نظریۀ داکتر "ئی تی شن" اظهار میکند که در مسافرتی که در ۱۹۱۵ در امتداد شرحد افغانی و فارس نمودم به گیاهی بر خوردم که اهالی بنام "هوم Hum" یاد میکردند "سراورل استن" بعد ازین بیانات اظهار میدارد که این "افدرا" همان "هوما" یا "سومائی" است که در متن اوستا و سرود ریگ وید بکرات ذکر شده آنگاه به تائید نگارشات اوستا یکه یکه کوهای افغانستات را به رنگی که مختصر ا پیشتر ذکر شد نام میبرد و از روی رهایش آریائی ها در دامنه های جنوب هندوکش و دره های (سپین غر) به صورت قطعی ثابت میکند که گیاه سوما یا هوما به شهادت کتب قدیمه و تحقیقات جدیده نباتی بود که در سر زمین افغانستان می روئید و هنوز هم میروید.
ساختن مشروب سوما: قراریکه ادبیات قدیم کشور ما ریگ وید به پیرایه های مختلف وانمود میکند ساختن مشروب "سوما" کار زنان و مخصوصاً دختران دوشیزه بود که دسته دسته به دامان کوها گردش کرده و این بته را جمع میکردند سپس آنرا روی تخته سنگ های صفا میده کرده و عصاره آنرا از پارچه های یشمی ساخت خودشان میگذرانیدند و به آن مقداری شیر و عسل علاوه میکردند ضمناً این را نیز نباید فراموش کرد که همان طوریکه سو ها در کهستانات افغانستان می روئید عسل هم یکی از محصولات بزرگ این مناطق بود و هست در دامنه های جنوب هندوکش مخصوصاً هندوکش شرقی در گندهارا و دامنه های سپین غربه مقدار زیاد پیدا میشود. دره های لغمان کنرها و نورستان و باجور و مهمند و همچنین کهستانات جنوبی نقاطی هستند که در آنجا اهالی به تربیۀ زنبور عسل پرداخته و سالانه از ان حاصل زیاد میگیرند بناء علیه گفته میتوانیم که عسل که جزو دوم ترکیب مشروب سوما است هم یکی از محاصیل طبیعی خود دره ها و کوه پایه های افغانستان میباشد.
سو ما و تخیلات ریشی ها: ریشی ها با شعر ای عصر ویدی ما با ظرافت طبع و تخیلات لطیف خویش راجع به سوما قطعات زیبا سروده رنگ مزه، صدای ریختن آنر در جام، اصول تهیۀ آنرا با سرپنجه سیمین دوشیزگان به کلمات و استعاره های خیلی لطیف و شاعرانه تعریف نموده اند و تذکار مختصر آن علاوه بر روشن ساختن مطالب تاریخی قدرت طبع و تخیلات شیرین شعرای ما را نیز معرفی میکند.
برای اظهار اینکه سوما با انگشتان بلورین دختران جوان تهیه میشود می نویسند: "دختران دیواسوات یعنى ربة النوع آفتاب طالع یاده تن دوشیزگان جوان که خواهران همدیگراند عصارۀ سوما را میکشند." این ده دختر جوان دوشیزگان آفتاب طالع عبارت از انگشتان هر دو دست اند که تخیل شعرای ویدی ما از آن ها ده خواهر ساخته است.
موضوع صاف کردن مشروب مذکور را با پارچه های پشم گوسفند و ریختن آنرا در کوزه های گلی و خم های بزرگ به صور مختلف ترسیم نموده وضمناً میگویند: "جوی سوما مانند گاوهای شیری که به جنگلی داخل شوند در میان خم ها میریزد." یا اینکه: "ارباب انواع مانند پرندۀ بال کشاده و در میان
خم ها نزول میکند."
مخلوط شدن عصاره سو ما را در میان خمها با آب به این تعبیر کرده اند که "گاوی بوغ زده و در چمن زاری در اید" یا اینکه: "وقتیکه سو ما جامه ئی از آب برتن میکند با نوای سرود خوانندگان در میان خمها دور میزند."
شعرای ویدی آب را معمولاً مادر سوما و عصارۀ اخیرالذکر را فرزند آب میخوانند: وقتیکه روحانیون شیر را با عصاره دوما مخلوط میکردند لباسی از پوست گاو در بر مینمودند برای تصویر صدای ریختن مشروب سوما در خمها شعرا اصطلاحاتی بکار برده و ضمناً چنین گفته اند: "قطرات شیر بن سوما چون به جدار خم میخورد انعکاسی شبیه به غریو سربازان بلند میشود." خود آواز ریختن مشروب مذکور را به کلمات غرش و بوغ نرگاو وحتى غرش رعد تشبیه کرده اند و در چنین موارد سومارا یا نرگاو خوانده و یا به آن تشبیه نموده اند و آب را که دران شیر مخلوط بوده یا نبوده به صفت ماده گاو یاد کرده اند. رنگ درخشان عصاره سو ما که میتوان آنرا به زرد کم رنگ شیره های مهتابی امروزی تعبیر کرد چشم شعرا را بخود جلب کرده و آنرا در سرودها به اشعۀ آفتاب که در عین زمان زردگون و درخشان و حیات بخش است تشبیه نموده اند.
