32

حکایت ۴۰

از کتاب: روضة الفریقین

بگویم بر زبان پیرزنان ، تا مدعیان سر بگریبان خجالت خود فرو کشند : زنی را با مدعی، خصومت رفت . مدعی گفت: شما را چندان قدری نیست، که با مردان در میدان جولان کنید هرگز از شما کمال صورت نه بندد، هرگز زنی را خلعت نبوت در نپوشیدند از روز آدم الى يومنا هذا .

آن زن جواب باز داد: اگر شرف خلعت عصمت مان نیست، ذل وخجالت دعوى انا ربكم الا علی مان نیست . هرگز از گریبان هیچ زنى دعوى انا ربکم الاعلى برنيامد ما علمت لكم من الله غيرى  . آن زیادتی را با این نقصان برابر کن تا ترجیح کیرا باشد؟

آن زن گوید: ما عورتان شريعتيم وشما عورتان طريقتيد! ما را شریعت دستوری می ندهد که بصحرا آییم و پیدا آییم و شمارا طریقت دستوری می ندهد که پیدا آیید ! وگر بشرح مشغول شویم از مقصود بازمانیم . مردمان در زکوه برسه گروه اند :

گروهی اقرار دارند بزکوة ، و زكوة مال بیرون کنند و بمستحقان رسانند.

گروهی علم صرف کردن زکواة ندانند و نشناسند مستحقان را ، ایشان بامام دهند تا امام بمستحقان رسانند. و ایشان از عهده آن بیرون آیند . و امام باصناف مستحقان برساند و ايشانرا وصيت كند بدعا قال الله تعالى : خذ من أموالهم صدقة تطهيرهم. الآيه .

و گروهی دیگر آن باشند : که اقرار دارند بوجوب زکواة و گویند درین حال ندهیم، هرگه خواهیم بدهیم. سلطان بقهر از ایشان بستاند و بمستحقان رساند . اول برفق با ایشان بگوید و ایشانرا نصیحت کند و گوید حقی است مستحقانرا در مال شما، حق ایشان بایشان باید رسانید.

 اگر فرمان نبرند و سرباز زنند ، و تمرد کنند ، سلطان با ایشان کارزار کند و بقهر ازیشان بستاند و بمستحقان رساند. و ازیشان برنگردد تا بستانند و در دمتِ ایشان زکواة مقرر ،کند و در نماز حکم همین است . اگر گوید : نماز  واجبست وليكن من نمی کنم ، وگر کنم آنگاه کنم که من خواهم . چون وقت نماز در آید ، او را بیارد و نماز فرماید . اگر نکند او را حبس کند ، تا وقت نماز دیگر در آید، آنگاه او را بازخواند و بفرماید تا نماز کند . اگر سر باز زند، باز حبس کند تا وقت نماز دیگر در آید، بار دیگر او را بیارد و نماز فرماید. اگر این بار سر در نیارد و فرمان شرع نبرد با وی مسامحت نکند ، شمشیر بیارد، و سر شمشیر در وی میزند ، تا آنکه یا برگردد ، یا جانش براید ، که محابا را بیش کنج  نیست و جان او را بیش قدری نیست. و گروه دیگر آنانکه مقر نباشند بوجوب زکواة . ایشانرا گویند: زکواة واجبست بر همه مسلمانان شما را چه بوده است، زکواة می ندهید؟ اگر عذری نهند و گویند : ما قريب العهد بوديم بمسلمانان و ندانستیم عذر ایشان قبول باید کرد ، وایشانرا گفتن: که تو به کنید و ازین برگردید و اگر بران اصرار کنند و گویند : مادر نپذیریم، برخود چیزی واجب نکنیم. امام را با ایشان حرب باید کرد ، زکواة پذیرند، واگر نپذیرند بکشند مرایشانرا ، و مال ایشان بردارد ، چنانکه ابوبکر صدیق کرد، و صحابه رسول او را بران ثنا گفتند و مدح گفتند و اگر کسی بود که مال ندارد ولیکن جاه دارد، او را از جاه زکواة بیرون باید کرد لكل شيء زكوة تؤدى وزكواة الجمال رحمة مثلى وكما قيل :


شعر

اد زكوة الجاه واعلم بيانها

كمثل زكوة الحول تم نصابها


بنزدیک عزیزان، مال را قدری نبود. بنزدیک ایشان جاه عزیز تر از مال. مال بر مثال ناخونست و جاه بر مثال انمله . ناخون زود آید، ولیکن انمله کم کردنی نبود. مقصود آنک : چون جاهی دارد بحق درویشان فرا دارد . غم ممتحنان و مظلومان بخورد، با خلق مدارا کند . 

