خانه آریائی

از کتاب: افغانستان در پرتو تاریخ

از نظر تشابه السنه

یکی ازاکتشافات مهمی که در نیمۀ دوم قرن ۱۸ صورت گرفت کشف خانۀ مشترکی است که عده ئی از قبایل آریائی به خصوص آنهائیکه درهند و ایران و خاک های مجاور پراگنده شده اند در روزگاران باستان پهلوی هم مثل دو برادر مثل افراد یک خانواده در آن جا زیست داشتند. مبدأ پیدایش مفکورۀ راکه به کشف این کانون منتهی گردید به ۱۷۶۱ میتوان نسبت نمود و این سالی است که یک نفرمبلغ فرانسوی موسوم به اتکیتل دو پرون از کشور فراسه به هند آمد و بعد از تجسس و تفحص و تماس با دانشمندان پارسی بالاخره متن اوستا را مطالعه کرد و در سال ۱۷۷۱ اولین ترجمه آنرا به محیط علمی اروپا عرضه کرد و درنتیجه محافل مذکور ملاحظه نمودند که میان زبان این کتاب یعنی (زند) و زبان سانسگریت قدیم هند شباهت هائی موجود است – مقارن همین زمان درسال ۱۷۶۷ دانشمند و مبلغی دیگر از اهل فرانسه که بنام ( کوردو) شهرت دارد؛مکتوبی به اکادمی ادبیات وحفظ آثارادبی فرانسه نوشت و باراول موضوع شباهت بین کلمات سانسگریت و یونانی و لاتینی را وا نمود کرد. کم کم آوازۀ چگونگی زبان آن و شباهت هائی میان آن زبان و سانسگریت یکطرف و تشابه میان زبان های قدیم اروپائی یونانی و لاتینی با زبان سانسکریت هندی در محافل علمی اورپا سروصدای عجیبی بلند کرد و یک موضوع بی سابقه و حیرت آوری را بمیان کشید و دانشمندان آرپائی را که سمت کاروائی و تحقیق در آسیا داشتند بیشتر متوجه موضوع ساخت.

درین وقت ها انجمنی بنام (انجمن شاهی اسیائی بنگال) از طرف سروبلیم جونز یک نفرازمدققان بنام انگلیس درشهر کلکته تأسیس یافته بود که ازنظرتحقیقات تاریخی برای افغانستان هم خدماتی آنجام داده است. در سال ۱۷۸۶ مؤسس این انجمن که سال ها سمت ریاست آنرا عهده دار بود



درطی خطابه ئی واضح ساخت که میان زبان سانسگریت و زبان های یونانی ولاتینی حتی جرمنی و سلتی قرابت هائی موجود است.

چند سال دیگر دراطراف این قرابت های السنه شرقی و غربی بیانیه ها و کنفراس ها ایراد شد؛ تا اینکه در اوایل قران ۱۹ با دلایل علمی فقه اللغة (فیلولوژی) ثابت شد که این قرابت ها و شباهت ها و جود قطعی دارد و نتیجه ئی که ازآن بدست آمد این بود؛که متکلمان السنه سانسکریت وزند ویونانی ولاتینی و جرمنی و سلتی وغیره خویشاوندان یک دیگر اند وحتی مانند اعضای یک خانوداه بوده اند و مانند اعضای یک خانواده روزی باید در یک خانۀ مشترک زندگانی کرده باشند – ازین وقت به بعد پیدا کردن خانۀ مشترک اقوام هند و ژرمن یا آریائی طرف مطالعه جمعی از دانشمندان قرار گرفت ونظریه های مختلفی درین مورد اظهار شد که شرح و بسط آن کار را به دراز می کشد.

شبه ئی نیست که در باب این خانۀ مشترک آریائی به مفهوم بزرگ اقوم "هند و جرمن" نظریه های مختلفی موجود است و این مهد اولی را درنقاط دورافتاده از یک دیگر از آسیای مرکزی و نواحی قطب شمال گرفته تا نواحی سواحل خزر و کوه های قفقاز وسواحل دانیوب و بالکان و جاهای دیگر قرار داده اند و هر نظریۀ بر دلایلی استوار است.

اگرساحۀ این خانۀ مشترک را کمی محدودترکنیم؛یعنی خانۀ آن قبایلی را جستجو کنیم که خود را درمتون قدیم خویش بنام (آریا ) و ( ایریا) خوانده اند؛ تجسس نمائیم یا بعبارت دیگر خانۀ مشترک آن قبایل آریائی را تجسس کنیم که در افغانستان و هند و ایران منشعب شده اند آنواقت به حل مسئله قریب تر و متفق تر می شویم زیرا این دسته قبایل آریائی علاوه بر تشابه زبان داستان ها و اسطوره ها و ادبیات رزمی و بسا چیزهای دیگر هم دارند و گذشته از همه ادبیات ( و یدی) و  ( اوستائی) پارچه هائی دارد که تا حد زیاد مبدای مشترک آنها قریب می سازد، شبه ئی نیست که خاک افغانستان میان دو کشورهند و ایران قراردارد. شبه ئی نیست که همین الان، درحدود ۲۰ لهجه آریائی دررشته های جبال این سرزمین حرف زده می شود که برخی به زبان سانسکریت و برخی به زبان اوستائی مربوط و متصل می گردند و حتی لهجۀ آریائی هم هست که تقریبأ بصورت مساوی به هردوشاخه السنه پیوستگی دارند.

لذا قراریکه مکس مولر فرانسوی اظهار نظرکرده صفحات باختر در شمال هندوکش در حوزه آمو دریا یا قدری بالاتر و وسیع تربگیریم؛ علاقه بین سردریا و آمودریاجائی است که میتوان آنرا از نظر تشابه السنۀ سانسکریت و زند مبدا یا کانون یا خانۀ مشترک آن دسته قبایل آریائی بگیریم که درخاک های افغانستان و هند و ایران پراگنده شده اند.

۴/۷/۱۳۳۷