چون سوما شربتی بود مفرح و قوت بخش ریشی ها مفتون اثرات آن شده و آنرا "شربت آسمانی" یاد کرده اند و حیات جاویدان را از شرب آن انتظار داشتند چنانچه آنرا (امریتا Amrita) یعنی فنا ناپذیر لقب داده بودند. از پهلوی معتقدات به این عقیده بودند که سوما ثنا گوینده و نوشنده خودرا به عالم رستگاری رسانیده به دیار (یما پادشاه) حیات جاویدان خواهد یافت.
در بعضی از سرودهای اخیر "ریگ وید" سوما را بصورت مبهم به "مهتاب" تشبیه کرده اند. در "عتروید" چندین بار سوما به معنی "ماهتاب" آمده و "یجوروید" می نویسد که همان تابشی که از روشنائی ماه می تابد عیناً از رنگ مهتابی سو ما هم تلالو میکند. در بر همانا Brahmanas این مفکوره خوب تر شرح یافته زیرا در آنجا مرقوم است که علت خورد شدن ماه بعد از شب چهارده این است که ارباب انوا ما ع ده زرد رنگ آنرا که اسباب بقای حیات میشود میخورند و از اینجا معلوم میشود که قرار معتقدات آن وقت گمان میکردند که در مرکبات پیکر "ماه" مقداری سوما هم است که ماده حیات جاویدان ارباب انواع آسمانی را تشکیل میداد.
عین این مطلب در یو پا نیشاد Upanishad چندین مرتبه تذکار یافته که "ماه" عبارت از "سوما پادشاه" مشروب ارباب انواع است که شبا نگاه در بساط لاجوردى فلک در تلالوء بر در تلا لوء برقک ستارگان این جام آسمانی را برداشته و سر میکشند آهسته آهسته به تدریجی که ماه خورد میشود علتش این است که هر شب ازان مقداری نوشیده میشود تا اینکه خط باریک لب جام هم ناپدید میگردد. آنگاه آفتاب وظیفۀ ساقی بخود گرفته و صبحگاهان چون بر میخیزد با شعاع طلائی خویش این ظرف تهی را پر میکند و به تدریج واندک أندک ناشب چهارده قدح آسمانی دوباره از مشروب حیات بخش مملو میگردد و از شب چهارده به بعد باز بساط نوشیدن سوما آغاز می شود.
"سوما" و "هوما" در ریگ وید و اوستا: تشابه بین زبان سرودهای ویدی که آنرا معمولاً بنام "سانسکریت ودا" یاد میکنند با زبان گات های اوستا به اندازه ئی زیاد است که بعد از قدری تعمق هر کس حکم میتواند که این دو زبان یا به عبارت بهتر تر این دو لهجه شاخه های یک زبان مادری باختری اند که با مرور زمانه از هم سواشده اند چنانچه هر کدام ازین دو زبان بذات خود بصفت "باختری" یاد شده اند. علمای زبان شناسی با تحقیقاتی که درین زمینه نموده اند از نقطه نظر صوت اختلاف چندی بین زبان سرودهای ویدی ومتن اوستا یافته اند که ذکر تفصیل آن اینجا امکان ندارد و مربوط به موضوعی که سردست است متذکر میشویم که (س) سانسکریت ویدی در اوستا به (هـ) تبدیل میشد و به این ترتیب "سوما" "هو ما" شده است.
اگر آنچه راجع به این مشروب در ریگ وید و اوستا ذکر شده بهم مقاسه شود معلوم میشود که پیش از جدائی و مهاجرت شاخه های آریائی هندی و فارسی از آریانا سوما یاهو ما در اساطیر ومعتقدات وحیات اجتماعی عصری که این دو شاخه کتله مشترکی تشکیل میداد رول مهمی بازی نموده است. ریگ وید و اوستا هر دو نسبت بماهیت و عنصر و مبداء وترکیب و خصایص ممیزه و دیگر صفات این مشروب هم زبان اند. هر دو میگویند که پرنده ای دانه گیاه آنرا از آسمانها آورده است. هر دو متذکر میشود که این گیاه در قلل و دامنه های کوه ها و نقاط مرتفعه میروئید قرار هر دو منبع واضح معلوم میشود که کوهای آریانای قدیم اختصاص به روئیدن و نشو و نمای این گیاه داشت. در هر دوجا سوما "شاه گیاهان" خوانده شده در هر دو خواص صحی و صحبت بخش آن بیک رنگ تذکار رفته در هر دو متذکر میشوند که نوشیدن آن باعث طوالت دوره حیات بود. طریق ساختن آن در هر دو ما خذ یکسان ذکر شده هر دو منبع افسانه ها و داستان های مربوط به سوما وهو ما را یک قسم نقل میکنند. خلاصه تشابه بیان در دو ماخذ اولی قدیم آریانا به اندازه ئی زیاد است که میتوان معلومات یکی را هو به هو به دیگری تطبیق داد.