قال عليه السلم : مداراتُ النَّاسِ صَدَقَةٌ . رنج خلق تحمل کردن صدقه ، پیشانی کشاده داشتن صدقه است. گره از پیشانی برداشتن صدقه است . خوش خوبی کردن صدقه است .



كتاب الصوم قال الله تعالى: ياء يتها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين" من قبلكم . الآيه

فریضه گردانیده شد بر شما روزه ماه رمضان . وقوله عزّ ذكره : فمن شهد منكم الشهر فليصمه. وقوله : ثم أتيموا الصيام الى الليل. حق تعالی این امت را مخصوص گردانید بروزه ماهی که در و شبی است که آن خير من الف شهرست. همه امتان در طلب این بودند و نیافتند و بدعا بخواستند و ندادندشان . و ناخواسته این امت را کرامت کرد، کتب علیکم گفت ، و این سخنی تمام بود، بدین قناعت نكرد كما كتب على الذين من قبلكم . عذری می خواهد در فریضه گردانیدن روزه بر ضعفاء امت محمد. روزی چند عنان فروگیرند از مواد شهوات ، چنانکه امتان دیگر. بنفس گرسنگان صومعهای کروبیان معطر و مبخر خواهیم گردانیدن ، ببوی دهن روزه داران ، آسمانها معطر و مبخر گردانیم. آسمانها کجا بدید آیند درین تشریف، که مهتر صلوات الله عليه خبر داد : لخلُوف فم الصايم أطيب عند الله مين ربح المسک. گرسنگی ترا جلوه گاه توگردانید . اینت شرف که این گرسنگی ترا نهاد ، بوی دهن روزه دار را در حضرت عزت ، قدر زیادت از انست که بوی مسک را بنزد شما . بوی مسک بنزدیک شما چگونه عزیز ست ، بوی دهن روزه دار ، در حضرت همچنین عزیز ست. و این بحقیقت تحريض امتست بر روزه داشتن 

قال الشيخ : معده را دود است و دل را نورست. هرگه دود معده فرونشیند ، نور دل در تابش آید. قومی در دود معده درمانده اند، از نور دل خبر ندارند . وقومى در تابش نور دل غرقه شده اند از معده خبر ندارند . 

این شرف که هست ، گرسنگی را نیست . 

این شرف امتثال امر راست ، او فرمان بردار انرا جلوه کند نه گرسنگانرا، تا خواجه در گرسنگی خود بغلط نیفتد که صاحب شریعت قدر روزه تو بر کف تو نهاد، قوله عليه السلم : للصائم فرحتان ، فرحة عند الطعام والشراب و فرحة عند لقاء ربه.

فطر روزه یک روزه دار برطعام وشراب ، وفطر روزه یک روزه دار به دیدار بیچون و چگونه . فطر اهل بدعت بطعام وشراب . اهل بدعت بدیدار نگروند ایمان ندارند بدیدار ایشانرا بطعام وشراب باز بست . هر کرا روزه از باز استادن طعام و شراب بود ، شادی وی بفروشدن قرص آفتاب بود ، و هر کرا روزه از نادیدن اغیار بود ، خلعت دیده وی دیدار ملک جبار بود.  رُويم  را قدس الله روحه العزيز يرسيدند : ما حقيقة الصوم ؟ 

قال : ترک الكونين في رؤية المكون قال بعضُ مشايخ الصوفية : صُوّام شهر رمضان على اصناف : فتقوم صاموا عن الطعام والشراب وقوم صاموا عن الحرام ، وقوم صاموا عن الدنيا والآخيرة . فمن صام عن الطعام والشراب فعيده عند الافطار، ومن كان صومه عن الآثام والحرام فعيده عند الوفاة ، قال الله عز ذكره : تتنزل عليهم الملايكة ان لا تخافوا ولا تحزنوا وابشروا بالجنة ، ومن صام عن الدنيا والآخرة فعيده عند لقاء مولاه عید هر کسی بر اندازه همت وی هر کرا روزه از طعام وشراب ناخوردن بود. عید روی پروزه کشادن بود. و هر کرا روزه از گناه ناکردن بود و عنان فرو گرفتن بود از حرام ، عید وی در وقت جان دادن بود، فرشتگان ویرا بشارت دهند گویندش : مترس ! منشور بشارت بروی خوانند، که ایمن باش بوفاء وعده، بهشت آراسته از بهر تو . و هر کرا روزه از دنیا و آخرت باشد ، چشم از دنیا و آخرت فراز کند ، عید وی دیدار بی چون و چگونه بود .


