روزهای اخیر امیر دوست محمد خان
زمستان سال ۱۲۷۷ هجری قمری که امیر دوست محمدخان قرار عادت معموله در جلال آباد توقف داشت عریضه سیف الله خان وکیل یکی از پسران او که از مادر هزاره و حاکم فراه بود رسیده از نقشه و تعرض سردار سلطان احمد خان داماد و پسرعم ورقیب ومخالف خویش که در هرات حکومت خود مختاری قایم کرده بود آگاه شد . میگویند در حالیکه امیر از شدت غیظ و غضب میلرزید امر تدارک سفر داد تا هفته بعد با سران و سپاه از جلال آباد حرکت کند . اتفاقا امیر روز اول عبد صیام وارد کابل شد مردم خورد و پ بزرگ از تمام طبقات ملکی و نظامی بغرض ادای نماز عید و استقبال امیر در حدود سیاه سنگ جمع شده بودند . امیر دوست محمدخان با عجله ئی که در رسیدن هرات داشت عند الورود در میان اهالی پایتخت از ایشان استدعای دعا در باب فتح هرات نموده و خود در حوزه قبل تکیه زده بود از راه دروازه لاهوری داخل شهر شد و چون سیاه زیاد با وی بود در نفس شهر توقف ننموده در دهکده ده بوری غرب کابل (حالا یک گوشه کارتیه چهار از آن گذشته است) امر توقف داد و بعد ازینکه سردار محمد علیخان ابن سردار شیر علیخان نواسه خود را حاکم شهر تعین نمود روز بیست و یکم بقصد هرات حرکت کرد.
قراریکه در مقالۀ "محاصرۀ ده مامۀ هرات" شرح دایم امیر به پسرش سردار شیر علیخان که قبل ازو به طرف قندهار حرکت نموده بود به فراه توصل نمود و به شرحیکه نوشتیم به هرات واصل شد و میان او و سردار سلطان احمد خان در دو طرف دیوار های حصار مستحکم هرات بیشتر از ده ماه مقابله های بسیار سخت بو قوع پیوست و در ماهای اخیر محاصره دخترش بیگم نواب زن سردار سلطان احمدخان و بعد خود سردار موصوف وفات نمودند و بالاخره خود امیر هم در اثر طول محاصره و دوام جنگ و تاثر وفات دخترش و بار سنگین مملکت داری و نقامت و پیری مریض شد و مرض ضیق النفس که در وجود او بود شدت پیدا کرد و هر چه اطبا در معالجه او کوشیدند مفید نه افتاد و حال او روز بروز بدتر میشد . این روزها که مصادف به هفته های اول ماه ذیحجه سال ۱۲۷۸ قمری بود از روزهای بحرانی برای خاندان شاهی و مملکت تلقی میشد وخامت آن را امیر کهن سال و با تجربه در پایان ۷۲ سال عمر خویش در بستر مریضی بخوبی تشخیص داده بکمال وضاحت احساس میکرد . اوضاع این روزها واقعاً بحران آمیز بود. سران قوم و افراد مملکت در دو جبهه مخالف تقسیم شده و به تحریک اغیار و آرزو های شخصی یکی از سرداران معروف ملی مانند سر دار سلطان احمد خان و یکی از شهرهای بزرگ و آبادان کشور مانند هرات در مقابل پادشاه مملکت سر طغیان بلند نموده و جنگ برا در کشی امیر ، سرداران ، شهزادگان و باشندگان شهر و سپاهیان همه را مکدر وخسته و کوفته ساخته بود در حالیکه همه میدانستند که این جنگ برادر کشی به خساره طرفین است مهذالک احساسات طوری برافروخته شده بود که به حل مسئله فوق نمیشدند . افرادیک خانواده به رخ یکدیگر اسلحه کشیده و به کشتن یکدیگر قیام نموده بودند . قراریکه متذکر شدیم در مرکز مملکت یکی از نواسه های جوان امیر به حکومت تعین شده بود وبقیه شهزادگان که هر کدام از خود ادعا هائی داشتند به استثنای سردار محمد افضل خان همه در پیرامون هرات به دور پدر خویش جمع بودند ولی در باب آینده سلطنت و موضوع جانشینی پدر پیش خود هوسها و نقشه هایی داشتند . گذشته از اینها خود مسئله هرات امر بغرنجی شده بود . سردار سلطان احمد خان تاحیات داشت جنگید ولی تسلیم نشد . بعد ازو پسرش سردار شهنواز خان على الرغم بعضی از بزرگان و اهالی شهر لجاجت شدید نشان داد و حاضر به مصالحه نمیشد . طبعاً مریضی امیر در چنین ایام بحرانی بر وخامت اوضاع به مراتب افزود و بر مشکلات اوضاع مشکلات دیگر علاوه کرد و احوال رقت باری پیش آورد که از خلال آن آشفتگی های مزید مشاهده میشد چون امیر دوست محمدخان وخامت اوضاع را در هر طرف درک میکرد در روز هائیکه امید بهبودی برایش باقی نمانده بود فقط دو مسئله در نظرش بهم میگشت و واقعا هردوی آن اهمیت حیاتی داشت یکی تعین جانشین دوم فتح هرات . امیر خوب ملتفت بود که اگر یکی ازین دو امر قبل از وفات او صورت نگیرد شیرازۀ امور مملکت واژگون خواهد شد و چون انجام یکی به دیگری ارتباط زیاد داشت و شخصاً خودش دیگر به سرپرستی سپاه و امور نظامی رسیدگی نمیتوانست مصمم شد که مجلسی از شهزادگان و سران ملکی و نظامی تشکیل نموده و این مسئله حیاتی را به مشوره وصوا بدید عموم فیصله نماید . لذا امرا حضار شهزادگان و سران و سرداران را اصدار نموده و قراریکه میرزا یعقوب علی خان خافی در گذارشات پادشاهان متاخرین افغانستان مینو یسد چنین به سخن آغاز نمود .
"درده بوری کابل سردار محمد علیخان پسر سردار شیر علی خان راولی عهد پدرش کرده بدست خود شمشیر به کمرش بستم و بشما بزرگان حضور خطاب کردم که سردار شیر علی خان جانشین منست امروز مرض سرکار قوی و امید صحت شدن ندارد بصلاح وصوا بدید شمایان باید سردار شیر علی خان را ولیعهد سازم و بجای خود پادشاه افغانستان نمایم شمایان چه مصلحت میدهید جمله بزرگان که حضور داشتند قبول کردند و عرض کردند که خداوند مبارک گرداند . بعد از ان بدست مبارک خود دستار خود را بسر سردار شیر علی خان گذاشتند و شمشیر خود را بکمرش بستند و بخضور خورد و بزرگ و پسران خود وجمیع بزرگان لشکر وافواج دریا موج به منصب امیری سرافراز نمودند . بعدازان بحضور مبارک از همه مردم چه شاه و چه گدا بیعت گرفتند و جمله مبارک بادی کردند و از جانب امیر شیر علی خان تمامی سرکردگان و بزرگان قدر رتبه و منزلت شان خلعتهای فاخره پو شیدند و بعد ازان بندگان سر کار نصیحت کردند و امر به فرمان برداری امیر شیر علی خان نمودند . ثانی در باب اتفاق وعظ ونصیحت فرمودند وتحقیقات بسیار وسفارشات بشمار کردند چون ازین رهگذر فارغ شدند در خصوص تسخیر هرات و تاخیر نکردند و سرعت نمودن با بزرگان و سرکردگان گفتگو کردند . امر نمودند و اجازه دادند که تکیه بر ضمایر الهی کرده بزودی یورش برند و در حیات کار شهر هرات را تصرف دارند زیرا که پادشاه شما که من باشم عمر خود را آخر میدانم و در باقی عمر خود اعتماد ندارم هر چند زودتر کار هرات را انجام بدهید آرزوی پاد شاه برآورده میشود و ارمان بدل نمی ماند و میخواهم که فتح هرات را ملا حظه کنم بعد آسوده خاطر به رضای خداوند واصل شوم .
وصایای امیر در مورد تسریع فتح هرات در گوش شهزادگان و سران نظامی وملکی تاثیر خاصی بخشیده حسب الامر ترتیبات نقب گذاری و حملۀ شدید گرفته شد و در نتیجه على الرغم مقامت شدید شهنواز خان ابن سردار سلطان احمد خان مرحوم اهالی شهر دروازه های حصار را باز کردند ۸ ذیحجه (۱۲۷۸) و تحت هدایات پادشاه جدید امیر شیر علی خان شهر اشغال گردید و بدین ترتیب آخرین ارمان امیر دوست محمد خان بر آورده شد و سجده شکر بجا آورد و قرار دستور پادشاهی بمناسبت فتح هرات مجالس خوشی و شادمانی عمومی در تمام شهرها و ولایات مملکت برپا گردید.