قال الشيخ : از طریق لغت ، روزه اهل شریعت ، باز استادن از مفطرات است از وقت سپیده صادق تا وقت غروب آفتاب . و روزه اهل معرفت نگاه داشتن دلست از مادون حق ، تا هر چه داغ لم يكن وكان  دارد ، دامن دل ایشان نگیرد. چنانک يحيى صلوات الله علیه روزه داشت ، هیچ دامن دل وی نگرفت . نه گناه کرد و نه گناه اندیشید ، بر دل وی خود نگذشت که در عالم معصیت است .

روزه عام در صورت امساک ، همچون روزه اهل معرفتست ولیکن مشابهت در صورت واجب نکند ، مشابهت در معنی برنج  زر را گفت : صورتِ من بصورتِ تو ماند ، من همچو توام و تو همچو من . زر گفت: راست میگویی! بیا تا بتراز و شویم، تا ترازو حكم ما بکند . بتراز و شدند، زر را در کفه (ئی) نهادند و برنج را در کفه (ئی). زر از جای نجنبید و برنج در هوا شد. زر گفت : کجا می روی، دعوی مشابهت کجا رفت؟ مشابهت در رنگ بس می نیاید ، مشابهت در سنگ میباید . برنج گفت : من ترا مشابهت برنگ دعوی می کنم تو بوزن. زر گفت رو تابآتش رویم که آتش حاکم بی محاباست ، میان ما حکم کند . آتش سلطان قاهرست در و هیچ میل نیست ، او حکم مر کند . بآتش شدند . آتش را گفتند : میان ماحكم عدل بکن ! آتش گفت : ما خود جز عدل ندانیم، هر دو حاضر آیید! زر با برنج دست در دست دادند و در آتش شدند . آتش در برنج افتاد ، رنگ از و بستد و نیست کردش . هر چند خواست رنگ از زر بستاند وزر را بقهر کند، صورتِ زر زیادت شد، برنج سیاه شد و زر رنگین تر شد و صافی تر شد . صورت روزه خواجه نیز بصورت روزه اهل معرفت نماید . باش! تابحسابگاه رسند و بآتش رسند، آنجا بدید آید حشمت روزه ! خواجه میخواهد که امروز هر چه خواهد کند. فردا مرکتب وی بر درگاه . اعمال خير مركب است عزیزانرا بمنزل رساند . 

عزیز انرا بر مرکب عزت خواهند . اعمال خیر مر برند يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفداً ناشایستگانرا سوی منزل برانند و نسوق المجرمين الى جهنم ورداً.

ترا بنمودند نه هر کجا امساک است، روزه است و نه هر کجا آشامیدن و نوش کردن است روزه نیست. هر که خود را فراموش کند روزه وی روزه است، گرچه بر مایده است . و هر که باخود پیوند دارد و روی در خود دارد ، روزه وی روزه نیست، گرچه در هفته یکبار طعام خورد. این سخن را طرازی دهیم به 


حکایت سهل بن عبدالله التسترى

سهل را علتی بروی مستولی شده بود ، در آخر عمر نتوانستی حرکت کردن . چون وقت نماز درآمدی ، اندامهای وی منبسط شدی ، برخاستی و فرض گزاردی .

چون باز بسر صفت باز شدی آنچه بود (بودی) مدد غیب بود که از حضرت عزت می رسید ، مشیت غیب با خلعت قوت بتقاضای خدمت وی می آمد . چون او در حال قوت ، خدمت دوست داشت در حال ضعف ، خدمت بروی نگاه داشتند . مرد نه آنست ، که خدمت حضرت عزت دوست دارد ، مرد آنست که حضرت عزت ، خدمت وی دوست دارد.